۶۷۸۸۰۱
۵ نظر
۵۱۶۹
۵ نظر
۵۱۶۹
پ

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۵۵): برادران مارکس

برادران مارکس گروه کمدی خانوادگی آمریکایی بودند که از ۱۹۰۵ تا ۱۹۴۹، در وُدویل، تئاتر برادوی و سینما موفق بودند. امروزه این گروه تقریباً در سراسر دنیا با اسامی مستعارشان: چیکو، هارپو، گروچو، گومو و زپو شناخته می شوند.

برترین ها - ترجمه از سولماز محمودی: برادران مارکس گروه کمدی خانوادگی آمریکایی بودند که از ۱۹۰۵ تا ۱۹۴۹، در وُدویل، تئاتر برادوی و سینما موفق بودند. پنج فیلم از مجموع سیزده فیلم برادران مارکس توسط موسسه فیلم آمریکا (AFI) در میان ۱۰۰ فیلم برتر قرار گرفتند که دو فیلم «سوپ اردک» و «شبی در اپرا» جزء ۱۲ فیلم نخست هستند. این برادران از سوی بسیاری از منتقدین، متخصصین و هواداران از تأثیرگذارترین کمدین های قرن بیستم به شمار رفته اند. در فهرست "۱۰۰ فیلم ... ۱۰۰ ستاره" موسسه فیلم آمریکا، آنها جایگاه ۲۵ ستاره های مرد سینمای کلاسیک هالیوود را به دست آورده اند و تنها بازیگرانی هستند که به صورت گروهی در این فهرست قرار گرفته اند.

امروزه این گروه تقریباً در سراسر دنیا با اسامی مستعارشان: چیکو، هارپو، گروچو، گومو و زپو شناخته می شوند. هستۀ عملی گروه سه برادر بزرگتر، یعنی چیکو، هارپو و گروچو بودند. هر کدام از آنها به مرور زمان شخصیت نمایشی بسیار متمایزی به دست آوردند.

بعد از این که گروه در سال ۱۹۵۰، به طور اساسی از هم پاشید، گروچو کارش را به طور جدی در تلویزیون شروع کرد، در حالی که هارپو و چیکو فعالیت چشمگیری نداشتند. دو برادر کوچک‌تر، گومو و زپو، در کار نمایش به اندازۀ بقیه پیشرفت نداشتند. هر کدام از آنها کار هنری را رها کردند تا به تجارت بپردازند که در آن موفق بودند، همچنین برای مدتی یک آژانس بزرگ نمایشی را اداره می کردند که از راه آن برادرانشان و دیگر هنرمندان را معرفی کردند. گومو در هیچ یک از فیلم های سینمایی حضور نداشت؛ زپو در پنج فیلم نخست در نقش های نسبتاً جدی (غیر کمدی) ظاهر شد. محرک اصلی ورود برادران به حرفۀ نمایش، مادرشان مینی مارکس بود که نقش مدیر برنامه های آنها را نیز داشت.

برادران مارکس در نیویورک سیتی به دنیا آمدند و پسران دو مهاجر یهودی از آلمان و فرانسه بودند. مادرشان مینه "مینی" شونبرگ اهل دورنوم آلمان و پدرشان ساموئل "سم" مارکس اهل آلزاس و خیاط بود. این خانواده در منطقۀ فقیرنشین یورکویل محلۀ آپر ایست ساید نیویورک سیتی زندگی می کردند.

برادران مارکس با اسم هنری شان شناخته می شدند: نام اصلی برادر اول که به چیکو معروف بود، لئونارد بود که در ۲۲ مارس ۱۸۸۷ به دنیا آمد. برادر دوم، هارپو، آدولف (آرتور) نام داشت و در ۲۳ نوامبر ۱۸۸۸ متولد شد. برادر سوم، گروچو، جولیوس هنری بود و متولد ۲ اکتبر ۱۸۹۰. برادر چهارم، گومو، میلتون نام داشت و در ۲۳ اکتبر ۱۸۹۲ زاده شد. نام برادر پنجم، زپو، هربرت مانفرد بود، متولد ۲۵ فوریۀ ۱۹۰۱. یک برادر دیگر به نام مانفرد (مانی)، اولین پسر سم و مینی در سال ۱۸۸۶ به دنیا آمد و در نوزادی از دنیا رفت. برادران مارکس یک خواهر بزرگ تر نیز داشتند، در واقع دخترعمویی که در ژانویۀ ۱۸۸۵ به دنیا آمده و مینی و همسرش سرپرستی او را به عهده گرفتند. اسم او پالین یا پالی بود.

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۵۵): برادران مارکس

مینی مارکس از خانواده ای هنرمند بود. مادر او چنگ نواز و پدرش هنرمند شکم خوان بود. در سال 1880، این خانواده به نیویورک مهاجرت کردند و در آنجا در سال 1884، مینی با سم ازدواج کرد. مینی در اوایل قرن بیستم، به برادر کوچکترش کمک کرد تا وارد صنعت سرگرمی شود؛ او (با اسم هنری اَل شین)، به عنوان عضو گروه کمدی دو نفرۀ گلگر و شین، در ودویل و برادوی بسیار موفق ظاهر شد و این مقدمه ای شد برای ورود برادران مارکس به تشویق مینی، به کمدی موزیکال، ودویل و برادوی. مینی مدیر برنامه های پسران خود نیز بود؛ او برای این که دیگران متوجه نشوند او مادر آنها است، اسم خود را به مینی پالمر تغییر داد. همۀ آنها تأیید کردند که مینی مارکس رئیس خانواده و نیروی محرکۀ راه اندازی گروه بود، تنها کسی که می توانست بین آنها نظم برقرار کند. گفته می شد که او در معامله با ادارۀ تئاتر بسیار سختگیر بود.

گومو و زپو، هر دو بازرگانان موفقی شدند: گومو از راه فعالیت های آژانس نمایشی خود و تجارت بارانی به موفقیت رسید و زپو به لطف کسب و کار مهندسی، مولتی میلیونر شد. برادران مارکس از خانواده ای هنرمند بودند، استعداد موسیقیایی آنها از کودکی پرورش داده شد. مخصوصاً هارپو بسیار با استعداد بود و حدود شش ساز متفاوت را در دوران حرفه ای خود می نواخت. او متخصص نواختن چنگ بود. چیکو پیانیست بسیار خوبی بود، گروچو گیتاریست و خواننده و زپو نیز خواننده بود.

آنها کارشان را از ودویل آغاز کردند. گروچو کار خود را در 1905، با خوانندگی شروع کرد. در سال 1907، او و گومو به همراه میبل اُدانل در گروه "تری نایتینگلز" آواز می خواندند. سال بعد، هارپو عضو چهارم گروه شد و در 1910، با اضافه شدن مادرشان مینی و خاله شان هانا، گروهشان کمی بزرگ تر شد و نام آن به "سیکس مسکاتس" تبدیل شد.

عصر یک روز در سال 1912، صدای فریاد هایی از بیرون سالن به خاطر فرار یک قاطر، اجرای آنها را در سالن اپرای ناکادوچس تگزاس متوقف کرد. شرکت کننده ها با عجله از سالن خارج شدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. گروچو به خاطر این وقفه عصبانی شد و زمانی که مردم به سالن برگشتند، حرف های تند و نیشداری به آنها زد، مثلاً این که «ناکادوچس پر از سوسک حمام است» یا «الاغ نر ظریف ترین گُل تگزاس است». شنونده ها به جای این که عصبانی شوند، به حرف های او خندیدند. کمی بعد خانواده به این نتیجه رسیدند که استعداد یک گروه کمدی را دارند.

کار آنها به آرامی از آواز خواندن به همراه کمدی به کمدی همراه با آواز تبدیل شد. طرح اولیۀ «تفریح در مدرسه» گروچو را در نقش یک معلم با لهجۀ آلمانی نشان می داد که دانش آموزانش، یعنی هارپو، گومو و چیکو را اداره می کرد. آخرین نسخۀ نمایش مدرسه «بازگشت به خانه» نام داشت که ال شین نویسندۀ آن بود. تور نمایش «بازگشت به خانه» در سال 1915، به فلینت میشیگان رسید و زپوی 14 ساله به چهار برادر خود پیوست و این تنها باری بود که همۀ این پنج برادر روی صحنه با هم دیده شدند. بعد از آن، گومو با این استدلال که «هر کاری از بازیگری بهتر است!» برای شرکت در جنگ جهانی اول به خدمت ارتش درآمد. زپو در آخرین سال های فعالیت آنها در ودویل و جهش آنها به برادوی و سپس به فیلم های پارامونت، جانشین گومو شد.

در طول جنگ جهانی اول، احساسات ضد آلمانی رایج شد و خانواده تلاش کرد تا ریشۀ آلمانی خود را پنهان کند. مینی باخبر شد که مزرعه داران از فهرست سربازان حذف می شوند، بنابر این یک مزرعۀ ماکیان 27 هکتاری نزدیک کانتری ساید ایلینوی خرید، اما پسرانش خیلی زود فهمیدند که پرورش مرغ و ماکیان در خون آنها نیست. در این مدت، گروچو شخصیت نمایشی "آلمانی" خود را کنار گذاشت.
در این زمان، "چهار برادر مارکس" شروع به وارد کردن روش منحصر به فرد کمدی خود به نمایش ها و پرورش شخصیت هایشان کرده بودند. گروچو و هارپو، هر دو در خاطراتشان گفته اند که ال شین خالق شخصیت نمایشی مشهورشان بود. گروچو شروع به نقاشی سبیل با رنگ روغنی و خمیده راه رفتن کرد. هارپو دیگر روی صحنه صحبت نکرد و کلاه گیس ترسناک قرمزی به سر کرد و یک بوق تاکسی به دست گرفت. چیکو با یک لهجۀ ساختگی ایتالیایی صحبت می کرد که آن را در زندگی واقعی برای مقابله با همسایه های خشن پرورش داده بود و زپو نقش مرد جدی رمانتیکی را بر عهده گرفت.

گفته شده است که شخصیت های نمایشی گروچو، چیکو و هارپو بر اساس ویژگی های واقعی شان بنا شده بود. برعکس، زپو، با وجود نقش های جدی اش، در پشت صحنه بامزه ترین برادر بود. او کوچک ترین برادر بود و با تماشای برادرانش بزرگ شده بود، بنابراین می توانست زمانی که هر کدام از برادرانش به خاطر بیماری از اجرا می ماندند، جای آنها را پر کند و ادای آنها را دربیاورد. گروچو به یاد می آورد: «او در نقش کاپیتان اسپالدینگ [در فیلم بیسکوئیت حیوانی] آنقدر خوب بود که اگر اجازه داده بودند من بین تماشاگران بنشینم و سیگار بکشم، می گذاشتم او نقش را تا آخر بازی کند.» (زپو در نسخۀ سینمایی «بیسکوئیت های حیوانی» جانشین گروچو شد. گروچو برای فیلمبرداری صحنه ای که در آن تابلوی بوگارد دزدیده می شود، در دسترس نبود، بنابراین فیلمنامه را طوری تغییر دادند که برق قطع می شد و به این ترتیب زپو می توانست نقش اسپالدینگ را در فضای نیمه تاریک بازی کند.)

در سال های ۱۹۲۰، برادران مارکس، با طنز تند و تیز و عجیبشان، به یکی از گروه های محبوب نمایشی در آمریکا تبدیل شده بودند. آنها طبقۀ اشراف و دورویی انسان ها را مسخره می کردند و به خاطر کمدی بداهه شان با سناریو های آزاد معروف شدند.

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۵۵): برادران مارکس

نمایش های برادران در ودویل آنها را در برادوی به ستاره هایی تبدیل کرده بود که چیکو مدیریت و گروچو کارگردانی خلاقیت آن را بر عهده داشتند. اولین کارشان جُنگ موزیکال «خواهم گفت که او است» (1925-1924) و بعد از آن کمدی های موزیکال «نارگیل ها» (1926-1925) و «بیسکوئیت های حیوانی» (1929-1928) بود. جورج اس. کافمن نمایشنامه نویس در این دو کمدی با آنها همکاری کرد و به تند و تیز شدن شخصیت سازی برادران کمک کرد.

برادران مارکس، به جز لباس های متمایزشان، در کل شبیه هم بودند، حتی شکل ریزش موی سرشان مثل هم بود. زپو می توانست به جای گروچوی جوان تر قرار بگیرد، او در «چرندیات» نقش پسر او را بازی کرد. در صحنه ای از «سوپ اردک» گروچو، هارپو و چیکو با ابروها و سبیل نقاشی شده و عینک های گرد و شب کلاه دیده می شوند. آن سه از هم قابل تشخیص نیستند و این باعث می شود "صحنۀ آینه" را به خوبی پیش ببرند.

اسم هنری برادران مارکس (به جز زپو)، اختراع یک استندآپ کمدین به نام آرت فیشر بود که هم بر اساس شخصیت آنها و هم بر اساس یک داستان مصور معروف به نام «شرلوکوی میمون» که شخصیتی فرعی به نام "گروچو" در آن وجود داشت، انتخاب شد.

انگیزه های پشت نام های چیکو و هارپو قطعی هستند و دلیل نام گومو نیز تا حدی تأیید شده است. اما در مورد گروچو و زپو، دلیل ها چندان روشن نیستند. آرتور هارپو نامیده می شد، زیرا هارپ (چنگ) می نواخت و لئونارد چیکو نام گرفت، چون بر اساس زبان عامیانۀ آن سال ها شکارچی جوجه (chicken) بود (در آن دوره، زنان را جوجه می نامیدند). هارپو در اتوبیوگرافی خود نوشته است که میلتون به این دلیل گومو نامیده شد که در تئاتر مثل یک کارآگاه (gumshoe) به این طرف و آن طرف می خزید. عده ای گفته اند علت انتخاب اسم گومو این بود که او بهترین رقصندۀ گروه بود و تخت کفش های مخصوص رقص لاستیکی بودند تا سر و صدایی ایجاد نکنند. به گفتۀ گروچو علت این بود که گومو گالش (کفش لاستیکی) می پوشید.

دربارۀ دلیل انتخاب اسم گروچو بسیار بحث شده و چندین توضیح برای آن وجود دارد که یکی از آنها به نظر درست تر و منطقی تر است و آن خلق و خوی جولیوس است. مکسین، دختر چیکو، گفته است که جولیوس به این دلیل به گروچو معروف شد که بیشتر اوقات بداخلاق (grouchy) بود. گروچو نیز که در زندگینامۀ خود دلیل دیگری ذکر کرده بود، سرانجام در آخرین سال های زندگی اعتراف کرد که فیشر او را گروچو نامید چون برادر بداخلاق و اخموی گروه بود.

دلیل نامگذاری زپو نیز دقیق نیست. توضیح هارپو این است که برادران هربرت را به نام شامپانزه ای به اسم مستر زیپو، که در یک نمایش شرکت داشت، زیپو صدا کردند. به نظر هربرت زیپو ناخوشایند بود، بنابراین آن را تبدیل به زپو کردند.

نمایش های تئاتری برادران مارکس همزمان با تبدیل سینمای صامت به سینمای ناطق، محبوب شد. آنها با پارامونت پیکچرز قرارداد بستند و فعالیت سینمایی خود را در استودیوهای پارامونت در بخش استوریای نیویورک سیتی شروع کردند. دو فیلم نخست آنها اقتباس هایی از نمایش های «نارگیل ها» (1929) و «بیسکوئیت های حیوانی» (1930) بودند. بعد از آن ساخت فیلم ها به هالیوود منتقل شد و با فیلم کوتاه «خانه ای که سایه ها ساختند» (1931) شروع شد که در آن صحنه ای از نمایش «خواهم گفت که او است» را بازسازی کردند. سومین فیلم بلند آنها «تجارت میمون» (1931) بود که اولین فیلم غیر اقتباسی آنها محسوب می شود.

«چرندیات» (1932) که در آن سیستم دانشگاهی و ممنوعیت الکل را به تمسخر گرفتند، محبوب ترین فیلم آنها تا آن تاریخ بود و به خاطر آن تصویرشان روی جلد مجلۀ تایم رفت. این فیلم شامل رشته ای از شیرین‌کاری‌های مربوط به دوران نمایش آنها بود که در یکی از آن حرکات، هارپو مجموعۀ خنده داری از وسایل را از کت خود خارج می کند، مثل یک چکش چوبی، ماهی، طناب، کراوات، پوستر، یک فنجان قهوۀ داغ و یک شمشیر؛ و درست بعد از این که گروچو به او هشدار می دهد که نمی تواند شمعی را از هر دو طرف روشن کند، شمعی بیرون می آورد که از هر دو سر روشن است.

آخرین فیلم آنها با پارامونت، «سوپ اردک» (1933)، ساختۀ کارگردان تحسین شده، لیو مک کری، از بین 5 فیلم برتر برادران مارکس، بالاترین رتبه را در فهرست "100 فیلم ... 100 ستاره" به دست آورده است. این فیلم از نظر تجاری به اندازۀ «چرندیات» موفق نبود، اما ششمین فیلم پرفروش سال 1933 بود.

بعد از سررسید موعد قرارداد با پارامونت، زپو بازیگری را رها کرد تا مباشر شود. او و برادرش گومو یکی از بزرگ ترین آژانس های استعدادیابی هالیوود را تأسیس کردند و به ستاره هایی مثل جک بِنی و لانا ترنر کمک کردند تا کارشان را آغاز کنند. گروچو و چیکو در رادیو کار می کردند و صحبت هایی دربارۀ بازگشت به برادوی وجود داشت. اروینگ تالبرگ، که روزی با چیکو در حال بازی بریج بود، بحث دربارۀ احتمال پیوستن برادران مارکس به مترو گلدوین میر را آغاز کرد. آنها با این استودیو قرارداد بستند و از آن پس در عنوان بندی ها با عبارت "گروچو، چیکو، هارپو، برادران مارکس" معرفی می‌شدند.

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۵۵): برادران مارکس

تالبرگ، بر خلاف فیلمنامه های کاملاً آزاد پارامونت، بر ساختار داستانی قوی تأکید داشت که با آمیختن کمدی آنها با طرح‌های عاشقانه و قطعه های موسیقی غیر کمدی و دردسر سازی برای آدم های واقعاً شرور، آنها را به شخصیت هایی خوشایند تر تبدیل کرد. تالبرگ اصرار داشت فیلمنامه ها دارای نقطۀ فرود باشند، نقطه‌ای که در آن همه چیز برای برادران و عشاق از دست رفته باشد. او برای تنظیم زمان بندی کمدی، نگه داشتن جک های خنده دار و جایگزین کردن جک های بی مزه، روش آزمایش فیلمنامه در حضور تماشاچی قبل از فیلمبرداری را نوآوری کرد. تالبرگ چنگ نوازی هارپو و پیانو‌نوازی چیکو را که از «سوپ اردک» حذف شده بودند، بازسازی کرد.

اولین محصول همکاری برادران مارکس و تالبرگ «شبی در اپرا» (۱۹۳۵) بود. در این فیلم که هجوی بر دنیای اپرا بود، برادران مارکس با کشاندن اجرای «ایل ترواتوره» به هرج و مرج، به دو خوانندۀ عاشق کمک کردند. فیلم با آن صحنۀ معروف که تعداد نامعقولی از افراد در یک اتاق کوچک مجلل در کشتی جمع شده اند، موفقیت بزرگی کسب کرد و دو سال بعد با فیلمی موفق تر با نام «یک روز در مسابقه» (۱۹۳۷) دنبال شد؛ در این فیلم، برادران باعث آشوب در یک آسایشگاه و یک مسابقۀ اسب دوانی شدند.

در سال ۱۹۶۹، گروچو در مصاحبه ای با دیک کوِت گفت که دو فیلمی که با تالبرگ ساختند، بهترین فیلم هایشان تا آن زمان بوده است. برادران مارکس، با وجود موفقیت فیلم هایشان با تالبرگ، در سال ۱۹۳۷ ام جی ام را ترک کردند؛ تالبرگ ناگهان در ۱۴ سپتامبر ۱۹۳۶، دو هفته بعد از شروع فیلمبرداری «یک روز در مسابقه»، درگذشت و آنها را در استودیو بدون پشتیبان گذاشت.

برادران بعد از تجربه ای کوتاه در آر کِی او پیکچرز، با فیلم «خدمات اتاق» (۱۹۳۸)، به ام جی ام برگشتند و سه فیلم دیگر تولید کردند: «در سیرک» (۱۹۳۹)، «به غرب می روند» (۱۹۴۰) و «فروشگاه بزرگ» (۱۹۴۱). قبل از اکران فیلم آخر، آنها اعلام کردند که از بازیگری کناره می گیرند. با این حال، چهار سال بعد، چیکو برادرانش را متقاعد کرد تا دو فیلم دیگر بسازند. «شبی در کازابلانکا» (۱۹۴۶) و «عاشق پیشه» (۱۹۴۹) هر دو توسط یونایتد آرتیستس به نمایش درآمدند.

از سال ۱۹۴۰ به بعد، چیکو و هارپو با هم و جداگانه در کلوب های شبانه و کازینوها ظاهر می شدند. چیکو رهبری یک گروه موسیقی بزرگ به نام ارکستر چیکو مارکس را بر عهده گرفت (که مل تورمی ۱۷ ساله خوانندۀ آن بود). گروچو در سال های ۱۹۴۰، چندین کار رادیویی انجام داد و مسابقۀ «شما روی زندگی خود شرط می بندید» را اجرا کرد که از ۱۹۴۷ تا ۱۹۶۱ از رادیو و تلویزیون ان بی سی پخش می شد. او چند کتاب نیز نوشت، از جمله «گروچو و من» (۱۹۵۹)، «خاطرات یک عاشق کچل» (۱۹۶۴) و «نامه های گروچو» (۱۹۶۷).

گروچو و چیکو در فیلم کوتاهی برای تبلیغ مجلۀ «ستردی ایونینگ پست» به کارگردانی شیمس کالهین انیماتور، داماد چیکو، حضوری کوتاه داشتند. گروچو، چیکو و هارپو با هم (در صحنه های جداگانه) در «داستان انسان» (۱۹۵۷) بازی کردند. این سه برادر در سال ۱۹۵۹، تولید سریال «معاون سراف» را آغاز کردند که در آن هارپو و چیکو نقش فرشته های دست و پا چلفتی و گروچو نقش رئیس آنها "معاون سِراف" را بر عهده داشتند. زمانی که معلوم شد چیکو به خاطر آرتریواسکلروز شدید قابل بیمه شدن نیست (و نمی تواند دیالوگ هایش را به خاطر بسپارد)، پروژه رها شد.

در ۸ مارس همان سال، چیکو و هارپو در «جواهر دزدی باورنکردنی»، یک پانتومیم نیم ساعته در برنامۀ «تئاتر جنرال الکتریک» از شبکۀ سی بی اس، نقش دزدهای ناشی را بازی کردند. گروچو حضوری کوتاه در صحنۀ آخر داشت که در آن تنها دیالوگ یک خطی خود را می‌گوید («تا وقتی وکیلمان را نبینیم حرف نخواهیم زد!»)؛ اسم او به دلیل محدودیت هایی که در قرارداد با ان بی سی داشت، در فیلم ذکر نشد.
بر اساس مقاله ای از نیوزویک در سپتامبر 1957، گروچو، هارپو، چیکو و زپو برای حضور در نقش خودشان در زندگینامه ای با عنوان «زندگی و دوران برادران مارکس» قرارداد بستند. علاوه بر این که فیلم یک زندگینامۀ غیر داستانی بود، قرار بود برادران را در حال بازآفرینی صحنه های زیادی از دوران ودویل و برادوی که قبلاً فیلمبرداری نشده بود، نشان دهد. این فیلم، اگر ساخته می شد، می توانست اولین اجرای این چهار برادر از سال 1933 باشد. پنج برادر مارکس تنها یک حضور تلویزیونی در کنار هم داشتند؛ در سال 1957، آنها در یکی از اولین برنامه های «نمایش امشب» با نام «امشب! آمریکا بعد از تاریکی» با اجرای جک لیسکولی حاضر شدند.

در سال 1960، بیلی وایلدر کارگردان تحسین شده در نظر داشت فیلم جدیدی با شرکت برادران مارکس نوشته و کارگردانی کند. این فیلم که به صورت آزمایشی «یک روز در سازمان ملل» نام گرفت، قرار بود کمدی دسیسۀ بین المللی در اطراف ساختمان سازمان ملل در نیویورک باشد. وایلدر بحث هایی با گروچو و گومو داشت، اما پروژه به علت بیماری هارپو به تأخیر افتاد و سپس کاملاً رها شد، زیرا چیکو در 1961 درگذشت. او 74 سال داشت. سه سال بعد، در 28 سپتامبر 1964، هارپوی 75 ساله، یک روز بعد از عمل جراحی قلب، در اثر حملۀ قلبی درگذشت.

در سال 1966، کمپانی فیلمیشن پروژه ای آزمایشی برای کارتون برادران مارکس تولید کرد. صدای گروچو توسط پت هرینگتون جونیور و صداهای دیگر توسط تد نایت و جو بسِر تأمین شدند.

در سال 1970، چهار برادر مارکس در ویژه برنامۀ انیمیشن تلویزیون ان بی سی به نام «کمدین های دیوانۀ دیوانۀ دیوانه»، تهیه شده در کمپانی انیمیشن رنکین-بس گرد هم آمدند. در این ویژه برنامه بازی های کمدین های مشهور مختلف، از جمله دابلیو. سی. فیلدز، جک بنی، جورج برنز، هنی یانگمن، برادران اسماثرز، فلیپ ویلسن، فیلیس دیلر، جک ای. لئونارد، جورج جسِل و برادران مارکس بازسازی شده بودند.

بیشتر کمدین ها برای همتایان انیمیشنی خود صداپیشگی کردند، به جز فیلدز و چیکو مارکس (هر دو درگذشته بودند) و زپو مارکس (که کار نمایش را در 1933 رها کرده بود). پل فریز صداپیشه جای هر سۀ آنها صحبت کرد (برای هارپو نیازی به صدا نبود). قسمت برادران مارکس بازسازی صحنه ای از نمایش برادوی آنها «خواهم گفت او است» بود، تقلید هجوآمیز از ناپلئون که گروچو آن را جزء خنده دارترین برنامه های برادران می‌دانست. نام رومیو مولر به عنوان نویسندۀ بخش هایی خاص از این نمایش ذکر شده، اما فیلمنامۀ صحنۀ کلاسیک ناپلئون را احتمالاً گروچو نوشته است.

در 16 ژانویه 1977، برادران مارکس به تالار مشاهیر سینما راه یافتند. گومو در آوریل 1977، گروچو در اوت 1977 و زپو در نوامبر 1979 درگذشتند. اما تأثیر آنها در جامعۀ سرگرمی تا قرن 21 همچنان ادامه دارد.
بسیاری از نمایش های تلویزیونی و فیلم های سینمایی از ارجاع به برادران مارکس بهره می برند. برای مثال، در کارتون‌های «یاکو و واکو» و «تاینی تونز» از جوک ها و هجوهای برادران مارکس استفاده می شود. هاکای پیرس (الن آلدا) در سریال «مَش» گاهی اوقات یک بینی مصنوعی و عینک می زند و با یک سیگار برگ در دست، نقش گروچو را برای بیمارانی که در حال بهبودی از عمل جراحی هستند، بازی می کند تا سرگرمشان کند.

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۵۵): برادران مارکس

در قسمت های ابتدایی، شخصیتی آوازخوان در پشت صحنه وجود دارد که به یاد او کاپیتان اسپالدینگ نامیده می شود. باگز بانی در کارتون «اسلیک هِر» (1947) ادای گروچو را در می آورد، و اِلمر فاد مثل هارپو لباس پوشیده و با ساطور دنبال او می دود. در کارتون «هالیوود خارج می شود» ساختۀ تکس اوری در سال 1941، گروچو و هارپو نیز حضور دارند. این دو در کارتون هایی با حضور میکی ماوس، فلیپ قورباغه و دیگران، گاهی با چیکو و زپو همراه هستند. در سریال «گرگ آسمان» در قسمت "محکوم"، چهار فرمول ضد ویروس یک طاعون کشنده به نام چهار برادر مارکس نامگذاری شدند.

در سریال «همۀ اعضای خانواده»، راب راینر (در نقش مایک استیویک) اغلب ادای گروچو را در می آورد و در یک قسمت که به همراه همسرش به فستیوال فیلم برادران مارکس می روند، او مثل گروچو و سالی استراثرز (در نقش گلوریا استیویک) مثل هارپو لباس می پوشند. در «خوش آمدی کاتر» گِیب کپلن خیلی وقت ها ادای گروچو و رابرت هگیس بعضی وقت ها ادای چیکو و هارپو را در می آورند. در فیلم «هانا و خواهرانش» (1986) ساختۀ وودی آلن، شخصیت وودی بعد از یک اقدام به خودکشی ناموفق، با دیدن بازسازی نمایش «سوپ اردک»، تشویق می شود به زندگی ادامه دهد. او در «منهتن» (1979) می گوید که با برادران مارکس، زندگی ارزش زندگی کردن را دارد.

در «همه می گویند دوستت دارم» (1996)، وودی آلن و گُلدی هان در مراسم بزرگداشت برادران مارکس در فرانسه، مثل گروچو لباس می پوشند و ترانۀ "زنده باد گاپیتان اسپالدینگ" از فیلم «بیسکوئیت حیوانی» اجرا می شود، در حال که هنرمندان مختلف لباس های برادران مارکس را پوشیده اند و ژست هایی می گیرند که برای طرفداران آنها آشنا هستند. (نام خود فیلم از یکی از ترانه های فیلم «چرندیات» گرفته شده است.)

هارپو مارکس در طرحی کمدی بر سریال «من عاشق لوسی هستم»، نقش خودش را بازی کرد و به همراه لوسیل بال که مثل هارپو لباس پوشیده بود، صحنۀ آینه از فیلم «سوپ اردک» را بازآفرینی کردند. لوسی زمانی که در فیلم «خدمات اتاق» یک نقش مکمل داشت، با برادران مارکس همکاری کرده بود. چیکو یک بار در مسابقۀ تلویزیونی «من رازی دارم» با لباس هارپو ظاهر شد؛ راز او با این شرح نشان داده شد: «من تظاهر می کنم که هارپو مارکس هستم (ولی چیکو هستم)».

در سال 1971، زمانی که فضاپیمای مرینر 9 به مدار مریخ رسید، آن سیاره کاملاً غرق در طوفان گرد و غبار بود. تنها شکل هایی که به وضوح دیده می شدند چهار نقطۀ تیره بودند (که اکنون مشخص شده مربوط به آتشفشان های تارسیس و کوه‌های المپوس هستند). کارل سِیگن، اختر شناس آمریکایی، به قدری شیفتۀ این نقاط بود که همکارانش در دانشگاه کورنل به شوخی اسم آنها را "نشانه های کارل" گذاشتند؛ سیگن، به نوبۀ خود، آن نقطه ها را هارپو، گروچو، چیکو و زپو نامید.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      متن هاتون خیلی طولانیه. فکر نمی کنم کسی حوصله ی خوندنش رو داشته باشه. تو چنین متن های طولانی مخاطب خودش به خواندن گزینشی روی میاره. پس بهتره مختصر و مفید باشه و برای هر قسمت یه تیتر مشخص کننده قرار بدید.(براساس تاریخ یا براساس نقطه عطف زندگی) تا یه تصور کلی از کاراکتر مورد بحث در ذهن مخاطب شکل بگیره.

      پاسخ ها

      • سامان

        به نظر من خوبه... چون حتی ویکیپدیا هم مطلب کاملی درباره شون نداره. من راضیم ازتون.

      • بدون نام

        موافقم. مختصر و مفید :)

    • بدون نام

      بسیاری از کمدین های معروف دنیا گفتند فقط ازکارهای برادران مارکس خنده شون می گرفته . حرف نداشتند حیف که نسل جوان با آنها آشنا نیستند .

    • بدون نام

      برادران مارکس؛ منحصر بفرد و بی نظیر

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج