این صداوسیما، صداوسیمای ما نیست، صداوسیمای آنهاست!
روزنامه فرهیختگان طی یادداشتی درباره صداوسیما نوشت:
روزنامه فرهیختگان طی یادداشتی نوشت:
هیچگاه نباید لحظهای فرا برسد که یک ایرانی بهجای «تلویزیون ما» از عبارت «تلویزیون آنها» استفاده کند. برای رسیدن به چنین ساحتی لازم است که دامن صداوسیما از وابستگی به نهادها و سازمانهای خصوصی و حاکمیتی دیگر و نیز جریانهای صاحب قدرت و ثروت پاک شود. نه اسپانسر تجاری به رسانه ملی جهت بدهد، نه مدیری که خودش میبایست به جای تعیینتکلیف برای رسانه، محل نقد و مطالبهگری مردم در این محمل باشد. اینکه رویکردهای صداوسیما با تغییر دولتها عوض میشود، نشانه خوبی نیست و بهرغم اینکه همه این دولتها با رای مردم روی کار آمدهاند، باعث نمیشود که همان مردم حس کنند در صداوسیما، صدا و تصویر خودشان را میبینند. باید با دقت فراوان به فهمی از این نکته رسید که وقتی تمام همت دشمنان کشور بر دوقطبی کردن جامعه ایران بوده و بسیاری نابسامانیهای داخل هم به تشدید این وضع کمک کرده است، صداوسیما چطور میتواند بهطور همزمان انعکاسدهنده صدا و تصویر قطبهایی باشد که متناظر هم هستند و این تناظر جنبههای فرهنگی و طبقاتی پیدا کرده است. بخشی از طبقه متوسط ایران که بهدنبال ناکامیهای پیدرپی و عدمتحقق رویاهایش، اکنون مایوس شده و بدون تعارف، شاید تا حدود زیادی بر سر لج افتاده، امروز ممکن است رسانه ملی را دشمن خودش ببیند. در این خصوص اگرچه بخشی از تقصیر به گردن نوع رفتار صداوسیما در سالهای گذشته برمیگردد، اما ریشه همه ماجرا را نمیتوان همین دانست. پس از بههم خوردن توافقی که به برجام موسوم شده بود، رویای دوستی با غرب و از آن طریق رسیدن به اوج خوشبختی و رفاه، به دیوار سخت واقعیت خورد؛ اما باعث نشد بخش قابل توجهی از باورمندان به چنین رویایی، ناگهان به غلط بودن تصورات خودشان معترف شوند و مثلا گردش به شرق یا رفتاری شبیه به این کنند. اصلا قرار نبود و قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد و نمیشود در این حد توقعی داشت. حالا ممکن است جماعتی که تعدادشان احتمالا کم هم نیست، سر لج بیفتند و رفتارهای اجتماعی لجوجانهای کنند و نمود آن را نهفقط در بحث سیاستخارجی ایران بلکه در شئونات اجتماعی و فرهنگی مختلفی ببینیم. پاسخ تلویزیون به آنها در چنین حالتی چه میتواند باشد؟ آیا اینکه تلاش شود همه آنها از رو بروند، چاره کار است؟ در تابستان سال گذشته دیدیم که اتخاذ چنین رویکردهایی در صداوسیما چه خشمی را در دل جماعت انباشته کرد و فوران آن چه خسارت بزرگ و چه دستمایه سترگی را برای موجسواری دشمنان فراهم آورد. چند استان کشور درگیر مشکل آب بود و تلویزیون چندین گزارش از دعوای دو خانم در اتوبوس پخش کرد و بهوضوح میخواست بازویی برای کم شدن روی یکی از طرفین دعوا در آن اتوبوس باشد. یک سال از آن قضایا گذشته و هنوز میبینیم که دستفرمان مدیریت سازمان تغییر خاصی نداشته و بنمایههای رفتاری همان است که بود. رسانه ملی با یک طبقه سر کلکل میافتد و طبقه دیگر را وقتی که از سویدای دل ناله میزند، نادیده میگیرد. باز هم دعوا بر سر چیزهایی است که برای مدیران خود سازمان اهمیت دارد و بهطور مثال مدفون شدن مظلومانه ۶ کارگر در یک معدن در رسانه ملی کاملا مورد بیتوجهی قرار میگیرد. از وزیر کشور گرفته تا شرکت غولآسایی که این کارگران برایش کار میکردند، خیلیها باید درخصوص این اتفاق دردناک پاسخگو میشدند و صداوسیما بیاینکه ذرهای دچار درد در ناحیه وجدان کاری شود، از کنار حادثه گذشت و در مقابل به کلکل و سربهسر گذاشتن با حساسیتهای طیفی از جامعه ادامه داد که به طبقه متوسط شهری یا مرکزنشین معروف هستند. پارسال هم همینطور بود. محرومان و مستضعفان چند استان نادیده گرفته شدند و آن دعوای داخل اتوبوس که تحریککننده حساسیتهای طبقه متوسط بود در کانون توجه قرار گرفت. بهلحاظ فرهنگی و اجتماعی، آنچه تلویزیون باید به آنها بپردازد و آنچه میتواند از کنارش بگذرد، تقریبا برعکس چیزی است که امروز اتفاق میافتد. در چنین وضعی کدام گروه از جامعه، صداوسیما را انعکاسدهنده صدا و تصویر خودش میبیند؟ طبقه متوسط شهری که انگار عمدی در کار است تا تلویزیون ملی آنها را سر لج بیندازد یا محرومان و مستضعفانی که دیروز باید در مورد مشکل آب و خاک و هوایشان بحث میشد و امروز درباره ایمنی کار و امنیت شغلی و مسائل دیگری از این دست، اینها کدامشان از تلویزیون میتوانند راضی باشند؟ این وضعیت باید یکسره دگرگون شود و برای این منظور اولویتها برای پوشش رسانهای را منافع کف جامعه باید تعیین کنند نه تصمیمات صاحبان قدرت یا ثروت.
نظر کاربران
ننگ ما ، ننگ ما ، صدا و سیمای ما