طنز؛ شغال که از باغ قهر کنه، منفعت باغبونه
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی«جینگیل» صدایش میکردند. در جینگیل همه کارها توسط خود حیوانات انجام میشد و تا لحظه تنظیم این متن، هیچ انسانی پایش را آنجا نگذاشته بود.
علیرضا کاردار در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی«جینگیل» صدایش میکردند. در جینگیل همه کارها توسط خود حیوانات انجام میشد و تا لحظه تنظیم این متن، هیچ انسانی پایش را آنجا نگذاشته بود. هرچند بعد از انتشار این سلسله مطالب، بعید نیست تا حالا جینگیل شناسایی و بیابانی برهوت شده و حیواناتش اسیر باغوحش و یا تبدیل به مجسمه و استیک و بریانی و کالباس شده باشند. یا یک شهرک چندهزار واحدی از تویش درآورده باشند که خانههایش قبل از تسویه قسطهایش روی سر ساکنانش لمبیده باشد. و یا کارخانهای شده باشد که صاحبانش بارشان را بسته و به افقهای دور رفته و کارگرانش دنبال حقوق دو سال قبلشان دم در نشسته باشند. خلاصه اینکه همهکاره این جنگل رویایی، خود حیوانات بودند.
در این میان باغداری وظیفه لاماهای زحمتکش بود. لاماها به دلیل داشتن آب دهانی پرتوان، در این شغل ورود کرده بودند. چون میتوانستند میوهها را براق و شکیل به سایر حیوانات عرضه کنند. یکی از روزها، شغالی که از شدت گرسنگی به کاهدان زده بود و چیزی نیافته بود، راهی یکی از این باغها شد و چون هنوز جینگیلوندان با واژه دزدی غریبه بودند، بیاجازه یک شکم سیر میوه خورد و رفت. لامای باغبان که این صحنه را دید تعجب کرد ولی عکسالعملی به ذهنش نرسید.
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی«جینگیل» صدایش میکردند. در جینگیل همه کارها توسط خود حیوانات انجام میشد و تا لحظه تنظیم این متن، هیچ انسانی پایش را آنجا نگذاشته بود. هرچند بعد از انتشار این سلسله مطالب، بعید نیست تا حالا جینگیل شناسایی و بیابانی برهوت شده و حیواناتش اسیر باغوحش و یا تبدیل به مجسمه و استیک و بریانی و کالباس شده باشند. یا یک شهرک چندهزار واحدی از تویش درآورده باشند که خانههایش قبل از تسویه قسطهایش روی سر ساکنانش لمبیده باشد. و یا کارخانهای شده باشد که صاحبانش بارشان را بسته و به افقهای دور رفته و کارگرانش دنبال حقوق دو سال قبلشان دم در نشسته باشند. خلاصه اینکه همهکاره این جنگل رویایی، خود حیوانات بودند.
در این میان باغداری وظیفه لاماهای زحمتکش بود. لاماها به دلیل داشتن آب دهانی پرتوان، در این شغل ورود کرده بودند. چون میتوانستند میوهها را براق و شکیل به سایر حیوانات عرضه کنند. یکی از روزها، شغالی که از شدت گرسنگی به کاهدان زده بود و چیزی نیافته بود، راهی یکی از این باغها شد و چون هنوز جینگیلوندان با واژه دزدی غریبه بودند، بیاجازه یک شکم سیر میوه خورد و رفت. لامای باغبان که این صحنه را دید تعجب کرد ولی عکسالعملی به ذهنش نرسید.
فردای آن روز دوباره همین کار تکرار شد و اینبار لاما دوستش را صدا زد تا بیاید و صحنه را ببیند. هر دو مات به این کار شغال نگاه میکردند و متوجه نشدند چرا شغال بیاجازه از میوههای باغ میخورد. پسفردا تا شغال وارد باغ شد، لاما جلو رفت و دلیل کارش را پرسید. شغال هم صادقانه گفت: «چون گشنمه!» لاما فکر کرد اشتباه متوجه صحبت شغال شده و شاید مترجم میلش کشیده بهجای «ببخشید، حواسم نبود» اینطوری ترجمه کرده، ولی یادش آمد مترجمی در کار نیست و گفت باید در ازای میوه خوردن کار کنی. شغال که به تنبلی عادت کرده بود، قبول نکرد و قهر کرد و رفت.
اینگونه شد که از آن زمان هروقت دو نفر متوجه منظور هم نمیشوند، این ضربالمثل را به کار میبرند و برخلاف تصور عموم، قضیه اصلا ربطی به قهر کردن ندارد. هرچند بعدها جینگیلوندان دزدی را یاد گرفتند و این قضیه برایشان جا افتاد و طبیعی شد.
اینگونه شد که از آن زمان هروقت دو نفر متوجه منظور هم نمیشوند، این ضربالمثل را به کار میبرند و برخلاف تصور عموم، قضیه اصلا ربطی به قهر کردن ندارد. هرچند بعدها جینگیلوندان دزدی را یاد گرفتند و این قضیه برایشان جا افتاد و طبیعی شد.
پ
نظر کاربران
دمت گرم آقا علیرضا
مقدمه گفته هات
بس زیبا بود
مقدمهچینیقبلازشماسؤتفاهمبود
ممنون