نگاه اندیشه فولادوند به پدیده دفاع مقدس
اندیشه فولادوند شاعر و بازیگر جوان همراه با نرگس آبیار کارگردان «شیار ۱۴۳» به بحث درباره پدیده دفاعمقدس و نگاه این فیلم و همچنین آلبوم «یک خیابان سهم یک افسانه نیست» پرداختند.
اندیشه فولادوند و نرگس آبیار از جمله هنرمندانی هستند که با وجود تفاوت هایی که دارند با یک دغدغه مشترک یعنی جنگ و مقوله دفاع مقدس در زمینه هنر فعالیت کرده اند.
این دو هنرمند با حضور در خبرگزاری مهر درباره تجربه های مشترک خود در عرصه دفاع مقدس در حوزه موسیقی و سینما صحبت کردند و درباره دیدگاه های یکدیگر بحث و نظرهای متفاوتی ارائه کردند. این دو بانوی هنرمند در بخش نخست از گفتگوی خود درباره فیلم «شیار ا۱۴۳» که یکی از فیلم های پر مخاطب پاییز سینما به شمار می رود صحبت کردند و اندیشه فولادوند دلیل موفقیت این فیلم در اکرhن عمومی و محافل سینمایی را نگاه دراماتیک و عشق الفت به پسرش یونس عنوان کرد. وی همچنین معتقد است این فیلم یک اثر جهانشمول است و سینمای دفاع مقدس مشابه چنین درام عاشقانه بین مادر و فرزند را در کمتر فیلم جنگی به خود دیده است.
این دو بانوی هنرمند در بخش دوم از این نشست از فضاهای ذهنی خود هنگام ساخت آثار هنری در آلبوم «یک خیابان سهم یک افسانه نیست» و فیلم «شیار ۱۴۳» صحبت کردند و زوایای مختلف یک اندیشه ایدئولوژیک در آثار هنری را مورد بررسی قرار دادند.
اندیشه فولادوند شاعر، ترانهسرا و بازیگر سینما: در تایید حرف های شما باید بگویم یکی از دلایلی که فیلم «شیار ۱۴۳» را به این اندازه در میان دسته و گروه های مختلف فکری و عقیدتی دلنشین کرده این است که برای مخاطب نسخه نپیچیده است. به نظرمن فرایند نسخه پیچی برای مخاطب به دلیل رشد هوش بشر به پایان رسیده است.
صاحبان هنر امروز دیگر با مخاطب باهوش تری مواجهاند و اینکه هنرمند در حوزه های مختلف هنری بتواند این هوش را درک کند و به آن احترام بگذارد و در عین حال دیدگاه و جهان بینی خود را به عنوان صاحب اثر مطرح کند، امر سادهای نیست.
نرگس آیبار کارگردان و نویسنده «شیار ۱۴۳»: مهمترین خواسته من از فیلم «شیار ۱۴۳» رسیدن به همین دیدگاهی بود که شما مطرح کردید؛ انسانی که بین عشق فطری خود به فرزندش و خالق خود در تردید است.
صحنه ای در فیلم وجود دارد که الفت سر می خورد و می نشیند روی زمین و گوشه دیوار تکیه می دهد و به آسمان نگاه می کند. در عمق نگاه الفت می توان دید که با حالت طلبکارانه ای خطاب به خدا می گوید «ببین چه کار داری با من می کنی؟» در واقع اینگونه نگاه کردن الفت به آسمان و گله کردنش برگرفته از نگاه و تفسیر من است و سعی کردم به مخاطب تحمیل نکنم و راه را برای مخاطب باز می کنم تا مخاطب از پلان به پلان فیلم به قضاوت برسد. در واقع اثری موفق عمل کرده که بتواند تفسیر برانگیز باشد.
فولادوند: شیرینی کار هم این است که یک زن به عنوان مادر را محور کار قرار دادید.
آبیار: دقیقا. در واقع مادر بودن الفت به عنوان شخصیت اول فیلم کل ماجرا را تاثیرگذارتر می کند زیرا همه ما نسبت به مقام مادر حس و حال خاصی داریم. وقتی پای مادر و غصه خوردن او به میان می آید دلمان به درد می آید. ایرادی که به من گرفته می شد این بود که چرا روی شخصیت یونس به عنوان شهید مانور ندادم و من جوابم این بود که به هیچ عنوان نمی خواستم به یونس بپردازم و در اندازه ای که نیاز بود به این کاراکتر در فیلم پرداختم و بیش از این نباید به کاراکتر یونس پرداخته می شد بنابراین همه عوامل در خدمت الفت قرار گرفتند.
فولادوند: در واقع جا برای درک مفهومی در کل فیلم باز شده و مخاطب براساس برداشت خود کل ماجرا را تفسیر کرده است.
آبیار: منظور شما این است که جایی برای تفسیر اثر توسط مخاطب نیست؟
فولادوند: دقیقا. اگر قرار باشد صاحب اثر بعد از تولد اثر خود دنبال تفسیر باشد اتفاق خوبی نمی افتد و مدام باید به اثرش سنجاق شده باشد. فرض کنید اگر حافظ زنده بود و می خواست برای تک تک غزل های خود تفسیر ارائه کند، دیگر اشعارش شکوه و زیبایی امروز را نداشت. اصولا یکی از دلایل ماندگاری آثار ادبیات کلاسیک به ویژه ادبیات عرفانی این است که در سکوت شاعرانشان بدون بیان هیچ ایدئولوژی و ارائه مانیفست در دنیا مطرح شده است. البته لازم می دانم درباره جهان ایدئولوژی زده نیز توضیحاتی ارائه کنم. منظور از جهان ایدئولوژی زده جهان های سفارشی است و این ایدئولوژیزدگی تنها مختص به ایران نیست و در همه جا می توان این ایدئولوژیک زدگی را شاهد بود. به عنوان نمونه فیلم «آرگو» برگرفته از همین نگاه ایدئولوژیک زده است و اتفاقا شیوه ای که آکادمی اسکار به این فیلم جایزه اهدا می کند هم برگرفته از ایدئولوژی زدگی و دنیای سفارشی است.
آبیار: مساله این است تعریف دنیای ایدئولوژیک زده و دنیای سفارشی به درستی روشن نیست.
فولادوند: نگاه سفارشی این است که کانون های قدرت به فرهنگ در هر جای دنیا سفارش دهد و در این میان جاده ای به نام اقتصاد است که راه سفارش از قدرت به فرهنگ را هموار می کند. این مسیر دقیقا تعریف دنیای ایدئولوژیک زده است که در هر مکتب، مسلک و قدرتی در دنیا اتفاق می افتد.
آبیار: مثالی که درباره فیلم «آرگو» زدید بیشتر جنبه سیاسی دارد و اصولا باید تعریف کرد که این سفارش در سینمای اجتماعی که فیلم «شیار ۱۴۳» جزو این دسته از فیلم ها است چگونه تعریف می شود.
فولادوند: فرقی نمی کند. مهم این است که صاحب اثر جهان بی قضاوت و مستقل خود را نسبت به یک موضوع و یا یک مفهوم توصیف کند که اگر چنین شود فیلمساز در بازتاب جریان های اجتماعی موفق عمل کرده و حال چون بحث فیلم «شیار ۱۴۳» مطرح است باید بگویم که اتفاقا این فیلم را به شدت اجتماعی می بینم. به اعتقاد من این فیلم از این جهت اجتماعی است که برههای از تاریخ ملتهب و گداخته و ورم کرده دوران معاصر سرزمین ما را یعنی هشت سال جنگ نابرابر را به تصویر کشیده است که اگر ۸۰۰ سال هم درباره این هشت سال فیلم ساخته و کتاب نوشته شود باز هم کم است. چون فقط مردم رنج کشیده ایرانی می دانند ایران در این هشت چه موقعیتی نسبت به ابرقدرتها در جنگ نابرابر عراق علیه ایران داشت.
آبیار: واقعیت این است که من هم به سهم خودم از اینکه آلبوم «یک خیابان سهم یک افسانه نیست» را هدیه گرفتم بسیار خوشحالم و دوست دارم از انگیزه های شما برای نگارش اشعار و بعد هم انتشار این آلبوم بدانم.
فولادوند: آلبوم «یک خیابان سهم یک افسانه نیست» برگرفته از تجربیات و دغدغههای یک نسل است و من به عنوان یک شاعر یک نفر از میان هزاران نفری هستم که دغدغه سرزمین و تاریخی که بر آن گذشته را دارم که تصادفا شاعر هم هستم؛ شاعری که هیچ عزیزی را در جنگ از دست ندادم و داغدار هیچ شهیدی از نزدیکانم نشدم اما همواره وظیفه خودم دانستم تا شریک داغ دیگران باشم. مگر می شود پدیده شومی چون جنگ رخ دهد و ایثارگرانی با همه تعلق خاطری که دارند به میدان بروند و احساس همراهی و همدردی با خانواده شهدا نکنند؟
درست است که من عزیزی را در جنگ تحمیلی از دست ندادم و یا به اسارت گرفته نشده، اما آنچه مسلم است من قد جامعه خود زندگی کردم و بزرگ شدم و اشعار این آلبوم هم برگرفته از همین جامعه است. شیوه اجرای آلبوم «یک خیابان سهم یک افسانه نیست» هم از قالب دکلمه های رایج فاصله گرفته و سعی کردم به شیوه پرفورمنس دست پیدا کنم و از جهان کوچک خودم به جهان بزرگ جامعه برسم.
آبیار: یکی از مسائل مطرح در جهان بزرگ جامعه، چشم انتظاری مادران شهید است که این مقوله علاوه بر جهان بینی ابعاد انسانی درگیری های ذهنی بسیاری برای مخاطب با دیدگاه های متفاوت را به همراه دارد که دغدغه من رسیدن به این نقطه بود. در واقع حرف «شیار ۱۴۳» این بود که ذهن مخاطب را درگیر این چشم به راهی کند؛ چشم انتظاریای که هنگام نگارش کتاب ۱۰ سال درگیر آن بودم.
فولادوند: مساله من آدم هایی بودند که در حال حاضر فقط یک نام از آنها در اتوبان و خیابان های شهر باقی مانده است؛ آدمهایی که اسطوره شده اند اسطوره هایی که هنوز آنقدر زمان از آنها نگذشته که بگوییم در طول زمان به اسطوره تبدیل شده اند.
زندگینامه شهدا و تاریخ شفاهی آنها که همان خانواده های شهدا هستند وجود دارد. شهید باکری، شهید همت، شهید باقری، شهید تندگویان، شهید آبشناسان ، شهید شیرودی و بسیاری دیگر از شهدا افرادی از جنس ما بودند؛ آدمهایی از پوست، گوشت و استخوان با درصد بالایی از هوش.
این آلبوم طرح این پرسش بود از اینکه آیا در طول همه این سالها توانستیم رسانه خوبی برای نمایش شکوه یک نسل برای نسل بعد باشیم.
آبیار: قطعا نتوانستیم.
فولادوند: دلیل دارد و باید این ناتوانی را آسیب شناسی کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که چرا متولدین سالهای پس از جنگ با این ایثارگری ها و از جان مایه گذاشتن ها غریبه هستند و به گونه ای با پدیده جنگ تحمیلی و اتفاق هایی که در آن سالها افتاده برخورد می کنند که انگار ۵ هزار سال از آن روزها گذشته است. به همین دلیل است که وقتی از شهید همت برای یک جوان دهه ۷۰ حرف می زنیم انگار از یک اسطوره حرف می زنیم؛ اسطوره ای که گویی متعلق به پنج هزار سال پیش است. یا اینکه تنها نام یک اتوبان از آنها شنیده است، اتوبانی که اتفاقا پر ترافیک است و سعی می کند که از آن گذر نکند و مسیر دیگری ار انتخاب کند که در ترافیک نماند.
آبیار: ناآشنایی و یا ناآگاهی نسل جوان تنها به نام یک اتوبان ختم نمی شود بلکه به نظر می رسد تلاشی برای شناخت هم ایجاد نمی شود. «شیار ۱۴۳» با طرح موضوع چشم انتظاری و از بعد انسانی با داستان برخورد کردن سعی کرده تلنگری به ناآگاهی و ناآشنایی وارد کند.
فولادوند: به نظر من نرگس آبیار پشتصحنه جنگ تحمیلی را دیده است و به من به عنوان مخاطب یادآوری می کند که در این مملکت نسلی وجود داشته که غیرتمندانه به درجه ای از ایدئولوژی و صراحت برای حضور در جنگ رسیده بوده است، صراحتی که داوطلبانه روی سیم خاردار می خوابد تا یک گردان از روی او عبور کند و یا با یک یا علی گفتن روی مین می رفتند و راه را برای همسنگران خود هموار می کردند. ولی متاسفانه یادمان رفته سی و چند سال پیش چه اتفاق هایی افتاده و چه کسانی چه بزرگی در حق مردم کردند حتی برخی از همین همسنگران، درد جنگ و بی رفیق برگشتن را فراموش کردند.
شن بادهایی در طول این چند سال جریان گرفته که باعث شده برخی از مفاهیم فراموش شود؛ مفاهیمی که اساسا انقلاب اسلامی به خاطر آنها شکل گرفت و اگر در حوزه فرهنگ درست عمل می کردیم فراموشی و گسل بین نسل ها به این سادگی و با این سرعت رخ نمی داد.
آبیار: دقیقا. به دلیل همین گسل فرهنگی است که برخی از تولیدات در حوزه جنگ ودفاع مقدس خیلی خودجوش اتفاق می افتد و من به عنوان کارگردان که می توانستم روی موضوعات دیگر کار کنم اما به شکل کاملا خوجوش در بخش خصوصی و بدون هیچ پشتوانه دولتی دست روی سوژه ای با موضوع جنگ می گذارم.
فولادوند: همینطور است. به نظر من شما با فیلم «شیار ۱۴۳» شعر خود را روی نگاتیو نوشته اید. از نگاه من فیلم «شیار ۱۴۳» یک شعر زیبا است که به زبان سینما سروده شده است. البته ناگفته نماند من اشعار تصویری از این دست در حوزه مستند بسیار دیده ام.
آبیار: در حوزه مستند های جنگ منظورتان است؟
فولادوند: بله. یادم هست یک سینمای بی مشتری بود در بهشت زهرا که تمام مقطع راهنمایی هر جمعه می رفتم سینمای بهشت زهرا و فیلم مستند جنگ پخش می کرد و چون سینمای بی مشتری بود هر مستندی را از هر عملیاتی که از آپاراتچی می خواستم بی چون و چرا پخش می کرد و صدای آهنگران هم بی وقفه توی سالن و روی همه فیلم ها پخش می شد. من با این خاطرات بزرگ شدم و جزئی از حافظه ذهنی من شد و در نهایت این خاطرات با من همراه ماند تا به آلبوم بدل شد. بسیار خرسندم که آشنایی من با نرگس آبیار از مجرای فیلم «شیار ۱۴۳» بوده است و هرآنچه به عنوان یک اثر برای من دوست داشتنی بوده در این فیلم وجود داشته و توانستم با آن ارتباط برقرار کنم.
من بسیار خوشحالم که این فیلم را یک خانم ساخته است چون می دانم با چه رنج و سختی پشت این فیلم ایستاده اید.
آلبوم «یک خیابان سهم یک افسانه نیست» ۹ سال از بهترین سالهای زندگی مرا برای اخذ مجوز به خود اختصاص داد. این صبوری نشان دهنده این مطلب است که ما آدمها در این سرزمین با تفاوت های کوچک یا بزرگ نسبت به جنگ و سلحشوری های آن دوران، یک دیدگاه داریم و این سلحشوری و قهرمان پروری ها به اندازه ای بزرگ هستند که با فاصله های کوچک دسته ای، رسته ای و عقیدتی اصل و ثبات آنها نه زیر سئوال می رود و نه جایگاه آنها تغییر میکند.
با این اوصاف فقط جای دوربین من و آبیار با هم فرق کرده است. بر همین اساس خانم آبیار مادر را از بعد انسانی می بینند و من دلم می تپد برای چرایی نسلی که حسن باقری را نمی شناسد.
ارسال نظر