adexo3
۱۲۱۶۲
۴ نظر
۵۲۴۰
۴ نظر
۵۲۴۰
پ

پسر جوانی که در غیاب خانواده اش با دختر مورد علاقه اش شیشه مصرف کرده بود دچار توهم عجیبی شد

دختر و پسر عاشق و بازی مرگ لب پنجره

حادثه چند شب پیش در یکی از محله های پایتخت اتفاق افتاد. آن شب وقتی زوج میانسال از مراسم عقد دخترشان به خانه برگشتند، دختری را دیدند که روی لبه پنجره آپارتمان آنها ایستاده و قصد خودکشی دارد.

چشمانش را بست تا به پیشنهادی که دختر موردعلاقه اش داده بود فکر کند. یک سالی بود که در دام شیشه گرفتار شده بود. آن قدر دچار توهمات عجیبی شده بود که پدر و مادرش بیشتر اوقات او را در خانه تنها می گذاشتند. حتی آن شب هم که مراسم عقد تنها خواهرش بود حاضر نشده بودند او را با خودشان به مراسم ببرند غافل از اینکه فرهاد با سوءاستفاده از غیبت اعضای خانواده، میهمانی مرگ برپا کرده است. فرهاد وقتی چشمانش را باز کرد بازهم آن توهمات سیاه به سراغش آمد. پیشنهاد دختر مورد علاقه اش را پذیرفت و قرص ها را خورد. اما همان لحظه صدای پدر و مادرش را شنیدن که پشت در بودند و از مراسم عقد خواهرش به خانه برگشته بودند. چشمانش آن زن را تعقیب می کرد که به کنار پنجره رفته بود و می گفت: «بیا بپریم.» برای همین از جایش بلند شد و به طرف پنجره رفت. هر دو از پنجره طبقه چهارم به پایین پریدند اما بخت فقط با پسر جوان یار بود او درست وسط تشکی افتاد که ماموران آتش نشانی برای نجات آنها پهن کرده بودند اما دختر جوان کمی آن طرف تر افتاد و به کام مرگ فرو رفت.

حادثه چند شب پیش در یکی از محله های پایتخت اتفاق افتاد. آن شب وقتی زوج میانسال از مراسم عقد دخترشان به خانه برگشتند، دختری را دیدند که روی لبه پنجره آپارتمان آنها ایستاده و قصد خودکشی دارد. آنها دختر جوان را می شناختند. او دختر موردعلاقه پسرشان بود که از مدتی قبل در دام شیشه گرفتار شده بود. زوج میانسال با عجله خودشان را به پشت در آپارتمان رساندند اما در از داخل قفل بود.

چندبار پسرشان را صدا زدند اما وقتی از زبان او شنیدند که می خواهد پرواز کند، متوجه شدند که او هم دچار توهم شیشه شده و ماجرا را به آتش نشانی اطلاع دادند. به این ترتیب تیم نجات به سرعت راهی محل حادثه شد و عملیات نجات کلید خورد.

ماموران به محض رسیدن در محل، تشک نجات را درست زیر پنجره ای که دختر جوان روی لبه آن ایستاده بود، پهن کردند. در همین هنگام متوجه شدند پسر جوان هم به لب پنجره کناری آمده و قصد پریدن دارد. ماموران آتش نشانی بعد از پهن کردن تشک نجات، خواستند با پسر و دختر جوان وارد گفت و گو شوند و آنها را از تصمیماشان منصرف کنند که ناگهان هر دوی آنها پریدند.

لحظه نفس گیری بود، پسر جوان روی تشک نجات فرود آمد اما دختر جوان که کمی آن طرف تر از تشک نجات فرود آمده بود در این حادثه جان باخت. ماموران پسر ۲۴ ساله را به بیمارستان منتقل کردند، تا تحت درمان قرار بگیرد.

شیشه، زندگی ام را تباه کرد

پسر ۲۴ ساله در حالی که دستانش باندپیچی شده و روی صورتش زخم های زیادی به چشم می خورد، رو به روی قاضی روشن، بازپرس جنایی تهران نشسته است. مرتب اشک می ریزد و می گوید که شیشه زندگی اش را تباه کرده است. او از بازپرس می خواهد که او را به یک مرکز درمانی بفرستند تا مداوا شود. سوال و جواب هایی که بین او و بازپرس جنایی پایتخت رد و بدل می شود، راز اقدام وحشتناک پسر جوان و دختر موردعلاقه اش را فاش می کند.

**چند وقت است شیشه می کشی؟

حدود یک سال. بعد از اینکه با قربانی آشنا شدم فهمیدم که او هم اعتیاد شدیدی به شیشه دارد. همین شیشه بود که زندگی ما را نابود کرد و من واقعا می خواهم ترک کنم.

**چرا شیشه مصرف می کردی؟

برای اینکه مشکلاتم را فراموش کنم.

**چه مشکلاتی؟

من در خانواده خوبی بزرگ شده ام اما از وقتی معتاد شدم، هیچ کس به من اهمیت نمی داد. همیشه جور دیگری به من نگاه می کردند. حتی وقتی به میهمانی خانوادگی می رفتند مرا همراه خود نمی بردند. شب حادثه هم عقد خواهرم بود که مرا همراه خودشان نبردند و خواستند تنها در خانه بمانم.

**فکر نمی کردی به خاطر توهمات و رفتارهای عجیبی که به خاطر مصرف شیشه داشتی تو را با خودشان نمی بردند؟

نمی دانم شاید هم حق با پدر و مادرم باشد. من به آنها خیلی بدی کردم. می دانم باید باعث افتخارشان می بودم نه خجالتشان، اما اینطور نبود.

**از روز حادثه بگو. چطور دست به این اقدام هولناک زدید؟

آن روز وقتی در خانه تنها ماندم با دختر موردعلاقه ام تماس گرفتم و از او خواستم برای مصرف شیشه به خانه ما بیاید. او همراهش یک کیسه قرص آورده بود. وقتی شیشه کشیدیم گفت بیا قرص بخوریم. چندین قرص باهم خوردیم. دچار توهم عجیبی شده بودم. به خودم که آمدم دیدم دختر موردعلاقه ام لبه پنجره ایستاده است. او از من خواست با او پرواز کنم. حالت عجیبی داشتم. به حرفش گوش کردم و خودم را به لبه پنجره رساندم. رفتارهایمان به اراده خودمان نبود و نمی دانم چرا وقتی روی لبه پنجره ایستادیم، متوجه ارتفاع و افرادی که آن پایین بودند نشدیم. احساس می کردم که واقعا می توانم پرواز کنم و بعد...

**در بیمارستان به هوش آمدی؟

بله وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم.

**می دانی چه بلایی سر دختر موردعلاقه ات آمده؟

وقتی به هوش آمدم از خانواده ام درباره سرنوشت او پرسیدم که گفتند فوت کرده است. خیلی ناراحت شدم. فکر نمی کردم این قدر دچار توهم شویم که دست به چنین کاری بزنیم.

**از اینکه زنده ای خوشحالی؟

خیلی. باور کنید نمی دانم که در لحظه حادثه چه اتفاقی افتاد و چطور شد که چنین تصمیمی گرفتیم. همه این اتفاقات به خاطر شیشه رخ داد و می خواهم برای همیشه از شر آن خلاص شوم.

**چطور با آن دختر آشنا شده بودی؟

وقتی برای خرید به پاساژ نزدیک خانه مان رفته بودم او را دیدم. او هم مثل من شیشه مصرف می کرد. برای همین بیشتر اوقات با هم شیشه می خریدیم.

بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران، بعد از شنیدن حرف های فرهاد وی را به یک روانپزشک معرفی کرد تا درمان شود. او درباره این حادثه می گوید: «متاسفانه این جوان اصلا کنترلی بر رفتارهایش ندارد و در صورتی که آزاد شود باید فورا با کمک خانواده اش تحت نظر روانپزشک قرار بگیرد. دلیل همه این رفتارهایش هم توهیم شیشه است. اگر او درمان نشود ممکن است دچار توهمات دیگر شود و کارهای خطرناک دیگری را رقم بزند.»

متاسفانه خیلی از جوانان بی آنکه بدانند مصرف مخدر شیشه چه آثار مخربی روی روان آنها دارد، به سمت این مواد کشیده شده و بعد دست به کارهای خطرناکی می زنند که ممکن است گاهی وقت ها به قیمت جانشان تمام شود.

منبع: مجله سرنخ

باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir

دختر و پسر عاشق و بازی مرگ لب پنجره

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • Ava

      Shishe nagoooo begu noghl o nabaat

    • حمید 2

      خیلی غم انگیز بود. از خانواده پسر میخوام بیشتر به پسرشا توجه کنند و کمکش کنند تا از این مواد خطر ناک پاک بشه.

    • sevda

      دختره مرد پسره موند!چرا؟

    • ساناز20

      اشکم در اومد خیلی غم انگیز بود

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج