گپ اساماسی بزرگمهر حسینپور با سینا حجازی
گپ و گفت اساماسی بزرگمهر حسینپور با سینا حجازی را در ادامه بخوانید.
وب سایت چیزنا: گپ و گفت اساماسی بزرگمهر حسینپور با سینا حجازی را در ادامه بخوانید:
بزرگمهر: سینا بریم؟
سینا : بریم.
ب: ببین گفته باشم هر چی از الان از شصتت در کنی یا شستت! صاف منتشر میشهها.
س: به شستم.
ب:هاهاها… خب اولین کنسرتت چطور بود؟ یک سال پیش فکر میکردی یک سال بعد اون بالا… دو هزار نفر برات جیغ بکشن؟
س: عالی بود. فکرشو میکردم.
ب: اولین قدم رو که داشتی رو سن میذاشتی خوب نگاهت میکردم…! به عنوان یک دوست احساس میکردم ذهنت مغشوشه. اون لحظه اینطوری بودی؟
س: آره یه اتفاق هولناک دقیقن نیم ساعت قبل اجرا افتاد که ممکن بود همه چی نابود بشه و ما مجبور میشدیم کنسرت رو لغو کنیم. واسه همین کل بدنم لمس شده بود و موقع ورود سرم خورد به الای دی و در طول اجرا داشت خون میومد. خدا رو شکر مو زیاد دارم و معلوم نشد اصلن.
ب: دیدی فهمیدم! چرا زودتر نگفتی؟
س: چون به قول یه دیوونهای: خوب و بدش به من گذشت و رفت، برام شکل یادگاری بود. چی بگم.
ب: خب یه لحظه اشاره میکردی من یه دقیقه جات میخوندم میرفتی میشستیش خب…! دوستی واسه چیه پس.
س: اونجا بود که خدا رو شکر کردم که هیچ کچلی بیعلت و هیچ پشمکی بیحکمت نیس.
ب: تو به نظرم جزو معدود خوانندههایی هستی که از عنصر طنز استفاده میکنی… یعنی یک جور ترانه سرایی طنز و خوانندگی طنز. قبول داری؟
س : قبول دارم.
ب: خب چرا این کار رو میکنی؟
س: چون از بچگی یاد گرفتم به دردام بخندم و اسکولشون کنم.
ب: ینی دردا اسکول میشن؟
س : فعلن که جواب داده. راه بهتری به نظرت میرسه بگو. به قول وودی آلن کمدی همون تراژدیه که شامل مرور زمان شده.
ب : آخه بعضی وقتا دردا از تو زبلترن… اونا میخندن بهت و اسکولت میکنن.
س: اونجا دیگه فحش میدم.
ب: مخاطب چقدر برات مهمه؟ یعنی اینکه چی در موردت فکر میکنن؟
س: من همیشه سعی کردم خودم باشم. ولی برام مهمه اون چیزی رو از من ببینه و درک کنه که هستم، پس مهمه. ولی به خاطرش خودم رو عوض نمیکنم…
ب: یعنی حاضر نیستی اگه یه وقت چیزی ازت انتظار داشتن یا یه شکلی بشی که اونا میخوان؟
س: نه. چون اگه بخوای شبیه چیزی بشی که همه میخوان باید تبدیل به آفتابپرست بشی، چون هرکی عاشق یه رنگه… شاید دلیل اینکه آرتیستای ما از دور قشنگترن همینه.
ب: مخاطبهات اون روز یک مدل خاصی بودن. یک گروه از آدمهایی که رو یک چیز به نام سینا نقطه مشترک داشتن. تو مخاطبهات رو چطور تعریف میکنی؟
س: اینو بارها گفتم که یه آرتیست باید فقط خودش باشه. همیشه کسایی هستن که مثه تو فکر میکنن و ناخودآگاه مخاطب تو اونا میشن. و اونوقت میشه از همه چی لذت برد. شاید تعبیر بهتر این باشه که سینا صدای ذهن اوناس و من هم شب کنسرت خودم رو روی یکی از همون صندلیها میدیدم. وگرنه هیچ فرقی بین من و اونا نیست.
ب: بر میگردم به سوال قبلی. این رو واقعا ازت میخوام از ته قلب و واقعی بگی. نه که حالا قبلیا نبود… اما حس بگیری و بگی. اگه یک آهنگی بسازی و تو یه کنسرت ازش رونمایی کنی. یعنی بیای و برای اولینبار بخونیش و خودت خیلیخیلی باهاش حال کرده باشی اما وقتی تموم شد همه انگشت به چونه نگاهت کنن و هیچ کس دست برات نزنه چیکار میکنی؟
س: خوب حالم گرفته میشه. ولی همیشه پدر مادرا بچه معلولشونم دوس دارن.
ب: خب نمیگی شاید یه جای کار ایراد داشت؟ تقصیر تو بوده… یا شاید مخاطب؟
س: حتمن که تقصیر من بوده. چون مخاطب باهوشه.
ب: مخاطب تو باهوشه؟
س: به نظر من آره.
ب: چرا؟
س: چون هر جا کار خوب ارائه دادم استقبال شده و هرجا سهلانگاری کردم کار رو پس زده.
ب: یعنی مخاطبای خوانندههای دیگه هم باهوشن؟
س: بیشک.
ب: پس همه باهوشن کلا.
س: فقط سلیقهها فرق میکنه، آخه بحث مخاطب با شنونده فرق میکنه.
ب: الان از این اداها در نمیآری که دل همه رو داشته باشی؟
س: اونی که از پشت چراغ قرمز سیدی میخره که مخاطب نیس… نه به خدا!
ب: سینای هجده ساله چیکار کرد که الان اینجاس؟ اراده کرد؟ باباش کمک کرد؟ تمرین کرد؟ تحقیق کرد؟
س: تلاش تلاش تلاش. ولی اینو همیشه میگم که اگه خدا بخواد یه اتفاق بیوفته و همه بندههاش نخوان بیوفته باز اون اتفاق میاوفته و اگه خدا نخواد و همهٔ بندههاش هم جمع بشن که بشه نمیشه. من از ٨ سالگی ساز میزدم کچل! ولی نمیدونستم آخرش چی میشه.
ب: الان میدونی؟
س: الانم نه! فقط میدونم آخرش تموم میشه
ب: در ضمن کچل خودتی و جد و آبادت.
س: ای بابا یه عمر گفتن من کچلم تو مو دار من… ما هیچی نگفتیم!
ب: الان میفهمم که حقتونه!
س: حالا بذار یه کچلم بگیم. کچل.
ب: سینای تنها… تو تنهاییاش چی گوش میکنه؟
س: همه چی! از موزیک کلاسیک بگیر تا بعضی وقتا شیش و هشت.
ب: تو غمگینیاش چی؟
س: Enya.
ب: ببین اگه قرار باشه بندازنت تو حلفدونی، بعد بگن سه تا آلبوم ایرانی و سه تا خارجی میتونی ببری، چی میگی؟
س: صب کن فک کنم… Jason mraz، Bob Marley، Enya، کوروش یغمایی، عماد رام، فرامز اصلانی.
ب: واقعا سینا بیست سال دیگه کجاس؟
س: تو استودیو داره آهنگ جدید میسازه.
ب: دمت گرم، همیشه تو استودیو باشی و از خروسخون تا سگخون کار کنی و همینطور پیشرفت و پیشرفت.
س: توام همین طور.
ب: ماچ به اون موهات.
س: درد و بلات بخوره تو سر هرچی مو داره بیمغزه، کچل!
سینا : بریم.
ب: ببین گفته باشم هر چی از الان از شصتت در کنی یا شستت! صاف منتشر میشهها.
س: به شستم.
ب:هاهاها… خب اولین کنسرتت چطور بود؟ یک سال پیش فکر میکردی یک سال بعد اون بالا… دو هزار نفر برات جیغ بکشن؟
س: عالی بود. فکرشو میکردم.
ب: اولین قدم رو که داشتی رو سن میذاشتی خوب نگاهت میکردم…! به عنوان یک دوست احساس میکردم ذهنت مغشوشه. اون لحظه اینطوری بودی؟
س: آره یه اتفاق هولناک دقیقن نیم ساعت قبل اجرا افتاد که ممکن بود همه چی نابود بشه و ما مجبور میشدیم کنسرت رو لغو کنیم. واسه همین کل بدنم لمس شده بود و موقع ورود سرم خورد به الای دی و در طول اجرا داشت خون میومد. خدا رو شکر مو زیاد دارم و معلوم نشد اصلن.
ب: دیدی فهمیدم! چرا زودتر نگفتی؟
س: چون به قول یه دیوونهای: خوب و بدش به من گذشت و رفت، برام شکل یادگاری بود. چی بگم.
ب: خب یه لحظه اشاره میکردی من یه دقیقه جات میخوندم میرفتی میشستیش خب…! دوستی واسه چیه پس.
س: اونجا بود که خدا رو شکر کردم که هیچ کچلی بیعلت و هیچ پشمکی بیحکمت نیس.
ب: تو به نظرم جزو معدود خوانندههایی هستی که از عنصر طنز استفاده میکنی… یعنی یک جور ترانه سرایی طنز و خوانندگی طنز. قبول داری؟
س : قبول دارم.
ب: خب چرا این کار رو میکنی؟
س: چون از بچگی یاد گرفتم به دردام بخندم و اسکولشون کنم.
ب: ینی دردا اسکول میشن؟
س : فعلن که جواب داده. راه بهتری به نظرت میرسه بگو. به قول وودی آلن کمدی همون تراژدیه که شامل مرور زمان شده.
ب : آخه بعضی وقتا دردا از تو زبلترن… اونا میخندن بهت و اسکولت میکنن.
س: اونجا دیگه فحش میدم.
ب: مخاطب چقدر برات مهمه؟ یعنی اینکه چی در موردت فکر میکنن؟
س: من همیشه سعی کردم خودم باشم. ولی برام مهمه اون چیزی رو از من ببینه و درک کنه که هستم، پس مهمه. ولی به خاطرش خودم رو عوض نمیکنم…
ب: یعنی حاضر نیستی اگه یه وقت چیزی ازت انتظار داشتن یا یه شکلی بشی که اونا میخوان؟
س: نه. چون اگه بخوای شبیه چیزی بشی که همه میخوان باید تبدیل به آفتابپرست بشی، چون هرکی عاشق یه رنگه… شاید دلیل اینکه آرتیستای ما از دور قشنگترن همینه.
ب: مخاطبهات اون روز یک مدل خاصی بودن. یک گروه از آدمهایی که رو یک چیز به نام سینا نقطه مشترک داشتن. تو مخاطبهات رو چطور تعریف میکنی؟
س: اینو بارها گفتم که یه آرتیست باید فقط خودش باشه. همیشه کسایی هستن که مثه تو فکر میکنن و ناخودآگاه مخاطب تو اونا میشن. و اونوقت میشه از همه چی لذت برد. شاید تعبیر بهتر این باشه که سینا صدای ذهن اوناس و من هم شب کنسرت خودم رو روی یکی از همون صندلیها میدیدم. وگرنه هیچ فرقی بین من و اونا نیست.
ب: بر میگردم به سوال قبلی. این رو واقعا ازت میخوام از ته قلب و واقعی بگی. نه که حالا قبلیا نبود… اما حس بگیری و بگی. اگه یک آهنگی بسازی و تو یه کنسرت ازش رونمایی کنی. یعنی بیای و برای اولینبار بخونیش و خودت خیلیخیلی باهاش حال کرده باشی اما وقتی تموم شد همه انگشت به چونه نگاهت کنن و هیچ کس دست برات نزنه چیکار میکنی؟
س: خوب حالم گرفته میشه. ولی همیشه پدر مادرا بچه معلولشونم دوس دارن.
ب: خب نمیگی شاید یه جای کار ایراد داشت؟ تقصیر تو بوده… یا شاید مخاطب؟
س: حتمن که تقصیر من بوده. چون مخاطب باهوشه.
ب: مخاطب تو باهوشه؟
س: به نظر من آره.
ب: چرا؟
س: چون هر جا کار خوب ارائه دادم استقبال شده و هرجا سهلانگاری کردم کار رو پس زده.
ب: یعنی مخاطبای خوانندههای دیگه هم باهوشن؟
س: بیشک.
ب: پس همه باهوشن کلا.
س: فقط سلیقهها فرق میکنه، آخه بحث مخاطب با شنونده فرق میکنه.
ب: الان از این اداها در نمیآری که دل همه رو داشته باشی؟
س: اونی که از پشت چراغ قرمز سیدی میخره که مخاطب نیس… نه به خدا!
ب: سینای هجده ساله چیکار کرد که الان اینجاس؟ اراده کرد؟ باباش کمک کرد؟ تمرین کرد؟ تحقیق کرد؟
س: تلاش تلاش تلاش. ولی اینو همیشه میگم که اگه خدا بخواد یه اتفاق بیوفته و همه بندههاش نخوان بیوفته باز اون اتفاق میاوفته و اگه خدا نخواد و همهٔ بندههاش هم جمع بشن که بشه نمیشه. من از ٨ سالگی ساز میزدم کچل! ولی نمیدونستم آخرش چی میشه.
ب: الان میدونی؟
س: الانم نه! فقط میدونم آخرش تموم میشه
ب: در ضمن کچل خودتی و جد و آبادت.
س: ای بابا یه عمر گفتن من کچلم تو مو دار من… ما هیچی نگفتیم!
ب: الان میفهمم که حقتونه!
س: حالا بذار یه کچلم بگیم. کچل.
ب: سینای تنها… تو تنهاییاش چی گوش میکنه؟
س: همه چی! از موزیک کلاسیک بگیر تا بعضی وقتا شیش و هشت.
ب: تو غمگینیاش چی؟
س: Enya.
ب: ببین اگه قرار باشه بندازنت تو حلفدونی، بعد بگن سه تا آلبوم ایرانی و سه تا خارجی میتونی ببری، چی میگی؟
س: صب کن فک کنم… Jason mraz، Bob Marley، Enya، کوروش یغمایی، عماد رام، فرامز اصلانی.
ب: واقعا سینا بیست سال دیگه کجاس؟
س: تو استودیو داره آهنگ جدید میسازه.
ب: دمت گرم، همیشه تو استودیو باشی و از خروسخون تا سگخون کار کنی و همینطور پیشرفت و پیشرفت.
س: توام همین طور.
ب: ماچ به اون موهات.
س: درد و بلات بخوره تو سر هرچی مو داره بیمغزه، کچل!
پ
نظر کاربران
يا خدا!!! اين مطلبه؟! كار مطبوعات به كجا كشيده؟!!!