ماجرای خطرناکترین روستای ایران زیر ابرِ سمی و باتلاق اسید
در یکی از خطرناکترین مناطق ایران، باتلاقی از اسید که کمتر از ۷۰۰ متر با روستا فاصله دارد، تهدیدی جدی برای اهالی و محیط زیست ایجاد کرده است.
عصرایران: در یکی از خطرناکترین مناطق ایران، باتلاقی از اسید که کمتر از ۷۰۰ متر با روستا فاصله دارد، تهدیدی جدی برای اهالی و محیط زیست ایجاد کرده است. کسانی که وارد این منطقه میشوند، با سوزش پوست، چشم و گلو و نفسکشیدن دشوار مواجه میشوند و حتی کوچکترین بیاحتیاطی میتواند فاجعهبار باشد.

زندگی در روستای ملیگط سالهاست با نفستنگی گره خورده؛ نفستنگیای که فقط یک واژه پزشکی نیست، بلکه واقعیتی روزمره برای ساکنانی است که هر صبح با بوی تند، دود غلیظ و سوزش گلو از خواب بیدار میشوند. یکی از اهالی روستا میگوید چند نفر در همین روستا به سرطان مبتلا شدهاند. خودش دختربچهای دارد که کلاس دوم است، اما بهدلیل تنگی نفس نمیتواند به مدرسه برود. به گفته او، دخترش از بس نفسش میگیرد، حتی توان بیرون آمدن از خانه را ندارد.
در اینجا آتش همیشه زبانه میکشد. هوا بهشدت گرم است و بوی بدی در فضا پیچیده؛ بویی که با دود سیاه همراه شده و هر لحظه بیشتر میشود. اینها فلرهای نفتی هستند؛ فلرهایی که در بزرگترین میدان نفتی ایران، یعنی کریت کمپ، میسوزند. گفته میشود این فلرها سمیترین فلرهای استان خوزستاناند. فاصلهشان تا اهواز زیاد نیست و روستای ملیگط درست در محاصره آنها قرار گرفته است؛ روستایی که بههمراه دهها روستای دیگر، بخش غیزانیه را شکل میدهد.
اهالی میگویند وقتی سر کار هستند و داخل اتاق میروند، حتی نمیتوانند راحت بنشینند. بو و آلودگی آنقدر شدید است که نفس آدم قطع میشود. فلرها در حال سوزاندن گازهای همراه نفت هستند؛ گازهایی که هنگام استخراج نفت بیرون میآیند. گفته میشود روزانه بین ۶ تا ۱۵ میلیون متر مکعب گاز ترش سمی در این فلرها سوزانده میشود. گازهایی که حاوی ترکیبات خطرناکی مانند هیدروژن سولفید هستند؛ گازی سمی و سرطانزا.
هدف این گزارش، دیدن زندگی مردمی است که هر روز دود سمی مثل ابری بالای سرشان در حرکت است. از همان ابتدای ورود به منطقه، دود سفیدرنگی جلب توجه میکند. اهالی میگویند شبها این دود به رنگ آبی عجیبی در میآید. آنها هر روز با بوی بد، سوزش گلو و تنگی نفس بیدار میشوند. لباسهایی که شسته میشوند، دوباره سیاه میشوند. مردم خستهاند، کلافهاند و نمیدانند چه کسی قرار است به دادشان برسد.
یکی از اهالی میگوید لباسها را که بیرون میگذارند، سیاه میشود. حنجرهشان میگیرد. به بو عادت کردهاند، اما این عادت از سر ناچاری است. میگوید کسی نمیآید بپرسد شما چطور زندگی میکنید. آنها ماندهاند و راه دیگری ندارند.
پیش از این، استاندار خوزستان در مصاحبهای گفته بود که بهزودی تمام فلرها، بهویژه فلرهای کریت کمپ، جمعآوری خواهند شد. اما اهالی این ادعا را رد میکنند. آنها میگویند همین چند هفته پیش، یک دکل فلر جدید در منطقه نصب شده است. اگر قرار بود فلرها جمع شوند، چرا فلر تازهای برپا شده؟ این در حالی است که بسیاری از کشورهای نفتخیز، با استفاده از فناوریهای روز، موفق شدهاند از سوزاندن گازهای همراه نفت جلوگیری کنند؛ گازهایی که سرمایه ملی به شمار میروند.
اما آلودگی فقط به فلرها ختم نمیشود. هنگام استخراج نفت، نمک هم همراه آن بیرون میآید. این نمک باید جداسازی و دفع شود. نزدیک روستای ملیگط، گودالی کمعمق وجود دارد که نمک جداشده از نفت در آن دپو شده است. وقتی باران میبارد و آب رها میشود، اگر نمک خشک شده باشد، با وزش باد، ذرات آن به سمت روستا میآید. اهالی میگویند در این شرایط، بیشتر مردم دچار مشکل تنفسی میشوند و صبحها با سرفههای شدید از خواب بیدار میشوند.
زندگی در اینجا اما پرریسکتر از اینهاست؛ بهویژه از زمانی که مرکز عملیات اسید و سیالات انگیزشی در فاصلهای کمتر از یک کیلومتری روستا راهاندازی شده است. وقتی چاه نفت دچار گرفتگی میشود، از اسید بسیار قوی برای باز کردن آن استفاده میکنند. این اسید همراه نفت دوباره از چاه خارج میشود، جداسازی میشود و داخل حوضچه بزرگی در پشت مرکز عملیات ریخته میشود. منظره اینجا شبیه دنیای آخرالزمانی است؛ جایی که انگار اسید همهچیز را ذوب کرده است.
اهالی میگویند فاصله این شرکت اسیدکاری تا مناطق مسکونی باید بیش از ۵۰۰ متر باشد، اما در عمل، فقط حدود ۳۰۰ متر با روستا فاصله دارد. یکی از اهالی میگوید نماینده محیطزیست از خاک روستا نمونهبرداری کرده و نتیجه نشان داده که خاک آلوده است.
لولههایی که برای تخلیه اسید استفاده میشوند، به محلی میرسند که پیشتر نمک در آن دپو میشده است. حالا اسید و نمک با هم ترکیب شدهاند. نمکی که به رنگ زرد درآمده و وقتی خشک میشود، با باد روی سر مردم میریزد؛ نمکی که حالا به اسید آغشته است.
از زمانی که وارد این منطقه شدهام، خارش بدنم بیشتر شده، دستهایم قرمز شده و گلو و چشمهایم میسوزد. نفس کشیدن سخت است. اگر با پرتاب سنگ از سوی اهالی متوجه نمیشدم، وارد باتلاقی از اسید میشدم؛ باتلاقی که کمتر از ۷۰۰ متر با روستا فاصله دارد.
یکی از اهالی میگوید بسیاری از مردم، از جمله کودکان، مجبورند دائماً از اسپریهای تنفسی استفاده کنند. آنقدر که میگوید «اعتیادمان اسپری است». حتی روایتهایی از نشت اسید و حوادث خطرناک وجود دارد. اهالی فیلمهایی نشان میدهند که به گفته آنها، لحظه نشت اسید از یک تانکر را ثبت کرده است. یکی از پدران میگوید چهار سال پیش دختر چهار سالهاش را از دست داده و آزمایشهایی که انجام داده، با نوع اسید تولیدشده در این مرکز همخوانی دارد.
اگرچه هنوز امکان بررسی اسناد پزشکی فراهم نشده، اما تجربه زیستن در این فضا بهروشنی نشان میدهد که زندگی برای کودکان این روستا آسان نیست. کودکانی که در شدیدترین شرایط آلودگی زیستمحیطی رشد میکنند و تنها بویی که میشناسند، بویی زننده و سوزاننده است.
روستا تقریباً بهطور کامل در محاصره فلرها قرار دارد. از یک در خانه که خارج میشوی و از در پشتی بیرون میروی، منظرهای از آتش و دود پیش رویت است. گاهی آنقدر دود زیاد میشود که حتی شعلههای آتش هم در آن پنهان میشوند. و هنوز هم دود سفیدی وجود دارد که معلوم نیست حاصل سوختن چه چیزی است؛ دودی که هرچه هست، بخت مردم این منطقه را سفید نکرده است.

ارسال نظر