اسنپ پی_استیکی داخلی
adexo3
۹۴۳۵۷
۵۰۰۰
۵۰۰۰
پ

افتخارآفريني؛ جرم مشترک قلعه‌نويي و پروين

سردبير و مدير مسئول قديمي‌ترين نشريه ورزشي ايران گفت: جرم قلعه‌نويي و پروين افتخار آفريني و کاربلدي است.

خبرگزاری فارس: سردبير و مدير مسئول قديمي‌ترين نشريه ورزشي ايران گفت: جرم قلعه‌نويي و پروين افتخار آفريني و کاربلدي است.

کيهان ورزشي با ۵۸ سال انتشار، قديمي‌ترين نشريه ورزشي ايران است. نشريه‌اي که تلاش مي‌کند پرچمدار روزنامه‌نگاري پاک در فوتبال ايران باشد و شايد اگر نسبت به آن کم لطفي نمي‌شد اکنون مي‌توانست جايگاهي مثل مجله فرانس فوتبال در فوتبال فرانسه داشته باشد اما ظاهرا برخي دوست ندارند جريان‌هاي سالم رسانه‌اي فعال و پويا عمل کنند.

به همين دليل به سراغ سعيد مدني سردبير و مديرمسئول هفته نامه کيهان ورزشي باشيم. تا ضمن آسيب‌شناسي رسانه‌هاي ورزشي از اين استاد دانشگاه و پيشکسوت روزنامه‌نگاري ورزشي در مورد راهکارهايش براي بهبود وضعيت فرهنگ،اخلاق در رسانه و ورزش سؤالاتي بپرسيم. در روزهايي که خيلي در همين فضاي رسانه اي به راحتي قلم به دست گرفته اند و تهمت و افترا هم هيچ هراسي ندارند و در واقع مهارت شان ايجاد فضاي ناپاک و ناسالم رسانه اي است،شايد صحبت هاي امثال مدني ها بتواند درس خوبي به آنها باشد.

سعيد مدني روزنامه‌نگار باسابقه‌اي است که برخلاف بسياري از روزنامه‌نگاران جوان با وجود بيماري‌اش همچنان مشغول مطالعه و تحقيق است. او استاد دانشگاه است؛ مردي که دلش براي سربلندي جمهوري اسلامي ايران مي‌تپد و دوست دارد کشورش همواره در جمع برترين‌ها باشد. مردي از جنس رسانه و ورزش، روزنامه‌نگاري با تحصيلات عاليه در زمينه جامعه‌شناسي که حرف‌ها و نظراتش مي‌تواند هر خواننده‌اي را به فکر و تامل وادارد.

خواندن صحبت‌هاي اين روزنامه‌نگار پيشکسوت ورزشي مي‌تواند براي بسياري از مسئولان ورزش و فرهنگ کشور مفيد و راهگشا باشد. باهم صحبت‌هاي سعيد مدني را مي‌خوانيم:

* در نوجواني يک نشريه ورزشي داشتم

*مي‌خواهيم از خودتان براي ما بگوييد. اينکه چگونه وارد حرفه روزنامه‌نگاري شديد.

از قديم به کار مطبوعات ورزشي علاقمند بودم در کنار علاقه‌اي که به ورزش داشتم رفته رفته به کار مطبوعات ورزشي هم علاقمند شدم. يعني همان زمان که دوست داشتم فوتبال بازي کنم ،مي‌خواستم روزنامه ورزشي هم داشته باشم. از همان دوران ۱۳-۱۴ سالگي. يعني همان زماني که بازي مي‌کردم اتفاقات ورزشي را هم دنبال مي‌کردم. يک نشريه ورزشي هم به نام پيام ورزش راه انداخته بودم که خودم آن را مي‌نوشتم و خودم هم آن را مي‌خواندم البته گاهي اوقات به بچه‌هاي مدرسه‌مان هم رويم مي‌شد و اين نشريه را نشان مي‌دادم. اين البته به قيمت گزافي برايم تمام شد و دو سال رفوزه شدم. البته اکنون مي‌بينم آن دو سال رفوزگي حکمتي داشت. در آن دو سال آنقدر که بر روي مسابقات ورزشي تمرکز مي‌کردم بر روي درسم تمرکز نداشتم. خيلي از اطلاعات مربوط به آن زمان فوتبال را در همان دو سال کسب کردم. در آن ۲ سال درس را از دست دادم اما اطلاعات ورزشي خوبي کسب کردم. در آن زمان با مجله دختران و پسران که خبرنگار افتخاري مي‌گرفت کار مي‌کردم. بعد از انقلاب هم در سال ۱۳۶۱ از طريق يکي از دوستان و اقوام به تحريريه کيهان ورزشي معرفي شدم. ۷-۸ سال هم افتخاري براي کيهان ورزشي کار کردم. آن زمان تنوع نشريات وجود نداشت. يک کيهان ورزشي بود و يک دنياي ورزش و برخي از صفحه‌هاي ورزشي روزنامه‌هاي سياسي که جوانان اينگونه جذب روزنامه‌نگاري ورزشي مي‌شدند. حقوقي هم در کار نبود. اواخر سال ۱۳۶۷ با من قرارداد بستند و در سال ۶۸ استخدام شدم و در سال ۷۰ هم مديرمسئول وقت کيهان ورزشي به خاطر گيرهاي قانوني که در وزارت ارشاد داشت نمي‌توانست کارش را ادامه دهد که از طرف نماينده وقت ولي فقيه من را صدا کردند و از ۲۰ آبان ۱۳۷۰ تا الان مديرمسئول و سردبير کيهان ورزشي بودم تا امروز.

* روزنامه‌نگاري ورزشي مترادف شده با واژه‌هاي منفي

* گفتيد که فوتبال هم بازي مي‌کرديد. در کدام تيم‌ها بوديد؟

من به فوتبال علاقمند بودم، البته بازيکن خوبي هم نبودم. اما جوري بودکه هر کسي بازي‌ام را مي‌ديد مي‌گفت مي‌توانيم تو را بانک ملي يا شاهين معرفي کنيم. از طرف علي کَرم صوري که بازيکن تيم بانک ملي بود يا بازيکن ديگر وثوق که ذخيره ناصر حجازي بود و اکنون در خارج از کشور است به شاهين معرفي شدم اما در ۱۷-۱۸ سالگي عمل چراحي در پايم انجام دادم به خاطر غده‌اي که ايجاد شده بود و نتوانستم فوتبال را ادامه دهم اما در سطح دانشگاهي ورزش و بيشتر فوتبال انجام دادم. دو سه سال هم کونگ‌فو کار کردم.

* تحصيلات شما در چه زمينه‌اي است؟

من فوق ليسانس تاريخ و فوق‌ليسانس جامعه‌شناسي دارم. در اين زمينه علاقمند بودم و تحصيلاتم را ادامه دادم.

* اکنون مي‌بينيم که در تحريريه قديمي‌ترين نشريه ورزشي ايران نسل جديدي از روزنامه‌نگاران حضور دارند. تفاوت روزنامه‌نگاري فعلي با زماني که شما کار روزنامه‌نگاري را شروع کرديد، چيست؟

من همان زمان که ورزش مي‌کردم علاقمند به روزنامه‌نگاري ورزشي بودم. مي‌دانيد که در علاقمند شدن به يک رشته ورزشي نقش الگوها خيلي مؤثر است. مثلا يک نفر دروازه‌باني مثل مرحوم ناصر حجازي را مي‌بيند و يا بازيکني مثل علي پروين را مي‌بيند و مي‌خواهد ورزشکار شود. کار روزنامه‌نگاري در زمان ما هم همان جذابيتي را ايجاد مي‌کرد که ستاره‌ها در ورزش به وجود مي‌آوردند. يعني فکر مي‌کردم اگر قرار است من کار ورزشي انجام دهم حتما لازم نيست دروازه‌بان يا گلزن خوبي باشم. مي‌توانم يک گزارشگر يا مفسر خوب ورزشي هم شوم. وقتي من يک گزارشگر خوب و باشخصيت را در تلويزيون مي‌ديدم جذبش مي‌شدم حالا نمي‌دانم آنها چگونه زندگي مي‌کردند اما آن طور که من مي‌ديدم بسيار خوب بودند و من نوجوان را جذب خود مي‌کرد که نه تنها از درسم که حتي از فوتبال و بازي کردن هم صرف‌نظر مي‌کردم و به عالم مطبوعات مي‌چسبيدم. اما اکنون فضا جوري است که سخت است که بگوييم در روزنامه‌نگاري ورزشي کار مي‌کنم. مثلا هفته گذشته در دانشگاه که درس تاريخ و جامعه‌شناسي تدريس مي‌کنم وقتي بچه‌ها از شغل من پرسيدند يک مقداري سختم آمد که بگويم و بعد پيش خودم گفتم چرا ترديد کردي که بگويي. همه جور آدمي در اين حرفه و شغل هست اما سابق آدم‌هايي که در اين حرفه بودند مي‌توانستند الگو باشند. از حرف‌زدنشان تا برخوردهايي که در تلويزيون و ورزشگاه مي‌ديديم. نوعي جذابيت ايجاد مي‌کرد و روزنامه‌نگاران ورزشي يک جايگاه مثبت اجتماعي داشتند. طوري نبود که بگويم طرف خبرنگار ورزشي است و خبرنگار ورزشي مترادف با اين واژه‌هاست و مسائل منفي را در ذهن تداعي کند.

* مي‌خواهيم شفاف صحبت کنيم. چه واژه‌هاي منفي در ذهن متصور مي‌شود؟

مثلا دلالي يا ايجاد ارتباط ناسالم بين يک تيم يا يک داور و يا بين دو مربي. خيلي وقت‌ها اين وسط ارتباطاتي که با مربيان خارجي دست چندم دارند و افرادي که از نظر مالي هم وضع‌شان خوب است اما اين درآمد را از کجا آوردند جاي تعجب دارد. خبرنگار ورزشي اين تصورات را در اذهان تداعي مي‌کند و مي‌دانيم که خيلي کساني که در اين حرفه سالم کار مي‌کنند و از قديم هم اين طور بود. زندگي آبرومند در سطح معمول دارند اما برخي چيزهايي دارند که مشخص است از طريق روزنامه‌نگاري صرف به دست نمي‌آيد.

* واقعيت‌ها در مورد رسانه‌ها را نمي‌توان انکار کرد

* مقصر اين تصوير سياه از روزنامه‌نگاري ورزشي در جامعه را چه کسي مي‌دانيد؟

من فکر مي‌کنم واقعيت‌هايي است که نمي‌توان انکار کرد. مسائلي است که ديده شده. سال‌ها هم هست که در مورد آن هشدار داده مي‌شود اما متاسفانه کساني که بايد به اين مسائل توجه داشته باشند به آن توجه ندارند و براي خودشان تعريف‌هاي خاص و رويايي دارند يا اين کار را نمي‌شناسند. مثلا در علم اقتصاد آدام اسميت بود که مي‌گفت بازار را آزاد بگذاريد تا آنقدر زد و بند شود و بالا و پايين شود تا خود بازار راهش را پيدا کند. اکنون ما هم سال‌هاست که اين روش را امتحان مي‌کنيم که نه تنها جواب نداده بلکه داريم به جاهاي بدي مي‌رسيم. فکر مي‌کنم مشکل اصلي اين ماجرا خود مطبوعات و رسانه‌ها نيستند. اگر در بحث‌هاي بعدي به آن برسيم به آن اشاره مي‌کنم.

* يک ربع قرن قبل پروين لفظ خبرنگار هزار توماني را به کار برد و هشدار داد

* چند سال پيش شاهد دستگيري نسبتا گسترده‌اي در سطح مطبوعات بوديم. چقدر اين دستگيري‌ها توانست فضا را مثبت کند و يا اينکه اين دستگيري‌ها بيشتر جو منفي را تبليغ کرد؟

اين دستگيري‌ها نهايتا به جايي نرسيد چون کار فرهنگي است بايد فرهنگي با آن برخورد کرد. با بگير و ببند و زد و خورد يک مقطع کوتاه ۳-۴ ماهه جواب بدهد اما در نهايت برمي‌گردد به همان محور اصلي که اين داستان روي آن قرار گرفته است و آن محور را بايد تکان داد اما ديديد که آن دستگيري‌ها مشکلي را حل نکرد و اکنون هم مي‌بينيم که آن افراد يکي يکي در حال بازگشت به کارشان هستند. يادم هست در حدود سال ۶۹-۷۰ جريانات ناسالم در روزنامه‌نگاري ورزشي از همان زمان تقريبا علني‌تر شد البته از قبل هم بوده است. اگر روزنامه‌هاي قديمي ورزشي را بخوانيد مي‌بينيد که رگه‌هايي از اين مسائل در نوشته‌ها وجود داشته است. حتي همديگر را متهم مي‌کنند اما به اين شکل که يک جريان کل ورزش را مي‌خواهد به نفع خودش مصادره کند وجود نداشت. در همه جا ممکن است در حاشيه اتفاقات ناسالمي بيفتد اما زماني مشاهده مي‌کنيد که يک جريان ناسالمي مي‌خواهد فوتبال را تحت تاثير خودش قرار دهد.

* اين جريان از چه زماني علني شد؟

کيهان ورزشي آن زمان يعني حدود سال ۶۹-۷۰ هشدارهايي داده بود آن زمان هفته‌نامه‌ها در حال شکل‌گيري بودند. اما حرف‌هاي علي پروين که سرمربي تيم ملي بود خيلي سر و صدا به پا کرد. پروين با خيلي از اهالي مطبوعات روابط حسنه‌اي داشت. علي پروين اهل درگيري و تضاد نيست. او آدمي است که سعي مي‌کند با مسالمت پيش برود و روش مبارزه خودش را دارد. او زماني که مربي تيم ملي شد آنقدر اين مسئله به او فشار آورد و بحث تحميل‌ها و مسائل ديگر پيش آمد که از لفظ خبرنگار هزار توماني استفاده کرد. يعني مي‌گفت ما اکنون خبرنگاري داريم که با هزار تومان حقيقت را وارونه جلوه مي‌دهد و ما خبرنگاراني مثل مرحوم اسدالهي داشتيم. اما خبرنگاران اکنون با هزار تومان شب را روز و روز را شب جلوه مي‌دهند. اين هشدارها از همان زمان شروع شده است. نزديک به ۲۵ سال يعني ربع قرن از آن هشدارها مي‌گذرد اما اتفاقي نيفتاده است و به قول شما ۷-۸ سال پيش يک بگير و ببند رخ داد و بعد هم تمام شد و رفت. اما آيا آن بگير و ببند کافي بود؟ و آيا نوع برخورد ما بايد با زد و خورد باشد؟ يا کار را بايد از جاي ديگر اصلاح کرد. اينها سؤالاتي است که بايد پاسخ داد.

* مشکل اصلي عدم نظارت بر رسانه‌ها است

* اگر شما بر فرض قدرت اجرايي داشتيد براي اصلاح اين وضعيت چه کاري انجام مي‌داديد و راهکارتان چيست؟

بايد برويم سراغ منبع و علت و سرمنشا. آنها که سياست‌گذار فرهنگ هستند. اکنون در وزارت ورزش قرار است به شما مجوز بدهند. مجوز را مي‌دهند و بعد شما هر بلايي که مي‌خواهيد بر سر فرهنگ و ورزش بياوريد. با احساسات جوانان بازي کنيد. پوست مدير را بکنيد و باج از مربي بخواهيد. هيچ کس هم در مقام دفاع از اينها برنمي‌آيد. يک تيغي را به کف زنگي مست مي‌دهند و او هم به جان جامعه ورزش مي‌افتد. بستگي به انصاف خودش دارد. برخي الحمدالله انسان‌هاي خوب وسالمي هستند هر کاري هم که بکنيد چون اعتقادات درستي دارند به چيزي معتقدند کارشان را جلو مي‌برند برايشان مهم هم نيست که کسي به آنها برخورد کند يا تشويق‌شان کند. الان شرايط کاري ما اينگونه شده است. در تلويزيون هم فقط برنامه ورزشي ساخته مي شود و به نظر مي‌رسد سياست‌گذاري برايشان نيست به شدت معتقدم يکي از معضلات ورزش ما و ريشه بسياري از دردهاي ما در بعد فرهنگي، فني و اخلاقي رسانه‌ها هستند که مطبوعات حتي راديو تلويزيون هم جزو آنهاست. رسانه‌ها به شدت ورزش ما ضربه زدند. چون رسانه يک قدرتي دارد که نيروي تاثيرگذاري است. اين تاثير و قدرت متاسفانه در جهت بالا بردن توان ورزش و همبستگي اجتماعي به کار گرفته نمي‌شود و قدرت رسانه‌اي ضد کارکرد خودش عمل مي‌کند و حتي در جاهايي ضد همبستگي اجتماعي عمل مي‌کند.

* چگونه؟

يعني تنفر و کينه در جامعه ورزش ما حاکم است. به نظر من در جامعه ورزش خيلي‌ها همديگر را دوست ندارند. جو صميمي حاکم نيست. نوع برخورد خبرنگار بامربي. بازيکن با خبرنگار و ... حالت عصبي و خشمگينانه دارد. انگار که مي‌خواهيد مچ من را بگيريد. يا اينکه به شما چه مربوط است اينگونه سؤال مي‌کنيد. نوع گفتمان حاکم عصباني و توآم باجبهه‌گيري است. يعني آن تفاهم و احترام که در مصاحبه‌هاي سابق مي‌ديدي يا در همان کشورهاي غربي که صد در صد حرفه‌اي هستند بازيکن و مربي حرفه‌اي در کمال آرامش رفتار مي‌کند البته آنجا هم برخورد پيش مي‌آيد اما استثنا است اما اينجا تبديل به قاعده شده است. اکثر کنفرانس‌هاي ما به هم مي‌ريزد. مدير و مربي قهر مي‌کند. من سياست‌گذاران را متهم مي‌کنم يعني آن کسي که در تلويزيون براي ورزش مملکت سياستگذاري مي‌کند، کارش را درست انجام نمي‌دهد. آقايي که برنامه مي‌سازد وظيفه‌اش را انجام مي‌دهد آن کاري که بلد است را انجام مي‌دهد. جنجالي برنامه مي‌سازد. اما يک کسي بايد بگويد انجام بده يا انجام نده. اين کار خوب است اين کار خوب نيست اما ما چنين چيزي را مشاهده نمي‌کنيم. گفتم تيغي را خداي ناکرده اگر در دست آدم ناسالم بيفتد در راه نادرست استفاده مي‌کند و اگر در دست آدم ناسالم باشد در مسير نادرست از آن استفاده مي‌شود. اما اگر در دست چنين فردي باشد که خيلي به مصلحت جامعه فکر نمي‌کند و فقط به خودش و منافع خودش فکر مي‌کند. مسير ديگري را طي مي‌کنيم و متاسفانه اکنون اينگونه شده است و خط قرمزها را که در همه جاي دنيا وجود دارد و رعايت مي‌شود را ناديده مي‌گيريم. خط قرمزها مصالح ملي است که متاسفانه اينجا رعايت نمي‌شود و وضعيت مطبوعات و رسانه‌ها اسفبار مي‌شود. البته رسانه‌ها معلول هستند علت کساني هستند که وظيفه نظارت و کنترل دارند و به هيچ عنوان وظيفه‌شان را انجام نمي‌دهند. اين را بايد در وزارت ارشاد پيدا کرد. اميدوارم مسئولان جديد وزارت ورزش اين کار را شروع کنند. در صدا و سيما به خصوص بخش برنامه‌هاي ورزشي و تلويزيوني نظارت انجام شود. اکنون هر کس بخواهد دو ساعت برنامه مي‌گيرد و هر چه دلش بخواهد در آن مي‌گويد و خيلي از کساني که از قديمي ورزش هستند شايد به اين برنامه‌ها توجهي نکند. حسن حبيبي از قديمي‌هاي فوتبال ايران گفت که آن يک برنامه پرطرفدار ورزشي را نگاه نمي‌کند، چون در آن برنامه حرمت‌ها رعايت نمي‌شود.

* يعني معتقدي تهيه کننده و مجري آن برنامه مقصرند؟

به نظرم بايد يک نفر اين مسائل را تذکر دهد. فرانتس يکن باوئر با همه عظمت و بزرگي‌اش با ۴ مو سفيد آلماني مراقب او هستند. مورينيو در چلسي مطمئن باشيد چند باتجربه به او مي‌گويند که چه بکند. نظارت در همه جاي دنيا وجود دارد اما در اينجا همه خود را عقل کل مي‌دانند. نتيجه اين مي‌شود هيچ کس هيچ کس را قبول ندارد و همه خود را عقل کل مي‌داند و حرمت،‌اخلاق و فرهنگ زير سؤال مي‌رود.

* سر مديران غيرورزشي را راحت کلاه مي‌گذارند

* شايد بهتر باشد همه چيز را روي سر خبرنگاران و رسانه‌ها نريزيم. مديران و روزنامه‌نگاران در اين جو مسموم و ناسالم چه نقشي دارند؟

