فوبیا؛ ترسی که فکر را فلج می کند

منم دارم با اجازتون:)

کاش در مورد درمانش می نوشتین.

منم پراید دارم

توروخداکمکم کنید.من هم علاوه بر اینکه ترس از فضای بسته دارم ترس از دست دادن یک عزیز رو هم دارم تا حدی که وقتی بهش فکر میکنم تا سر حدجنون میرم ومیخوام دیوونه بشم.لطفااگه درمانی داره راهنماییم کنید.

میشه بفرماید این ترس ها درمان میشه منم موقع ای که تو تونل میرم و در محیط بسته گیرمیکنم احساس شدید بسیار بدی دارم فکر میکنم میمیرم ضربان قلبم تند تند میزنه اب دهنم خشک میشه یا نمیشه بخورمش و... حالا چکار کنم ایا پزشکی هست گه بتونه منو درمان کنه در ضمن این حالت دو دقیقه وجودم را اذیت میکنه در حد پای مرگ رفتن اما بعدش خوب خوب میشم حتی از ادم معمولی هم حالم بهتره میشه لطفأ یه ادرس پزشگ خوب بهم بدید .

سلام من الان هفت ساله که دچار این بیماری هستم هفت ساله که نتونستم حتی بیست کیلومتر از خونمون دور بشم و انواع قرصهای اعصاب رو خوردم ولی فقط تا زمانی که قرص میخورم خوب هستم بعدش بازم دچار همون استرس و اضطراب میشم لطفا راهنماییم کنید

من حتی نمیتونم از چهارتا پله بالا برم

من ترس از علم دارم.

من گاهی افکار پریشانی به سرم می زند که به شدت از آن ها می ترسم. بدتر از همه وقتی خواهرم را در حال ناخن خوردن می بینم بدتر می شوم. آیا روانپزشک می تواند کمکم کند

سلام. من امیر هستم 24 ساله. خواستم خدمتتون عرض کنم که نگران نباشید. من خودم فوبیا بسیار شدید از ارتفاع و مکان های بسته دارم. اما الان با مصرف دارو عالیم. من پیش دکتر طریقت توی کریم خان میرم. این موضوعات کاملا عادیه و همه دارن. اما از هم پنهان میکنند. فقط خواستم بر. اگر پیش پزشک رفتید درمانتون رو ادامه بدید ممکنه اولش یکم طول بکشه یا دکتر فرصتی رو عوض کنه اما خوب میشود. فقط بعد از خوب شدن دکتر نشید و داروها رو قطع کنید. من هشت سال این مریضی رو دارم و امیدوار م از تجربه یک من استفاده کنید. با تشکر

من 17 سالم بود که احساس نفس تنگی داشتم. این دکتر اون دکتر ... هیچیم نبود..
گذشت وگذشت که بعد 3سال خوب شدم.سربازی رفتم و 22 سالم بود که یه شب با همون شک های ترس همیشگی از خواب پریدم و اون ترس شدید از نفس کشیدن دوباره اومد سراغم. تا یک سال از خوابیدن میترسیدم.فکرشو بکنید! یه بار (حدود 1/5 سال پیش ) با دوستم رفتیم شهر بازی و دستگاه فرزبی سوار شدیم اون متصدیه تا اون قفسه هه رو اورد روی سینم کیپ کرد. حس ترس شدیدی در حد جنون بهم دست داد که فقط فریاد میزدم. الان 25 سالمه و هنوز از شب ها خوابیدن کمتر و فضای بسته بیشتر می ترسم.
من خیلی شجاع بودم. اما الان خونه نشین شدم. شب ها نمی تونم جایی بجز خونه بمونم :/ نمی دونم :/ :( همیشه فکر میکردم که این ها اذاب الاهی هست یا کسی تلسمم کرده. اما الان با دیدن شما دوستان کمی اروم شدم امیدوارم همتون ازین اذاب خلاص شید :)

سلام من فوبیای بادو باران دارم خیلیم حالم بده انقد قرص میخورم چشمام تار میبینه تورو خدا یه دکتر معرفی کنید

من شدیدا از فضای تنگ میترسم فک نکنم کسی تو دنیا از من شدید تر باشه
مثلا وقتی دوستم گردنمو به شوخی میگیره و نمیتونم کمی تکون بخورم تا دیوونگی پیش میرم و داد وهوار میکنم
یا حتی وقتی کاپشنی میپوشم که کلفت وزخیمه گاهی احساس خفگی میکنمو زود درش میارم
فکر قبر هم که دیگه نگو دیوونم کرده
مثلا برفرض یه روزی خدایی نکرده اگه نیاز به دستگاهMRIداشته باشم حاضرم بمیرم توی اون نرم
خدا کمکم کنه

من ترس ازفضای بسته وترس ار امپول رو دارم راه درمانش رو می گید

یه دکتر.معرفی.گنید

من نمی گم شجاع بودم ...ولی تو جوانی هر کاری میکردم عاشق مسافرت بودم و میرفتم ....تونل آسانسور ..هواپیما که نگو حاضر بو دم بی پولی رو تحمل کنم ولی فقط سوا ر هواپیما شم ...چقد سفر هوایی داشتم...تا اینکه با یه مرد افسرده که تمام خانواده اش هم مث خودشن ازدواج کردم ....نمی دونم چی بگم شد م بدبخت ...اینا از همه چیز میترسن ....بیماری هواپیما ... یه خانواده ی کاملا افسرده ....خودشون جهنم ....من این وسط گیر کردم .....چنان بدبخت بودم که عین اونا شدم ...الان 6 ساله که حسرت یه هواپیما به دلم مونده ....ولی دارم خودم رو درمان میکنم ... بهتون میگم باید خودتون رو درمان کنین به هیچ وجه تسلیم نشین ...زندگی کنین کمر ترس رو بشکنین من و شما قوی هستیم

