فیلمی که رهبر انقلاب سه بار آن را ستایش کردند
ابراهیم حاتمیکیا کارگردان فیلم سینمایی «موسی کلیمالله» درباره این دیدار و توصیف مقام معظم رهبری از فیلم گفت: «من هیچ وقت کلمات و جزئیات در یادم نمیماند ولی این را یادم هست که سه بار گفتند «عالی بود» و نفس من باز شد.»
روزنامه ایران: رسانه KHAMENEI.IR بهمناسبت روز ملی سینما در گفتوگوی تفصیلی با ابراهیم حاتمیکیا کارگردان برجسته سینمای ایران به بررسی چگونگی شکلگیری و ادامه پروژه فیلم سینمایی «موسی کلیمالله»، روایتهایی درباره سابقه تعاملات این کارگردان سینما با حضرت آیتالله خامنهای از جمله دیدار اخیرش با رهبر معظم انقلاب پس از نمایش فیلم برای ایشان و نکاتی درباره جنگ ۱۲ روزه اخیر پرداخته است. همچنین روایتی از حاشیه این گفتوگو نیز از طریق این سایت، در دسترس مخاطبان قرار گرفت. در این گزارش، بخشهایی از گفتوگو با ابراهیم حاتمیکیا را مرور میکنیم.
سه بار گفتند عالی بود
ابراهیم حاتمیکیا کارگردان فیلم سینمایی «موسی کلیمالله» درباره این دیدار و توصیف مقام معظم رهبری از فیلم گفت: «من هیچ وقت کلمات و جزئیات در یادم نمیماند ولی این را یادم هست که سه بار گفتند «عالی بود» و نفس من باز شد. ببینید! وقتی میگفتند آقای میرباقری دارد فیلم مختار را میسازد و هفت سال برای ساختن آن وقت گذاشته، من میگفتم گلی به جمالش، باید این آدم را طلا گرفت که هفت سال سر یک فیلم ایستاده. من یکساله کار میکردم ولی الان پنج سال است که در این فیلمم و هنوز پروژه اصلی که سریال است کلید نخورده؛ یعنی من فقط داشتم آن آزمایشهای اولیه را انجام میدادم. بعضی گفتند خب این فیلم سینمایی را ساختید، اما بهتر بود از اول میرفتید همان سریال را میساختید. بابا! این اسب دارد حرف میزند؛ فهماندن این کار زحمت دارد.»
من یک سربازم
من داشتم در مورد حاج قاسم کار میکردم؛ حدود شش ماه وقت گذاشته بودم و داشتم درباره عملیات بوکمال کار میکردم و تقریباً ساختار کار و فیلمنامه را به دست آورده بودم که یک موانعی به دلیل آن موقعیتها جلوی پایم افتاد که حالا نمیخواهم در موردش حرف بزنم. بعد، قصه حضرت موسی به من پیشنهاد شد که ما خبر داشتیم آقای سلحشور - خدا رحمت کند ایشان را - قرار بود کار کند و بعداً آقای شورجه قرار شد کار کند، ولی ایشان هم مشکل پیدا کرد و نتوانست ادامه بدهد، لذا این کار بر زمین مانده بود. به یک عدهای هم گفتیم، گفتند ما نمیتوانیم بیاییم یا اگر بیاییم هم یک شرط وشروطهایی داریم که به من برخورد؛ یعنی دلخور شدم که باید منت بکشیم که در یک چنین حوزهای که حوزه قرآنی و در مورد حضرت موسی است، کار بشود. بنابراین، من یک بله کوچکی گفتم، منتها با خودم میگفتم تو فیلمساز قصههای اجتماعی در مورد نسل جنگ حساب میشوی و حالاداری میآیی در یک حوزهای که اصلاً مال تو نیست! این جهان سینمای تاریخی و مذهبی چیزی است که من در آن اصلاً هیچ تجربهای ندارم و کار نکردهام. اینها دغدغههای من بود و به همین خاطر تردید داشتم، ولی تمام اینها با اذنی که از شخص رهبر انقلاب گرفتم برطرف شد؛ یعنی به خود آقا نامه نوشتم و از ایشان خواستم که به من راهنمایی بدهند که آیا من در این پروژه حضرت موسی بِایستم یا نه. لذا از خود آقا اذن خواستم، ایشان هم نظر دادند؛ حالا جزئیاتش الان دقیق یادم نمیآید، ولی یک چیزی نوشته بودند و اشاره کرده بودند که خوب است کار بکنید و حتماً شما در این کار باشید. بنابراین، من دیگر مأمور شدم. من هم آدم مأمور و سربازی هستم که به من مأموریت میدهند و میفهمم چه کار باید بکنم و وارد این عرصه شدم؛ عرصه فیلم حضرت موسی.
سریالش را هم میسازم
من یک فیلمنامه نوشتم - همین فصلی که شماها در سینما دیدید - این فیلمنامه نزدیک هزار دقیقه بود و من این هزار دقیقه را در ۱۳۰ دقیقه خلاصه کرده بودم، آنطور که بهاصطلاح برای سینما کافی است؛ امّا الان میخواهم سریالش را بسازم. تجربه این فیلم سینمایی در سینما برای من بهغایت مهم بود که ببینم وقتی اکران شود و مردم بیایند سینما، چه کسانی میآیند؛ آیا فقط مذهبیها میآیند؟ آنهایی که اهلیتی دارند، به این بحثها علاقهمند میشوند؟ تصور اولیهام این بود؛ مثل فیلمهای جنگی خودم، میگفتم حتماً یک بسیجی بیشتر به اینها تن بدهد و دل بدهد. بعد که فیلم آمد در سینما، اتفاقی که افتاد این بود که دیدم به طرز حیرتآوری طیف بهاصطلاح غیرمذهبی که اصلاً علقه با اینگونه فیلمها ندارد، با این فیلم ارتباط بسیار عمیق عاطفی ایجاد کرده! خب خدا را خیلی شکر کردم که چنین اتفاقی برای آن افتاده. این چیزی که میگویم، به قاعده تحقیق است؛ یعنی کاملاً دراینباره تحقیق کردیم. این خیلی مهم بود برایم که نسل جوان به این فیلم اقبال کرد.
تجربه کافی نیست
من چهل سال است دارم فیلم میسازم و نسلی با من بزرگ شده. الان بعضی وقتها من یک جاهایی میروم، یک نفر پیرمرد بغلم میایستد با ریش بلند و موهای سفید، میگوید من این فیلم اوّل تو را دیدهام، مثلاً فیلم «دیدهبان» تو را دیدهام. بحث من این است که من چهل سال تجربه دارم ولی وقتی وارد عرصهای با این مختصات میشوم، باید زحمت بکشم و با همه قوا کار کنم. ما یک فیلم سینمایی صدوسیدقیقهای ساختیم که از آن فهمیدیم بعضی نکاتش را باید کمتر بگوییم، بعضی نکاتش را باید بیشتر بگوییم، بعضی جاها را باید جور دیگری بگوییم یا در این حوزههایی که مثلاً مربوط به مدارک دینی میشود، باید اینقدر به آن نزدیک بشویم و اینقدر نزدیک نشویم. اینها باعث شد که این تجربه را به دست بیاوریم.
باید کارم را شروع کنم
من در طول این پنج سال، یک لحظه بیکار نماندم و با تمام قوا مشغول بودم؛ جمعهها هم سر این کار بودم، کرونا هم گرفتم سر این کار بودم، با همین مختصات کار میکردم و کار را تعطیل نکردم. طبعاً الان هم با این انرژی دارم وارد میشوم که ولی امرم، کسی که بالای سرم است، این آدم با آن مختصات مذهبیاش، با آن تعلقات مذهبیاش، با آن علمش، فیلم را میبیند و میگوید عالی است، عالی است، عالی است و اشاره میکند که همین را ادامه بدهید؛ نزدیک به این مضمون که بقیهاش را هم به همین خوبی بسازید. پس من دیگر باید کارم را شروع کنم.
پای این کار میایستم
ما همه وجودمان را گذاشتهایم و این فیلم هم اگر عمری باشد و من سر این فیلم باشم، باید آخرین کاری باشد که من میکنم. خب چه کنیم که بعضیها این را تحمّل نمیکنند یا من را قیاس میکنند با آن فیلمسازی که مثلاً دارد فیلم شهری میسازد و روزی بیست دقیقه فیلم میگیرد! بابا این فیلم تاریخی است و من در یک ذرّه جا باید این فیلم را بسازم. من دو تا پلان بخواهم بگیرم از این طرف به آن طرف، باید یک روز بعدش بگیرم؛ نمیتوانم همان لحظه این تصویر را بگیرم، از بس جایم تنگ است. از این چیزها بگیر تا موارد دیگری که سر این کار دارم و هر آنچه ما انجام دادیم، خدا را صد هزار مرتبه شکر، ادّعا میکنم و پایش هم میایستم؛ هر چقدر هم بخواهند نماینده بیاورند و بازرس بیاورند پای این کار، من میگویم که ما هیچ چیزِ دورریزی در این فیلم نداشتیم.
ارسال نظر