اسنپ پی_استیکی داخلی
adexo3
۴۵۳۴۵۸
۱ نظر
۵۰۴۷
۱ نظر
۵۰۴۷
پ

پاراگراف کتاب (۱۰۲)

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.

برترین ها: وقتي خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­اي را به عهده گرفته ام! اما وقتي دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خواني را جستجو کردم آنهم به اميد يافتن چند تعريف مناسب نه تنها هيچ نيافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقيده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل مي کند، اما به هر حال يک جستجو­گر قوي و مهم است و مي بايست مرا در يافتن ۲ يا ۳ تعريف در مورد كتاب کمک مي کرد؛ اما اين که بعد از مدتي جستجو راه به جايي نبردم، به اين معني است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.

راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه­ هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
*****
اگر در دوران جوانی با تنهایی انس و الفت گرفته باشیم، عادت به انزوا و بودنِ با خویش به طبیعت ثانوی ما تبدیل می شود. بنابراین، عشق به انزوا که قبلا به قیمت صرف نظر کردن از علاقه به معاشرت با دیگران تمام می شد، اکنون عشقی طبیعی و سهل است.
آنگاه تنهایی چون عنصری است لازم برای حیات، همانطور که ماهی به آب نیاز دارد. از این رو هرکس که شخصیتی یکتا دارد و در نتیجه شبیه دیگران نیست و منزوی است، در سالمندی احساس سبکباری می کند.

در باب حکمت زندگی | آرتور شوپنهاور
پاراگراف کتاب (102)
در خیابان های شهر راه می روم و به چهره ها، به حالت مردم، به اندامشان، به حرکات و به نگاه های بی رمقشان می نگرم. هرچه بیشتر نگاه میکنم بیشتر از خودم می پرسم چه بر سر نوع بشر آمده است؟ در واقع به جای نوع بشر همه جا نقاب می بینم: نقاب اندوه، نقاب کینه و بغض و نقاب پریشانی.
گاهی اوقات به نظرم می رسد که طلسمی شوم و خبیث بر سر شهر سایه افکنده است. وقتی همه خوابیده بودند جادوگری قدرتمند لبخند را از روی لبان مردم زدوده و به جای آن اندوه و کدورت بر چهره ها پاشیده است. فقط بغض و کینه، تهاجم و زورگویی برای انسان ها باقی گذاشته است.

حرکت انسانم آرزوست | سوزانا تامارو
پاراگراف کتاب (102)

کتاب را هرگز کسی نمی خواند. در خلال کتاب ها ما خود را می خوانیم، خواه برای کشف و خواه برای بررسی خود. و آنان که دید عینی تری دارند بیشتر دچار پندارند. بزرگ ترین کتاب آن نیست که پیامش، بسان تلگرامی روی نوار کاغذ، در مغز نقش می بندد، بل آنکه ضربه ی جانبخش وی زندگی های دیگری را بیدار کند و آتش خود را که از همه گون درخت مایه می گیرد از یکی به دیگری سرایت دهد و پس از آنکه آتش سوزی درگرفت، از جنگلی به جنگل دیگر خیز بردارد.

سفر درونی | رومن رولان
پاراگراف کتاب (102)
وقتی توجه زنی به مردی سخت معطوف و ثابت می شود، برای مرد خیلی راحت است بر اندیشه و قلب زن تسلط پیدا کند. در اینجا چیزی که لازم است بازی ساده ی از شاخه ای به شاخه ای پریدن، بازی دلواپسی و گریز و بازی حضور و غیاب دیدار نمودن و پرهیز کردن است.
چرخه ی موزون این شگرد بر توجه زن مانند یک ماشین بادی عمل میکند و سرانجام او را از تمام آنچه غیر محبوب است تهی می سازد... بیشتر امور عاشقانه به این بازی مکانیکی فروکاسته می شوند. بازی مکانیکی دلدار بر توجه دلباخته.

الگوی عشق | وینسنت برومر
پاراگراف کتاب (102)

روانشناس ها چنان راحت تجویز می کنند گذشته را کنار بگذارید! یا به گذشته فکر نکنید! که گاهی با خودم می اندیشم شاید آنها در دنیای ما و با عواطف انسانی زندگی نکرده اند!

گذشته شامل لحظاتی است که ما آنها را دقیقه به دقیقه زندگی کرده ایم، آنقدر که ناخودآگاه به حافظه مان چسبیده اند و به شکل عضو ثابتی از زندگی درآمده اند که بدون آن حافظه لنگ می زند!

مثل این که از شما بخواهند معده تان را درآورید و بدون آن زندگی کنید! نمی شود! چون حیات تان بدان وابسته است.

بیهوده | کریستین بوبن
پاراگراف کتاب (102)

درحالی که روزمان را سپری می کنیم باید به تناوب درنگ کنیم و درباره ی این حقیقت تامل کنیم که ما همیشه زنده نخواهیم بود و از این رو ممکن است امروز آخرین روز زندگی مان باشد. چنین تاملی به جای آن که ما را به لذت گرایی سوق دهد، برآن می دارد که قدردان فرصت زندگی باشیم و از این که زنده ایم و می توانیم امروزمان را با فعالیت پر کنیم به وجد آییم.
این امر ما را برآن می دارد که از هدر دادن روزهایمان اجتناب کنیم. به عبارت دیگر وقتی که رواقیان اندرزمان می دهند که هرروز را چنان زندگی کنیم که گویی آخرین روز است، هدفشان تغییر فعالیت های روزانه ی ما نیست بلکه تغییر حالت ذهنمان در هنگام انجام دادن آن فعالیت هاست.
خصوصا به این معنی نیست که می خواهند ما را از تفکر و برنامه ریزی برای فردا باز دارند، بلکه از ما می خواهند همچنان که درباره ی فردا فکر میکنیم و برای آن برنامه ریزی می کنیم، قدر امروز را نیز بداریم.

فلسفه ای برای زندگی | ویلیام بی. اروین
پاراگراف کتاب (102)

زن پرسید: اگر خداوند واقعا به ما عشق می ورزد، پس این همه رنج و اندوه ما در دنیا برای چیست؟

آنجالی گفت: رنج و اندوه در برنامه الهی، جای خود را دارد. وقتی که کودک تو بیمار می شود، او را مجبور میکنی که داروهای تلخ بخورد و توجهی به فریادها و اشکهایش نمی کنی. روح ما هم بیمار است، خداوند چون مادری مهربان، داروهای تلخ رنج و درد را بر ما نازل می کند، از رنج فرار نکن، سعی نکن از آن بگریزی بلکه با روحیه ای درست آن را بپذیر.
رنج در واقع تجربه ای است که زندگی تو را غنی و روحت را تقویت می کند. رنج آیینه قلبت را صیقل می دهد و تو هنگامی در آن بنگری چهره زیبای خداوند را مشاهده خواهی کرد. آن گاه خواهی دانست که در همه این حوادث، لطف و رحمت هفته است.

برای آن به سوی تو می آیم | جی پی واسوانی
پاراگراف کتاب (102)
و بیش از هر کلمه ای، باید از همیشه ها و هرگزها و هیچوقت ها و هیچ کجاها پرهیز کرد.

از این "همیشه با تو می مانم" ها و "هرگز ترکت نمی کنم" ها که "های" آغازشان با دو چشم حیران و متعجب به آدمهایی می نگرد که مقید به زمان و مکان اند، اما فراتر از زمان و مکان، وعده می دهند و باور و اعتماد را به سخره می گیرند.

گاهی از خودمان می پرسیم: از کی، کلمات اینقدر خالی از معنا شدند؟ از کی شروع کردیم به سخن گفتن با زبانی که می دانستیم، اما نمی فهمیدیم.

دالِ دوست داشتن | حسین وحدانی
پاراگراف کتاب (102)
تو نمی دانی من چقدر دوست دارم برخلاف مقررات و آداب و رسوم و برخلاف قانون و افکار و عقاید مردم رفتار کنم.

پیوسته فکر میکنم که هرطور شده باید یک قدم از سطح عادیات بالاتر بگذارم. من این زندگی خسته کننده و پر از قید و بند را دوست ندارم...

من نمی دانم تو در این باره چه فکر می کنی ولی من همیشه دوستدار یک زندگی عجیب و پر از حادثه بوده ام شاید خنده ات بگیرد اگر بگویم من دلم می خواهد پیاده دور دنیا را بگردم...

من دلم می خواهد توی خیابان ها مثل بچه ها برقصم بخندم فریاد بزنم. من دلم می خواهد کاری کنم که نقض قانون باشد.

اولین تپش های عاشقانه قلبم | فروغ فرخزاد
پاراگراف کتاب (102)

عقاب وقتی می خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه یک صخره، به انتظار یک اتفاق می نشیند!

می دانید اتفاق چیست؟ گردبادی که از روبه رو بیاید!

عقاب به محض اینکه آمدن گردباد را حس کرد، بال های خود را می گشاید و اجازه می دهد باد او را با خود بلند کند. به محض اینکه طوفان قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرنده بلندپرواز، سر خود را به سوی آسمان بلند می کند و عمود بر طوفان می ایستد و مانند گلوله توپی، به سمت بالا پرتاب می شود. او آنقدر با کمک باد مخالف، اوج می گیرد تا به ارتفاع مورد نظر برسد و آنگاه با چرخش خود به سوی قله مورد نظر، در بالاترین نقطه کوهستان مأوا می گزیند.

خوب به شیوه ی عقاب برای بالا رفتن دقت کنید. او منتظر حادثه می ماند، حادثه ای که برای مرغ های زمینی، یک مصیبت و بلاست. او منتظر طوفان می نشیند تا از انرژی پنهان در گردباد به نفع خود استفاده کند.

وقتی طوفان از راه می رسد، عقاب به جای زانوی غم بغل گرفتن و در کنج سنگ ها پناه گرفتن، جشن می گیرد و خود را به بالاترین نقطه وزش باد می رساند و از آنجا، سنگین ترین ضربه های گردباد را به نفع خود بکار می گیرد؛ عقاب از نیروی مهاجم به نفع خویش استفاده می کند. او نه تنها از نیروی مخالف نمی هراسد، بلکه منتظر آن نیز می نشیند چرا که می داند این انرژی پنهان در نیروی مخالف است که می تواند او را به فضای بالا پرتاب کند.

برای روزهایی که راه نجاتت یاد گرفتن بلند پروازی از عقاب است.

شجاعانه ترین منظره در جهان، دیدن مردی است که با ناملایمات و بدبیاری ها در می ستیزد.

قصه هایی برای از بین بردن غصه ها | مسعود لعلی
پاراگراف کتاب (102)
جهل! احساس می کنم که غرق در جهل هستم. جاهل نسبت به تمام پدیده های مربوط و نامربوط. سردرگمی، کلافگی و کم حوصلگی دارد بیچاره ام میکند. بدتر از همه، بیگانگی؛ هرگز تا این دوره از زندگی ام این قدر نسبت به محیط و نسبت به روابط و شرایط، دچار احساس بیگانگی نشده بوده ام.
آیا فی الواقع روشن فکری متوقع و آزرده خاطر شده ام؟ لابد! و بالاخره یاس و نومیدی گریبانم را چسبیده است؛ چیزی که بدون تردید، از جهل و بیگانگی من نسبت به محیط و روابط ناشی می شود؟ گمان میکنم راهی باید باشد!

نونِ نوشتن | محمود دولت آبادی
پاراگراف کتاب (102)
به این نتیجه رسیده ام که بیشترِ مردم بزرگ نمی شوند. ما جای پارک خودمان را پیدا می کنیم و به کارت های اعتباری مان افتخار میکنیم. ازدواج می کنیم و جرات می کنیم بچه دار شویم و به آن بزرگ شدن می گوییم.

اما فکر کنم بیشترین کاری که می کنیم پیر شدن است.

ما تراکم سال ها را در بدن های مان و روی صورت های مان این طرف و آن طرف می بریم؛ اما معمولا خود حقیقی ما، کودک درون مان، هنوز بی گناه است و مثل گیاه مگنولیا خجالتی است.

نامه ای به دخترم | مایا آنجلو
پاراگراف کتاب (102)

از گورخر پرسیدم: آیا تو سیاه هستی با خط های سفید یا که سفیدی با خط های سیاه؟

و گورخر از من پرسید: آیا تو خوبی با عادت های بد یا که بدی با عادت های خوب؟

آیا آرامی بعضی وقت ها شلوغ یا شلوغی بعضی وقتا آرام؟

آیا شادی بعضی روزها غمگین یا غمگینی بعضی وقتا شاد؟

و همچنان پرسید و پرسید و پرسید.

دیگر هیچوقت از گورخری درباره رنگ پوستش نخواهم پرسید!

پاک کن جادویی | شل سیلور استاین
پاراگراف کتاب (102)
گفتم: عقیده تون در مورد بندناف بچه چیه؟

کمی اوقاتش تلخ شد اما خونسردیش را از دست نداد و گفت: منو مسخره می کنی؟

گفتم: این حرف ها چیه؟ من غلط بکنم شما را با این دم و دستگاه مسخره کنم. منظوری نداشتم. این قضیه بندناف بچه و انداختنش جای خوب، عقیده ی قدیمی هست، شما چه نظری دارین؟

گفت: ناف بچه رو معمولا می اندازن دم سوراخ موش که باهوش بشه. باهوش که شد کارش می گیره. حالا موضوع ناف چه ربطی به کار من داره؟

گفتم: بالاخره یکی از راه های ترقی آدمیزاده. خود شما هیچ وقت تحقیق نفرمودین که نفتون رو کجا انداختن؟

قصه های مجید | هوشنگ مرادی کرمانی
پاراگراف کتاب (102)
از دیگر آفات حضور میلیونی ما در فضای سایبری "تمام جهان را فرند لیست خود" پنداری است. یعنی عزیز نور دیده یک اظهارنظر باربط یا بی ربط می کند و بعد هم واکنش تمام هستی را به نظرش همان چهارتا لایک یا نظرات تاییدی دوستانش در آن گعده ی خاص می شمرد و بر این اساس توهماتی می زند که پادشاهان قجر با تملق های صدتا یک غاز اطرافیان شان هم نمی زدند!

چقدر خوبیم ما | ابراهیم رها
پاراگراف کتاب (102)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      خیلی خوب بود
      ممنون

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج