چند پیشنهاد موسیقی، فیلم و کتاب با حال و هوای دکتر افشین یداللهی
کتاب نمی خوانید... حداقل آدم باشيد!
اگر میانه خوبی با فیلم و سریالهای ایرانی داشته باشید، قطعا ترانه های زیبای دکتر افشین یداللهی را در سریالهایی چون مدار صفر درجه، شب دهم، غریبانه، +O، میوه ممنوعه و...
اگر میانه خوبی با فیلم و سریالهای ایرانی داشته باشید، قطعا ترانههای زیبای دکتر افشین یداللهی را در سریالهایی چون مدار صفر درجه، شب دهم، غریبانه، +O، میوه ممنوعه و...به یاد دارید. حدود دو دهه است که از عاشقانهها میگوید و در کنارش به عقل و منطق میپردازد، یعنی به عنوان روانپزشک در جامعه فعالیت میکند.وقتی قرار میشود برای این شماره به سراغ او بروم، حدس میزنم که با پیشنهادهای متفاوت و احتمالا کتابهایی در زمینه شعر و شاعری روبرو شوم. حین گفتگو نهتنها این حدس عینیت پیدا کرد، بلکه با جملات و اعترافهای جالب و قابل تاملی روبرو شدم که مطمئنا برای شما هم جذاب خواهد بود.
«منم کوروش، شهریار روشناییها» اثر سید علی صالحی. کتابی است که وقتی افشین یداالهی وارد آتلیه میشود، در دستش خودنمایی میکند. مطمئن میشوم که اشتباه نکرده ام و قرار است این شماره، یک پیشنهاد متفاوت داشته باشیم. «این کتاب بازسرایی کتیبه های کوروش است. هم به زبان شاعرانه و زیبا نوشته شده و هم اینکه وقتی آن را میخوانیم، متوجه میشویم که تمام مفاهیم و بدیهیات انسانی، 2500 سال پیش هم وجود داشته، فقط کافی است به آنها رجوع کنیم.» یادم است زمانی که این کتاب را خواندم، بهقدری زبان زیبایش مرا جذب کرد که ناخودآگاه به سمت این برهه از تاریخ کشیده شدم و تا مدتها دنبال این بودم که آن دوره را بشناسم. «پیشینه فرهنگی و تاریخی ما مدتها نادیده گرفته شده و کمتر دنبال این هستیم که بدانیم اصلا ایرانیان چه کسانی بودهاند. بنا به یک تفکر سطحی و غلط، بر این عقیده جلو رفتیم که چون گذشته ایران یک گذشته شاهنشاهی بوده، باید نادیده گرفته شود. این دلیل نمیشود که آن را نادیده بگیریم و از آن احساس شرمندگی کنیم.
در تمام فرهنگها نکات مثبت و منفی زیادی وجود دارد. تمام این تفکرات که روی کتیبه ها نوشته شده، در این کتاب، به زبان شاعرانه بازنویسی شده و میتوانیم حس کنیم که چه لطافتها و حکمتهایی در آن زمان وجود داشته است.» با توجه به صحبتها و رشته تحصیلیاش حدس میزنم بیشتر مطالعاتی که انجام داده، باید در زمینه انسانشناسی و تاریخ ایران بوده باشد، اما در جواب، اعتراف جالبی میکند و یک لبخند هم گوشه لبش مینشیند. «باید اعتراف کنم که من زیاد مطالعه نداشته ام. این حرفهایی را هم که میزنم از زندگی و تجربههایش یاد گرفته ام. کتابها را هم اکثرا نیمه کاره رها کردهام چون حوصله ندارم آنها را تا آخر بخوانم! اگر قرار است رو راست باشیم، باید بگویم که خیلی آدم باسوادی نیستم. خیلی مواقع کتابهایی را خواندهام که در آنها حرفهای خوبی زده شده. با دقت در آنها، متوجه شدهام که انگار تمام آنها را بلدم! نه فقط من، بلکه تمام آدمها اگر به اتفاقاتی که در زندگیشان میافتد دقت کنند، به همین مطالب میرسند.»بعضی وقتها در کتابها، به ناگهان و غیرمنتظره، یک تصویر یا خط خوب هست که تا مدتها نمیتوان آن را فراموش کرد و تنها تصویریست است که پس از سالها در ذهنات میماند. افشین یداللهی برای این مورد کتاب «خرمگس»، اثر اتل لیلیان وینیچ را پیشنهاد میدهد. شخصیتهای این اثر را انسانهایی ساخته اند که برای آزادی خود از هیچچیز فروگذار نمیکنند. «کتابهای زیادی ممکن است خوانده باشم که تصاویرش در ذهنم مانده باشد. یادم است زمانی که این کتاب را خواندم تاثیر عمیقی روی من گذاشت. این تاثیر ممکن است بیشتر در ادبیات برایم اتفاق بیفتد. مثلا یکی از ابیاتی که همیشه به یاد دارم، این بیت است: دریای فراوان نشود تیره به سیل/ عارف که برنجد تنگ آب است هنوز. به نظرم اگر کسی مصداق همین یک بیت باشد، بارش را بسته است.
بگذارید هر کسی به آئین خویش باشد.
زنان را گرامی بدارید، فرودستان را دریابید.
آدمی تنها در مقام خویش به منزلت خواهد رسید.
گسستن زنجیرها آرزوی من است.
رهایی بردگان و عزت بزرگان آرزوی من است.
شکوه شب و حرمت خورشید را گرامی میدارم.
پس تا هست شبهایتان به شادی و روزهاتان رازدار رهایی باد.
بابل به دست من افتاد و چون به بابل شدیم سربازان خویش را گفتم: «دست به هیچ دامنی دراز نکنید، زنان و کودکان در پناه مناند، خاموشان و خستگان در پناه مناند. سلوک سربازان من، سلوک پارسیان سرزمین من است و ما برای آزادی مردمان آمدهایم. تباهی و تیرگی از ما نیست. وحشت و شقاوت از ما نیست. تازیانه و تجاوز از ما نیست. ما رسولان امان و آسودگی هستیم. ما آورندگان آزادی مردمان هستیم. تنها ترانه و شادمانی باشد، همین و دیگر هیچ. این فرمان من و فرمان فرشتگان زمین است.»
«درست است که در ایران سطح کتابخوانی پایین است، اما مشکل اصلی اینجاست که به چیزهایی که میخوانیم هم عمل نمیکنیم. حتی گاهی اوقات برای اینکه آدم بافرهنگتر و باشعورتر باشد، به کتاب نیاز ندارد، کافی است به همان مقدار اندکی که میداند و جزو بدیهیات است، عمل کند.
دوروبر خودمان هستند آدمهایی که زیاد کتاب خوانده اند و حتی در برخی موارد نظریه هم دارند، اما وقتی به پای معاشرتهای ساده میرسند، از هیچچیز برای نشان دادن شخصیت واقعیشان، فروگذار نمیکنند. مثلا میبینید که ترانهسراها حاضر نمیشوند در یک جمع باهم کنار بیایند و یک کار را پیش ببرند.
خودمان مقصریم که این رفتارها را انجام میدهیم.» وقتی این حرفها را میزد، فکر کردم که حرفهایش دقیقا مصداق این بیت از خودش است که میگوید: «هر چند مضحک است و پر از خندههای تلخ/ بر ما هرآنچه لایقمان هست میرود». «اصلا مهم نیست که از چه درجهای از سواد برخورداریم، فقط کافی است به همان بدیهیاتی که همه میدانیم عمل کنیم.» این جمله را هم به عنوان حسن ختام میگوید و تاکید میکند که «منظور این نیست که کتاب خواندن بد است. بخوانیم اما...»
«طیف وسیعی از موسیقی را گوش میکنم. از بنان و شجریان گرفته تا محسن نامجو. «همه چی آرومه» را هم آن زمان دوست داشتم! درست است که در زمانی پخش شد که با جامعه پارادوکس داشت، اما به عنوان یک آهنگ دوستش داشتم. حتی ممکن است از یک قسمتهای ساسی مانکن هم خوشم بیاید! در کل هیچ محدودیتی برای گوش کردن موسیقی ندارم. الان آلبوم موسیقی فیلم «به خاطر سنگفرشی که مرا به تو می رساند» را پیشنهاد میکنم. مجموعه عاشقانههای فردین خلعتبری از موسیقی فیلمهایی که ساخته و شنیدنش حس خوبی به آدم میدهد. اگر وسعت موسیقی که گوش میکنیم زیاد باشد، خیلی بهتر است؛ چون میتوان برداشت جامعتری از مجموعه اتفاقات داشت. حتی ممکن است از موسیقی کودکان لذت ببرم. مثلا برای فیلم سینمایی «نخودی»، هم یک ترانه گفتم و هم داستان نخودی را به زبان شعر کودکانه برگرداندم که اجرا شد.»
«فیلمباز نیستم ولی خیلی فیلم میبینم. فعالیتی که در این زمینه انجام میدهم، نقد فیلم است. مثلا یکی از فیلمهایی که در برنامه سینما چهار نقد کردم، «دنیایی با بدی کمتر» به کارگردانی آلخاندرو آگرستی بود.
یک فیلم آرژانتینی که داستانش دربارهی یک مادر و دو دختر ناتنی است، یکی جوان و دیگری کودک. آنها برای دیدن پدر دختر بزرگتر به دهکدهای آرام در آرژانتین مسافرت میکنند.
گنجاندن صحنههای معمایی و طرح پرسشهای بیپاسخ، یکی از جذابیتهای فیلم است و پیشنهاد میکنم آن را ببینید.
در واقع این فیلم واقعیتهای زندگی را به طور ملموس به تصویر کشیده است.» این فیلم در جشنواره ریو دوژانیرو و ونیز به نمایش درآمده و جایزه فستیوال رم برای بهترین فیلم را از جشنواره فیلم ونیز دریافت کرده است. «یکی از فیلمهایی که اخیرا دیدهام، «اینجا بدون من» ساخته بهرام توکلی است که به نظرم فیلم خوبی بود.
خیلی از مخاطبان فکر میکنند که فیلمی با پایان خوش است، در حالی که از یک جایی به بعد فیلم دوشاخه میشود و میتوان تمام آن را به عنوان خیالی که در ذهن صابر ابر میگذرد، دید. لبخندی که آخر فیلم میزند و کمکم لبخندش محو میشود در واقع میتواند نشاندهنده برگشت از خیال به واقعیت باشد.»
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
ارسال نظر