من همه چيز را روي سر رسانه‌ها مي‌ريزم که از جنس خودم هستند. زيرا اکثر مديران ما ورزشي نيستند. مديري که ورزشي است گول نمي‌خورد. آدمي مثل علي پروين را نمي‌توان فريب داد شايد او تحصيلات آکادميک نداشته باشد اما در فوتبال فوق دکتري دارد. يا آدمي مثل استاد حسن حبيبي فريب خبرنگاري مثل من را نمي‌خورد. اما مديري که ورزشي نيست و از اين نظر ضعف دارد مجبور است با برخي روزنامه‌نگاران که اتفاقا از آدم‌هاي بزرگ رسانه‌ها هم نيستند ارتباط مي‌گيرد. مثل همين مالک تيم ملوان. هفته گذشته دعوايي را به خاط يک شام مشترک امير قلعه نويي و سرمربي تيمش به پا کرد. سؤالم اين است که چه کسي اين خط را به محجوب مي‌دهد؟شما مطمئن باشيد رد پايش را بايد در رسانه‌ها پيدا کرد. يا آقاي عاري سرپرست تيم فجرسپاسي. تيمش ۵ گل در شيراز خورده است مي‌آيد و حرف‌هايي مي‌زند. محمود ياوري که خودش فوتبال شناس است و از جنس حبيبي است، بايد بيشتر بگويد که اين مسائل زد و بند نيست. اما چنين حرفي نمي‌زند. چون کسي مي‌تواند به محمود ياوري خط بدهد که فلان بازيکنت را مي‌خواهند و فصل بعد مي برند به فلان تيم. به همين خاطر موقعيت گل را به اوت مي‌زنند. همان بازيکن اين فصل يک گل براي تيم استقلال زده است. ۱۰ موقعيت گل را خراب کرده است پس چرا اين حرف‌ها نيست؟ چرا نمي‌گويند اين بازيکن سال ديگر مي‌خواهد به فلان تيم برود؟اوضاع فرهنگي، اخلاقي و رفتاري ما به هم خورده است و رد پاهاي زيادي در عالم مطبوعات بايد پيدا کنيم. اين که شما فرموديد مديران علت دارد نبايد مدير ناآشنا به ورزش و کسي که روابط ورزشي را نمي‌شناسد به ورزش وارد کرد. نبايد آنهايي که براي ورزش تصميم مي‌گيرند آن رادست کم بگيرند و بگويند ورزش را مي‌توان راحت اداره کرد اتفاقا اين گونه نيست. يادم است سال ۷۲ در اواخر کار دکتر حسن غفوري‌فرد يک بار خدمت‌شان رفتيم. اتفاقا آن زمان مناسبات خوبي هم با هم نداشتيم. چون آن زمان بيشتر انتقاد مي‌کرديم و بحث رو در رويي مطرح بود. قديم اينگونه بود که کسي که مطبوعاتي بود به نوعي منتقد بود. البته ميهماني بود و بچه‌هاي کيهان ورزشي را دعوت کرده بودند. ما هم براي آنکه حسن نيت‌مان را ثابت کنيم رفته بوديم. در آن مهماني حرفي به من زد که بعد از ۲۱ سال همچنان به يادم مانده است. غفوري‌فرد گفت قبل از اينکه به ورزش بيايم دکتر بودم، مدير و رئيس و وزير بودم اما در ورزش به گونه‌اي با من برخورد مي‌کنند که انگار هيچ نبوديم. به او گفتم بله شما استاد من هستيد اما ورزش داستان خودش را دارد. بايد ظرايف کار را بشناسيد. اين است که مديران ورزشي که نا آشنا به ورزش هستند گول مي‌خورند و به سمتي که آنها مي‌خواهند مي‌روند و مربي و بازيکن به ما تحميل مي‌کنند و هزار و يک جور از آنها کار مي‌کشند. به عنوان يک مدير ناموفق از گردانه ورزش خارج مي‌شوند. اگر مديري کاربلد باشد از بطن ورزش باشد مطمئنا خيلي از اين مسائل حل مي‌شود. يکي از دلايلي که شايد اين اواخر دلالي افسارگسيخته را در فوتبال شاهد بوديم به خاطر آن است که اکثر مديران باشگاه‌ها غيرورزشي بودند و تا بخواهند بفهمند چي به چي بوده کلاه‌هاي بزرگي سرشان رفته است.

* از سرمايه‌هاي مديريتي به خوبي استفاده نمي‌کنيم

* مصداق عيني اين مسئله محمد رويانيان مي‌تواند باشد؟

يکي از درددل‌ها و گله‌هايي که دارم اين است که در ورزش خيلي سرمايه‌ها داريم که از آن درست استفاده نمي‌کنيم. يعني ورزش ما از لحاظ سرمايه انساني و مالي غني است. من برايتان از همين کيهان ورزشي مثال مي‌زنم. نشريه‌اي که مال مردم است و نزديک به ۶۰ سال قدمت دارد. حتي نيلسون دروازه‌بان پرسپوليس با خبرنگار ما مواجه شده بود از اينکه نشريه ورزشي ۶۰ ساله در ايران داريم، تعجب کرده بود که چقدر جالب است ايران نشريه ورزشي ۶۰ ساله دارد. يا خودم در سفرهاي خارجي وقتي با خبرنگار خارجي صحبت مي‌کردم برايشان جالب بود. يک بار در ژاپن از من فيلمبرداري کردند و تلويزيون ژاپن هم ۵-۶ دقيقه‌اي آن را پخش کرد. از نشريه ۶۰ ساله ورزشي ايران. اين را گفتم که بگويم نمي‌توانم از سرمايه‌هاي خود، خوب استفاده کنيم. از نظر کميت و ذوق و قدرت ابتکار رسانه‌هاي خوبي داريم. شايد در برخي مواقع سليقه‌هايمان با هم منطبق نباشد ولي خوب کار مي‌کنند و کارشان را بلدند. اما نمي‌توان از اين سرمايه‌ها خوب استفاده کنيم. چه در بعد رسانه‌ها و چه در بعد مديريتي. مثل رويانيان که شما اسم برديد. رويانيان با نيت خير و براي خدمت به ورزش آمد. او امتحانش رادر ۳۰ سال انقلاب پس داده است؛ در جبهه‌هاي جنگ و در ميادين مختلف. هر جا به ايشان گفته‌اند رفته و فکر کرده سنگري است و براي خدمت رفته‌اند. اما آيا ما مي‌توانيم از سرمايه‌هايي مثل رويانيان و فتح‌الله‌زاده به سادگي بگذريم؟ ضمن اينکه از سرمايه‌هايي که در خود ورزش تربيت شده‌اند مثل پروين، دايي، پورحيدري، مهاجراني، حبيبي،‌ آشتياني، در کشتي بنا ،‌در مديريت آقاي يزداني خرم، يا طالقاني. چرا از آنها درست استفاده نمي‌کنيم. چرا قدر اين نعمت را نمي‌دانيم؟ بنابراين حتي فردي مثل رويانيان ورزش را نمي‌شناسد. ما ورزشي‌ها به نيت آنکه از ايشان به نفع ورزش نه به نفع خودمان کمک بگيريم. از اين بهتر نتيجه مي‌گيريم. نمي‌گويم صد در صد رويانيان موفق مي‌شود اما کار به اينجا کشيده نمي‌شد. اکثر مديراني که به ورزش آمدند با حالت دلخوري و بازنده از ورزش رفته‌اند. داغ و با شور و هيجان آمدند و گفتند مي‌خواهيم ورزش را درست کنيم اما وقتي جلو مي‌روند مي بيند اين خبرها نيست. در سطح کلانش محمد علي‌آبادي و محمد عباسي که تا زماني که ورزش را مي‌شناسند مي‌فهمند که بايد فرار کنند و مي‌گويند اگر ورزش اين است ما نيستيم. آن نمايش اوليه ورزش يک چيز ديگر است که به آنها نشان مي‌دهد تا دلگرمش کنند. تا اهداف شخصي که دارند برآورده کنند.

* نمي‌خواهند کيهان ورزشي فرانس فوتبال شود

* چرا نشريه‌اي مثل کيهان ورزشي با ۶۰ سال قدمت که باعث تعجب دروازه‌بان پرسپوليس هم مي‌شود نمي‌تواند در جامعه ورزشي ايران نقشي مثل مجله فرانس فوتبال را در فرانسه ايفا کند؟ اين نشريه بايد براي خيلي از جوانان روزنامه‌نگار مدينه فاضله باشد.

اول از همه چيز بدون هيچ شکي به بي‌عرضگي و ناواردي ما برمي‌گردد مثل مربي بازنده که بايد شجاعت داشته باشد و بگويد تيم باخت ومن مقصرم. اما عرضم اين است وقتي روال و سيستم در ورزش اين است که همه چيز در خدمت دلاليزم و افسارگسيختگي باشد نشريه‌اي مثل کيهان ورزشي که مي‌خواهد سالم کار کند و آرمان‌هاي ورزش را در بعد ملي و انقلابي دنبال کند خود به خود به گوشه رينگ، انزوا رانده مي‌شود. همکار ما در بندر انزلي فوت شده است. ۲ سال پيش حاج‌آقا زرافشان عکاس قديمي که درگذشت خيلي‌ها گفتند عکاس قديمي فوت کرد. يافرخ پاسواري روزنامه‌نگار ۴۰ ساله گيلان. اينها در کجا فعاليت مي‌کردند و در کدام نشريه کار مي‌کردند. شما که رسانه‌اي هستيد آيا نبايد درست به مردم اطلاع بدهيد؟ من از رسانه‌ها ممنونم که اطلاع‌رساني مي‌کنيد و ياد حاجي زرافشان را گرامي مي‌داريد اما چرا اسم کيهان ورزشي را نمي‌آوريد يعني بايکوت تا اين حد؟ جرم کيهان ورزشي چيست؟ جرمش اين است که نمي‌خواهد وارد اين دلالي افسارگسيخته شود؟ يعني برخلاف موجي که راه افتاده حرکت مي‌کنيم.اکنون فدراسيون فوتبال، کنفرانس مطبوعاتي مي‌گذارد. نشريه ۶۰ ساله کيهان ورزشي را دعوت نمي‌کند. اين مسئله دو دليل مي‌تواند داشته باشد. يا کسي که مدير روابط عمومي فدراسيون است کيهان ورزشي را نمي‌شناسد. پس بي‌جا آنجا نشسته است. مگر مي‌شود مدير روابط عمومي مهمترين فدراسيون ورزش ايران را کيهان ورزشي را نشناسد؟ وحتي اندازه نيلسون هم نداند که سابقه رسانه‌ها چيست؟ نشريه دو روزه را دعوت مي‌کنند اما کيهان ورزشي را دعوت نمي‌کنند يا اينکه اين فرد کيهان ورزشي را مي‌شناسد و دعوت نمي‌کند که در آن صورت مغرض است و نبايد آنجا باشد. اين مسائل از دست ما خارج است. خيلي‌ وقت‌ها حمايت‌هاي دولتي و ارشادي رامتوجه نشريات ديگر مي‌بينيم و کيهان ورزشي را در تنگنا قرار مي‌دهند. خوشبختانه قبل از اينکه بحث به اينجا برسد من صحبت‌هايم را گفتم که روندو جريان به اين سمت است و رسانه بايد در خدمت دلاليزم و جرياناتي که منافع خودشان را بر مصالح ورزش ترجيح مي‌دهند. اگر کيهان ورزشي يا نشريه‌اي با اين جريان همکاري کند به عرش مي‌نشانندش. و گرنه در حد يک تسليت هم اسمش را نمي‌آورند. مجله فرانس فوتبال را يک سيستم تقويت مي‌کند. فوتبال فرانسه بايد فرانس فوتبال داشته باشد. فوتبال فرانسه که قهرمان جهان است و زين‌الدين زيدان تربيت مي‌کند يا آلمان کيکر داشته باشد. آنها اجازه نمي‌دهند که به يک آدم مقصر مديريت کيهان ورزشي را به عهده بگيرد. من گفتم که من مقصرم چون بحث منافع ملي است. بحث سرمايه ملي است. سرمايه ۶۰ ساله ما را بايکوت مي‌کنند. چون به نفع ورزش شايد باشد اما به ضرر برخي جريانات است. جرياناتي که ورزش را قرباني منافع خود کرده است. اکيپ و فرانس فوتبال را يک جريان به جلو هدايت مي‌کند.

* در کشوري مثل آلمان و ايتاليا هم اين همه نشريه ورزشي نمي‌بينم.

بله اينجا مي‌خواهند آنقدر شلوغ شود تا چنين سرمايه‌هايي به چشم نيايد و صدا به صدا نرسد و در اين شلوغي عده‌اي کار خودشان را بکنند و بروند.

* بيماري من ريشه عصبي دارد

* شنيديم که علت اصلي بيماري شما همين فشارهاي عصبي کار سالم روزنامه‌نگاري است.

واقعا اين سؤال را مي‌خواهيد منتشر کنيد. پس بنويسيد که دليل اصلي بيماري‌ام اين است زيرا ريشه اصلي بيماري من عصبي است.من نه مشکل خانوادگي دارم و نه مشکل شغلي دارم. ۳۰ سال است که به کيهان ورشي مي‌آيم. کيهان ورزشي مثل خانه‌ام مي‌ماند. پزشکان گفته‌اند نبايد استرس داشته باشي.

* چنددرصد از روزنامه‌نگاران ورزشي ما را سالم مي‌دانيد؟

نمي‌توانم در اين زمينه برآوردي داشته باشم. فقط مي‌دانم آدم‌هاي سالم زياد داريم. اکثر قريب به اتفاق بچه‌هاي خوبي هستند. بحث من آدم‌ها نيستند بحث من جريان تفکر رسانه‌اي است که حاکم بر رسانه‌هاي ما شده است که اگر زد و بند نکنيد هالو هستيد. اين ذهنيت در ذهن جوان روزنامه‌نگاران ما به وجود آمده است که اگر ارتباط خوبي نداشته باشي بازيکن در چنگت نباشد اصلا خبرنگار نيستي. در گذشته تعريف خبرنگار اين بود که خبرنگار از پله هيچ فدراسيوني بالا نمي‌رود. افتخارم اين است که تا به حال از پله هيچ فدراسيوني بالا نرفتم. همه جا رو در رو ايستادم و فلان مدير را تکان دادم. قديم تعريف روزنامه‌نگاري اينگونه بود اما اکنون افتخار اين است که من ديشب با چه کسي شام خوردم. چند بازيکن در مشتم است. کدام مربي خارجي را مي‌خواهم به ايران ترانسفر کنم. کدام مدير باشگاه به من تلفن زده و دعوتم کرده است. اينها شده است ارزش. تعريف ارزش‌ها در روزنامه‌نگاري عوض شده است. قديم اينجوري خبرنگار تربيت مي‌شد. که بايد نقش منتقد را داشته باشد و فاصله‌اي داشته باشد. موقعي که من جوانتر بودم رئيس فدراسيون را اگر مي‌ديدم مسيرم را عوض مي‌کردم مثلا امير عابديني بچه محل من بود و ما در زمين اختياريه که محل مشترک‌مان بود بازي داشتيم عابديني که رئيس فدراسيون فوتبال بود و نشسته بود کنار زمين وقتي او را ديدم بين نيمه که براي آب خوردن رفتم مسيرم را عوض کردم. چون ياد گرفته بوديم رئيس و مدير ديديم راهمان را کج کنيم اما اکنون به سينه مدير مي‌روند. اگر خبرنگاري امروز مثل من رفتار کند مي‌گويند او اصلا خبرنگار نيست. خبرنگار بايد برود و ارتباط بگيرد. دوست شود و حتي شريک شود. بنابراين فرهنگ رسانه‌اي ما بايد اصلاح شود نه آدم‌ها. آدم‌ها معلول هستند. بستر را بايد جوري درست کرد که بتوان در آن درست کار کرد و زندگي آبرومندانه داشت. هيچ کس دوست نداردکار بد بکند و به دردسر بيندازد. ياخودش را بدنام کند يا خداي ناکرده پول ناسالم سر سفره‌اش ببرد. ولي وقتي فضا به گونه‌اي مي‌شود که اين مسائل ارزش مي‌شود ثروت بيشتر و پول بيشتر آز و جاه‌طلبي به عنوان ارزش مطرح مي‌شود و اگر اين کارها را اگر نکني پس هالو،‌سنتي و عقب‌مانده هستي پس هر جواني تحت تاثير قرار مي‌گيرد و فضا را بايد اصلاح کرد.

*روزنامه نگاران خارجي حامي منافع ملي‌شان هستند

* اکنون هم جو آنقدر مسموم شده است که حتي به برخي از روزنامه‌نگاران سالم هم اتهام‌زني مي‌کنند و اگر از کسي انتقاد شود نمي‌گويند اين انتقاد کارشناسي است بلکه اتهامي به آن فرد مي‌زنند چقدر اين اتهام‌زني‌ها فضا را تحت تأثير قرار مي‌دهد اتهام‌زني‌هايي که بدون مدرک است.

اکنون مي‌گويند کسي که تعريف مي‌کند حتماً به او چيزي رسيده است که از فلان مسئول تعريف مي‌کند يا کسي که انتقاد مي‌کند حتماً غرض دارد و به چيزي که مي‌خواسته نرسيده و کار کردن در اين فضا خيلي سخت شده است و خيلي‌ها فضا را کدر مي‌بينند و يک جوان نمي‌تواند در چنين فضايي روزنامه‌نگار ورزشي را الگوي خودش قرار دهد و بگويد مي‌خواهم روزنامه‌نگار ورزشي شوم. اما من وقتي جوان‌تر بودم مي‌گفتم دوست دارم روزنامه‌نگار ورزشي شوم اما الآن اين مسئله تعريف ندارد. طرف روزنامه‌نگار است همه کار مي‌کند روي نيمکت مي‌نشيند روابط‌عمومي فلان فدراسيون و فلان تيم است همه چيز قاطي شده است پس روزنامه‌نگاري يعني چه؟ آن زمان يک قلم بود و يک برگه يادداشت و روزنامه‌نگار بعد از اينکه در جايگاه خبرنگاران مي‌نشست و کارش را انجام مي‌داد به خانه‌اش مي‌رفت و حقوقش را هم سر راه مي‌گرفت. مثل مرحوم ساواري که در انزلي بيش از۳۰ سال اين کار را انجام داد و همين گونه زندگي کرد و درگذشت.

* حتي گفته مي‌شود که در برخي مراسم خارجي مثل اسکار بهتر است که منتقدان و خبرنگاران با کارگردانان و بازيگران و عوامل يک فيلم شام مشترک نخورند تا تحت تأثير قرار نگيرند اما اکنون در ايران اين مسائل خيلي رعايت نمي‌شود.

ما سنت روزنامه‌نگاري که نداريم، سنت روزنامه‌نگاري ما وارداتي است اين چيزهايي که به نام الگو ارزش مطرح مي‌شود در خارج تجربه شده است اين افرادي که روزنامه‌نگاري افسارگسيخته را حرفه‌اي و ژورناليست مي‌نامند بايد بگويم ما اتفاقاً بر اساس همان روزنامه‌نگاري غربي و همان کساني که پايه‌گذار روزنامه‌نگاري مدرن بودند اين مسائل را ايجاد کردند. اينکه فلان خبرنگار با فلان کارگردان قهوه و غذا نمي‌خورد يک مرز و خط و خطوطي ايجاد مي‌شود. بزرگترين مصالح آنها حفظ منافع ملي است يعني اگر فوتبال سياست و روزنامه و برنامه تلويزيوني و ليگ دارند اين را فهميده‌اند که ما در نهايت براي آلمان اسپانيا و سربلندي انگلستان کار مي‌کنيم يعني سر منافع ملي‌شان کنار نمي‌آيند و اين براي آنها تبديل به يک فرهنگ شده است و اينگونه نيست که به خاطر افزايش تيراژ هرچه از دهانشان بيرون بيايد بگويند. در عين حال که ما فکر مي‌کنيم که آنها دارند چنين کاري مي‌کنند اما اگر دقت کنيم خيلي ظريف اين مسائل و اصول را رعايت مي‌کنند ولي حتي سنت روزنامه‌نگاري که از آنها گرفته‌ايم را رعايت نمي‌کنيم. فکر مي‌کنيم ژورناليست و حرفه‌اي‌گري اين است که به هر قيمتي تيراژ را بالا بردن و فروش را افزايش دادن. اصلاً چنين چيزي در حرفه‌اي‌ترين روزنامه‌نگاران جهان هم نيست.

*کروموزم(ژن) علي پروين با کروموزم صادقيان تفاوتي ندارد

* در مورد تفاوت روزنامه‌نگاران قديم و جديد صحبت کرديم نظر شما در مورد فرهنگ فوتباليست‌هاي جديد و قديم چيست؟ از علي پروين تا پيام صادقيان.

فرهنگ که مي‌گوييد را چه کسي مي‌سازد، رسانه‌ها، رسانه‌ها نقش دارند، اکنون در يک تمرين يک بازيکن در مورد بازيکني از تيم حريف حرفي مي‌زند. يک خبرنگار مي‌شنود و مي‌رود و به همان بازيکن زنگ مي‌زند و مي‌گويد که فلاني اين حرف را زد و اين تبديل به يک مصاحبه مي‌شود و تبديل به سريال‌هاي تلويزيوني در مطبوعات ايران مي‌شود. امروز مثلاً حنيف عمران‌زاده اين را گفت و هادي نوروزي فلان حرف را زد چون راستش را بخواهيد من يک نشريه ورزشي نمي‌خوانم اخبار و مطالب ورزشي را از طريق خبرگزاري‌ها و سايت‌ها دنبال مي‌کنم من که بايد کارم خواندن نشريات ورزشي باشد اين کار نمي‌کنم حتي برنامه‌هاي ورزشي را هم نگاه نمي‌کنم چون چيزي به من اضافه نمي‌کند. من به عنوان يک آدم حرفه‌اي وقتي رسانه‌هاي ورزشي را خواندم و اخبار را تعقيب کردم چيزي جز استرس و عصبانيت نصيبم نمي‌شود اما خبر، اطلاعات و يا تفسير قشنگي نمي‌بينم. آخرين دعوايي که يادم است حدود هفت هشت ماه پيش بين هادي نوروزي و حنيف عمران‌زاده بود که هر دو هم همشهري و مازندراني هستند. البته اين دو آنقدر هوشيار بودند که نشريه‌اي که اين دعوا را راه انداخته بود نتوانست به خواسته‌اش برسد اما منصور رشيدي اين اواخر به کيهان ورزشي آمد و صحبت کرد و مي‌گفت من و ناصر حجازي با هم رقيب بوديم اما خبرنگاري مثل پرويز زاهدي که انشالله سلامت و پايدار باشد به عنوان يک خبرنگار فعال به من مي‌گفت منصور نکند با ناصر درگير شوي. ناصر مراقب منصور باش يعني خبرنگار قديمي سعي مي‌کرد بين دو بازيکن رقيب که در يک باشگاه بودند فرهنگ صلح و آشتي و تفاهم را بين آنها ايجاد کند چون هردوي آنها دروازه‌بان تيم ملي بودند. سؤال شما کلي است و من هم چون حرفه‌اي نيستم با مثال آن را پاسخ دادم چون خيلي حرفه‌اي نيستم. اگر آن زمان بازيکنان ما حرمت‌ها را بيشتر رعايت مي‌کردند و رفتار و اخلاقشان به موازين ورزشي بيشتر نزديک بود براي اين بود که فضا آنها را به اين سمت هول مي‌داد. مربيان بازيکن بي‌انضباط را کنار مي‌گذاشتند حتي اگر بازيکن با ارزشي بود. حتي اگر به قيمت شکست تيمش آن بازيکن را کنار مي‌گذاشت، بپرسيد اين مربيان هنوز هستند، آخرين نسل آنها علي پروين و حسن حبيبي و ... بودند اما اکنون مربيان از ترس رسانه‌ها جرأت نمي‌کنند با بازيکنان برخورد کنند. خيلي از مديران جرأت نمي‌کنند با بازيکن برخورد کنند. من ديدم در تلويزيون مديري مي‌گويد به اين بازيکن دو سه ميليارد پول داده‌ام اما جرأت نمي‌کنم بگويم بازي کن چرا؟ چون آنقدر لشگر رسانه‌اي پشت سر آن بازيکن است که آنها من را زير و رو مي‌کنند و فردا من را کله مي‌کنند. يعني مدير حتي جرأت نمي‌کند که به بازيکنش بگويد بازي کن. نمي‌خواهد بگويد پهلوان‌بازي کن، مي‌گويد فوتباليستي و پول گرفته‌اي و فوتبال بازي کن اما در ميدان مثل رستم دستت را به کمرت زده‌اي و ايستاده‌اي در اين حد هم جرأت برخورد وجود ندارد. اگر بازيکنان قديمي متعصب‌تر، متعهدتر و کارآمدتر بودند و افتخارآفرين‌تر براي اينکه اين مسئله را از بازيکن مي‌خواستند ما ۱۲ سال قهرمان آسيا بوديم اما الآن بيشتر منافع يکسري جريانات تأمين شود قضيه حل است ولي آن موقع ورزشکار رو در رو و نفس به نفس مردم بود رسانه‌ها، مربيان و سيستم به گونه‌اي بود که بازيکن متعصب‌تر بازي مي‌کرد نه اينکه کروموزم علي پروين با پيام صادقيان فرق کند. او آدم است، صادقيان هم آدم است اما پروين را چه کسي تربيت و نظارت مي‌کرد؟ که از دل او علي پروين بيرون آمد که هنوز با ۶۰-۷۰سال سن مقابل بزرگترش خبردار مي‌ايستد. من ديده‌ام که خبردار مي‌ايستد اما اکنون بازيکن است که دست در جيبش مي‌کند و به مربي و بزرگترش احترام نمي‌گذارد، اصلاً تحويل نمي‌گيرد، قهر مي‌کند و مي‌رود. به اسم حرفه‌اي‌گري ساکش را بر مي‌دارد و وسط فصل به خارج از کشور مي‌روند. چه کسي جرأت دارد به او بگويد به احساسات تماشاگران احترام بگذار. به باشگاه تعهد داري مگر نمي‌گويي حرفه‌اي هستي، آيا در کشوري که فوتبال بازي مي‌کردي اينگونه است که بازيکن در آستانه يک بازي بزرگ مثل بازي با پرسپوليس ساکش را بردارد و برود. آيا اين حرفه‌اي‌گري و تعهد شد؟ اين شد احترام به احساسات تماشاگر؟ اين شد نگه داشتن حرمت مربي؟ هيچ چيز نيست، چون فضا و سيستم به گونه‌اي است که اين شرايط را مي‌طلبد تا منافع يک عده‌اي در اين وسط تأمين شود.

*ريشه بحث‌هاي دايي و مايلي‌کهن شخصي است

* اکنون حتي مي‌بينيم بزرگاني مثل علي دايي و محمد مايلي‌کهن در رسانه‌ها بارها عليه يکديگر موضع‌گيري و مصاحبه مي‌کنند اين را چگونه تحليل مي‌کنيد؟‌

در گذشته چنين چيزي سابقه نداشته است البته نمي‌خواهم زياد وارد اين بحث‌ها شوم زيرا بيشتر اين بحث‌ها ريشه‌اش شخصي است هم به مايلي‌کهن و هم به دايي احترام مي‌گذارم، گاهي اوقات هم پيش آمده که برادرانه به آنها گفته‌ام اين مسائل را خارج از رسانه‌ها حلش کنيد. اما مي‌بينم که مصر هستند بنابراين تحليل من اين است که اين بحث شخصي است اما چون فضاي حاکم بر رسانه‌ها اين بحث‌ها را مي‌طلبد آنها هم راغب مي‌شوند و اين بحث‌ها در رسانه‌ها مطرح شود. اين بحث‌ها شخصي است و ربطي به ورزش ندارد باعث تخريب فرهنگ مي‌شود باعث تخريب شخصيت خود اين افراد مي‌شود. خود رسانه‌ها نبايد به اين بحث‌ها بپردازند اما نه تنها اين کار را نمي‌کنند بلکه طرف را هم تحريک مي‌‌کنند و مي‌گويند آقاي دايي مايلي‌کهن اينگونه گفته و آقاي مايلي‌کهن دايي اين حرف را زده است تا جايي که يادم است و نشريات ورزش را مي‌خواندم اين بحث‌ها در رسانه‌ها مطرح نبود من در ۱۲ سالگي دنياي ورزش مي‌خواندم چون روحياتش با جوانان و نوجوانان بيشتر جور در مي‌آمد و بعد کيهان ورزشي‌خوان شدم. اين بحث‌هاي تنفرآميز در رسانه‌ها مطرح نمي‌شد انگار که مي‌خواهند طرف در روي زمين نباشد. انگار طرف تا زماني که ديگري روي زمين نباشد راضي به کوتاه آمدن نيست اين بحث‌ها به نظر من درگيري‌ها و دلخوري‌هاي شخصي است و کمتر منافع جمعي مطرح است و رسانه‌ها هم به آن دامن مي‌زنند.

*پولي که حلال مشکلات است در فوتبال ما سرمنشأ مشکلات شده است

* نقش پول و دستمزدهاي ميلياردي فوتباليست‌ها را در ايجاد چنين فضايي در رسانه‌ها و جامعه ورزشي چقدر مي‌دانيد؟

من گفتم سرمايه‌هاي زيادي داريم که نمي‌توانيم از آن استفاده کنيم، پول در صورتي که از آن استفاده صحيح کنيم مي‌تواند حلال مشکلات باشد. در جهاني زندگي مي‌کنيم که بر محور اقتصاد مي‌گرددخيلي مسئله بسيار مهمي است. در روزگاري که به غلط يا درست کاپيتاليسم و سرمايه‌داري پنجه‌اش را گسترانده است، بحث پول و سرمايه خيلي مهم است. البته همانطور که نمي‌دانيم چگونه از سرمايه‌هاي انساني خود در بخش‌هاي مختلف استفاده کنيم نمي‌دانيم چگونه از پول هم استفاده کنيم. کي‌روش که از بزرگان فوتبال دنياست و ساختار فوتبال دنيا را مي‌شناسد رسماً در برنامه همايش حمايت از تيم ملي اعلام مي‌کند که پول عامل موفقيت نيست وگرنه رئال‌مادريد که از همه بيشتر خرج مي‌کند بايد قهرمان شود. بلکه برنامه‌ريزي و سرمايه‌گذاري صحيح درست است. اين چيزي است که همه مي‌دانند اما ما به دانسته‌هايمان خيلي عمل نمي‌کنيم آنهايي که عمل مي‌کنند موفق مي‌شوند. پول در کنار ساير عوامل و اجزايي که اسم بردم اگر به درستي به کار گرفته شود و درست جهت داده شود که مي‌شود برنامه‌ريزي مي‌تواند موفق شود اگرنه مي‌شود مثل مطبوعاتي که ضد کارکرد خودش عمل مي‌کند. به جاي آنکه به فن و فرهنگ ورزش کمک کند ضد فن و فرهنگ ورزش عمل مي‌کند. عوض آنکه اخلاق را درست کند، ضد اخلاق مي‌شود. مربي و بازيکن وقتي پول مي‌گيرند به جاي آنکه حلال مشکلات شود سرمنشأ بسياري از دردها مي‌شود که هرچه است زير سر پول است درحاليکه پول وسيله است و بستگي دارد شما چگونه از آن استفاده کنيد.

*پروين و قلعه‌نويي جرمشان افتخار‌آفريني و کاربلدي است

* ورزشگاه‌هاي ما خالي از تماشاگر شده است، دليل آن را چه مي‌دانيد؟‌

براي آنکه روندي که در پيش گرفته‌ايم نهايتاً به اينجا منجر مي‌شود من که عضو ساده خانواده ورزش هستم اينگونه احساس و استشمام مي‌کنم در ۱۰ سال گذشته دوبار به زحمت به ورزشگاه رفته‌ام در حاليکه در گذشته صبح تا شب در ورزشگاه بوديم. زن و بچه‌ هم داشتيم. چون اکنون در ورزشگاه‌ها چيزي براي آموختن يا حتي ديدن وجود ندارد. فوتبال نيست که بازيکنان ما بازي مي‌کنند. مربي‌اي که نمي‌تواند به بازيکنش بگويد چرا بازي نمي‌کني مورد انتقاد قرار مي‌گيرد. بهترين مربيان ما محکوم‌ترين‌ها هستند. مربيان لايق ما مثل علي پروين و امير قلعه‌نويي که موفق‌ترين هستند محکوم‌ترين شده‌اند در عين ارادتي که به آنها دارم هيچ ارتباطي با آنها ندارم يعني همان روزنامه‌نگار قديمي هستم حتي قهرمان هم که مي‌شوند من به آنها تبريک هم نمي‌گويم از طريق دوستان هم از آنها عذرخواهي مي‌کنم مي‌گويم من براي آنکه پيش خودم خيالم راحت باشم که با کسي مسئله‌اي ندارم حتي يواشکي تبريک هم نمي‌گويم. من با ستار همداني بازي مي‌کردم او به من زنگ زد و گفت شنيده‌ام که مريض شده‌اي امير قلعه‌نويي هم اينجاست و مي‌خواد با شما صحبت کند و گفت اگر کاري هم هست در خدمتيم و بعد از احوال‌پرسي خداحافظي کرد. مربيان ما موفق‌ترينشان بيشتر از آنهايي که هيچ کارنامه‌اي ندارند متهم مي‌شوند شما ببينيد چه بلايي سر سرمايه‌هاي ملي ما مي‌آورند. سرمايه‌هاي انساني‌مان، کيهان ورزشي يک نشريه يک سرمايه ملي است مال مدني نيست. همه بايد کمکش کنند اما اين نشريه را بايکوت مي‌کنند. اسم فرخ پاسواري و زرافشان را مي‌آورند و نمي‌گويند در کدام نشريه کار مي‌کرده است. به جز فردوسي‌پور که گفت زرافشان عکاس کيهان ورزشي بوده هيچکس اسم کيهان‌ورزشي را نياورد اين عکاس قديمي بالاخره در کجا کار مي‌کرده زرافشان عشقش کيهان ورزشي بود. در کتابش هم گفت که اگر نمي‌گذاشتند بعد از بازنشستگي به کيهان ورزشي بيايم خيلي زودتر از اينها هفت کفن پوسانده بودم. او رايگان هم کار مي‌کرد اما عشقش اين بود که بيايد اينجا و نهاري بخورد و برود عکس بگيرد. اينقدر به کيهان ورزشي علاقه داشت. داستان مربيان ما هم همين است. جرم آنها اين است که لايق هستند. جرم پروين و قلعه‌نويي آن است که شايسته‌اند و کارشان را بلدند. خيلي از آدمهايي که هيچ هنري نداشته‌اند مرتب در صدر برنامه‌هاي تلويزيوني نشسته‌اند و کارشناسي مي‌کنند اما مثل پروين، قلعه‌نويي و حبيبي و آدم‌هاي مطرح ديگر در ورزش که کارنامه دارند را متهم مي‌کنند. علي پروين در دهه ۶۰ پنج دوره پرسپوليس را قهرمان تهران کرد اما به او مربي سنتي و علي اصغري و آبگوشتي مي‌گويند. وقتي مي‌گويند پروين انگار جوک گفته‌اند و بايد بخندند. شما مي‌گوييد کيهان‌ورزشي بايد فرانس فوتبال شود من مي‌گويم پروين بايد فرانتس بکن‌باوئر بشود مگر بکن‌باوئر تحصيلاتش را در هاروارد گذرانده است شايد ديپلم هم نداشته باشد اما جامعه فوتبال آلمان مي‌داند بزرگ کردن بکن‌باوئر بزرگ کردن خودش است. به جاي آنکه مدام ضعف‌هاي علي پروين را بگوييم بايد او را بزرگ کنيم و به سمت بزرگي کردن هولش بدهيم امروز سعي مي‌کنند از قلعه‌نويي که اسم برديد يک آدم زد و بندچي بسازند،‌ من گفتم اگر مدرکي است ارائه کنند خود من اولين نفري هستم که توي سينه آنها مي‌روم اما يک ورق يک علامت ارائه نشد. در فوتبال دنيا ريزه‌کاري‌هايي وجود دارد که جزو زيرکي‌ها و پشت پرده‌هاي فوتبال است که من نمي‌دانم آنها هم هست يا نيست. اما اينکه شما مرتب و رسماً از طريق تلويزيون و علني به آنها حمله کنيد و هيچکس هم نيست از اين بيچاره‌ها دفاع کند. جرم آنها چيست؟ شاد کردن مردم، يک خيل طرفدار اين تيم است يک خيل جمعيت ديگر هم طرفدار تيم ديگر، اما وقتي پروين تيم را قهرمان مي‌کند متهم مي‌شود که داور برايش در دقيقه ۹۰ پنالتي گرفته و وقتي قلعه‌نويي تيمش را قهرمان مي‌کند مي‌گويند بازيکن حريف توپ را توي گل نزده است اما همان بازيکن امسال چند گل براي استقلال زده است؟ يک گل آن هم از روي خط دروازه، متأسفانه اين همان داستان قدر سرمايه‌ خود را ندانستن است. رسانه‌ها مي‌توانند ورزش و فوتبال را زير رو کنند و اخلاق را در ورزش فوتبال ترويج دهند. اما باز هم همان مسير را مي‌روند برنامه‌ پر بيننده به جاي فرهنگسازي شو اجرا مي‌کند.

* آفات رسانه‌هاي ورزشي از نظر شما چيست؟

در همين مطبوعات ورزشي و رسانه‌ها کارشناسان خيلي خوبي داريم اما قدرت کارشناسي اينها تحت تأثير غرض‌ورزيشان قرار مي‌گيرد. کارشناس به جاي آنکه بيايد نظر کارشناسي بدهد چون غرض دارد نظر غرض‌ورزانه مي‌دهد. اينجا ديگر او کارشناس نيست، خيلي وقت‌ها مطبوعاتمان قدرتشان را از دست مي‌دهند به خاطر همين مسئله که کارشناس نظر شخصي‌اش را به جاي نظر کارشناسي مي‌گويد. اين يکي از آفات مطبوعات ماست که به شدت با آن رو در رو است. مشکل ديگري که رسانه‌هاي ما دارند که شايد متوجه آن نباشيم و ناخودآگاه به ما ضرر مي‌زند تحليل‌هاي ماست. تحليل‌هاي ما متأسفانه در ورزش غلط است يا به دليل اينکه اشکال را درست تشخيص نمي‌دهيم و سراغ علت‌هاي فرعي مي‌رويم به جاي علت‌هاي اصلي يعني عوضي مي‌گيريم مثلاً به جاي اينکه بياييم بگوييم چرا تيم ملي بد نتيجه گرفته بحث مربي داخلي و خارجي را مطرح مي‌کنيم که يک مسئله کاملاً روبنايي است. علت آن هم اين است که روش تحليل بلد نيستيم خيلي از روزنامه‌نگاران در رشته تحصيلي مرتبط نبودند نمي‌توانند در تشخيص مسائل درست عمل کنند به همين خاطر يکي از دلايلي که باعث شد دردهاي ما مزمن شود با وجود اين همه نشريه ورزشي و رسانه و برنامه تلويزيوني براي اينکه سراغ اصل قضيه نمي‌رويم و مسائل فرعي را به جاي مسائل اصلي مي‌نشانيم. مسئله فرعي را حل مي‌کنيما اما چون مسئله اصلي سر جايش است باز دوره بعد و المپيک بعد به مشکل مي‌خوريم. بنابراين برخي مواقع نمي‌خواهند برخي مسائل حل شود چون منافع عده‌اي در آن است که استقلال و پرسپوليس سامان نگيرد مدير خوب بالاي سر اين تيم‌ها نباشد مربي مستقل توانمند در اين تيم‌ها نباشد و آنها بار خود را ببندند. بخش ديگر هم از مشکلات که از همه مطبوعات وارد مي‌شود اشکالات ناخواسته‌اي است که بر مطبوعات وارد است که به خاطر تحليل‌هاي غلط است. خيلي وقت‌ها مسائل اصلي ناديده گرفته مي‌شود و مسائل فرعي بزرگ مي‌شود. قدرت کارشناسي قرباني حرف‌هاي شخصي مي‌شود. طرف کشتي شناس نيست و حرف شخصي خود را مي‌زند اينها از آفاتي است که گريبانگير مطبوعات ماست.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج