احمد شاملو و راز عشق ماندگارش به آیدا
شاملو شاعری دردآشنا با ذهنی جستوجوگر و ناآرام، روحیهای نقادانه و انقلابی با اشعاری سرشار از احساس و اندیشه به گونهای که از پیروی بیچون و چرایی فرهنگ و ادبی جامعه خود سرباز زده است.
نمیتوانست به درستی راه را پیدا کند، آنقدر در جنگل گشت تا به کلبهای برخورد. پیرمردی با دخترش در کلبه بودند. پادشاه داستان گم شدن خودش را برای آنها تعریف کرد. پیرمرد گفت من راه را به تو نشان میدهم به شرطی که دختر من ملکه تو شود؛ پادشاه قبول کرد. پیرمرد گفت شرط دیگری نیز با تو دارم. پادشاه گفت هر چه باشد قبول میکنم. پیرمرد گفت دخترم نباید هرگز آب بنوشد یا آب ببیند وگرنه ملکه تو از نظر غایب خواهد شد. پادشاه قبول کرد و با دختر پیرمرد به سمت قصر پادشاهی حرکت کردند؛ در وسط راه سربازانش را یافت، پیکی را به سرعت به قصر فرستاد و دستور داد آب روانی که از وسط قصر او میگذرد را بپوشانند. تمام ذکر و فکر پادشاه این بود که نگذارد دختر آب را ببیند یا بنوشد.
تمام دربار از کارهای پادشاه خسته شده بودند، چندان به کارهای دولت رسیدگی نمیکرد، تا اینکه پادشاه دچار افسردگی شد. در این بین وزیر او به پادشاه گفت بهتر است آب روان را در وسط قصر جاری کنیم و اطراف آن را با شاخهها و گیاهان بلند میپوشانیم تا ملکه آن را نبیند و شما هر روز به کنار رود بیایید تا حالتان خوب شود. پادشاه گفته وزیر را پذیرفت. از این طرف ملکه متوجه شد که روحیه پادشاه تغییر کرده و شادابتر از همیشه به نظر میرسد؛ پس تصمیم گرفت پادشاه را تعقیب کند. به دنبال پادشاه روان شد و او را دید که از میان گیاهان وارد جایی شد. به دنبال پادشاه وارد آنجا شد تا پادشاه آمد جلوی او را بگیرد دیر شده بود؛ ملکه ناپدید شد، هر چه گشت از ملکه خبری نشد.
یکی از سربازانش گفت من ملکه را دیدم كه تبدیل به قورباغه شده است. پادشاه دستور داد تا تمام قورباغههای شهر را بکشند. کشتار قورباغهها آغاز شد، تا اینکه پادشاه قورباغهها به سراغ پادشاه آمد و به او گفت چرا میخواهی نسل ما را ریشهکن کنی. پادشاه تمام ماجرا را برای او تعریف کرد. پادشاه قورباغهها گفت من پدر ملکه هستم وقتی که تبدیل به قورباغه شد تمام نسل ما هم به قورباغه تبدیل شدند.پادشاه قورباغهها میگوید من او را به تو برمیگردانم؛ تو هم از این کشتار دست بردار. پادشاه قبول میکند و ملکه دوباره بازمیگردد. داستانی اسطوره که با تولد دوباره ملکه (زن) آغاز میشود.دیگر، نقابی بر چهره ندارد، نقش بازی نمیکند، فرآیند آگاهسازی از داستان آغاز میشود که با سفری درونی همراه است.
اما چرا این داستان به احمد شاملو ربط پیدا میکند؟ شاید به روایتی میتوان گفت این داستان زندگی احمد شاملو است. کميعجیب به نظر میرسد ولی داستان نمادین سفری است که احمد شاملو آغاز میکند؛ در ابتدا این سفر ناآگاهانه قدم برمیدارد، روان زنانه ناپخته و زودرنج شاملو در 22 سالگی زنی را برای او فرا میخواند که از جنس روان زنانه اوست، یعنی در اینجا آنیما بیمار احمد شاملو ناآگاهانه بر روی کس دیگر فرافکنی میشود. شاملو باز هم در روند ناآگاهانه است و به درکی از عقدهها و انگیزههایش هنوز نرسیده، ازدواج یک رابطه آگاهانه است ولی برای شاملو چنین انتخابی نیست؛ سفر زندگی او ناشیانه و ناآگاهانه آغاز میشود.
شعر خود زندگي است
احمد شاملو درباره خودش میگوید: «آثار من خود، بیوگرافی کامل است. من به این حقیقت معتقدم که شعر، برداشتهایی از زندگی نیست، بلکه یک سره خود زندگی است.»
همیشه این پرسش در ذهن من بود که چرا احمد شاملو سه بار ازدواج کرده است. چرا چهار فرزند خود را از زن اولش رها میکند؟ آیا شاملو شهوتپرستی بوده که مدام زن عوض میکرده است؟ اما اشعارش این را نمیگوید، نمیتوان از لابهلای اشعارش به دنبال هرزگی گشت یا حتی سر نخی از آن به دست آورد.
چگونه است که شاملو در اشعارش بیش از اندازه انسان را ارج مینهد. او انسان را آزاد میخواهد فارغ از هر رنگ و نژاد و مذهب عصر انسان در منظر شاملو عصر پایان خدایان است «و انسان که کهنه رند خدایی است بیگمان».
و معتقد بود:«که هر ویرانه نشانی از غياب انساني است/که حضور انسان آبادانی است.»
شاملو شاعری دردآشنا با ذهنی جستوجوگر و ناآرام، روحیهای نقادانه و انقلابی با اشعاری سرشار از احساس و اندیشه به گونهای که از پیروی بیچون و چرایی فرهنگ و ادبی جامعه خود سرباز زده است.احمد شاملو برای اولین بار در سن 22 سالگی با اشرف ملوکاسلاميازدواج میکند. ماحصل این ازدواج سیاوش، سامان، سیروس و ساقی است که چند سال بعد از او طلاق میگیرد و در همان سال با طوسی حائری ازدواج میکند. این ازدواج هم در سال 1340 منجر به طلاق میشود و در نهایت در سال 1343 با آیدا ازدواج میکند و این ازدواج تا پایان عمرش دوام میآورد.
شاملو در آیدا چه چیزی را دید یا چه چیزی در شاملو متحول شده بود که این چنین عاشقانه با آیدا ازدواج میکند و تا پایان عمرش در کنار او میماند. اینجا میتوانيم ربط درستی از داستانی که ابتدا آوردم بیابیم، تولد مجدد در آنیما شاملو، شناختی آگاهانه و ازدواجی موفق. اما سیر این تحول چگونه روی داد؟برای یافتن جواب این سوالات همانگونه که خودش گفته فقط باید به سراغ اشعارش برويم تا از لایههای تودرتوی اشعارش به اعماق روحش دسترسی پیدا کنیم و راز ماندگاری او و آیدا را کشف کنیم.
شاملو نخستین دفتر شعر خود را به نام «آهنگهای فراموش شده» در سال 1326 منتشر میکند؛ دفتری با عناصری مثبت اما بدون محتوی، سست و حتی تهی از اندیشه و شاید بتوان گفت شاعر جوانی که هنوز پا به عرصه کارکشتگی ذهنی و سخنورانه نرسیده است.چاپ اولین آثارش درست مصادف میشود با اولین ازدواجش، ازدواجی ناآگاهانه همراه با فرافکنی درونش بر روی این زن و سپس نتیجه این ازدواج علیرغم داشتن چهار فرزند به جدایی ختم میشود. شاملو فکر میکند با عوض کردن زنش همه چیز روبهراه خواهد شد و به سراغ رابطه جدیدی میرود و ازدواج دیگری میکند. باز هم انتخابی ناآگاهانه است، روان شاملو به پختگی نرسیده است، اگرچه نمیتوان جلوی فرافکنی هر زن و مردی را بر روی یکدیگر گرفت، ولی میشود آن را بررسی کرد.
چه میشود که شاملو به ناگهان متوجه این فرافکنی ناآگاهانه میشود و سعی میکند تولد جدیدی را برای خودش و سفری آگاهانه را آغاز کند.چه میشود که در ازدواج سوم به آگاهی میرسد، چگونه از آنیمای منفی خود (روان زنانه در ضمیر ناخودآگاه مرد) رها میشود.شاملو در دفتر هوای تازه گرفتار آنیمای منفی خود است و از تاثیر کجخلقی و لجامگسیختگی روانش در این شعر فریاد میزند:
دیرگاهیست که من سراینده خورشیدم
و شعرم را بر مدار مغموم شهابهای سرگردانی
نوشتهام که از عطش نور شدن خاکستر شدهاند
من برای روسپیان و برهنگان مینویسم
فكر ميكرد با ازدواج مجدد زندگي تغيير مي كند
جاناسنفورد روان تحلیلگر یونگی درخصوص روان مرد و زن مینویسد: زن حامل تصویر زنده شریک یا روح زنانه مرد برای مردان است و مرد نیز حامل تصویر زنده روح زن است. این موضوع به پیامدهای نامتعارف و ناخوشایندی منتهی میشود، زیرا این واقعیتهای زنده درون ما، اغلب تاثیرات قوی و آزاردهندهای دارند... بر اثر فرافکنی آنیما و آنیموس (روان مردانه در ضمیر ناخودآگاه زن) به دلیل وجود این تلقی که در خارج از ما قرار دارند، معمولا تشخیص نمیدهیم که متعلق به ما هستند.
اما شاملو برای رسیدن به ازدواج آگاهانه رنجی عمیق را متحمل میشود و سفر پرپیچ و خميرا در روان خود دنبال میکند.این رنج و این ناآگاهی از روان میخواهد به دنیای آرام و بیتلاطم جنین بازگردد. چه میشود که شاملو تا این حد سرگشته و در بوته آزمایش واقعیتهای روابط انسانی تاب تحمل نمیآورد و میخواهد آرامش جنینی را پس بگیرد و ناتوانی حالت عاشقی را در تحمل فشارهای زندگی روزمره یادآوری میکند و از آن به فغان ميآيد.
عشق واقعی زمانی شکل میگیرد که انسان آگاهانه قدم در راه شناسایی فرد دیگری برآید و این زبان است که عشق به او را تجربه میکند.بیان این مطلب بدین معنی نیست زنان و مردان به سراغ کسانی دیگر بروند تا این آگاهی شکل بگیرد. شاملو ندانسته و ناخواسته در مسیر ناآگاهی و فرافکنی قرار گرفت و هرگز سعی نکرد برای حل مشکلاتش راهحلی بیابد و به همین دلیل فکر میکرد با ازدواجهای متعدد زندگی خوبی خواهد داشت همان طور که دنبال مکان امن جنینی میگشت تا از بار تلخ مسئولیتهای خود فرار کند. اما شاملو بعد از طلاق از زن دومش چند سالی را ازدواج نمیکند و به تحلیل و بررسی خود میپردازد و این بار با آیدا آگاهانه ازدواج میکند و این رابطه حملکننده آنیمای شاملو نیست.
به همین دلیل شاملو تا پایان عمرش با آیدا میماند و پرمفهومترین، عاشقانهترین و... شعرهایش را بعد از آشنایی با آیدا میسراید. میتوان با صراحت گفت آیدا تبلور آنیما شاملو بود که آگاهانه آن را شناخت و او را به بانوی روحش تبدیل کرد. رابرت جانسون درخصوص زن درون مرد که برگرفته از اندیشههای روان تحلیلی یونگ است، میگوید: «آنیما حملکننده روح مرد و معشوقه دنیای درونی اوست. دکتر یونگ از آنیما با نام میانجی یا واسط بین شخصیت آگاهانه مرد و اعماق طبیعت او، یعنی ناخودآگاه جمعی یاد میکند. آنیما قلمرو شکوهمند روان است؛ آن واسطهای است که ما را با اسرار و اعماق طبیعت مان در تماس نگه میدارد. آنیما الهامبخش است، حملکننده روح شاعرانه است، راهنمای دنیای زیرین است... آنیماست که با جادوی خود و با پیوند درونی خود، به زندگی مرد ارزش و معنا میبخشد.»
شاملو با آیدا به یک تجربه روحانی زنانگی که مردانگی او را کامل کرد دست یافت.شاملو جستوجوگری بود که ناخودآگاهانه دریافت که برای رسیدن به کمال باید در قلمرو زنانگی خود دست به کاوش بزند. درون او به احساس شهودی دست پیدا کرده و فقط تلنگری باید میخورد که آن هم توسط آیدا به صدا آمد و اشعار شاملو بعد از آشنایی با آیدا و شناخت زنانگی درون خود به اوج شکوفایی رسید؛ اشعاری که با سالهای قبل از آیدا قابل مقایسه نیستند.
نظر کاربران
شعر های اقای شاملو فوق العاده است.حتما بخونید
ماکه نفهمیدیم چی میگی
پاسخ ها
منم نفهمیدم به مولا
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتشان بود
همیشه اینطور دیگه...کار بدی را اگه انسان مشهوری انجام بدهد،هزار دلیل برای انجامش پیدا میکنند،حالا اگه یه سیاست مدار منفور،یه آدم معمولی این کار را می کرد متهم به هزار و یک!!!برچسب می شد!!
"من به این حقیقت معتقدم که شعر، برداشتهایی از زندگی نیست، بلکه یک سره خود زندگی است."
اینا که روحیه لطیف وشاعری دارن ماشالا دستشون تو ازدواج خیلی بازه.خیلی هارودیدم ک ماشالابه 2زنم کفایت نمیکنند.بعدشم هزار دلیل ومنطقم میزارن روش
پاسخ ها
شما حواستون رو جمع کن و با اینا ازدواج نکن
والاااا
شاملو از زنش جدا شده بوده و یکی دو سال بعد با آیدا آشنا شده و ازدواج کرده. یه طوری میگید انگار همزمان دو تا همسر داشته!
روح هر مرد و هر زنی با کسی آرام میگیره نه با هرکس، بشرطیکه زمینهش خودشناسی باشه ، شاعر و غیر شاعر هم نداره
حالا کی گفته که ادم باید حتما ازدواج کنه تا به سر منزل مقصود برسه. ازدواج هم ی کاری مثه بقیه کارهاست که تا وقتش نرسیده باشه جز رنج و عذاب چیز دیگری نیست
پاسخ ها
توصیه میکنم کتاب "ازدواج رنج مقدس "را مطالعه بفرمایید.
پس سرنوشت اون زن با چهار بچه چی شد ؟؟؟مگه اون طفلک موش آزمایشگاهی بوده که آقای شاملو به همین سادگی ولش کرده ،رفته دنبال مورد مناسب خودش،؟ مگه اون روح و روان نداشته ؟حالا هزاران زن هستند که با مرد دلخواهشون ازدواج نکردن ،اما زندگی رو رها نکردن ،ساختن
حالا شما دارید ستایش اش می کنید !!!!!
پاسخ ها
خیلی وقتا تقصیر خود ما خانمهاست.بیشتر خانمها اصلا رشد ذهنی نمیکنن در طی سالها؛ اصلا نمیشه دو کلام حرف منطقی و عقلانی باهشون زد چون ذهن منطقی ندارن از بس که خودشونو و دنیاشون رو کوچیک میکنن و محدودن به زندگی بچه هاشون و چارچوب خونه!
به خاطر همین بعد از مدتی زن و مرد از نظر ذهنی اصلا در حد و اندازه هم نیستن و همدیگه رو درک نمیکنن!
کسی که ذهنش رو بسته نگه داره و در حال رشد و پیشرفت شخصیتی و اجتماعی نباشه یه جورایی لایق زندگی زناشویی نیست(چه زن چه مرد)
ما زن ها؟ تو مردک کی زن شدی
هر شاعر و نويسنده اي كه كارش متكي به استعداد نيست و فقط سختكوش بوده بعد از سالها شعرش و نوشته اش پخته تر و كاملتر ميشه جوري كه قابل مقايسه با اوايل كارش نيست اين كاملا طبيعي هست،حالا خانمي اومده رو سر زندگي يه خانواده خراب شده اسمش رو ميزاريد عشق حقيقي كه باعث شده شعر شاملو پخته تر شه
برو بابا،خودت فهمیدی چی گفتی؟
با نظر دوستان موافقم اول اینکه نوشتتون اصلا قشنگ نبود و نا زیبا نوشته بودید دوم هم اینکه اگر یه انسان عادی بود میشد یه آدم بی مسوولیت که فکر همسر و فرزندانش نبوده و لی چون شاملو چهره مشهور هستند میشه سرگشتگی و عشق درون و از این حرفای بظاهر روشنکفر
چراماایرانیا داریم این شاملو رو تحسین میکنیم هرکسی شعر عاشقانه میگه اما این نشد دلیل ک این اقا بیاد یه زنو باچهارتابچه رها کنه شهوتین اینا ک بایکی دوتا سیرنمیشن
پاسخ ها
شاملو قبل از ازدواج با آیدا از زنش جدا شده بوده
حتما یه کاری کرده که انقدر بچه هاش ازش شاکین دیگه. پسرش رسما می گه شاملو مالیخولیایی و دو رو بوده. دیگه ببین از پدرشون چی کشیدن که این جوری در موردش حرف می زنن.
انسانها از بسیاری از اشتباهات خود در زندگی میتونن فرار کنن و زندگیه جدیدی بسازن اما وقتی صحبت از نه یک انسان،بلکه چهار انسان دیگه که به حکم پدری ما به دنیا میان،میاد وسط،هنرمند و مرد واقعی اونه که بگذره از هر چیزی که دیگه به خودش مربوطه،چون این آدم نسبت به چهار انسان دیگه مسئوله....
انقد راحت دارید یکیو قضاوت میکنید ! اصن به شما چ؟:/ دوست داشته سه تا زن گرفته .
پاسخ ها
وقتی یه آدم برجسته و پررنگ میشه ، زندگیش عمومی میشه ! قضاوت تحسین توهین ... اینا جنبه های بد شهرته
این آدما بیشتر از مردم عادی باید به نحوه زندگیشون توجه کنن...چون یه الگو برای خود جامعه و یه برند برای شناختن جامعه ما به بقیه دنیا هستن... و در مورد ازدواج اول جناب شاملو و چهارتا فرزندش فقط میتونم بگم میتونست زندگیش رو وقف بچه هاش کنه ... و کنار همون زن به پختگی برسه ... منم دختر طلاقم ...و همیشه فک کردم اگه بابا کنار من بود زندگی قابل تحمل تر نمیشد؟ ....خودخواهی مطلقه که یه بچه از پدر و مادرش توقع داشته باشه به خاطر اون کنارهم بمونن همو تحمل کنن ...سعی کنن زندگی کنن...خودخواهیه ولی ...آدما لطفا هر کاری که دوست داشتین انجام ندید
آره خب. دوست داشته چهار تا بچه آورده. بعد هم دوست داشت خیلی خودش رو درگیر بچه هاش نکرد. بعد هم دوست داشت از قبل زن دومش به نون و نوایی رسید. بعدش هم دوست داشت زد اون زن دوم بیچاره رو ناکار کرد. فقط دیگه زورش به آخری نرسید. براش دیگه توانی نمونده بود.
ادم همیشه یک سری اشتباها توزندگی میکنه اون اشتباها باعث رشدش میشن و شاملو هم خودش متوجه ایناشده و به استانه ی درد رسیده که بعد از طلاق دومش دوسال تنها مونده وفهمیده مشکل خودشه افکارشه درونشه ک باعث این مشکلات شده برای همین خودشو درست کرده و بعد این ایدا رو خدابهش داده...بدون فکرنظرندین
شما هم ازباطن زندگی شاملو و کارمای کاراش خبرندارین اونم سختیایی کشیده و طوری نبوده خدا بهش زندگی زیبایی همینطوری بده
بامدادِ همیشه...
منم بودم ده بار ازدواج کرده بودم دیگه خسته میشدم بار آخری میچسبیدم به همون مورد فقط والا چه عشقی چه کشکی افسانه ساختین الکی از آیدا
پاسخ ها
همینه بگو. دیگه با اون همه درد و مرض جونی براش نمونده بود که. ملت هی می خوان از عشق یه افسانه درست کنند.
از شعرهای اخوان بیشتر خوشم میاد
خوب روفوش میکنی مویسنده محترم بهم بافتی که بگی کاراش اکشال نداره
با احترام متن به زبان فارسی سخت داستان مسخره ؛ بدون هیچ نکته ای بود انسان موجودی کامل نیست و یک شاعر خوب بهم ممکنه از بعضی جنبه ها ادم خوبی نباشه، مولفه های زیادی در شخصیت فرد دخیل هستند صرفا ازدواج های یک فرد رو به به ناکامل بودن شخصیت ربط دادن مضحکه ؛نمیشه فقط یک دلیل ساده برای کل زندگی یک فرد بیان کرد و در کل چقدر خوبه وقتی بخواهیم از کسی تعریف کنیم به زبان فارسی باشه و قابل درک و با تمام احترام پیچیده گویی دلیل بر بار بالای ادبی نمیشه
تف خوبی بود
هر کسی نمیتونه بفهمه و درک کنه یه جور میگن انگار همزمان. سه تا زن داشته برید گمشید بابا همین شماهایید که گند زذین به جامعه با عقاید مسخرتون
پاسخ ها
همزمان سه تا زن نداشته. ولی برای فرزندان اش پدری نکرده و به زن دوم اش که خیلی تو پیشترفت و شناخته
شدنش موثر بوده خیلی ظلم کرده.
هر کسی نمیتونه بفهمه و درک کنه یه جور میگن انگار همزمان. سه تا زن داشته برید گمشید بابا همین شماهایید که گند زذین به جامعه با عقاید مسخرتون
ما اینجا نیستیم که ب زندگی خصوصی افراد سرک بکشیم برای قضاوت کردن یک فرد باید با کفش اون فرد راه بریم تا بتونیم قضاوتش کنیم
ما فقط میتونیم راجع ب اشعار شاملو نظر بدیم که بنظر من اشعار شاملو در شعر معاصربینظیرند
روانش شاد و یادش جاودان
پاسخ ها
خب یه شاعر نباید به حرفهایی که خودش می زنه عمل کنه؟ فقط خوب شعر گفتن کافیه؟
از کجا که عشق بوده؟ شاید دیگه حال و حوصله طلاق و طلاق کشی رو نداشته با وجود پای دیابتی و هزار و یک مشک جسمی. بعدش هم زن اولش رو طلاق داده بود، اگه واقعا انسان خوبی بود چرا پدر مسوولی در قبال بچه هاش نبود که اصلا دخترش رو حتی یکبار هم نبینه و پسرانش انقدر ازش دل چرکین باشند که در موردش (به دروغ یا راست) بد بگن؟ لابد اون رابطه عاطفی پدر فرزندی رو نتونسته ایجاد کنه دیگه. چه فایده داره یه نفر هنرمند باشه ولی انسان نباشه؟
به طور کلی قلب شاملو عاشق نبوده..اگه شریک زندگیتو دوست داشته باشی حتی طرز لباس پوشیدنشم میشه دنیات چه برسه ازش بچه داشته باشی...انسان جایز الخطا نه ممکن الخطا هست..شاملو هم ملکه خانه دل نداشته وگرنه قلب عاشق چه کارش به ظلم کردن
پاسخ ها
والا بخدا
همیشه آدمااینقد خوش شانس نیستن که عشق واقعی دفعه اول بیاد سراغشون .