۵۸۳۰۶۶
۱ نظر
۵۰۰۹
۱ نظر
۵۰۰۹
پ

طنز؛ بخش نخست: «نام» یا «اسم»؟

دهخدا نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: «بسیار خب. زمان شما به پایان رسید. آن‌هایی که روزنامه دیواری‌شون آماده شده بیان پای تخته» چند نفر از شاگردها روزنامه دیواری‌های‌شان را لوله کرده و پای تخته رفتند‌. دهخدا گفت: «خب حالا یکی یکی....

حسن غلامعلی‌فرد در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

دهخدا نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: «بسیار خب. زمان شما به پایان رسید. آن‌هایی که روزنامه دیواری‌شون آماده شده بیان پای تخته» چند نفر از شاگردها روزنامه دیواری‌های‌شان را لوله کرده و پای تخته رفتند‌. دهخدا گفت: «خب حالا یکی یکی بگین نام روزنامه‌دیواری‌تون چیه و چه بخش‌هایی داره» شریعتمداری گفت: «اول، اول!» کواکبیان اخم کرد و گفت: «چرا تو اول؟» ابطحی گفت: «باید رای بگیریم» دهخدا با خودکارش کوبید روی میز و گفت: «رای‌گیری نیاز نیست، همین‌جوری که ردیف ایستادین یکی یکی بگین!» شریعتمداری به زور خودش را رساند اول صف و گفت: «اول، اول!» دعایی با ناراحتی گفت: «اینجا جای من بود» دهخدا کلافه شد و گفت: «بذارین بگه، مهم نیست کی نخست باشه» سپس رو کرد به شریعتمداری گفت: «بگو!» شریعتمداری سینه ستبر کرد و گفت: «ما اسم روزنامه‌مون رو گذاشتیم کیوان، توش یه بخش اسناد غیر قابل انکار داریم، یه بخش پیام‌های خوانندگان، یه بخش مخالفت با مخالف‌های خودمان، یه بخش مخالفت با همه چیز و در آخر هم جدول» دهخدا گفت: «بهتره جای اسم بگی نام» سپس پرسید: «روزنامه دیواری‌ای که همین حالا درست شده چگونه بخش پیام‌های مردمی داره؟»
شریعتمداری با افتخار گفت: «خودمون پیام‌ها رو نوشتیم» دهخدا پوف کرد و به دعایی گفت: «شما بگو!» دعایی با صدایی آرام گفت: «ما نام روزنامه‌مون رو گذاشتیم ارتباطات و چیز خاصی توش نداریم و سعی کردیم آسّه بریم آسّه بیایيم و حواسمون به ارتباطات‌مون باشه» دهخدا گفت: «آفرین!» سپس رو کرد به صفی‌زاده و گفت: «شما بگو!» صفی‌زاده گفت: «اسم روزنامه ما ابرار خودم سامبولی علیکم است و تنها با یک عدد مداد سیاه و پاک‌کن به سادگی آراسته شده» دهخدا اخم کرد و گفت: «به جای اسم بگو نام!» سپس نگاهی به روزنامه دیواری صفی‌زاده انداخت و با چهره‌ای در هم پرسید: «این کجاش آراسته‌اس؟ بد سلیقه‌گی هم اندازه‌ داره. کمی نوآوری و زیبایی‌شناسی به کار ببر پسرم!» سپس به رحمانیان گفت: «شما بگو!» رحمانیان بادی به غبغب انداخت و گفت: «شَتَرَق» تاجزاده در خودش جمع شد و پناه گرفت.
بروسلی ناگهان روی میز پرید، حالتی دفاعی گرفت و گفت: «قودا» دهخدا گلویی صاف کرد و به رحمانیان گفت: «چرا آوایی در میاری که برخی از بچه‌های کلاس بهش حساسیت دارن؟» رحمانیان گفت: «صدا در نیاوردیم، اسم روزنامه دیواری‌مون رو گفتیم!» دهخدا پرسید: «چه بخش‌هایی داره؟» رحمانیان گفت: «خیلی بخش‌ها داره، مثلا یه بخش نامه‌های عاشقانه داریم». گلستان با دستپاچگی درون کیفش را جست‌وجو کرد و زیر لب گفت: «نکنه بازم نامه‌های فروغه؟» رحمانیان گفت: «زحمت نامه‌های عاشقانه رو عالمی کشیده و به شخصی خیالی به نام سوفیا نامه نوشته» گلستان نفسی به راحتی کشید و روی نیمکتش یله داد. دهخدا نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: «من باید برم دارو بخورم. تا من میرم آبدارخونه شما تلاش کنید که با هم درگیر نشین!» سپس به جوان اشاره کرد. جوان ایستاد و با صدای بلند گفت: «بریم بیایم» سپس دهخدا رفت که بیاد...

ادامه دارد
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • NM7

      قسمت جوان باحال بود

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج