adexo3
۶۰۱۹۴
۹۵ نظر
۸۰۰۵
۹۵ نظر
۸۰۰۵
پ

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (۱۸)

با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (18)
برترین ها: مجله اینترنتی برترین ها در چندین شماره قبل از سری مطالب "اعترافات صمیمانه سوتی ها!" از اعترافات جالب شما همراهان همیشگی مجله استفاده کرده بود و خواهد کرد، استثنائاً این شماره به دلیل کمبود تعداد اعترافات جالب و طنز و به دست آوردن مطلبی قوی و درخور لیاقت شما عزیزان، از مطالب آماده استفاده کرده ایم با این امید که شما همراهان همیشگی مجله اینترنتی برترینها با اعترافات جالب و خاطره انگیز خود ما را در رسیدن به روند قبلی در شماره های بعدی این سری مطالب، کمک کنید. خاطرات و سوتی های خاطره انگیز خود را در قسمت نظرات بیان کنید تا لحظاتی خوب در کنار هم داشته باشیم.

اعتراف می کنم وقتی از خیابون رد میشم اسم تابلو مغازه هارو می خونم اگه تو ماشینم باشم سعی میکنم همرو بخونم اگه نشه یه جورایی وجدان درد میگیرم اَصَن یه وضعی!!!

این عادتو از بچگی دارم چون معلم کلاس اول دبستانمون گفته بود تابلوی مغازه هارو تیتر روزنامه هارو بخونین تا روخونیتون قوی بشه دیگه این مونده تو سرم!!

******

اعتراف میکنم تو نصب بازی یا نرم افزار همش موس رو میگیرم جولویه اون نوار سبزه تا به اون برسه بعد که یکم میره جلو خر کیف میشم میگم ایول بودو بودو برس به اون سبزه دیگه چیزی نمونده !!

******

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با داداشم توپ پلاستیکی رو که به زور واسم خریده بودن پاره کردیم ببینیم توش چه شکلیه !!!

******

اعتراف می کنم تا راهنمایی به سبقت میگفتم سرقت اول راهنمایی که رفتم تازه فهمیدم این دوتا باهم فرق دارن

******

اعتراف می کنم با دوستم رفته بودیم رستوران که یه پسری که تازه غذاشو سفارش داده بود یک گاز از ساندویچش خورد رفت من دوستم یه نگاهی به هم کردیم وحمله کردیم به غذای طرف در حال بلعیدن بودیم که آقا برگشت
نگو رفته موبایلشو بیرون جواب بده دوباره یک نگاهی به هم کردیم و الفرار

******

اعتراف می کنم بچه که بودم وقتی می شنیدم یکی میگه موهامو بلند کردم فکر می کردم یعنی یه دارویی چیزی میزنه به موهاش تا بلند بشه!

******

فکر نکنم به اعتراف نیاز داشته باشم چون هر چی میشد مینداختن گردن من چه اعتراف می کردیم چه نمی کردیم تقصیر من بودا

******

اعتراف میکنم بعد از سه سال برای اولین بار به آبی و قرمزه روی شیر دستشویی دانشگاه اعتماد کردم با اینکه ۳ ساعت گذشته اما هنوز خیلی پشیمونم !

******

اعتراف می کنم سال دوم دانشگاه بودم یه بار خیلی کلاسم دیر شده بود کرایه رو زودتر دادم به راننده بقیه ی پولی که بهم داد پاره بود همزمان می خواستم بگم این پوله پاره ست عوضش کنید هم می خواستم بگم سر ورزنده پیاده میشم گفتم :
آقا ببخشید لطفن سر ورزنده منو پاره کنید!!!

******

اعتراف می کنم اول دبستان که بودم زنگ تفریح که میشد از ترس اینکه آخر زنگ تفریح نتونم صفو پیدا کنم یکی از هم کلاسیامو نشون می کردم تا آخر زنگ تعقیبش می کردم که صفو پیدا کنم!

******

اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده و جا نمیشه. درش آوردم یکمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب دیدم نه، بازم جا نمیشه!:|

******

اعتراف میکنم موقعی که بچه بودم ، کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد،منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم ، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خوشگل و شیک میپوشیدم، که وقتی تو دوربین نگاه میکنن،منو ببینن عاشقم بشن!

******

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم

******

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتی ۹/۵ ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • کاپیتان

      اعتراف میکنم تو سرویس دانشگاه یهدخترخانمی جلوی ما نشسته بود نمیدونم چی شد که یه تار موی بلندی که روی مقنعش بود نظرمو جلب کرد اومدم بگیرم بندازمش یه گوشه که چشمتون روز بدنبینه کشیدن همانا وجیغ خانم همانا (مال خودش بود)

      پاسخ ها

      • بدون نام

        اونی که اولین اعترافو کردی دقیقا برعکسه از کارت صرفنظر کن

    • نرگس

      اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی فیلم سیاه سفید میدیدم فک میکردم دنیای اون زمونا واقعا این رنگی بوده

    • sami

      یه بار که خیلی خیلی گرسنم بود رفتم رستوران چینی وقتی منو رو دیدم چون هیچی سر درنیاوردم شانسی یکیشونو سفارش دادم قیمتشم درحد یه پرس چلوکباب درست حسابی بود
      بعد کلی انتظار دیدم گارسون با یه سالاد کاهو که به جای سس و گوجه روش آب مرغ و خیلی کوچولو سینه مرغ ریش ریش گذاشته بودن برگشت
      منم که نا امید شده بودم خاستم صندلی رو بکشم جلو تر دستم رو گرفتم به میز که یه آدامس که به زیر میز چسبیده بود ، چسبید به دستم و کش اومد
      وای هیچکی نمیدونه اونموقع من چه حالی داشتم

    • همساده

      آقا ببخشید لطفن سر ورزنده منو پاره کنید!!!.......عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود.............

      پاسخ ها

      • خندون

        من هنوزم نمیتونم خودمو کنترل کنم از بس خنده داره لامسب...

      • hoori

        اتفاقا از همه مسخره تر بود.من جا خوردم از مسخرگیش.تو چطور خوشت اومد جدا؟

      • مهیا

        +++++++++++++++++

    • مهندس

      اعتراف میکنم که از همون بچگی فکر میکردم دنیا فقط توی ایران خلاصه میشه . دیگه نمیدونستم اینقدر منزوی میشیم که هیچ جا جز ایران رو نمیتونیم ببینیم .

    • آرش

      اونی که واسه فوتبالیستها تیپ می زده خیلی جوک بود مردم از خنده

    • بی تو

      حسابی خندیدم مرسی

      پاسخ ها

      • فیونا

        بی تو اینایی ک ب اسم من نوشته شده بود هیچ کدوم من ننوشتم.هر چندبار توضیح دادم کامنت منتشر نکردن. یه مریض میخواست صمیمیت بچه هارو ب هم بریزه ک موفق شد. لطفا برگرد

    • دکترمهدی

      به قول بی تو جان نه بابا

      پاسخ ها

      • بی تو

        دکتر حدت را نگهدار

      • بدون نام

        خیلی بی جنبه ای

      • بدون نام

        به منفی هات توجه کن

      • بدون نام

        بیخیال دوستان!

    • شمال

      رفته بودیم شمال، همه بیرون بودن، من بودم، داداشم، مامان بزرگم و دختر داییم.همه نشسته بودیم جز دختر داییم.تا اومد بشینه شالاپ خورد زمین و زد زیر گریه!من و داداشم خیلی طبیعی نگاه میکردیم و واکنشی نشون نمیدادیم!مامان بزرگم هم فکر میکرد خودش افتاده!بنده خدا خودش مونده بود کسی صندلی رو از زیرش کشیده یا در تخمین زدن محل صندلی دچار اشتباه شده! نه دیگه، من اعتراف نمیکنم، چون داداشم بود که صندلیو از زیرش کشید و الان بعد از تقریباً ده سال همچنان یاد و خاطره اون روز تو ذهنمونه!البته طرف هنوز نمیدونه قضیه رو!!!

      پاسخ ها

      • سرتق

        خیلی بدجنسین بی وجدانا.حداقل بهش بگید تا از خماری در بیاد

    • نامعلوم

      اعتراف می کنم که وقتی کو چیک بودم فک می کردم ک برنامه های تلوزیون ما با بقیه فرق داره........ احماقانه بود نه؟

    • Melody

      مرسى مجله
      اعتراف ميكنم دلم براى مامان ليلا ،مامى ،زهرا سون، maedeh, و ملاحسا تنگ شده :(

      پاسخ ها

      • کاپیتان

        منم همینطور

      • ALI ESTEGHLALI

        پس من چی بیمعرفت?

      • 88

        منم مخصوصا مامان لیلا

      • آرش

        اینو خوب اودی
        ice هم خیلی وقته نیست

      • مامان لیلا

        سلام ملودی عزیزم خوبی دختر گلم هرکجایی که هستی خدا پشت و پناهت باشه عزیزدلم منم دلم برات تنگ شده قربونت بشم مواظب خودتون باشید.

      • نازنین

        سلام ملودی جون. خوبی؟ امیدوارم هر جا هستی در زندگیت موفق باشی.

      • کاربر

        ملودی جان سلام
        کانادا تشریف بردین ؟
        خوش بگذره

      • کاربر

        تو برو بمیر علی استقلالی

      • کاربر2

        کاربر جان یونایتد استیتز به امریکا میگن نه کانادا

      • Mami

        سلام ملودی جون.منم دلم برات تنگ شده خانم.کجاهایی؟

    • Melody

      Laya va zizi يادم رفت دلم برا شما هام تنگ شده بيمعرفتا

      پاسخ ها

      • laya

        هی....چی بگم...

      • laya

        منم اعتراف میکنم که یادت میکنم وخبر ازت میگیرم ولی تو نه....

    • همراه آبی

      اعتراف میکنم که اعتراف کردن فقط توی فضای مجازی شجاعت نمیخواد

    • مريم

      ali va khob va bazam ali

    • ماهچهره

      سلام بچه دلم واستون خیلی تنگ شده بود
      چند وقتی میشد که اصلا برترین ها رو باز نکرده بودم
      گرچه الانم دیگه کسی منو نمیشناسه
      همه اسم ها جدیدن
      منم که قدیمی,ممنون از اعترافای باحالتون

      پاسخ ها

      • laya

        سلام ماهچهره جوون خوبی؟>؟نیستی دلم واسه سوتیات تنگ شده بود...مگه میشه از یاد بردت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو که منو یادته؟؟

      • ماهچهره

        سلام گلم
        اسمتو اینجا ندیده بودم
        محال از یادم رفته باشی لعیا جونم
        شما به من خیلی لطف داشتید

      • laya

        فدات عزیزم

    • ماهچهره

      تابستون 2سال گذشته برای عصرونه رفته بودیم کنار دریا ,هوام خیلی داغ بود
      آقایون همیشه راحت یکی یکی لباساشونو کندن پریدن تو آب , روم نمیشد برم تو آب , یه نگاهی به مسافرین کردم دیدم یکی با چادر گل گلی, یکی با دامنه .... واسه خودش مختلطی بودا یک آن دیدم به وسیله داییم وسط دریا پرت شدم ,تا تونستم آب خوردم,آب که چه عرض کنم
      نمیدونم برادرم چه لذتی میبرد که هی سر منو میکرد زیر آب میاورد بالا برای خلاص شدن از دست اونا به 2نوع شنایی که بلد بودم روی آوردم زیر ابی و رو آبی, زیر آبی که میرفتم چشمام نیمه باز بود از زیر آب چندتا پا دیدم که یکیش شلوارک آبی پوشیده بود مطمئن شدم که برادرمه موقع خوبی بود برای تلافی با تمام سرعت خودمو بهش رسوندم نقشه ها داشتم,چون نفس کم اوردم تنها کاری که تونستم بکنم با دستم محکم زدم به پاش, سر اوردم بالا با نیش باز ,دیدم پسره مات و مبهوت با دوستاش داره منو نگامیکنن , سرمو برگردوندم دیدم چقدر جلو اومدمو فک و فامیلامون عقب بودن فهمیدم که بد جور اشتباه گرفتم دلم میخواست اون لحظه یه موج میومد منو با خودش میبرد ته دریا. بدون اینکه کوچکترین حرفی بزنم مثل پنگوئن توی آب دویدم رفتم طرف ساحل تا ساعتهام تو شوک بودم نکنه پسره بیاد خفتم کنه/

    • الناز

      اعتراف میکنم من بااینکه 28سالم شده تاچندماهه پیش فکرمیکردم "خروالاغ دوحیوان متفاوته -نمیدونم چرا فکرمیکردم الاغ قدش کوتاه ترازخره وکمی توپل تره وحالت چشماش فرق داره ! آخه بچگی وقتی به مامانم توی امامزاده داوودیه قدکوتاه وتوپلش رونشون دادم وگفتم این چیه میگفت الاغه ابعضی مواردروازپدرم میپرسیدم میگفت خره!تازگی رفتم توی یه روستا خرهاروکه میدیدم مصرانه میپرسیدم شما الاغ نداریدخیلی دوس دارم ببینم کلی میخندیدن بهم!هنوزم یکی ازدغدغه های زندگیم اینه بفهمم خروالاغ ویابو وقاطر چه تفاوتهایی باهم دارن!!چندوقته فک میکنم اون خر قدکوتاهه که توپل بودواقعاالاغ نبوده.هنوزم دو،دلم یکی منوازنگرانی دربیاره!

    • محمد صادق

      سلام من جدیدا به مجله شما اومدم
      میشه ما رو هم توی گروهاتون راه بدید؟

      خواهشا یه جواب بدید....

      پاسخ ها

      • بی تو

        سلام خوش امدی

      • حسین شیرازی

        اعتراف کن وارد شو

      • فیونا

        سلام داداش . بله چرا ک ن خوشحال میشیم از نظراتت استفاده کنیم

    • ناشناس

      اعتراف می کنم تا سال سوم دانشگاه فکر می کردم گوزن شوهر آهو

      پاسخ ها

      • بدون نام

        عجب مگه نیست ؟

      • sami

        نیست؟

      • گوگول

        خب توکارتونا که بوده چرا حالا نیس؟؟؟

    • me too

      تا سال سوم ابتدائی سر صفها داد میزدیم "قاریشقا" (به معنی مورچه در زبان ترکی) که اون سال فهمیدیم بایست میگفتیم "جاوید شاه!"

      پاسخ ها

      • بدون نام

        me too جان مگه چند ساله ته؟؟

    • Melody

      آقاى على استقلالى حد خودت رو نگه دار
      نذار دهنم و باز كنم كسى از شما صحبت نكرد
      من شما رو نميشناسم
      اميدوارم فهميده باشيد

      پاسخ ها

      • ................

        مثل اینکه توهم زدی آبجی علی استقلالی ک اینجا چیزی ننوشته آبجی

      • ;kasraa

        پاک کردن نظر علی شیشتایی رو

    • فهیمه

      یادمه پیش دانشگاهی بودم ، همه دبیرای پیشمون مرد بودن، ی روز یکیشون ک خیلیم ادعاش میشدو باهیشکی هم کلام نمیشد با همن غرور خاصش بدون سلام اومد تو ی 5 دقه ای ک گذشت ما حس کردیم ک ی چیزی غیر عادیه و بلخره فهمیدیم ک ببببله آقا زیپ شلوارشو نبسته وو از اون اول کلاس تا آخر کلاس گوش ب گوش قضیه پیچید و همه کلی سوژش کردن آخرشم یکی از بچه ها رو ی برگه نوشت و داد بش چقد اونروز خندیدیم.

    • ندا

      اعتراف میکنم وقتی بچه بودم یه روز به سرم زد برم چندتا ماده خوراکی رو باهم مخلوط کنم تایه مزه ی جدیدی بوجودبیاد حالا چشتون روز بد نبینه مااز همه جا رفتیم یه کم پنیر رو برداشتیم ریختیم تو لیوان همراه با یکم آب و نمک و یه چندتاماده ی مزخرف دیگه که الان یادم نمیاد مخلوط کردیم خلاصه یه قیافه ی چندشی پیداکرده بود امامن بایدمزش میکردم! چشامو بستم و یکم ازشو خوردم اعتراف میکنم حالم بهم خوردمزش افتضاح بود همونجاسریع ریختم تو سطل آشغال که یه وقت مامانم چیزی نفهمه! تا چندساعت هم مجبور شدم شیرینی جات بخورم مزش از دهنم بره!از اون به بعد تصمیم گرفتم از مزه هایی که امتحانه خودشونو پس دادن استفاده کنم:))))

    • leila

      اعتراف می کنم بچه که بودم دوست داشتم اسمم محمود باشه

    • فرشته

      سلام دوستان منم تازه هستم،لطفا من رو هم با خودتون آشنا کنید.

      پاسخ ها

      • بی تو

        سلام عزیزم خوبی خوش امدی

      • فیونا

        سلام . به به فرشته خانم . خوش امدی ابجی

    • حسین شیرازی

      اعتراف میکنم. چار پنج سال تو مهمونی ها ته چین مرغ نمیخوردم.آخه فکر میکردم یه نوع کیکه!
      خوردن شیرینی سر سفره رو دوست نداشتم.
      یه مدتی به مطب میگفتم مکتب.

    • Melody

      سلام
      مرسى دوستاى خوبم
      به يادتونم...

    • فرشته

      سلام بی تو جون،ممنون.
      خیلی خوشحال شدم از آشناییتون.
      ممنون میشم اگه منو با بقیه هم آشنا کنی گلم.

      پاسخ ها

      • کاپیتان

        خوش اومدی خانم .کم کم باهمه آشنا میشی به شرط اینکه بمونی

      • بی تو

        عزیزم بیا سایت همراهان انجا بیشتر با بچه ها اشنا شو ... ادرسش پایان فال روزانه درج شده است منتظرتم عزیزم

    • shaghayegh

      salam an in ja gharibam chera hishki javab mano nemide??????????????????????????????????????/

      پاسخ ها

      • کاپیتان

        کجایی؟اینجا که همه غریبه اند.(غریبه های اشنا)

      • بی تو

        سلام عزیزم خوبی خدا نکند غریب باشی بیا من هستم

    • فرشته

      شقایق جون منم تازه اومدم.یه چیزی بگو،جوابتو بدم گلم.

    • فرشته

      سلام فیونا جون ممنون از مهمون نوازیت گلم.

    • فرشته

      چند روز پیش رفتیم یه افطاری دعوت بودیم.هممون خیلی تیپ زده بودیم و خواهر کوچییییکم روی پای خواهر بزرگم خوابش برد.رسیدیم و خواهر کوچیکم بلند شد و دیدیم همه ی شلوار خواهر بزرگم خیس شده.
      آخر فهمیدیم آب دهنش ریخته بوده!انقدر خواهرم عصبی شد،نزدیک بود خودشو بکشه.

    • علی

      اعتراف میکنم کوچیک که بودم یواشکی توی خونه ی خالم با پسرخالم توی دستشویی سیگار کشیدیم.

    • پویا درخشان

      وقتی کوچیک بودم به شناسنامه میگفتم شن و ماسه

    • ali

      اعتراف میکنم تا 3روز پیش نمیدونستم مداد سفید به چه درد میخوره تا اینکه 3 روز قبل رفتم کلاس نقاشی دخترم پول شهریه کلاسشو بدم اونجا بود که دیدم بچه ها اول رو کاغذ با مداد سفید ستاره وگل و.....میکشن بعد یه پودر رنگی میمالیدن به اطرافش اطرافش رنگی میشد ولی جایه ستاره و گل سفید میموند خیلی برام جالب بود چون بعد از 32سال جواب یکی از سوالام پیدا شد

    • سورنـــــــــــا

      بچه که بودم یه کارتون نشون میداد که تو اون نقش اول کارتون از پشت تلویزیون داخل اون میشد و تو حال و هوای ماجراهایی که تو تلویزیون اتفاق می افتاد قرار میگرفت. منم یه روز دور از چشم مامانم رفتم پشت تلویزیون(تلویزیونمون ازین کمد دارای سیاه و سفید بود) هر کاری کردم نتونستم برم داخل. الان یادم میفته میگم خوب شد برق منو نگرفت:)

      اعتراف میکنم یه بار از بالای کمد با چتر پریدم پایین. کمبود امکانات بود دیگه :(

      پاسخ ها

      • تهران

        :>)

      • sami

        آخ آخ منم این کارو کردم
        دستم شکست

    • حمید

      دوران راهنمایی با دوتا از بچه ها دو شب پشت سر هم میرفتیم داخل قفل مدرسه چوب خرد میکردیم تا صبح چند دقیقه دیرتر بریم مدرسه (:
      شب سوم اون دو تا رفتن ولی من نرفتم تا همون شب گرفته بودنشون
      و سپس
      اون دو تا = اخراج....

    • دردی

      سلام بچه ها .مطالبتون جالب بود

    • lمازیار

      سوتی زیاد داشتم ولی باحالش اینه که بنده خدا باجناقم پدرش فوت شده بودوایشان هم باامبولانس بودند رفتم جلو مثل بقیه عرض تسلیت بگم ولی یهو بهش عرض تبریک گفتم الانهم که این خاطره رامینویسم خنده ام میگیره!

    • تهران

      من يادمه توی دوران دبيرستان برای اين که بچه ها از مدرسه موقع زنگ تفريح فرار نکنن درب حياط مدرسه رو قفل مي کردن.... منم يه کليد داشتم به در مدرسه ميخورد .... موقعی که کسي حواسش نبود و يا زنگ تفريح تموم شده بود من با دوستم مصطفي درب رو باز مي کرديم فرار مي کرديم و مي رفتيم پارک فوتبال بازی مي کرديم!!! آی چه حالی مي داد..... يادمه اون کليد ، کليد درب خونه مادر بزرگم بود....
      .................
      ..............
      ...........
      يا بعداز اينکه معلم ميومد و برپا مي دادن من و دوستم نيمکت رديف جلويي رو ميکشيديم عقب اون بنده خداها هم تا ميمومدن بشينن چون صندلی نبود ميافتادن زمين!!! وای چقدر ميخنديديم!!!!! البته اين کل کل بود و اين بلا چند بار هم سر خودم هم اومده بود!!! حالا که سالها ازون موقع گذشته دلم واسه مدرسه و شيطنت هاش تنگ ميشه .......


      يادش بخير.....

      البته من هنوز هم شيطون و شوخم و خيلی هارو سر کار ميذارم!!

    • تهران

      يه بار يادمه از مغازه ام زنگ زدم يه دوستم و صدايم رو عوض کردم و با لحنی تند به دوستم که آخر سوژه ست و توليدی داره گفتم آق چرا اين کارهای ما رو نياری تحويل بدی؟؟؟
      اون بنده خدا هم که هل شده بود گفت: آقای حسينی شمايي؟؟؟
      منم از خدا خواسته گفتم: بله پس کيه؟!! اونم نشست يه ساعت واسم روضه خوند و گفت کار شما فلان و چلان و به سيلندر ديتگاه بافتمون نمي خوره..... يکم خواهش و التماس کرد و منم گفتم آقا اگه تا فردا صبح به من تحويل ندی اين کار ديگه به درد من نميخوره!!!!!!!!!
      اون بنده خدا هم از ترسش گفت چشم!!! و گوشیرو قطع کردم!!!

      مدتی از اين ماجرا گذشت تا يه روز رفتم کارگاه اون خنگول ( دوستم )
      .
      .
      .
      آقا سرتون رو در نيارم خلاصه نشون به اون نشون که اين ديوونه خنگ اون شب خونه نرفته بود و بيدار مونده بود و نشسته بود تا فردا صبح کار های اون آقای حسينی رو زده بود!! و برده بود پيش طرف و داداش حسينی هم گفته بود دستت درد نکنه ولی اين کار عجله ای نبود!!! دوست منم شاکی شده بود و گفته بود مرد حسابی تو ديروز داد و ّبيداد ميکردی!!!!! خلاصه اونم گفته بود حتما داداشم بوده گفته!!

      آقا تا اين حرفا رو گفت من همون طور که يواش مي خنديدم... منفجر شدم!!!!!!

      آقا اونم شاکی ...

      پاسخ ها

      • نگین

        خیلی بدجنسی

    • ارغوان

      اطراف میکنم سه سالم که بود از دختر خالم که همسن من بود پرسیدم اگه ماست رو تو جیب بریزیم چی میشه؟(چون قبلا یکی ازم پرسیده بود منم نمیدونستم از دختر خالم پرسیدم)اونم گفت خوب معلومه دوغ میشه دیگه منم تا دوم دبستان بر این باور بود ماست رو تو جیب بریزیم دوغ میشه

    • سعید

      با دیدن نظر حمید که گفته بود چوب داخل قفلا میذاشتن یاد اتفاق هر روز بد پارسال میفتم که هروقت میخواستم قفل کلاسارو باز کنم چوب گذاشته بود باور کنید کار هروزم بود که دیگه تو خالی کردن چوبا متخصص شده بودم

    • هستي

      vay eteraf mikonam avalin mahi ke hoghamo mikhastam begiram 9ome mah shod va az hoghogha khabari nashod 10om bood ke reise malimon omado yechek dad dastam vay yeho nisham ta banagoosh baz shodo goftam merci aghaie mohandes dasteton dard nakone hala ajaleii nabooda niaze chandani nist >>reisam ke kolli ja khorde bood goft khanom chi migid shoma ye copy azash begirid va bedid karpardaz pardakht kone haghe bime inmahe(maaaaaaaaaaaa ) agha kolli zaye shodam mikhastam zamin dahan va kone beram tooosh namarda 2ta az hamkaraye agham ke kheili ham toghso bitarbiat booodan kolli ghash ghahs khandidan namardaaa dar zemn on mah va mahe badesh man hoghogh nadashtamaaaaaaaaaa

      پاسخ ها

      • سورنـــــــــــا

        هستی جان، اعتراف جالبی بود.
        در ضمن بیا به لینک زیر بر و بچ مجله دور هم جمعند.
        http://www.bartarinha.ir/fa/news/32762/%D9%87

    • جواد

      سلام به ماهیچهره منم خیلی وقت بود مجله رو باز نکرده بودم

      اعتراف میکنم اولا که کامپیوتر خریده بودم فکر میکردم کارت اینترنتو باید بزنی توی جای فلاپی و وصل بشی به اینترنت.
      اعتراف میکنم اولا که کامپیوتر خریده بودم یه بار دادشم یه New Folder روی صفحه نمایش درست کرد بعد من گفتم واااییی بدبخت شدیم خراب شد
      یه بارم یکی از آیکونا رو پاک کردم فکر کردم کامپیوتر خراب شد-بعد که دوستم از توی سطل آشغال برشگردوند احساس پیروزی میکردم
      من اعتراف میکنم یه بار که میخواستم ماشین بگیرم برای دانشگاه در ماشینو که باز کردم نمیدونم چی شد گفتم الووو سلام
      راننده قفل و مبهوت منو نگاه میکرد چی جواب بده

    • mahta

      اعتراف میکنم بچه که بودم اولین بار که اسم کباب کوبیدرو شنیدم فکر میکردم این همون کوبیده ایه که در کنار ابگوشت میزارنه

    • Maryam

      منم اعتراف ميكنم كه تازه ٦ماهى از عروسيمون ميگذشت كه يه شب حدوداى ساعت ٣،٤ از روى تخت طى ٢مرحله افتادم يك بار هم نه ٢بار،،، تختمون از اين مدل جديداست كه دورتادور تخت يه لبه خيلى پهن داره،نمى دونم چه جورى شد كه باز از لبه تخت هم افتادم و ديگه ايندفعه رسيدم به زمين!!!!!!با يه صداى فجيع اى از خواب پريدم و يك آن چشام و باز كردم ديدم زيرِ لبه تخت وپشت به ديوارم،اولش تو شوك بودم بعد از چند مين تازه فهميدم چى شده،گوشامو تيز كردم ببينم عليرضا چيزى فهميده يا نه تا پاشم خودمو جمع و جور كنم كه خوشبختانه هنوز خواب بود!!!!!!!!!!!! همين كه خواستم پاشم ديدم اى دل غافل يه جورى بين تخت و ديوار گير كردم كه اصلاً مونده بودم چه جورى رفتم اون تو!مجبور شدم با چه خجالتى همسرم رو بيدار كنم.تا بياد همسرش رو جمع كنه!!! بنده خدا اول ترسيد، تو تاريكى منو تو جام نديد فقط صدامو ميشنيد!صدام رو كه تعقيب كرد با يه لحن مسخره گفت:تو اونجا چى كار ميكنى؟!!!بعد بجاى كمك كردن يه ٢،٣دقيقه اى هى خنديد!يعنى خواستم از حرص همونجا بمونم و ديگه درنيام !!آخه اين چه سواليه؟كم ضايع شده بودم مسخره كردن همسرم رو كم داشتم!خلاصه هيچى ديگه با جرثقيل جمع ام كردن! :)

    • ابوالفضل

      پنجمیش و آخریش عالی بودن.

    • صادق

      یه رفیق داشتم میگفت : از بس برف بازی کردم دستام خرفت شده!!!

    • ماعده

      پارسال بود کلی مهمون خونمون بود وخلاصه شب خوابیدن خونه ما منم اون روزباخواهرم دعوام شده بود نصفه شب نمیدونم چی شد که توی خواب بلندشدم متکاروبرداشتم رفتم بالاسرخواهرم چنان میکوبیدم توسرش بیچاره وحشت کرد شروع کردجیغ زدن دیگه فکرکنیدملت بیدارشدن داشتن به من میخندیدن ومن هنوزگیج بودم که چرااینکاروکردم

    • zahra

      اعتراف میکنم یه شب که ازکلاس زبان برمیگشتم منتظر تاکسی بودم وهر چی صبر میکردم تاکسی نمیامد ناامید بودم که یهو دیدم یه تاکسی زرد داره ازاون ته میادخوشحال شدم تند تند دست تکون دادم وقتی از جلوم رد شد فکم به زمین چسبید این لحظات اسلوموشن میگذشت تاکسی نبود یه پورشه زرد بود رانندشم پسر همسایه کوچه بالایی بود. بنده خدا فرداش خبر رسید زده به کوه. نابودش کردم.اسمم توشهر در رفته بود دوستام بهم میگفتن زهراتاکسی.خیلی شبیه تاکسی خوب

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج