سردر خلاقانه این ۱۰ مغازه که مثل آهنربا مشتری جذب میکردند
احتمالا در گذر از معابر شهری چشمتان به تابلوهایی افتاده که هیچ قرابتی با آنچه در دنیای امروز میگذرد، ندارند.
برترینها: احتمالا در گذر از معابر شهری چشمتان به تابلوهایی افتاده که هیچ قرابتی با آنچه در دنیای امروز میگذرد، ندارند. تابلوهایی که روزگاری در طرحها و فونتهای خاص و کلاسیک، وظیفه زیباسازی شهر را داشتند. عکاسیها، اغذیهفروشیها، خیاطیها و چندین و چند شغل دیگر. برای آنها که مشتری گذشته هستند احتمالا تماشای چند قاب اینچنینی خالی از لطف نیست. در ادامه با ما همراه باشید.
اصالت در دل بازار تبریز
این تصویر را کاربری به نامه محمد در توئیتر منتشر کرده؛ ملاقاتی خاص با مغازه "سماورفروشی ورشوچی" که شماره تلفن 5رقمیاش خود گویای همه چیز است. یک عمره خاطره و به قول صاحب مغازه: حرفهای ناگفته.
مزه جوانی پدر را میدهد
از سردر این مغازه ساندویچی در تهران، بوی زمان را میتوان حس کرد. تابلوی ساده و کمرنگش، مثل یک آلبوم عکس قدیمی، هر کسی که از دهه سی و چهل زندگیاش گذشته باشد را به کوچههای کودکی پرتاب میکند؛ به روزهایی که پدر هنوز قامتش خمیده نشده بود و موهایش بوی جوانی میداد.
جایی که شهر را زیباتر میکرد
سالن آرایش بل؛ جایی که زمانی سرآغاز سرخوشیهای بیغل و غش روزهای خوش قدیم بود. اما حالا این تابلو هم مثل این روزها ناخوش است. جان ندارد و گرد روزهای رفته رنگش را به تیرگی برده. با این حال زیباییاش انگار جاودانه است.
الماس خیابان ویلا
نمایندگی فروش کارت پستال هالمارک چاپ آمریکا این روزها در خیابان ویلای تهران خاک میخورد. هنوز هم مواجهه با این مغازه و آن تابلوی ساده و به ظاهر مینیمالش زیباست. این تابلو حتی در بین تابلوهای زمان خود نیز یگانه است.
ژاندارکِ درخشان
نام قهرمان ملی فرانسه را برایش گذاشتند؛ برای لوازم التحریر قدیمی خیابان مطهری که زمانی تخت طاووس نام داشت. درخشش یک تابلوی زرد و نارنجی با آن فونت قرمز دلربا. البته که آن حروف لاتین نیز گفتنیها دارد.
مثل نامش یکتاست
خیابان ارگ؛ روبروی باغ ملی. جایی در قلب بازار تهران. یک معماری خاص و مغازهای که حدود هفتاد سال قدمت دارد. تابلوی سفیدی که سر در آن نصب کردند بر خلاف بقیه تابلوها عمودی جلوه میکند. نشانی که برای دههها بر تارک منطقه مانده و هنوز هم پابرجاست.
خاصترین مدادرنگی فروشی ایران
کاربری به نام جورج در توصیف این عکس مینویسد: اینجا فروشگاه "مداد رفیع" در بازار بزرگ تهران؛ در شلوغی بازار وارد دالانی میشوی که بورس لوازمالحریر است، در این بین مغازهای مثل جعبه مدادرنگی میدرخشد. آقای رفیع ۳۶ سال است با ذوق و سلیقهای که دارد در این مغازه کوچک مدادرنگی میفروشد، آن هم تک رنگ.
استقلالیها عاشق اینجا میشوند
از لوکیشن این اغذیهفروشی قدیمی اطلاعی نداریم اما میدانیم صاحبش دل در گروی استقلال دارد. استقلال تهران که رنگ آبی، هویت هشتادساله آن است و دلدادگان بسیار دارد. احتمالا چشیدن طعم ساندویچ قدیمی برای استقلالیها در این مکان حس و حال دیگری دارد.
تابلویی به قدمت نیم قرن
کاربری به نام بابک در توضیح این مکان مینویسد: نهار رفتم یه ساندویچی دیدم همه چیزش قدیمه به صاحب ساندویچی گفتیم چرا مغازه رو به روز نمیکنی؟ گفت این مغازه از قبل انقلاب مال بابابزرگم بود واسه همین دست بهش نمیزنم. گفت اون تابلو اون بالا سر در مغازه از سال ۵۳ هست که تبلیغ یه نوشیدنی قدیمی بوده ولی تا الان بهش دست نزدم.
و مغازه خاص خیابان طالقانی
آن روزها به آن تخت جمشید میگفتند؛ خیابان طالقانی را میگوییم. مغازهای که تلویزیونهای رنگی میفروخت و برای زمان خود یک آپشن خارقالعاده برای خانههای ایرانی خلق میکرد. شاید خواندن این روایت از رامتین، تمام ماجرا باشد: قبل از انقلابِ ۵۷ بود که یکی از این تلویزیونهایِ بلموند خریده بودیم. اون موقع خودِ رنگی بودنِ تلویزیون، یه آپشنِ خیلی خاصّ محسوب میشد و صاحبش سه هیچ از بقیه جلو بود، چه برسه به اینکه یه دستگاهِ کنترل از راهِ دور هم داشته باشه که دیگه هیچّی!
خیلیها میومدن خونهیِ ما و با تعجّب به این دستگاهِ پارهآجرمانندی که دستِ ما بود و باهاش تلویزیون رو روشن و خاموش میکردیم و یا کانال رو عوض میکردیم، صدا رو کم و زیاد میکردیم و ... نگاه میکردند و ما هم کلّی احساسِ خاصّ بودن داشتیم!
تو خونهیِ ما دو تا تلویزیون بود، یکی تو اتاقِ پدر و مادرم که سیاه و سفید بود و کوچکتر هم بود و دیگری همین بلموندِ رنگیِ خاصّ و ۲۱ اینچ که تو هال بود. شبا که سریالِ مردِ شش میلیوندلاری رو نشون میدادند، من و بابام یه مصیبتی داشتیم با مادرم: ما میخواستیم مردِ شش میلیون دلاری رو ببینیم و مادرم میخواست شویِ رنگارنگ رو ببینه و ما رو تبعید میکرد به اتاقِ خواب با اون تلویزیونِ سیاه و سفیدِ کوچیک و استدلالش هم این بود که مردِ شش میلیون دلاری رو میشه سیاه و سفید هم نگاه کنید و رنگش مهم نیست، ولی رنگِ لباسِ خواننده مهمّه!
اخیرا تو خیابونِ طالقانی از جلویِ ساختمانِ قدیمی و متروکِ نمایندگیِ بلموند رد میشدم و دیدم که رو دیوارش این نقّاشی هنوز باقی مونده و باز خاطراتِ کودکیام زنده شد ...
نظر کاربران
بدترین زشت ترین فونت همین کتابی و نستعلیق با فاصله اس
فقط مال شکل رنگ عزیزیان خوب بوده اون زمان
حس کهنگی قدیم انگار مال سالهای دوره چقدر زمان سخت زود گذشت
خیلی تلخ و غم انگیز
مداد رنگی کار جالبیه اما ظاهر فونتش افتضاحه
البته فروشگاه ژاندارک واقع در خیابان منوچهری است ،نه مطهری(تخت طاووس)
مغازه ژاندارک اسم فونتش شکلش خوف انگیزه کلا
پاسخ ها
براما ایرانی ها دیگه نه که ما خوفناکترازاین فونتو داریم زندگی میکنیم
عالی بود...عالی...از این مطالب زیادتر بذارین...دیگه از جنگ و سیاست و قیمت دلار و سکه و خودرو خسته شدیم...کاش برگردیم به دوران کودکی....
اغذیه استقلال مال بعد از 57 عه. چون که تاج بوده
یاد قدیما بخیر چه دلهای شادی داشتند مردم تلوزيون هم برنامه هاش جذاب بود اماحالا چی دلها پژمرده وافسرده اینقدر زندگی سخت شده که حال وهرومی برای کسی نمانده.کجائی روزهای روشن؟
بعضی ها که رفتن خیلی از خوبی ها رو هم با خودشون بردن...!
خیابان ارگ روبروی باغ ملی درست است ولی نه در قلب بازار تهران بلکه در قلب خیابان تاریخی ارگ مشهد می باشد . جایی که مشهدی های قدیم از ان خاطرات زیادی دارند - نبش کوچه سینما اسیا و جایی که روزی در ان کوچه کافه داش اقا دایر بود پاتوق روشنفکران دهه سی