۳۵۰۰۱۰
۶ نظر
۵۰۴۲
۶ نظر
۵۰۴۲
پ

یک هفته ۷ چهره؛ از عباس کیارستمی تا علی کریمی

درگذشت عباس کیارستمی. ببخشید اگر شخصی تر می شود؛ مرگ که تحلیل ندارد، آن هم مرگ تو؛ تویی که راه خودت را می رفتی.

برترین ها - ایمان عبدلی:

علی کریمی یا(لژیونر، هفته)

بازیکن تیم فوتبال سپاهان به عضویت دیناموزاگرب در آمد و امسال افتخار بازی در لیگ قهرمانان اروپا را خواهد داشت.

در سال های افت فوتبال ایران و پس از گذر از دوران پر فروغ تیم ۹۸، لژیونر شدن دشوارتر از پیش شده، بازیکنان ایرانی یا بر حسب ارتباطات(سردار آزمون) به عضویت تیم های درجه دوی اروپایی در می آیند و یا مجبورند، در سطحی نازل در اروپا مشغول به فعالیت شوند، لیگ دوم پرتغال، لیگ اول یونان مطمئنا نسبتی با سطح اول اروپا ندارد، حساب روسیه و ترکیه هم که روشن است.

در آن سال های خوش فوتبال ایرانی نمایندگان تیم های مطرح اروپایی دائما در حال رصد ستاره ای لیگ ایران بودند، پرسپولیس و استقلال به عنوان پرچمداران صدور بازیکن تا توانستند فوتبالیست صادر کردند، بازیکنانی که می رفتند در سطح اول اروپا می درخشیدند، آن درخشش محصول انباشت موفقیت بود، حادثه و اتفاق نمی تواند لباس خوش رنگی تن بازیکنان ما کند در حقیقت ما چیزی را درو می کنیم که کاشته ایم، فوتبال هم متاثر از تمام پدیده های دیگر وقتی در حصار قرار بگیرد و لیگ داخلی گردهمایی فوتبالی می شود که بیشتر جنبه سرگرمی سازی داخلی دارد، در نتیجه محصول قابل توجهی از آن بیرون نمی آید، در یک دهه گذشته فوتبال ایرانی مصرف داخلی داشته و حلقه های ارتباطی اش با فوتبال روز دنیا مفقود شده.

یک هفته 7 چهره؛ از عباس کیارستمی تا علی کریمی

نماد این گمشدگی در حاشیه و سیاست پرسپولیس و استقلال بودند که صندلی های هیات مدیره را بیشتر شبیه پلکان پیشرفت سیاسیون کردند و روی آرامش را ندیدند و چون این گونه شد، موفقیتی شکل نگرفت تیم ملی هم در شرایطی استریل و ایزوله به جام جهانی رسید، وگرنه... و صرفا پولی چرخیده و عده ای تیتر یک شدند، لژیونر هم شد چیزی در حد؛ رضائیان در ترکیه و حاج صفی در لیگ دوی آلمان، حالا نروژ و یونان و شاید قبرس و تایلند، برگردیم به خانه ی اول موفقیت حاصل انباشت است، سپاهان تنها تیم باثبات یک دهه گذشته بوده، کاری با مسیر این موفقیت نداریم، اما شاید آن ها بتوانند با همین علی کریمی جاده ی مسدود شده لژیونر های ایرانی را باز کنند، خدا کند که دوباره بین المللی شویم.


فاطمه حسینی یا (آخرین برگ، هفته)

سایه ها انعکاس چیزها هستند، همون چیزهایی که ما امروز اون رو قبول کردیم، مبادا سایه های حقیقت را رو با خود حقیقت اشتباه بگیریم - دنباله رو، برتولوچی فاطمه حسینی نماینده مردم تهران تریبون مجلس را به جایگاهی شخصی تقلیل داد و از فرصت حقوقی اش برای دفاع از پدرش(سید صفدر حسینی) که در صندوق توسعه دچار رسوایی شده استفاده کرد، صفدر حسینی و همکاران در پی افشای رقم نجومی فیش های حقوقی مجبور به استعفا شده اند.

لیستی که امید نام گذاشتند بر پایه ی استفاده از چهره ای کاریزماتیک و اسمشو نبر موفق شد(روندی هیجانی و احساسی و البته کلا سلبی) بر صدر مجلس بنشیند، وگرنه مردمی که رای دادند قالب اعضای لیست مذکور را نمیشناخته اند، حالا با این جنس رفتارها نظیر همین اقدام خانم حسینی نجوای پشیمانی به گوش می رسد، مردم توقع دارند در رفتاری مقطعی سیکل تصمیم گیری شکلی عقلانی به خود بگیرد و از آدم ها توقع تغییر دارند غافل از این که تغییر و تحول نه هیجانی است و نه بسته به فرد.

یک هفته 7 چهره؛ از عباس کیارستمی تا علی کریمی

ربطی به امید و پایداری هم ندارد، این ها هیچ نسبتی با سیستم ندارند و هربار انرژی را روی عناوین می گذارند؛ یک بار به اسم پایداری دلبری می کنند و باردیگر معتدل می شوند، یک بار دیگر اصولگرا، گویی همه ی این عناوین چند سر از یک طیف هستند، چیزی که عوض نمی شود عملکرد است( خدا را شکر که سایه مقام معظم رهبری بالای سرمان است وگرنه که...)

چیزی عوض نمی شود چون کسی علاقه ای ندارد، تئوری های سیاسی بخواند، از تجربه سیاست ورزی کشورهای در حال توسعه که مسیر پیشرفت را بهتر از ما طی کردند استفاده کند، سیاست ورزی و تصمیم گیری و تصمیم سازی در قابی خیلی کوچک قرار می گیرد؛ اندازه یک رفاقت کافه ای، اندازه یک عاطفه ی پدرانه و دخترانه، اندازه یک تماس تلفنی دوستانه برای لحاظ کردن برخی منافع مشترک، سیاست اینجا نسبتی با درس گفتارهای افلاطون و ماکیاولی ندارد، تا کمر خم شدن ها و مخلصیم ها و ارتباطات بیشتر از هر چیز حکم می کند و پیش می راند و اما مردم که خود را نمی شکنند و سر بزنگاه امید به تغییر دارند، راستی ما خود چگونه ایم؟ این سیاست مدارها از کجا می آیند؟ شبیه هم نیستیم واقعا؟ ما چقدر به هم می آییم آن ها برای مایی تغییر عنوان می دهند که هیجانی است و به اصالت رفتارها توجه نمی کند، ما و آن ها، آن ها و ما، همه یکی هستیم در تناسب.


بوفون یا (قهرمان، هفته)

نمایش بوفون در دروازه ایتالیا به طور خاص در دیدار با آلمان و آن شکوه تراژیک پایان بازی، آن اشک ها...

در دوران بی معنایی، در دوران کثرت و مصرف، گاهی برخی اتفاقات، برخی آدم ها ما را بر می گرداند به دنیای با شکوه کلاسیک ها، بوفون از دوران کلاسیک هاست، دوران قهرمان ها، همان هایی که شکست را باور نمی کردند. یک تنه کلی ناکامی را به دندان می گرفتند و در انزوا اشک می ریختند.

یک هفته 7 چهره؛ از عباس کیارستمی تا علی کریمی

فوتبال اگر قرار است جانشین بی خطر غریزه ی خشونت طلبی آدم ها باشد، نیاز به قهرمان هایی دارد که تا آخرین نفس بجنگند، چمن سبز که سالن مدلینگ نیست، دلبری جای دیگری دارد، فوتبال بوفون می خواهد، مردی که بجنگد و پا پس نکشد و ما نفس به نفسش ملتهب شویم، فریاد بکشد و بخندد و آخر نبرد اگر هم پیروز نشد و حداقل نبازد و فاتحانه دست نویر را در دست بگیرد. اشک ها را برای گوشه ای دیگر بگذارد.

اگر ناکامی مسی با آرژانتین وجه سانتی مانتالی داشت، گریزی نیست این خاصیت امروزی هاست، مسی مطابق میل جهان حرکت می کند اما بوفون اساطیری است و ناز ندارد، او محبوبیتش را از سلول های مبارزه طلبانه اش می گیرد از آن میمیک زنده ی صورتش، کنش او خود دلبری است، همه چیز او خود زندگی است؛ رئالیسم جادویی در درون دروازه ها، آه از کلاسیکها، از سینمای سرجیو لئونه، از مارادونا، ازحماقت آخر باجیو، از عاشقانه های کازابلانکا، از دوران انتظار برای یک نوار کاست...بوفون خداحافظی نکن، این طفلی ها قهرمان که نه بیشتر شبیه آدم های گرافیکی بازی های کامپیوتری اند.


عباس کیارستمی یا...

درگذشت عباس کیارستمی. ببخشید اگر این چند پاراگراف شخصی تر می شود؛ مرگ که تحلیل ندارد، آن هم مرگ تو؛ تویی که راه خودت را می رفتی، گاهی دلخور شدیم و با خود گفتیم چرا تویی که اعتبار بین الملی داری، از این اعتبار به نفع اهداف سیاسی استفاده نمی کنی، ما نفهمیدیم که هنر راه خودش را می رود، اما تو همیشه راه خودت را رفتی و این راه تو چه چیزها که یادمان نداد.

یاد گرفتیم می شود شکل اول و شکل دوم به قضایا نگاه کرد، این که هر چیزی را تک بعدی نگاه نکنیم، یاد بگیریم جای دیگری باشیم بعد قضاوت کنیم، تو راه خودت را می رفتی و ما منتظر بیانیه بودیم، بس که سیاست زده و شعار زده شدیم، شما زنده ای این ما بودیم که مردیم، ما همه چیز را دیوار نوشته دیدم، اما شما زنده ای، وقتی بخشی از تفکرت را در ذهن همه ی ما ریخته ای، چقدر بی آبرو شدیم مگر این سینما چند بیضایی دارد؟ چند کیارستمی داشت یا دارد؟

یک هفته 7 چهره؛ از عباس کیارستمی تا علی کریمی

شما هنوز ادامه داری وقتی به جای بیانیه های زودگذر فمینیستی «شیرین» را تصویر کردی، آخ! که چه هوشمندانه و با ظرافت این همه صورت بی صدا از زنان سرزمینت جلوی دوربین کاشتی، ما را در بعد زمان و مکان بازی دادی، بعدش با خودم گفتم این چه فرمی بود؟ این ها چگونه از یک صدا الهام گرفتند؟ چرا شیرین؟ چرا همگی زن؟ چیزهایی فهمیدیم خیلی هایش را هم نفهمیدم، مثل آن بادی که ما را با خود برد، اما نگاهی فلسفی به جانمان انداخت، من که از نشانه های سینمایی چیزی نمی دانستم، تا قبل آن «در» را فقط «در» می دیدم و باد را جریان تند هوا، اما بعدتر یعنی دقیقا بعد مشاهده ی شما، فهمیدم می شود در را دریچه دید و باد را منشا تحول..

از سینمایت گفتم و حیف است از آن بازیگوشی های مینی مالت با آثار شعر کلاسیک نگویم که تا قبل از تو قاب شده بود و گوشه ی طاقچه خاک می خورد؛ تو یادمان دادی از ظرف آثار کلاسیک می شود اندازه ی یک مصرع(لقمه ای) برداشت و با شعر سعدی و حافظ در مترو و اتوبان زندگی کرد، خیلی چیزها را من از تو فهمیدم.

پی نوشت: کمی شخصی شد شاید هم کمی لوس، ادای دینی بود از سر وظیفه، هر چند حقیر و نه در خور آقای کارگردان


اشکان دژاگه یا(کاپیتان، هفته)

کاپیتان تیم ملی فوتبال در آلمان به دلیل آن چه که حالت نامتعادل می نامند در حین رانندگی دچار دردسر شده و باقی قضایا.

یک تیم ملی داریم که کلی امید به شمایلش دخیل می کنیم و سیستمی هم نداریم که این همه امید را نا امید نکنیم، پس مجبوریم برای این که به جام جهانی برویم هر که از نزدکی های ایران هم که گذر کرده و می شود برایش تابعیت ایرانی گرفت. رصد و شناسایی کنیم، اشکان دژاگه یکی از همان سرمایه هایی حاضر و آماده ای بود که در آلمان تربیت یافته و سرمایه گذاری شده بود و ما که خوراک آماده می خواستیم، یافتیم آن چه باشد پیدا می کردیم.

یک هفته 7 چهره؛ از عباس کیارستمی تا علی کریمی

طبیعتا خوراک آماده در بستری دیگر و با شرتیط دیگر رشد یافته اصلا الگوها و سبک زندگی دیگری دارد؛ شتر سواری که دولا دولا نمی شود، اشکان در راه رسیدن به جام جهانی برزیل اگر نبود قطعا مسیر مقدماتی به نهایی منتج نمیشد، می دوید و ده دقیقه نبودش تک گل آرژانتین شد، استفاده از آن همه خلاقیت و پتانسیل حاضر و آماده هزینه ای دارد، هزینه اش نادیده گرفتن خالکوبی است، نادیده گرفتن رانندگی در مستی است.

محصول دیگران واجد کیفیت مورد نظر دیگران است. نمی شود دست چین اش کرد، باید با تمام خصوصیاتش پذیرفت، پس لطفا عجالتا اشکان را تیتر یک نکنید، قدر هنرش در وسط زمین را بدانید و هر وقت هافبکی در حد و اندازه های او با الگوهای مورد نظر پرورش دادید آن وقت به فکر لحاظ کردن الگوهای اخلاقی در زمین فوتبال باشید، یادتان نرفته که یکی از همان اخلاقی ها که به ضرب کل حاجی فتل و عابدینی پیچ نیمکت یک تیم بلژیکی شده بود و بعدتر نیمه شب های جنجالی و... بگذریم.


ش.ک یا (بی خیال، هفته)

شهرام کاشانی خواننده لس آنجلسی در وضعیتی رقت انگیز سوژه شد و در شبکه های مجازی دست به دست شد.

واکنش برخی ها به اتفاقی در این سطح جالب توجه است، گویی تخریب وسیله نیست حالا هدف است، یعنی بر خلاف آن چه که تا امروز گمان می کردیم کسی یا جریانی تخریب نمیشود که هدفی به دست بیابید، بلکه تخریب می شود تا صرفا لذت تخریب کسب شود.

یک هفته 7 چهره؛ از عباس کیارستمی تا علی کریمی

وگرنه که آدمی در حدو اندازه های شهرام کاشانی چه دایره ی تاثیر گذاری و جریان سازی دارد که کلماتی را به او اختصاص داد، او خواننده ای است که از دوره ی اوج اش در قالب موسیقی ریتمیک چندین سال گذشته و از لحاظ شخصیتی هم که هیچ وقت قابل اعتنا نبوده، چه لزومی دارد بازتاب وضعیت رقت برانگیزش؟

مگر اینکه صرف تخریب لذت بخش باشد، وجودی که از خشم و حسادت پر می شود در ابتدا آدم ها و پدیده هایی را هدف می گیرد که نفع مشترکی با شخص تخریب کندده دارند اما رفته رفته خود خراب کردن سوار می شود، یعنی در ابتدا فرد مخرب از تخریب سواری می گیرد و بعد به مرور که خشم و حسادت تمام فرد را فرا گرفت این تخریب است که از فرد کام می گیرد و او تا حدی تخریب می کند که خودش خراب شود، هیولای خشم و حسادت در همه ی ما خفته است، می شود خفه اش کرد یا که پرورشش داد.


صادق چوبک یا(نویسنده، هفته)

زادروز نویسنده ایرانی بهانه ای است برای دریافت اهمیت ادبیات، ادبیات خوب شروع فلسفیدن است، شروع جور دیگری دیدن.

یک هفته 7 چهره؛ از عباس کیارستمی تا علی کریمی

با خواندن آثار چوبک حداقل در دو بخش نگاه تازه ای پیدا می کنید؛ یکی خرافه هایی که درگیرش هستیم، دیگری مفهوم استعمار که از آن آشنایی زدایی می شود و سهم تقصیر مردمی که مستعمره شداند موشکافی می شود، آثار چوبک واقع بینانه است و از زبانی بومی ولی در عین حال سلیس بهره می برد، تلاش کنید از چاپ های قدیمی تر آثار چوبک استفاده کنید، چاپ های جدید جرح و تعدیل های بسیاری دارد.

دیالوگ کوتاه از فیلم تنگسیر به کارگردانی امیر نادری برگرفته از رمان تنگسیر نوشته صادق چوبک: ««به خاطر مردم تغییر نکن این جماعت هر روز تو رو یک جور میخوان».
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      متشکرم

    • بدون نام

      مرسی ایمان عبدلی
      برای دلنوشته ات برای استاد کیارستمی

    • همین لحظه 22

      مثل همیشه عالی

    • علےرضا

      مرسی که بوفون رو قهرمانانه نگاشتی

    • سپیده

      چه بد که نظرِ منو تایید نکردید !!!

    • محمدی

      همیشه از سبک نوشتنت بدم می اومد ، الآن از شخصیت خودت هم بدم اومده .. اگر مسی یک شخصیت گرافیکی بازی کامپیوتریه ، تو چی و کی هستی ؟ یک آدم که سعی میکنه عقده هاشو پشت یک مشت کلمات قلمبه قایم کنه و با گنده گویی اظهار فضل کنه. . و یادش میره که تعصبات ... اش رو کنار بگذاره و سعی میکنه عقاید باطل و نابجاشو به خوانندگان تحمیل کنه . خوشحالم که همچین آدمی محدوده به یک مجله اینترنتیه و تریبون بزرگتری برای ارائه این ... در اختیار نداره .

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج