اسنپ پی_استیکی داخلی
adexo3
۲۴۴۸۸۰
۸ نظر
۵۰۰۷
۸ نظر
۵۰۰۷
پ

بر پدر «آیلان» چه می‌گذرد؟

عکس آیلان کوردی، پناهجوی سه سالۀ سوری که در مسیر ترکیه به یونان غرق شد، جهان را در بهت و حیرت فرو برد. حال پدر او، عبدالله، از رنجی که می‌برد می‌گوید.

فرارو: عکس آیلان کوردی، پناهجوی سه سالۀ زکه در مسیر ترکیه به یونان غرق شد، جهان را در بهت و حیرت فرو برد. حال پدر او، عبدالله، از رنجی که می‌برد می‌گوید.

من و خانواده‌ام، کمی پس از آغاز جنگ در سوریه دمشق را ترک کردیم. من آرایشگر بودم؛ ما در محلۀ کردنشین رکن‌الدین زندگی می‌کردیم. اما شرایط روز به روز برای ما خطرناکتر می‌شد و در نتیجه همسر و فرزندانم را به کوبانی بردم. ما در آنجا چند درخت زیتون و زمین زراعی داشتیم و هر تابستان زمین را شخم می‌زدیم و مرتب بین دو شهر در رفت و آمد بودیم. خیلی زود مجبور شدم خانواده‌ام را در آنجا تنها بگذارم و برای کار در کارخانۀ نساجی به استانبول بروم.

بر پدر «آیلان» چه می‌گذرد؟

به گزارش اشپیگل، هر روز دوازده ساعت کار می‌کردم و دستمزدم را به کوبانی می‌فرستادم. من در محل کار می‌خوابیدم تا بتوانم پول بیشتری پس‌انداز کنم. محل خوابم زیرزمین کثیفی بود که رییسم شبها در آن را از بیرون قفل می‌کرد. ما سه سال اینطور زندگی می‌کردیم و مرتب به خانواده‌ام سر می‌زدم.

سپس در سال ۲۰۱۴، داعش به کوبانی حمله کرد. ریحان، همسرم، و پسرهایم آیلان و گالب مثل دهها هزار نفر دیگر از ساکنان شهر، فرار کردند. آن وقت بود که همسرم برای اولین بار گفت: "قبول دارم، باید از سوریه برویم." پیش از آن او هرگز دلش نمی‌خواست سوریه را ترک کند.

او و بچه‌هایمان به استانبول آمدند. به دنبال کار بنایی رفتم تا بتوانم پول بیشتری دربیاورم. هر روز، ۲۰۰ کیسه سیمان را بالا می‌بردم و ۱۱ ساعت کار می‌کردم. کار سختی بود و زندگی در ترکیه برای ما بسیار گران است. ما یک اتاق پیدا کردیم که تاریک و نمور بود اما اجاره‌اش ۴۰۰ لیر ترکیه (۱۱۶ یورو) بود. خواهرم که ۲۵ سال است در کانادا زندگی می‌کند، اجارۀ ما را تقبل کرد.

ما اولین بار، پنج ماه پیش به فکر ترک ترکیه افتادیم. گالب و آیلان به یک بیماری پوستی مبتلا شده بودند و ما باید سه بار در روز به پوستشان کرم می‌مالیدیم. قیمت کرم ۷ لیر ترکیه بود و آنها هر روز به یک کرم نیاز داشتند. قمیت کرمها به ۲۱۰ لیر در ماه می‌رسید. غیرممکن بود. دوستانی که خود را به اروپا رسانده بودند، می‌گفتند که زندگی در آنجا بهتر است.

"کمکتان می‌کنیم"

ما قبلاً در نوامبر سال ۲۰۱۱، در دفتر سازمان ملل استانبول و آنکارا درخواست پناهندگی در کشوری دیگر را داده بودیم. آنها به من گفتند: "موبایلت را روشن نگه دار، ما با تو تماس خواهیم گرفت. کمکتان می‌کنیم." من همیشه موبایلم را روشن نگه می‌داشتم، اما هیچوقت کسی از سازمان ملل با من تماس نگرفت. با کمک خواهرم از کانادا درخواست پناهندگی کردیم، اما درخواستمان را رد کردند. آن موقع بود که تصمیم گرفتیم به آلمان فرار کنیم. برادرم الان آنجا زندگی می‌کند. در یک مرکز پناهندگان در هیدلبرگ. ما هم سعی کرده بودیم که از راه زمینی خود را به آنجا برسانیم، اما پلیس ترکیه من را در مرز بلغارستان دستگیر کرد.

بر پدر «آیلان» چه می‌گذرد؟

به همین خاطر بود که تصمیم گرفتیم خانوادگی از راه دریایی برویم، و اول به ازمیر رفتیم. همسرم موافقت کرد و این برای من مهم است. ناپدریم به من گفت که باید تنهایی بروم و سپس خانواده‌ام را از طریق قانونی پیش خودم ببرم. اما من دلم نمی‌خواست آنها را تنها بگذارم.

ما به ازمیر رفتیم و در یک هتل ساکن شدیم و دوازده روز آنجا ماندیم. روزی ۵۰ دلار. قاچاقچی‌های ترک و سوری به صورت کاملاً علنی در ازمیر کار می‌کنند و ما خیلی زود یک نفر را پیدا کردم. اول، ۶۰۰۰ یورو از ما می‌خواست. اما گالب و آیلان روی هم یک نفر حساب می‌شدند و من فقط ۴۰۰۰ یورو به او دادم. این پول خواهرم بود. ما به بودروم رفتیم، چرا که خیلی از یونان دور نیست.

ما سوار یک قایق موتوری شدیم. طولش به نظرم ۶ متر بود و حدود ۲ متر عرض داشت. به نظر ایمن می‌رسید. ما ۱۳ نفر مسافر بودیم. کاپیتان به ما گفت که سواری ۱۰ دقیقه طول می‌کشد. ما می‌توانستیم جزیره را ببینیم، به نظر خیلی نزدیک می‌رسید. همه می‌گفتند که آنجا "کوس" است. ما ساعت یازده شب یکم سپتامبر حرکت کردیم.

آب آرام بود. اما پنج دقیقۀ بعد همه چیز تغییر کرد. کاپیتان متوجه شد که دریا، زیادی ناآرام شده است. سعی کرد که برگردد. سپس یک موج بزرگ آمد و قایق ما را چپ کرد. بعضی‌ها گفته‌اند که من سکان را در دست گرفته‌ام، اما واقعیت ندارد، کاپیتان با ما ماند. قاچاقچی‌ها همانجا در ساحل رفته بودند. هوا تاریک بود. دیگر نمی‌توانستم زن و بچه‌هایم را ببینم. اما می‌توانستم صدای جیغ زنم را بشنوم. آخرین کلماتش این بود: "ابو گالب (پدر گالب) مواظب بچه‌ها باش!" اما نمی‌توانستم آنها را بگیرم. به قایق چسبیدم تا اینکه یکی از ماها به ساحل رسید و به پلیس زنگ زد. آنها من را گرفتند و به یک سلول انداختند.

همۀ آنچه که برایم مانده

بعد از آن همه چیز محو شد. افسران پلیس من را به یک بیمارستان بردند. آنها گفتند که اجساد خانواده‌ام را پیدا کرده‌اند. گریه کردم.

ریحان همسر عزیزم. آیلان بچه‌ای بود که همیشه می‌خندید و عاشق بچه‌های دیگر بود. گالب، کمی شیطان بود و آرام و قرار نداشت.

دوم سپتامبر، با خانوادۀ بی‌جانم با هواپیما از استانبول به اورفا رفتیم. از آنجا، با ماشین از مرز ترکیه و سوریه گذشتیم. انور مسلم، رییس دولت کردی در کوبانی، از من استقبال کرد. مراسم تشییع سه ساعت طول کشید و بیشتر از هزار نفر آمده بودند. بعد از آن، از عزاداران در خانۀ ویران شدۀ ناپدریم که حالا در آن زندگی می‌کنم، پذیرایی کردیم.

زندگی در کوبانی مثل این است که مرگ مغزی شده باشید. هیچ زیر ساختی نیست، همه جا گرد و خاک است، و اجساد کشته‌شده‌ها زیر خرابه‌ها مدفون هستند. بوی متعفنی دارد. ما نمی‌توانیم بخوابیم، چونکه حشره‌ها نیشمان می‌زنند. شر کافی برای بچه‌ها نیست، دارو نیست، آب هم به سختی گیر می‌آید.

اما من دیگر هرگز کوبانی را ترک نخواهم کرد. می‌خواهم نزدیک خانواده‌ام باشم. حتی اگر تمام آنچه که از آنها برایم باقی مانده لباسهایشان باشد. دیگر نمی‌توانم هیچ کاری بکنم. احساس می‌کنم که مرده‌ام.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • maa

      چه طور تونستی منم یه پدرم تا جون تو بدنت بود باید تلاش می کردی نجاتشون بدی .

      پاسخ ها

      • مهسا طالعی

        مگه داعش رفیقای بابای آیلانن!!!!؟عجب حرفی می زنی!!!!!؟

      • maa

        سلام مهسا جونم ببین منظورم اینه که داعش قایقو انداخت تا اینجا درست ولی خوب می تونستی تا جون تو بدنته تلاش کنی بچه ها تو نجات بدی حداقل شنا کن پیداش کن تو صدای جیغ زنته شنیدی ولی چوسبیدی به قایق .

    • ناشناس

      بنده خداشنا بلد نیست.

    • بدون نام

      خدا واسه هیچکس نیاره

    • مهتاب

      به عنوان مرد خانواده با بزدلی تمام عمل کرد. قایق رو محکم چسبید در حالی که صدای جیغ و فریاد زن و بچه هاش رو می شنید

    • زهرا

      امان از قضاوت مردم
      آخه ما که اونجا نبودیم الان اون آدم روزی هزاران بار میمیره بخاطر عذاب وجدان
      اونوقت کامنت میزارین شنا میکرد یا این کارو میکرد اون کارو میکرد

    • بدون نام

      اگه کوسه توی اب نباشه من عین فرفره شنا میکنم

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج