عاشقان تگزاس آمریکا، پارک مشهور تهران را پاتوق کردند
روزنامه شرق در گزارشی تکاندهنده، به بررسی جزئیات حمله خونین به یک خانواده در پارک نهجالبلاغه تهران پرداخته است؛ حادثهای که عصر جمعه ۲۵ مهرماه رخ داد و بار دیگر سایه سنگین ناامنی را بر سر یکی از محبوبترین فضاهای تفریحی پایتخت انداخت. این گزارش با روایت شاهدان و قربانیان، از ضعف مدیریت شهری، تأخیر نیروهای انتظامی و نبود زیرساختهای امنیتی در پارک نهجالبلاغه پرده برمیدارد.
برترینها: روزنامه شرق در گزارشی تکاندهنده، به بررسی جزئیات حمله خونین به یک خانواده در پارک نهجالبلاغه تهران پرداخته است؛ حادثهای که عصر جمعه ۲۵ مهرماه رخ داد و بار دیگر سایه سنگین ناامنی را بر سر یکی از محبوبترین فضاهای تفریحی پایتخت انداخت. این گزارش با روایت شاهدان و قربانیان، از ضعف مدیریت شهری، تأخیر نیروهای انتظامی و نبود زیرساختهای امنیتی در پارک نهجالبلاغه پرده برمیدارد.

مریم جولایی در روزنامه شرق نوشت: عصر جمعه، ۲۵ مهرماه، یکی از همان روزهای پاییزی تهران بود که هوای ملایم و آفتاب کمرمق، خانوادههای زیادی را به پارک نهجالبلاغه کشانده بود؛ یکی از بزرگترین فضاهای تفریحی غرب تهران که قرار بود مأمن آرامش باشد، نه میدان خشونت. مرضیه و خانوادهاش هم برای ساعتی قدمزدن و استراحت راهی پارک شدند؛ اما مسیرشان در تونل معروف میان فاز یک و دو، به صحنهای از ترس، خون و بیپناهی تبدیل شد.
سابقه تاریک یک پارک مشهور
پارک نهجالبلاغه سالهاست که یکی از محبوبترین مقاصد تفریحی شهروندان تهرانی است؛ اما در کنار شهرتش به خاطر فضای سبز و مسیرهای پیادهروی طولانی، نام آن بارها در خبرهای ناگوار هم تکرار شده است. در زمستان سال گذشته، قتل یک مرد جوان در همین پارک خبرساز شد. او و نامزدش هنگام پیادهروی در تاریکی شب هدف حمله دو زورگیر قرار گرفتند و پسر جوان جان خود را از دست داد. پلیس بعدتر از بازداشت اعضای باندی خبر داد که در مسیرهای تاریک پارک و اطراف آن دست به سرقتهای خشن میزدند.
این تنها حادثه مرگبار نبود. در پروندهای دیگر، چند نفر با قمه و چاقو به رهگذران پارک حمله کردند و اموالشان را ربودند. مسئولان شهری هر بار وعده «افزایش گشتهای امنیتی» را دادند، اما بهگفته بسیاری از شهروندان، هنوز نقاطی در پارک وجود دارد که «امنیت» در آنها بیشتر شبیه به واژهای روی تابلوست تا واقعیتی قابل لمس. تونل نور همان مسیری که فاز یک و دو پارک را به هم وصل میکند، یکی از همین نقاط کور است.
آغاز یک عصر خانوادگی
مرضیه روایتش را از آن روز اینگونه آغاز میکند: «حدود ساعت چهارونیم بعدازظهر با خانوادهام، خانواده برادرم و خانواده خواهرم برای پیادهروی رفتیم. بچهها با شور و شوق دویده بودند جلو. هوا عالی بود. از مسیر تونلی رفتیم که فاز یک و دو را به هم وصل میکند، اسمش تونل نور است. من کمی از بقیه عقب ماندم که ناگهان دو نفر از پشت سر به من حمله کردند. احتمال میدادم قصد دزدی دارند. کیف همراهم نبود و احتمال دادم شاید دنبال طلا یا موبایل بودند. یکی از آنها از پشت روسریام را گرفت و مرا به زمین کوبید. شوهرم و برادرم هنوز از تونل خارج نشده بودند. وقتی صدای درگیری را شنیدند، برگشتند سمت من. طبیعی بود، هر مردی وقتی ببیند همسرش را زدهاند، خودش را میاندازد وسط». درگیری شروع میشود. دو مهاجم ابتدا بدون سلاح هستند اما با مشت و لگد حمله میکنند. وقتی برادر و شوهر مرضیه درگیر میشوند و مقاومت میکنند، دو نفر دیگر به مهاجمان اضافه میشوند؛ این بار نه با دست خالی که با قمه و چوب به دوستانشان میپیوندند.
مرضیه میگوید: «چهار نفر شدند. قمهها حدود نیممتر طول داشتند. همسرم را زدند چون مقاومت میکرد. خون از سر و صورتش میرفت. شوهر خواهرم را لخت کردند و با کمربند زدند. او مردی 50ساله و بیمار است. همه این اتفاقها جلوی چشم ما، جلوی چشم چهارتا بچه خردسال رخ داد. صحنه وحشتناکی بود».
بچهها و رد خون در تونل
در میان فریادها و ترس، چهار کودک خردسال، دختر 10ساله مرضیه، پسر هشتساله برادرش، دختر چهارساله خواهرش و نوزاد 18ماههای در کالسکه با چشمانی وحشتزده شاهد این صحنهها بودند و بهشدت گریه میکردند. مرضیه میگوید: «بچهها شوکه شده بودند. کل مسیر خونآلود شده بود. بعدا دیدیم چند متر از مسیر تونل پر از خون همسرم بود. مردم دور ما جمع شده بودند اما همه ترسیده بودند. دو، سه جوانمرد فقط جلو آمدند که آنها را هم زدند».
آنطور که مرضیه میگوید در همان لحظات چند نفر با پلیس تماس گرفتند اما تا پلیس برسد زمان زیادی طول کشید. بهانه پلیس هم این بوده که آدرس دقیق ندادید تا مأمور بتواند شما را پیدا کند. او میگوید: «از پنج شماره مختلف زنگ زدیم. حتی خودم با پلیس صحبت کردم و گفتم مگر تهران چندتا پارک نهجالبلاغه دارد؟ چندتا پل معلق یا تونل دارد؟ چرا نمیتوانید ما را پیدا کنید؟».
مرضیه تأکید میکند که بیش از یک ساعت و نیم طول کشید تا نیروهای پلیس به محل برسند: «اورژانس زودتر رسید، ولی آنها هم گفتند این قسمت جزء محدوده کاری ما نیست! همسرم خون زیادی از دست داده بود. مسیر تندرستی پارک به اسم راه فدک معروف است. همانجا بودیم. اعتراض کردیم که چرا دیر آمدید، گفتند وظیفه ما نبود. اما بعد فهمیدیم که دقیقا جزء محدودهشان بوده».
نگهبانی که حتی از کیوسک بیرون نیامد
مرضیه از رفتار نگهبانان پارک هم بهشدت گلایه دارد: «در تونل یک کیوسک نگهبانی بود. نگهبان داخل بود اما حتی برای چند لحظه از جایش بیرون نیامد که ببیند چه خبر شده. نه تماس گرفت، نه بیسیم زد. با خودم گفتم شاید ترسیده، طبیعی است انسان در این شرایط بترسد، اما دستکم میتوانست به جایی، به کسی، به نیروهای امنیت پارک زنگ بزند. بعد از درگیری، نگهبانان موتورسوار هم آمدند ولی گفتند قانون اجازه نمیدهد کسی را سوار کنند تا دنبال مهاجمان برویم. شوهرخواهرم با بدن زخمی گفت من سوار میشوم و نشان میدهم کجا رفتند، گفتند نه، ضابطه ما اجازه نمیدهد. برای مردم عادی که میرسند قانونمدار میشوند».
مرضیه در ادامه میگوید: «اصلا نگهبانان با پلیس تماس نگرفته بودند، در حالی که گفتند تماس گرفتیم. چون پلیس وقتی رسید سراغ من را گرفت، یعنی با شماره من تماس گرفته شده بود، نه آنها».

ورود دیرهنگام پلیس
به گفته مرضیه، حدود یک ساعت و نیم بعد از حادثه، یک پلیس با موتور بدون تجهیزات وارد صحنه میشود. مرضیه میگوید: «هوا تاریک شده بود. ما هم ترسیده و شوکه بودیم. اعتراض کردیم که چرا دیر آمدید. میگفتند آدرس اشتباه دادهاید. میگفتم ما که گفتیم تونل نور، مگر چندتا تونل نور داریم؟ قمهکشها رفته بودند، خطری نبود، فقط بیایید و گزارش بگیرید. ولی حتی آن موقع هم برخوردشان سرد بود».
او اضافه میکند که همسرش به بیمارستان منتقل شد و پزشکان گفتند خون در سرش لخته شده است و باید بستری بماند: «از فردای آن روز خودم افتادم دنبال پیگیری. رفتم دفتر مدیریت پارک».
دیوار سکوت در دفتر مدیریت
آنطور که مرضیه میگوید، برخورد مدیر پارک نهجالبلاغه چیزی که انتظار داشت نبود. او این دیدار را اینطور روایت میکند: «به دفترشان رفتم و گفتم اجازه بدهید دوربینها را چک کنیم. گفتند باید روال قانونی طی شود. ما هم از طریق دفاتر الکترونیک قوه قضائیه شکایت کردیم و بعد نامه گرفتیم برای بررسی دوربینها. با آن نامه برگشتیم پیششان، اما باز ما را حواله دادند به بخشهای بالاتر. گفتند دسترسی ندارم! برایم سؤال است چطور مدیر پارک دسترسی به دوربینهای محل کار خودش ندارد».
او میگوید چهار روز تمام میان شهرداری، حراست و دفتر حقوقی پاس داده شده تا بالاخره اجازه دیدن تصاویر را بگیرد: «وقتی بالاخره تصاویر را بررسی کردیم، فهمیدیم همانجا که حمله شده نقطه کور است. هیچ دوربینی وجود نداشت. اطراف تونل هم دوربینها خیلی محدودند. یعنی نهفقط امنیت نیست، حتی امکان پیگیری بعد از حادثه هم نیست».
زخمهای تازه روی زخمهای کهنه
برای مرضیه، ضربات قمه و صحنههای خون فقط بخشی از ماجرا بود؛ زخم اصلی از بیتفاوتی و بیپناهی آمد. او میگوید: «ما مصدوم بودیم، ولی خودمان دنبال سرنخ میگشتیم. خودمان باید کارآگاه میشدیم. از پلیس حمایتی ندیدیم، از شهرداری هم کمکی به ما نرسید. حتی یک همدردی ساده هم نکردند. مدیر پارک نهتنها همدردی نکرد، بلکه ما را متهم کرد که چرا اصلا آنجا بودیم! انگار ما مقصریم که جمعه عصر برای پیادهروی به یک پارک نزدیک خانه رفتیم».
او میگوید که بارها به دفتر مدیریت مراجعه کرده و هر بار با سردی روبهرو شده است: «هیچکس نگفت متأسفم. هیچکس نگفت پیگیری میکنیم. فقط پاسکاری و بیتفاوتی بود. این برای من و خانوادهام از خود حادثه آن شب دردناکتر بود».
هیچکس مسئولیت را به عهده نمیگیرد
حادثه خانواده مرضیه در همان نقطهای رخ داده که پیشتر هم شهروندان از نبود روشنایی و نگهبان گلایه کرده بودند. تونل نور، با طولی حدود ۱۵۰ متر، فازهای اصلی پارک را به هم وصل میکند و در ساعات عصر و شب به دلیل سایهروشن شدید و مسیر باریکش، محل مناسبی برای پنهانشدن مهاجمان است.
این اتفاقها در حالی رخ میدهد که بخش زیادی از مشکلات امنیتی در بوستانها به نبود تعریف روشن از وظایف میان شهرداری، نیروی انتظامی و شرکتهای پیمانکار برمیگردد. نگهبانان اغلب از نیروهای پیمانکاری هستند و اختیار اقدام مستقیم ندارند. همین خلأ باعث میشود در لحظات بحرانی، کسی مسئولیت را بر عهده نگیرد.
تکرار الگوی خطر
حادثه مرضیه یادآور الگوی تکرارشوندهای در مدیریت فضاهای عمومی تهران است؛ فضاهایی که در روز امن و پررفت وآمدند اما در ساعاتی خاص به نقاط بیدفاع شهری تبدیل میشوند. سال گذشته در پارک چیتگر هم چند مورد زورگیری و درگیری مشابه گزارش شد. پلیس پس از آن وعده استقرار گشتهای بیشتر داد، اما در عمل بسیاری از پارکها شبها بدون حضور مأمور یا دوربین فعال میمانند.
در پارک نهجالبلاغه، وسعت بیش از ۳۵ هکتار و مسیرهای طولانی و تودرتو باعث شده نگهبانان اندک مستقر در محل عملا نتوانند پوشش مؤثری بدهند. مردم میگویند حضور نیروهای امنیتی بیشتر جنبه نمادین دارد و در مواقع اضطراری یا خبری از آنها نیست، یا واکنششان بسیار کند است. البته این کندبودن یا نبودن نگهبانها هم چیزی دور از انتظار نیست، چراکه مأمور و نگهبان با دست خالی نمیتواند مؤثر باشد و از ترس جانش ترجیح میدهد در زمان خطر و درگیری خود را درگیر نکند.
چه کسی مسئول است؟
طبق آییننامههای رسمی، حفظ و نگهداری از بوستانهای شهری و نظارت بر امنیت محیطی آنها بر عهده سازمان بوستانها و فضای سبز شهر تهران است. اما وظیفه برخورد با جرائم و حضور در صحنه، بر عهده نیروی انتظامی است. در این میان، هیچ سازوکار مشترک و فوری برای هماهنگی میان این دو نهاد وجود ندارد. به همین دلیل، وقتی حادثهای مانند ماجرای مرضیه رخ میدهد، پلیس میگوید «مسیر دقیق را نمیدانستیم» و شهرداری میگوید «اختیار قانونی نداشتیم».
اما برای شهروندی که هدف حمله قرار گرفته، تفاوتی ندارد کدام اداره مسئول است؛ او فقط میخواهد بداند چرا در قلب تهران، در یکی از معروفترین پارکهای شهر، میتوان با قمه به خانوادهای حمله کرد و تا یک ساعت هیچ نیرویی نرسد.
هیچکس نباید این اتفاق را تجربه کند
او حالا بعد از گذشت روزها هنوز صدای اتفاقات آن بعدازظهر را فراموش نکرده است: «میخواهم فقط کسی بگوید مسئول این پارک کیست؟ چرا باید ما و بچههایمان، اینطور آسیب ببینیم؟ اگر یک دوربین آنجا بود، اگر نگهبان بیرون میآمد، اگر پلیس زودتر میرسید، هیچکدام از این اتفاقها نمیافتاد».
مرضیه میگوید شکایت را تا آخر پیگیری میکند، اما بیشتر از مجازات مهاجمان، دغدغهاش تکرارنشدن این ماجرا برای دیگران است. او میگوید: «نمیخواهم هیچ خانوادهای جای ما باشد. پارک باید جای امنیت باشد، نه وحشت».
نیاز به بازنگری فوری در موضوعات مربوط به امنیت شهروندان
حادثه جمعه ۲۵ مهر در پارک نهجالبلاغه فقط یک درگیری خانوادگی با یکسری زورگیر معمولی نبود؛ نمادی از گسست میان مدیریت شهری، نهاد انتظامی و احساس امنیت عمومی بود. وقتی یک پارک بارها محل قتل، زورگیری و حمله شده، دیگر نمیتوان آن را حادثهای استثنائی دانست.
شهرداری تهران در سالهای اخیر میلیاردها تومان صرف زیباسازی بوستانها کرده، اما هنوز روشنایی کافی، پوشش تصویری و حضور نیروهای آموزش دیده را در نقاط حساس فراهم نکرده است. از سوی دیگر، پلیس تهران باید پاسخ دهد چرا در مرکز شهر، رسیدن به صحنه حادثه بیش از یک ساعت طول میکشد و چرا گشتهای دائمی در مسیرهای پررفت وآمد برقرار نیستند.
تا زمانی که این پاسخها داده نشود، تونل نور، برای بسیاری از خانوادههای تهرانی، نه یادآور پیادهروی عصرانه، که نماد تاریکی و ترس باقی خواهد ماند.
نظر کاربران
انقدر از این موارد هست نمیدونیم آخرش چی شد
باید مثل دنیا پلیس شرکت خصوصی قانونی باشه با یه تماس سریع خودشون رو برسونن چرا نداریم
عاشقان مفت خوری پول باد آورده مال دیگران بیکار راحت طلب خفت گیر بدون مانع مزاحم بهتر بود
چقدر اسم بی ربطی برای مقاله انتخاب شده اصلا سنگینی ماجرارو نشون نمیده
هیکل گنده میکنن گوش خودشون رو میشکنن بعد مثل ترسو ها همیشه انواع شمشیر قمه یک متری حمل میکنن دست جمعی با نیروی پشتیبانی بچه محل جابجا میشن دزدی میکنن نکشی مون ضایع درب داغون ترسو
دیگه پارک هم نمیریم خیلی ممنون
تیتر رو تغییر بده خیلی لوس بی ربطه
تونل وحشت ایران وحشت
عاشقان پول و تجاوز دزدی
همون امریکا قانونگذار گفته برای امنیت شهروندان سلاح آزاد باشه چون در نقاط دور دشوار امکان حضور سریع ممکنه نباشه مردم از خودشون کودکان بتونن دفاع قانونی کنند نجات پیدا کنند چقدر خبر دیدیدم همینم شده
الان پارکهاکلا یا محل تجمع معتادها ویا یک مشت ارزه وفاحشه وقواد برای کثافت کاری و یا تجمع زورگیران است
جنایت اراذل اوباش ملیت ایرانی چه ربطی داشت به تگزاس اونجا هم کارای ایران بعضی خفتگیرا قفله براشون
الان این چه ربطی داشت به «تگزاس آمریکا»؟
یاد فیلم روز هشتم افتادم رفیقش رو میزدن ژرژ توی خودرو بود شیشه رو کشید بالا در رو قفل کرد موسیقی گذاشت باهاش خوند نشنوه فریاد رو حکایت نگهبان پارکه
خیلی دوست دارم بدانم نویسنده این گزارش اگر جای نگهبان در کیوسک بود چکار میکرد . بشین و لنگش کن بعد از تمام شدن ماجرا چقدر آسان است
واله تگزاس هم قانون داره !!! اینجا هرکی هر غلطی دلش میخواد میکنه !!!
بیش از یک ساعت و نیم طول کشید تا نیروهای پلیس به محل برسند
یک ساعت ونیم بعد پلیس رسیده نمیدونستن نهج البلاغه معروف تهران کجاست گفتن آدرس نداریم هیچ کدوم هم گوشی هوشمند نقشه تهران نداشتن یا خدا من نقشه مترو تهران رو ذخیره دارم
خیلی باگ داشت همه چی متاسفم جونمون ارزش نداره در ایران
ادم کشورای دیگه رو می بینه مال خودمون رو می بینه با شانس فقط زنده ایم
تهران رو به گند کشیدن بیشترشون مال شهرستان و پایین شهرند
متاسفانه همیشه پلیس ما جایی هست که اصلا بهش ربط نداره و دزد ها و ارازل و قاچاقچیا راحت به کاتر شریفشون میرسن .
نگهبان ها هم که هیچ . نه تجهیزات نه قانون که حمایتشون کنه نه آموزش .
عاشقان امریکا همه ادم حسابی اند دنبال ویزای سخت دانشجویی لاتاری چیزی اند برای یه زندگی معمولی برن این بلا ها سرشون نیاد دائم در ایران