پشت پرده ۲۴ قتل خانوادگی در کمتر از ۲ ماه
در ۵۳ روز گذشته، بیش از ۲۰ نفر قربانی خشونتهای خانوادگی شدهاند؛ خشونتی که از سطح جامعه به درون خانهها نفوذ کرده و کانون امن خانواده را به صحنهای تلخ از خشم و قتل بدل کرده است.
فرارو: در بازه زمانی کوتاه ۵۳ روزه از ابتدای مرداد تا ۲۴ شهریور ۱۴۰۴، ایران تعداد قابل تأملی از قتلهای خانوادگی رخ داده است.
طی مدتی کمتر از دو ماه، دستکم بیش از ۲۰ نفر در پروندههایی با انگیزههای مختلف از جمله اختلافات خانوادگی، مشکلات مالی، اعتیاد، فشارهای روانی و مسائل موسوم به ناموسی جان خود را از دست دادهاند. از قتل حمیرا در شیراز، مادری که پس از شکایت از خیانت همسرش قربانی خشونت او شد و جسدش روزها پنهان ماند، تا ماجرای مردی در چیتگر تهران که زیر بار بیکاری و بدهی همسر و دختر نوجوانش را با گلوله کشت. اما دلایل این مساله و تبعات آن برای خانواده و جامعه چیست؟
مهرداد ناظری، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه، با تأملی بر ریشههای قتل خانوادگی، اظهار داشت: «در ۲۴ قتلی که طی این ۵۳ روز رخ داده است، بیشتر موارد را میتوان در همین پنج دسته تحلیل کرد: منفعتطلبانه، رقابتی، خشونت انباشته، تکانشی و حذفکنندگی.»
قتل منفعتطلبانه
مهرداد ناظری گفت: «قتل در تمامی جوامع رخ میدهد، اما زمانی که آن به شکلهای ترکیبی و پیچیده بروز پیدا میکند، ضرورت دارد نشانهشناسی دقیقتری صورت گیرد و عوامل و دلایل شکلگیری و شکلدهی آن بهطور عمیق مورد بررسی قرار گیرد. نگاه سادهانگارانه یا تقلیلگرایانه به قتل، آن را صرفاً نتیجه یک رابطه علی ساده میبیند و در نتیجه نمیتواند به پاسخهای مطلوب و کارآمد دست یابد. در مقابل، تحلیل جامع و چندبعدی به ما امکان میدهد که موضوع را شناسایی کنیم و با درک صحیح از ابعاد مختلف آن، ظرفیت تکرار چنین رخدادهایی را کاهش دهیم.»
او افزود: «اولین دلیل قتلهای خانوادگی، منفعتطلبی با هدف دستیابی به یک منبع است. به عنوان نمونه، پدری ثروتمند و مالک منابعی است و فرزندان به دلیل محروم ماندن از آن ثروت، تلاش میکنند آن را به هر شکل در اختیار خود بگیرند. در سالهای اخیر این نوع قتلها بارها تکرار شده است. چنین جنایاتی معمولاً محاسبهگرایانه و همراه با برنامهریزی قبلی رخ میدهند.زمانی که از یک سو روابط عاطفی و مهرورزی میان اعضای خانواده کاهش یافته و از سوی دیگر والدین به هر دلیلی، از جمله بیتوجهی یا نادیده گرفتن سهم فرزندان پیش از رسیدن به سن پیری، منابع را میان آنها تقسیم نمیکنند، این احتمال وجود دارد که زمینه برای بروز چنین قتلهایی فراهم میشود.»
قتلهای رقابتی
این جامعه شناس گفت: «نوع دوم قتلهای خانوادگی، قتلهای رقابتی برای دستیابی به فرصت است. در این موارد معمولاً ریشه در حسادت و رقابتهای درونخانوادگی وجود دارد؛ بهطور مثال، فرزندی که بیشتر مورد توجه والدین است یا به عنوان «دردانه» خانواده شناخته میشود، ناخودآگاه زمینه ایجاد حسادت در سایر فرزندان را از دوران کودکی فراهم میکند.»
او افزود: «این حسادت و رقابت نابرابر در بستری که فرصتها بهطور عادلانه توزیع نمیشوند، میتواند به مرور به تنشهای عمیق و حتی به قتل منجر شود. در چنین شرایطی، ضعف فرهنگ گفتوگو و ناتوانی در حل مسالمتآمیز اختلافات در جامعه ما، زمینه را برای تبدیل رقابت به خشونت مرگبار فراهم میکند.»
خشونتهای حلنشده
ناظری گفت: «نوع سوم قتلهای خانوادگی، قتلهایی هستند که ریشه در خشونتهای نابارور و انباشتشده هر فرد دارند. یکی از مسائل مهمی که در جامعه امروز دیده میشود، کاهش «سواد عاشقانه» است؛ در حالیکه پرخاشگری و خشونتورزی روزبهروز افزایش یافته است. از سوی دیگر، بسیاری از افراد در جامعه احساس حقارت یا تجربههای مکرر تحقیر شدن دارند. جامعه ایران بهسرعت مستعد احساس حقارت است؛ کافی است فردی در جمع احساس کند از دیگران عقبتر است تا برای جبران آن تلاش کند. این حقارتها، همراه با سرکوبها و فشارهای روانی خانوادگی و اجتماعی، خشونتهای انباشتهای را در وجود افراد شکل میدهد که در برهههایی میتواند به صورت انفجاری بروز کند.»
او افزود: «در چنین شرایطی، مقولهای چون «انتقام» نیز در جامعه تقویت میشود، زیرا خشونتهای حلنشده در ناخودآگاه فرد باقی میمانند و در بزنگاههای خاص خود را آشکار میسازند. در سطح خانواده، همین روند به شکل تعارضها و خشونتهای مداوم ظاهر میشود. اگرچه در گذشته تکریم بزرگسالان در فرهنگ ادبی و دینی ما جایگاه ویژهای داشت، اما در سالهای اخیر این قاعده بهشدت کمرنگ شده است. نتیجه آن، نهادینهشدن کنشهای خشونتآمیز در فرهنگ و زبان روزمره ماست؛ بهگونهای که بخش بزرگی از رفتارهای اجتماعی و خانوادگی امروز، بر پایه همین الگوی خشونت شکل گرفته است.»
قتل خانوادگی تکانشی؛ بدون برنامه ریزی
این عضو هیات علمی دانشگاه گفت: «نوع چهارم، قتلهای تکانشی هستند؛ قتلهایی که بدون برنامهریزی قبلی رخ میدهند. ممکن است عوامل پیشین همچون اختلافات یا فشارهای روانی در شکلگیری زمینه نقش داشته باشند، اما در لحظه ارتکاب، فرد دچار آشفتگی روانی میشود و توانایی تصمیمگیری عقلانی در او مختل میگردد. در سالهای اخیر، این نوع قتلها در قالب روابط خانوادگی بهطور چشمگیری افزایش یافته است.»
او افزود: «یکی از دلایل اصلی گسترش قتلهای تکانشی، نبود آموزش مهارتهای کنترل خشم و مدیریت هیجان در جامعه، مدارس و خانوادههاست. سیستم آموزشی ما همچنان کنکورمحور و رقابتمحور است و به جای پرورش، صرفاً بر آموزش تأکید میکند. وقتی پرورش نادیده گرفته شود، آموزش مهارتهای زندگی نیز جایی پیدا نمیکند. در چنین شرایطی، فردی که فاقد این مهارتهاست، ممکن است در لحظهای از خشم، هیجان انباشته و آشفتگی روانی، نتواند عقلانی تصمیم بگیرد و در نتیجه مرتکب جنایت شود. در بسیاری از خانوادهها نیز قتلها دقیقاً در لحظههای اوج پریشانی و بحران روانی رخ میدهند. این نوع قتلها از جمله موارد بسیار شایع در جامعه به شمار میروند.»
قتل ناشی از احساس اسارت یا بردگی فرد
ناظری گفت: «نوع پنجم، قتلهایی از جنس حذفکنندگی است که ناشی از احساس اسارت یا بردگی فرد است. منظور از مردسالاری صرفاً جنس مرد نیست، بلکه فرهنگی است که حتی میتواند یک مرد را نیز دچار حس حذفشدگی و سرکوب کند. این قواعد باعث ایجاد محدودیت و کنترل بر زندگی دیگران میشوند.»
او افزود: «برای مثال، طلاق در سنین بالا یا حتی خوشحالی از مرگ همسر در سنین بالا، میتواند نتیجه سالها زندگی در شرایطی باشد که فرد احساس کرده است در قالب «سوختن و ساختن»، در یک زندان روانی گرفتار شده و سرکوب میشود. در چنین شرایطی، برخی افراد ممکن است قتل را به عنوان راهی برای رهایی خود ببینند. این پرسش مهم مطرح میشود که آیا تنها قاتل مسئول است یا مقتول و ساختارهای جامعه نیز در شکلگیری شرایطی که به این نقطه میرسد، نقش داشتهاند؟»
او جمعبندی کرد: «در ۲۴ قتلی که طی این ۵۳ روز رخ داده است، بیشتر موارد را میتوان در همین پنج دسته تحلیل کرد: منفعتطلبانه، رقابتی، خشونت انباشته، تکانشی و حذفکنندگی.»
خشونت گاهی ناشی از فقدان عدالت در دسترسی به منابع است
این جامعه شناس گفت: «مهمترین مسئلهای که جامعه امروز ما و بسیاری از جوامع با آن مواجه است، بحران معنا است. در ادبیات فارسی، یکی از مهمترین محورهای تفکر، معنا و ارزش زیستن است؛ زمانی که انسان معنا و امید زندگی را از دست میدهد، شرایطی فراهم میشود که حتی قتل و خشونت میتواند رخ دهد. تابآوری، در یک نگاه روانشناسانه، به معنای سادهسازی همین موضوع است: در جوامعی که افراد احساس انزوا و تنهایی درونی دارند و زندگی برای آنها معنایی نمییابد، در مواجهه با فشارها و بحرانها، ممکن است راه رهایی خود را در خشونت ببینند.»
او افزود: «خشونت گاهی ناشی از فقدان عدالت و نابرابری در دسترسی به منابع است. در سطح خانواده نیز، به ویژه در مورد زنان، مشاهده میکنیم که اگر فردی فرصتهای اقتصادی مناسب داشته باشد یا دسترسی مستقلی به منابع داشته باشد، درصد زیادی ممکن است دیگر زندگی مشترک با همسر را ادامه ندهند. در شرایطی که نابرابری اجتماعی گسترده باشد، تحمل فرد خانواده برای ادامه زندگی مشترک کاهش مییابد و همین عوامل میتواند زمینهساز بروز خشونت شود.»
ناظری در نهایت گفت: «اگر در جامعه ما زمینه گفتوگو و تعامل سالم شکل بگیرد، بسیاری از آسیبهای اجتماعی کاهش خواهند یافت. در حال حاضر، به نظر میرسد که احساس مسئولیت نسبت به دیگران ضعیف است. برای نمونه، اگر پدری رفتارهای خشونتآمیز نسبت به فرزند یا همسر خود داشته باشد، هیچ موسسه یا نهادی به شکل سازمانیافته و نظاممند، به مداخله و حمایت نمیپردازد.»
او تاکید کرد: «در چنین شرایطی، تعارضات حل نشده و نبود گفتوگو در خانواده میتواند به تدریج تشدید شود و به نقطه بحرانی منجر شود. ایجاد ساختارهای حمایتی و تقویت فرهنگ گفتوگو، امکان مداخله پیشگیرانه را فراهم میکند و میتوان پیش از رسیدن به مرحله قتل، از بروز این فجایع جلوگیری کرد.»
ارسال نظر