باسلام .خانمی 33هستم چندین بار تصادفات رانندگی بدی داشتم چه وقتایی که خودم رانندگی کردم هم موقعی که خانواده ام رانندگی میکردن و الان خیلی خیلی از سرعت و سبقت در بزرگراه ها میترسم و همچنین هر لحظه احساس واژگونی خودرو عذابم میده. هر وقت سرعت زیاد میشه من بشدت گریه میکنم انقدر به عضلات بدنم فشار میارم که تمام انرژی بدنم تحلیل میره حس میکنم دیگه دست و پام مال خودم نیست چشمهام نا خود آگاه بسته میشن و کلا پشیمون میشم که چرا سوار ماشین شدم و اغلب اوقات با التماس یا بد وبیراه از راننده میخوام که آرومتر بره. همه مسخره ام میکنند و من کاملا احساس درماندگی و افسردگی میکنم . لطفا کمکم کنید

من 18 سالمه فوبیای شدید از امپول حشرات حیوونا مرگ و بیماری و.... دارم وسواس سلامتی دارم و مقع امپول زدن مثه بچه ها گریه میکنم حتی غش میکنم مشاوره رفتم سودی نداشت میترم سلامتیم به خطر بیوفته چیکارکنم

وای من روانیم ‎:(‎ از پرنده ها ب شدت متنفرم و ازشون میترسم .اگر تو خیابون پرنده ببینم راهمو سیصد و شصت درجه عوض میکنم.از صداهای بلدم میترسم طوری ک اگر شب زعد و برق بزنه تا زمانی ک تموم بشه بیدار میمونم یا شب اگر تو قطار باشم تا زمانی ک صب بشه از صدای قطار خوابم نمیبره.همش فک میکنم با صداهای بلند وقتی میخوابم قراره بمیرم.از امپولم ک تا سرحد مرگ میترسم.از سرم و واکسن ک تو دست میره نه ولی امپول ب شدت
خب الان ب نظر خودم ی ادم کاملا روانیم ‎:'(‎

من از وقتی یادم میاد از اینکه توی اون اتاق خواب کوچیک و تاریک بخوابم به شدت وحشت داشتم حتی با اینکه اونجا اتاق والدینم بود و اونا کنارم بودن تا صبح پلک نمیزدم. حتی الان هم که تو پذیرایی میخوابم از نگاه کردن به اون اتاق و تصور اینکه دوباره بخوام اونجا بخوابم وحشت دارم. احساس میکنم اونجا دیواره دائم جلو میان و اتاق کوچکتر و کوچکتر میشه. و مشکل دیگه ام که امروز فهمیدم فقط مربوط به من نیست سوشال فوبیا ست. چیکار کنم؟

من حدود ۵ساله که کلاستروفوبیا (تنگناهراسی) دارم. به شدت از جاهایی که میدونستم روزنه ی هوا نداره میترسیدم و حالم بد میشد.مثل آسانسور،تونل و... اما با داروهایی که دکتر بهم داده خیلی خیلی بهتر شدم. کسایی که واقعا احساس میکنن مشکل دارن حتما برن پیش دکتر روانپزشک یا متخصص مغز و اعصاب. مطمئن باشید خیلی راحت تر میتونید با این ترس مقابله کنید و بهش غلبه کنید.

من دختری بودم که شاد با اعتماد به نفس بالا نترس همه چی تموم شاغل بودم درسم خوب بود تویه بیست سالگی ازدواج کردم با یکی که دیوونه بودو همه عشق و عاشقیش دروغ از شهرمون دور شدم و پنج سال تمام فقط گریه کردمو فشار روانی الان دچار وحشت از آدما شدم وقتی باهاشون روبه رو میشم خون تویه رگام یخ میبنده و میلرزم و عرق میریزم یه دندون پزشکی نمیتونم برم دچار وحشتزدگی میشم دیگه نمیتونم کار کنم تیروئید پرکار گرفتمو افسردگی نمیدونم دکتر عصاب رفتنم مشکلی رو حل میکنه یا نه...؟احساس میکنم یه موجود بی ارزشو بدرد نخورم اصلا نمیتونم پذیرایی کنم حالم به شدت بد میشه به سینی چایی نمیتونم نزدیک بشم دستو پاهام میلرزه...تنها یه آرزو دارم فقط بمیرم و تمام بشم

من خیلی از زنبور ها می ترسم وقتی یه زنبور می بینم در حد مرگ می ترسم

سلام من ترس از مردم دارم واقعا اذیتم میکنه یه راه حلی دازه

سلام دوستان من موقع نوجوانی با هزاران نفر هم تنهایی مبارزه میکردم اما الان وقتی سوار پراید میشم تو بزرگ راه میگم الان ماشین من چپ می‌کنه الان میمیرم دست و پامو گم میکنم ضربان قلبم بالا می‌ره چکار کنم دست خودم نیست جدیدا این جوری شدم خودمم الان 32سالمه خواهش میکنم کسی اگه بتونه کمکم کنه معدل الف دانشگاه بودن تو بهترین دانشگاه ایران اما الان تو انزوا هستم تو خونه میشینم و با اجتماع قطع رابطه کردم

سلام منم ازاستخرمیترسم موقعی که آب میرم دارم دیونه میشم وسایلی که توخونه گم میشه یاسرجاش نباشه دیونه میشم دست خودم نیست توروخدا هرکی میدونه درمانش وبگه نمیدونم دیگه چطوری حرفم وبرسونم