گفتوگوی «ایران» با اکبر عالِمی کارشناس رسانه درباره ادبیات مجریان تلویزیون:
اکبر عالمی: هنرمند استخدام کنید؛ نه هنرورز
اکبر عالمی یکی از چهرههای با تجربه در عرصه سینما، تلویزیون و البته مستندسازی است که بهعنوان مجری و گوینده در برنامههای انگشتشمار، اما با کیفیتی حضور پیدا کرد و خاطره این حضورها همچنان در ذهن مردم زنده است.
وبسایت روزنامه ایران - محسن بوالحسنی: اکبر عالمی یکی از چهرههای با تجربه در عرصه سینما، تلویزیون و البته مستندسازی است که بهعنوان مجری و گوینده در برنامههای انگشتشمار، اما با کیفیتی حضور پیدا کرد و خاطره این حضورها همچنان در ذهن مردم زنده است. عالمی دانشیار دانشگاه تربیت مدرس در کنار فعالیتهای هنری و آموزشی عضو فرهنگستان هنر و فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم بود و امروز بسیاری از کارشناسان از او بهعنوان «معمار کلمه با دانشی چند وجهی» یاد میکنند. ساخت برنامههای هنری و فرهنگی تلویزیونی در زمینه سینما همراه با اجراهای حرفهای ماندگار و نقدهای تأثیرگذار فیلم، بیش از چهار دهه تدریس در دانشگاههای هنر، مدیریت لابراتوارهای سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان تلویزیون، همچنین ساخت حدود ۳۰ فیلم مستند، تألیف و ترجمه... بخشی دیگر از کارنامه اوست که او را به صورت تمام و کمال به یک کارشناس حوزه رسانه تبدیل کرده است. اکبر عالمی در این گفتوگو بیشتر علاقه داشت درباره کیفیت برنامهها و ادبیاتی که بر زبان مجریان و گویندگان این رسانه جاری است حرف بزند که بخشی از آن را میخوانید.
تلویزیون ما چه در حوزه فیلمسازی و چه در حوزه تربیت مجریان کارآزموده و با سواد توانسته موفق عمل کند یا به نوعی الگویی برای ادبیات شفاهی و کتبی جامعه باشد؟
من فکر میکنم رسانه ملی واژهای بسیار سنگین و مقدس است و نمیتوان طوری از آن استفاده کنیم که لوث شود. ممکن است برای بعضیها این تصور را ایجاد کند که در رسانهای مقدس و ملی همه به طور تمام و کمال دارند به وظایفشان عمل میکنند. باید عملکرد رسانه توسط کارشناسان اندیشمند با تفکرات گوناگون ارزیابی شود و حاصل آنها اعلام شود که آیا عملکرد صدا و سیمای ما به وسعت و ژرفای این عنوان هست یا نیست. مسألهای که خیلی وقتها مغفول میماند این است که کلاس درس با منبر، منبر با تلویزیون، تلویزیون با رادیو، رادیو با سخنرانی، سخنرانی با همایش تفاوت دارد. اینها رسانههای مختلفی هستند با کارکردهای گوناگون. ما این رسانهها را گاهی با هم اشتباه میگیریم و فکر میکنیم کلاس درس میتواند در تلویزیون برگزار شود یا برعکس.
البته ما میتوانیم از شیوه تأثیر غیر مستقیم استفاده کنیم، بدون اینکه مخاطبمان را اذیت کنیم. مثالی که میتوانم بزنم فیلم Mrs. Doubtfire است که در مذمت طلاق و از هم پاشیده شدن خانواده ساخته شد. تأثیر این فیلم در زمان اکران به حدی بود که بسیاری از مردم دنیا با این فیلم گریستند و برخی از آنها که در آستانه طلاق بودند، از تصمیمشان صرفنظر کردند. این کاری است که فقط هنر و هنرمند میتواند انجام دهد (شیوه تأثیر غیر مستقیم) و نه موعظه و پند یا شعار...! هنرمندان میتوانند با شیوه تبلیغ غیر مستقیم یک شیوه درست را به تماشاگران القا کنند بدون اینکه تماشاگر متوجه شود که این آدم چه گونه حرفش را به کرسی نشاند. به قول معروف مخاطب حس نمیکند که گوینده پیام و خود پیام، کی آمد، کی شد!... اینها را گفتم تا به این نکته برسم که باید برای اصلاح امور از هنرمندان دعوت کرد و نه هنروران یا هنرورزان. تفاوت است بین این دوگروه با هنرمند. هنرمند کسی است که خلاقیت دارد و از راه دل وارد میشود. نه از راه در...! حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را.
اما آنچنان که باید و شاید برای ضعفهایی که در بخش هنری و زیباشناختی تلویزیون اتفاق میافتد فکری نمیشود؟ از ادبیات عجیب و غریب بسیاری مجریهای تلویزیون گرفته تا رفتارها و....
گویندگان و مجریان صدا و سیما که باید نماینده حافظ و سعدی و عطارها باشند در عمل وقتی حرف میزنند و یکدفعه چشمدرچشم مردم و جلوی دوربین یک برنامه میگویند: «راستیآتش.» من از شما میخواهم این کلمهای که فلان گوینده گفت را روی کاغذ بنویسید تا بهعنوان مثال بدهیم به یک گوینده دیگر آن را بخواند. واقعیت را بخواهید من که نمیتوانم این کلمه را روی کاغذ بنویسم. گوینده اما چنین چیزی میگوید و فکر میکند نوآوری کرده. یا گوینده دائماً میگوید در واقع در واقع....مدام میگوید در واقع...این چیزهاست که براستی بخشی از مشکل است.
این سهلانگاریها ریشه در کجا دارد؟
به این نکته باید دقت داشته باشیم زمانی که رادیو در ایران آغاز به کار کرد، خیلی از جوانهای آن زمان آرزو داشتند صدایشان از بلندگوی رادیو پخش شود و مدیری مثل آقای «معینیان» بسیار سختگیر بود و آن زمان تا سال ۱۳۳۷ خورشیدی که تلویزیون برای تهران و شهرری برنامه پخش میکرد، من با رادیو قد کشیدم و تمام نوجوانیام پای رادیو سپری شد، تلویزیون پنج ساعت برنامه پخش میکرد که آن زمان اسمش «تلویزیون ایران» بود. این جعبه جادو را نگاه میکردم و مدتی هم جذبش شدم، اما باز برگشتم به سمت آن چیزی که برایم جذابیتی متفاوت داشت یعنی رادیو. میخواهم این را بگویم که آن دوره حرف زدن گویندگان رادیو برای من الگو بود و زمانی که برنامههایش را میشنیدم از آنها فن بیان میآموختم. میخواهم این نتیجه را بگیرم که وقتی کسی گوینده رادیو یا تلویزیون میشد تاج افتخاری روی سرش قرار میگرفت که هم خود گوینده به آن افتخار میکرد، هم سازمان صداوسیما.
سازمان متوجه بود که این گویندهها سرمایههای معنوی تشکیلات خواهند بود. یادمان باشد که مجریان و گویندگان باید الگوهای سخن گفتن، رفتار و پوشش جامعه باشند. مؤکداً میگویم که اینها الگوهای زبان مادری ما هستند و باید میراثدار بزرگانی که دنیا به آنها مینازد باشند اما خیلی راحت میآیند جلوی دوربین و به قیمت شیرینبازی و تنوع و مردمپسند بودن چیزهایی میگویند که واقعاً آدم در میماند. ۱۳ هفته طول میکشد تا مردم با یک برنامه تلویزیونی اُنس بگیرند و به آن عادت کنند، اما بعد از چند قسمت میبینیم یکدفعه مجری عوض شد! مگر میشود گوینده را دمبهدم عوض کرد؟ مردم بزرگترین داور هستند و نمره نهایی را آنها میدهند. از سالهای دور یک قانون نانوشته در عرصه رسانه وجود داشته و دارد که میگوید: «هیچکس نباید ستاره شود».
پس شما هم موافق هستید که این ادبیات کلامی و رفتاری تأثیر شایسته و مثبتی روی فضای جامعه نمیگذارد؟
بله. یک عبارت دو کلمهای به شما میگویم و از شما هم میخواهم آن را با کلمات درشت و سیاه بنویسید: «روانشناسی تأثیر.» روانشناسی تأثیر به سه دوره تقسیم میشود: کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت. نتیجه این تأثیر را به صورت الگوهای رفتاری و... میتوانید براساس این سه بخش در بطن جامعه و مردم ببینید. متأسفانه گویندگان ما به محض آن که سعی میکنند شیک حرف بزنند، همان لحظه، لحظه سقوطشان است.
البته گفتوگو کردن درباره این مسئله که مسئلهای عمیقی نیز است فرصتی بهتر و بیشتر میطلبد تا در مجال مفصل بتوان به زوایای آن پرداخت.
مکث
باید به مجریها آموزش داد که وقتی جلوی دوربین میروند سعی کنند خودشان باشند نه اینکه ادا و اطوار در بیاورند و... اساس و ریشه اعتلا و ترقی هر جامعهای بیشک امر آموزش است. اگر میبینید ژاپن بعد از ناکازاکی و هیروشیما مثل ققنوس از دل آتش دوباره سر بیرون آورد بهدلیل همین توجه به بحث آموزش درست است و بسترسازی مناسب. پشت سر هر تحولی در یک جامعه استوار باید سایه یک مدیر را جستوجو کنیم. مدیر است که میتواند بستری از بالندگی و پیشرفت را فراهم بیاورد. بعد از یک مدتی هم باید این مدیران ارزیابی شوند تا مشخص شود عملکردشان چگونه بوده است. بعضیها فقط رفع تکلیف میکنند و نه کار. من همیشه به دانشجویانم میگویم که اگر عاشق کارشان نیستند، باید بسرعت آن کار را ترک کنند.
پ
نظر کاربران
کاش جناب علی اکبر عالمی وزیر آموزش و پرورش یا وزیر علوم یا رییس جمهور و یا رییس سازمان صداو سیما بود و با درایت و شجاعت کامل آموزش این جامعه مسموم بیمارگونه لجام گسیخته را هدایت می نمود ! افسوس و هزار افسوس که گویا قرار نیست مردم با تربیت باشند