از همسرتان طلاق عاطفی گرفتهاید؟
مشکلات کوچکی که شاید هر دوی شما هم از آنها بیخبر باشید، میتوانند شما را حتی زیر یک سقف هم از هم جدا کنند و بدون آنکه حکم طلاقتان را صادر کنند، «مشترک» بودن زندگی را برایتان بیمعنا کنند.آیا اتفاقاتی که در ادامه از آنها صحبت میکنیم، پایشان به خانه شما هم باز شدهاست؟
همهچیز را میشمارید؟
هر تلاشی که برای دوام زندگی مشترکتان میکنید در نظرتان یک لطف تلقی میشود؟ شما همه امتیازاتی که به همسرتان میدهید را میشمارید و از او توقع دارید که تکتک آنها را جبران کند؟ چنین تصوری میتواند یک زنگ خطر برای شما باشد. اگر جملاتی مثل « این بار من کوتاه آمدم!»، «امروز من خانه را جمع کردم!»، «این ماه من پول بیشتری به خانه آوردم!» و ... مدام در ذهن شما چرخ میزند، باید به دنبال پیدا کردن ریشه مشکلتان باشید. چه شده که شما دیگر برای این رابطه با دل و جان تلاش نمیکنید؟ آیا همسرتان هم چنین افکاری را به ذهنش راه داده یا به زبان میآورد؟ این دو دوتا چهارتا ها نشان میدهد شما خودتان را جدا از همسرتان و این زندگی میبینید و احساس میکنید بیش از آنکه باید برای او و این خانه انرژی میگذارید. اگر میخواهید این افکار زندگی شما را از هم نپاشد، خیلی زود دلیل حضور آنها در ذهنتان را پیدا کنید و آن را از بین ببرید.
خیال میبافید؟
ساختن یک زندگی خیالی در ذهنتان به معنای خیانت به همسرتان نیست. اما این تصویر میتواند یکی دیگر از زنگخطرهابرای زندگی شما باشد. اگر گاهی از تصمیمی که گرفتهاید پشیمان میشوید و گمان میکنید خواستگارهای قبلیتان میتوانستند شما را خوشبختتر کنند، باید در ازدواجتان به دنبال مشکل اصلی بگردید. اگر در ذهنتان همسرتان را به شکل دیگری تجسم میکنید و از زندگی با اویی که در خیال شما تغییر کرده لذت میبرید، مطمئنا رابطه شما درگیر مشکلی جدی است که باید تا دیر نشده، آن را برطرف کنید. به تصاویری که در خیالتان میسازید فکر کنید. آنها انتظاراتی هستند که از همسر و زندگی مشترکتان دارید. تا آنجا که میتوانید برای برآورده کردن آن نیازها تلاش کنید و با همسرتان در مورد ویژگیهایی که شما را آزار میدهند، صحبت کنید. شاید این مشکل آسانتر از آنچه فکر میکنید، برطرف شود.
از لحظه صحبت کنید نه از هرگز و همیشه
بحثهای بین شما بیشتر شده است و دیگر برای بحث کردن، نیاز به اتفاق عجیب و غریبی ندارید؟ از شیوه آویزان کردن لباسها تا نحوه گرفتن قاشق و پارک کردن اتومبیل، همه و همه میتوانند به انگیزهای برای بحث کردن تبدیل شوند؟ وقتی با همسرتان مشاجره میکنید، عبارتهای «همیشه» یا «هیچوقت» را به کار میبرید و بهجای اینکه از او بخواهید لباسش را سرجایش بگذارد، میگویید «چرا همیشه لباسهایت را اینطور میگذاری!» و به جای اینکه بگویید چرا صحبت مرا نشنیدی، میگویید «تو هیچوقت به حرفهای من گوش نمیدهی!»؟ اگر با این عبارات با همسرتان صحبت میکنید، پس دل پری از او دارید و به جای اینکه بتوانید اشتباهات گذشتهاش را ببخشید، آنها را در ذهنتان روی هم انبار میکنید. اگر نمیخواهید این تصورهای انبار شده زندگی مشترک شما را از هم بپاشد، بهتر است در همان زمانی که همسرتان اشتباهی میکند، تنها و تنها در مورد آن لحظه با او صحبت کنید و برای حل شدن مشکل در همان زمان تلاش کنید. همین اشتباهات کوچک و ناراحتیهای ساده با انبار شدن در ذهن شما از همسرتان یک فرد بیمسئولیت و بیعاطفه میسازد و توان ادامه دادن این راه را از شما میگیرد.
حرف کم میآورید؟
وقتی بعد از 10 ساعت دوری، در پایان روز همدیگر را میبینید، باز هم حرفی برای گفتن ندارید؟ احساس میکنید با همسرتان بیگانه شدهاید و نمیدانید در مورد چه باید با او صحبت کنید؟ حتی وقتی با تمام وجود از او دلگیر میشوید، انگیزهای برای بحث کردن ندارید و با وجود اینکه خیلی از اتفاقات زندگی به مرادتان نیست، مدتهاست که حتی با هم بحث و دعوا هم نکردهاید؟ یادتان نرود که دعوا نکردن همیشه هم اتفاق مثبتی نیست. گاهی این سکوت میتواند نشانه بیتفاوتی شما نسبت به آینده زندگی مشترکتان باشد و این واقعیت را نشان دهد که دیگر امیدی بهاصلاح همسرتان و زندگی مشترکتان ندارید. پس از کنار این سکوت ساده نگذرید و تلاش کنید با همسرتان از هر دری حرف بزنید؛ از اتفاقات محیط کار گرفته تا برنامههای تلويزیونی یا آنچه در خیابان برایتان پیش آمده. سعی کنید دلخوریهایتان را با او بیان کنید و بگویید نگران آینده این زندگی هستید.
خانه دوم ساختهاید؟
در بسیاری از زندگیهای مشترک، زمانی میرسد که یکی از ۲نفر به خود میگوید «همسرم متوجه نیازهای من نیست و دنیای مرا درک نمیکند!» چنین تصوری میتواند این فرد را بیشتر از قبل از زندگی مشترکش دور کند و او را وادار به پیدا کردن مکانهای امن دیگری برای فهمیده شدن بکند. عضویت در شبکههای اجتماعی، کلاسهای گروهی، پیدا کردن دوستان جدید و ... همه میتوانند راههایی برای پیدا کردن گروهی از آدمهای تازه باشند که او را بیشتر از همسرش درک میکنند. اگر شما هم احساس میکنید در زندگی مشترکتان آنطور که باید درک نمیشوید و دوست دارید با غرق شدن در کتاب، سفر یا گروههای دوستی این خلأ را پر کنید، احتمالا زندگی مشترکتان نفسهای آخرش را میکشد. قبل از آنکه دیر شود، در مورد احساسات و افکارتان با همسرتان صحبت کنید و تلاش کنید رابطهتان را به روزهای اول برگردانید. هیچ چیزی نمیتواند جای همسرتان را بگیرد، مطمئن باشید.
باید با هم خوش باشید نه با دیگران
ترجیح میدهید با دوستان یا خانواده خودتان به سفر بروید تا اینکه با همسرتان سفر کنید؟ دوست دارید وقتتان را به کافهنشینی با دوستانتان اختصاص دهید تا اینکه در خانه با همسرتان چای بخورید؟ اگر دیگر درکنار همسرتان به شما خوش نمیگذرد و نمیتوانید هیچ تفریحی را در کنار او تجربه کنید و به معنای واقعی با او آرامش بگیرید، مشکلات شما بیش از حد جدی شدهاند. وقت آن رسیده که دقیقتر به آنچه در رابطه شما و همسرتان و در زندگی مشترکتان میگذرد، نگاه کنید. چه ویژگیهایی در او و چه انتظاراتی در شما وجود دارد که نمیگذارد با هم خوش بگذرانید. بهتر است تا دیر نشده، در مورد آنها با هم صحبت کنید و آرامآرام برای پیدا کردن یک مسیر مشترک قدم بردارید.
برنامههایتان را یکی کنید
در تمام ۲۴ ساعت، ۵ ساعت مشترک در کنار هم نیستید؟ زمانی که او میخوابد شما بیدارید و زمانی که او تلويزیون میبیند، شما در یک اتاق در بسته اینترنتگردی میکنید؟ آخر هفته که شما وقت آزاد دارید او به کارهایش میپردازد و وقتی شما به خانه دوستان یا فامیل میروید، او کار دیگری را برای انجام دادن انتخاب میکند؟ این جدایی برنامهها یک اتفاق ساده نیست که بتوانید به راحتی آن را توجيه کنید. این نشانهها به شما میگوید که میل تنظیم برنامههایتان با توجه به شرایط دیگری را از دست دادهاید و دیگر از وقت گذراندن با او لذتی نمیبرید. اگر هنوز هم برای زندگی مشترکتان ارزش قائلید، این نشانهها را جدی بگیرید و با همسرتان در این مورد صحبت کنید. برای مدتی هم که شده، وقت خواب، بیداری، کار و تفریحتان را با هم هماهنگ کنید و سعی کنید به این برنامه پایبند بمانید.
ارسال نظر