۴۷۵۰۶۲
۳ نظر
۵۰۶۳
۳ نظر
۵۰۶۳
پ

پاراگراف کتاب (۱۰۷)

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.

برترین ها: وقتي خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­اي را به عهده گرفته ام! اما وقتي دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خواني را جستجو کردم آنهم به اميد يافتن چند تعريف مناسب نه تنها هيچ نيافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقيده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل مي کند، اما به هر حال يک جستجو­گر قوي و مهم است و مي بايست مرا در يافتن ۲ يا ۳ تعريف در مورد كتاب کمک مي کرد؛ اما اين که بعد از مدتي جستجو راه به جايي نبردم، به اين معني است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.

راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه­ هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.

*****
مصاحبه اوریانا با محمدرضا شاه، در اکتبر سال 1973. فالاچی مینویسد: اعلیحضرت، در میان سالن با شکوهی که به منزله دفتر کار اوست، ایستاده و منتظر بود. به صحبت مختصر من که می خواستم از این که مرا به حضور پذیرفته بود تشکر کنم جواب نداد و بدون این که کلمه ای بر زبان بیاورد دستش را به طرف من دراز کرد و دست دادنش سرد و خشک بود و تعارفش برای اینکه بنشینم سردتر و خشکتر.
همه اینها بدون یک کلمه حرف و بدون یک لبخند. لبها مانند در بسته ای به هم فشرده شده بود و نگاه مثل سوز زمستان سرد بود. گویی شاه میخواست به خاطر چیزی مرا سرزنش کند و من نمیدانستم به خاطر چه چیز. شاید هم این رفتار از روی غرور بود و به خاطر این که روش شاهانه را از دست ندهد!

فالاچی: و هنوز یک لبخند در صورت شما از یک شهاب در آسمان نایاب تر است. آیا شما هیچ وقت می خندید اعلیحضرتا؟

محمدرضا: فقط وقتی که موضوع خنده داری اتفاق بیفتد. اما این موضوع باید خیلی خنده دار باشد که غالبا اتفاق نمی افتد. نه، من از آن آدم هایی نیستم که به هر موضوع احمقانه ای بخندم؛ اما شما باید درک کنید که زندگانی من همیشه یک زندگانی سخت و دشوار و خسته آور بوده است.
فقط دوازده سال اول سلطنت مرا تصور کنید که مجبور بودم چکار کنم، رم در سال 1953... مصدق... به یاد دارید؟ و تازه من به رنج های شخصی خودم کاری ندارم، من به رنج هایم در نقش یک شاه اشاره می کنم. البته من نمی توانم خودم را از شاه جدا کنم. پیش از مثل یک «مرد» بودن، من یک شاهم. شاهی که سرنوشتش به اتمام رساندن ماموریتش است. بقیه اهمیتی ندارد.

مصاحبه با تاریخ | اوریانا فالاچی
پاراگراف کتاب (107)
بعضی وقتا آدمی پیدا می شود که می خواهد چیز ناشناخته ای را به مردم بشناساند و همیشه هم مردم به ریشش می خندند و حتی گاهی هم اتفاق می افتد که او را به زندان می اندازند و سرانجام پس از مرگ آن مرد است که مردم متوجه می شوند حق با او بوده. آن وقت مجسمه اش را می سازند و این همان کسی است که به او می گویند: نابغه!

تیستو سبز انگشتی | موریس دروئون
پاراگراف کتاب (107)
به حضرت داوود وحی آمد که ای داوود خانه ای را برای من پاکیزه کن تا بدان خانه آیم. داوود گفت: بار خدایا کدام جا و چه خانه ای گنجایش تو را دارد؟ که عظمت و جلال تو را شاید؟

ندا آمد: آن دل بنده مومن من است.

گفت: خداوندا! چگونه آن را پاکیزه کنم و پاک گردانم؟

پاسخ شنید: عشق در او زن تا هرچه به ما نسبت ندارد سوخته گردد. آنگاه با جاروب حسرت جاروب کن تا اگر چیزی مانده باشد پاک بروبد. ای داوود از آن پس اگر سرگشته ای بینی در راه طلب ما آنجا را نشانش ده که بارگاه قدس ما آنجاست.

کشف الاسرار و عُدّة الابرار | خواجه عبدالله انصاری
پاراگراف کتاب (107)
ما نوع بشر جزئی از چیزی بسیار بزرگتر هستیم.

وقتی راه میرویم شاید سوسکی را زیر پا له کنیم، یا تغییری در هوا به وجود بیاوریم که به واسطه ی آن مگسی به جایی رود که در غیر اینصورت نمیرفت. حال بیاییم خودمان را در مَثَل چون حشره در عالمی برتر و مسلط فرض کنیم، آنگاه کاملا آشکار میشود که زندگی روزانه مان تحت تاثیر نیروهایی قرار دارد که اختیار ما بر آن بیش از اختیاری که سوسک بی نوا در زیر قدم های غول آسای ما بر زندگیش دارد نیست.

چه باید کرد؟ باید به هر راهی که میتوانیم از درک گردش کائنات و زمان بندی اقدام به عمل با آن استفاده کنیم که مجبور به جنگ با آن نشویم، با آن حرکت کنیم.

خاطرات یک گیشا | آرتور گلدن
پاراگراف کتاب (107)

کسی که وظیفه خاص انسان را به خوبی انجام می دهد هم عقلانی است و هم اجتماعی. برای به انجام رساندن وظیفه اجتماعی ام - یعنی وظیفه ام در قبال همنوعانم - باید دغدغه همه افراد بشر را داشته باشم. باید به خاطر داشته باشم که ما آدمیان برای یکدیگر آفریده شده ایم و به قول مارکوس، به دنیا آمده ایم تا مثل دست ها و دیدگان با هم کار کنیم و یار هم باشیم.
من وظیفه دارم به همنوعانم نیکی کنم و در ارتباط با آنها صبور باشم. مارکوس مخالف آن بود که وظایف اجتماعی مان را به طور گزینشی انجام دهیم؛ مثلا حتی با وجود اینکه با دوری از آدم های مزاحم، زندگی راحت تری خواهیم داشت، حق نداریم از مواجه شدن و تعامل با آنها پرهیز کنیم.
باید با چنین افرادی روبرو شویم و با هم برای سعادت مشترکمان تلاش کنیم. پاداش عمل به وظیفه اجتماعی چیزی به مراتب ارزشمندتر از قدردانی و تحسین یا همدلی دیگران است. پاداش عمل کردن به وظیفه اجتماعی مان از نظر مارکوس یک زندگی خوب است.

فلسفه ای برای زندگی | ویلیام اروین
پاراگراف کتاب (107)
بشر موجودی منطقی نیست، موجودی است منطق تراش. به هرکار دست زد و به هرچه عادت کرد، سعی میکند برای آن دلیلی بتراشد و عذر و بهانه ای بیاورد. وقتی حرف می زنیم، بیشتر می خواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را، کسی که قانع شده باشد، کسی که به اندیشه های خود ایمان داشته باشد، اصلا حرف نمی زند.
یادداشتهای شهر شلوغ | فریدون تنکابنی
پاراگراف کتاب (107)
هنگامی که زن ها عشق را بر هرچیز مقدم می دانند چه می کنند:

+ وقت و ارزش بیشتری صرف روابط شان می کنند.

+ دوست دارند با مرد زندگی شان صحبت کنند، با او باشند و روی ارتباطشان و حفظ و ادامه آن کار کنند.

+ دوست دارند برنامه ریزی کنند و لحظاتی خاص و به یاد ماندنی خلق کنند.

+ هرچه در توان دارند می کنند تا رابطه را صمیمی تر، نزدیکتر و ماندگارتر کنند.

سوء برداشت مردها از این ویژگی زن ها:

+ مردها فکر می کنند که ما زن ها مستقل و خودکفا نیستیم.

+ فکر می کنند پرتوقع و زیاده خواه هستیم.

+ فکر می کنند به تشویق و دلواپسی مبتلا هستیم.

+ فکر می کنند با این توقع از آنها که وقت و توجه خود را به ما بدهند، ما می خواهیم آنها را کنترل کنیم.

رازهایی درباره زنان که هر مردی باید بداند | دکتر باربارا دی آنجلس
پاراگراف کتاب (107)
نگرانی مثل همان قطره، قطره، قطره آب عمل می کند و قطره، قطره، قطره انسان را به دیوانگی می کشاند.

نگرانی قوی ترین آدم ها را هم از پای درمی آورد.

ترس، نگرانی، نفرت، خودخواهی و ناتوانی در سازش با جهان اطراف و واقعیت علل اصلی بیماریها و زخمهای گوارشی هستند.

پس: به خدا ایمان داشته باش، یاد بگیر که خوب بخوابی، عاشق موسیقی باش، جنبه مضحک زندگی را ببین و بدان که سلامتی و شادمانی برای تو خواهند بود.

آیین زندگی | دیل کارنگی
پاراگراف کتاب (107)
سر جان ماکدونال انگلیسی در باب اخلاق ایرانیان بدین قرار اظهارنظر نموده است: ایرانیان چنانکه مشهور است نژادی خوش سیما و مردمانی مهمان نواز میباشند و در مقابل مصائب بردباری و نسبت به بیگانگان مهربان هستند و در رفتار و کردار بینهایت مودب و ملایمند و حرکات و سکناتشان دلپذیر است.

گفتارشان گیرنده و دلفریب و مصاحبتشان گوارا و دلپذیر است و لکن در عوض فاقد بسیاری از صفات پسندیده اند چنانکه در تمام فنون مکر و حیله و دوروئی و ریاکاری ماهرند و نسبت به زیردستان شقی و غذار و در مقابل زبردستان افتاده و فروتن میباشند. ازین گذشته مردمی هستند بیرحم و کینه خواه و حریص فاقد ایمان و محروم از صفات قدرشناسی و شرافتمندی.

خُلقیات ما ایرانیان | سید محمدعلی جمالزاده
پاراگراف کتاب (107)
دروغ گفتن، هنری است که مانند هر هنر دیگر، همه ی نیروی آدمی را می طلبد. باید خودت را تمام و کمال در اختیارش بگذاری.
دروغ را باید اول خودت باور داشته باشی تا بتوانی دیگران را متقاعد کنی. لازمه ی دروغ گفتن، آتش شوق است. به این علت، دروغ بیش از آنچه می پوشاند، آشکار می کند. این کاری است که من از عهده اش بر نمی آیم. این است که فقط یک پناهگاه دارم: حقیقت.

گفتگو با کافکا | گوستاو یانوش
پاراگراف کتاب (107)
رنج بردن باعث فهمیدن می شود و ذهن را به تلاش برای شناختن وامی دارد، تا اینکه قواعد زندگی و تلخی و سختی را می شناسد و به درک و شعور می رسد.

ولی وقتی به فهمیدن و درک رسیدی، از آن به بعد دیگر خود فهمیدن باعث رنجت می شود.

دیگر هم از فهمیدن خودت رنج می بری، هم رنج فهمیدن آنچه دیگران درک نمی کنند و نمی فهمند و نمی بینند، به جانت نیش می زند و آزارت می دهد. ولی هرقدر در نادانی می شود درجا زد، در فهمیدن نمی شود.

وقتی چشم هایت باز شد، دیگر نمی توانی آن را ببندی و خودت را به نفهمی بزنی.

دالان بهشت | نازی صفوی
پاراگراف کتاب (107)
جنگ سیاه و سفید است. البته در نظر کسانی که در حاشیه هستند. برای کسانی که واقعا در صحنه جنگ هستند، رنگ های زیادی وجود دارد، رنگ های تند، خیلی زننده، خیلی سرخ، خیلی نارنجی، خیلی آبکی و ملتهب؛ اما برای دیگران جنگ مانند اخبار فیلم های کوتاه خبری است.
دارای نقش، آلوده، با رگبار صداهای منقطع و تعداد زیادی آدم های خاکستری که حمله می کنند، یا گامهای سنگین برمی دارند یا به زمین می افتند. همه اینها در جای دیگر اتفاق می افتد.

آدمکش کور | مارگارت اتوود
پاراگراف کتاب (107)
وای بر مردمی که مذاهب و قبایل بسیاری دارند، اما در بین آن ها از دین خبری نیست. وای بر مردمی که می پوشند آنچه را که خود نبافته اند و می خورند و می نوشند آنچه را که خود نفشرده اند.

وای بر مردمی که مستبدان را قهرمانان می پندارند و کشورگشایان شجاع را مهربان و دلسوز می انگارند. وای بر مردمی که در رویا از غریزه ی خویش متنفرند و در بیداری برای ارضای آن سختی های بسیاری را متحمل می شوند.

وای بر مردمی که جز به دنبال اجساد بانگ برنمی آورند و جز به ویرانه ها افتخار نمی کنند و جز زمانی که گردن به زیر تیغ نگذاشته باشند، طغیان نمی کنند.

وای بر مردمی که سیاستمدارانش همچون روبهان، فیلسوفانش همچون شعبده بازان و هنرهایشان تنها تقلید و دنباله روی از دیگران است.

وای بر مردمی که حاکمان خویش را با ساز و دهل می پذیرند و رها می کنند تا بار دیگر با صدای ساز و دهل به استقبال حاکم دیگر بروند.

وای بر مردمی که دانشمندانش از گنگی زمانه، زبان فروبسته اند و مردان قدرتمندش هنوز در بستر آرمیده اند.

وای بر مردمی که به بخش های گوناگون تقسیم شده اند و هربخش خود را یک امت می داند.

باغ پیامبر و خدایان زمین | جبران خلیل جبران
پاراگراف کتاب (107)
طرف آمده منزل شما هفت تا هم هلو خورده هسته ها را ردیف چیده یعنی آثار جرمش هم در پیش دستی مقابلش باقی و مشهود و قابل ملاحظه است بعد هی می گویی چرا هیچی میل نمی کنین؟

عزیز من ایشان با خوردن یک نصف زردآلو الان در حالتی است که اورژانس لازم میشود. تعارفات ما گاهی رسما انسان را اشتقاق می دهد. یعنی به دو بخش مساوی تقسیم می کند از وسط!

چقدر خوبیم ما | ابراهیم رها
پاراگراف کتاب (107)
عشق در عمل، در قیاس با عشق در رویا چیزی خشن و سهمگین است.

عشق در رویا آزمندِ عمل فوری است، بدون معطلی و در پیش دیدگان همه...

آدم ها حاضرند جانشان را هم بدهند، منتها به شرطی که آزمون، دشوار و طولانی نباشد و زود تمام شود! همگان هم آنچنانی که گویی در تئاتر، تماشا کنند و دست بزنند! اما عشق فعال کار شاق و پایمردی می خواهد.

برادران کارامازوف | فئودور داستایوفسکی
پاراگراف کتاب (107)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • پریسا

      وقتی چشم هایت باز شد، دیگر نمی توانی آن را ببندی و خودت را به نفهمی بزنی.

    • فیزیولوژیست

      دالان بهشت خاطرات یک گیشا و برادران کارامازوف عالین عالی

    • بدون نام

      جالب بود
      متن ها ایرانی باشه بنظرم بهتره

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج