adexo3
۱۳۶۰۴۰۹
۳۱۶۸
۳۱۶۸
پ

این مرد ایرانی، متخصص فراری دادن عزرائیل است

دکتر مصطفی جلالی فخر، نویسنده و پزشک، طی یادداشتی در صفحه اینستاگرام خود از بیماری که چندین بار مرگ را پشت سر گذاشته، نوشت.

برترین‌ها: دکتر مصطفی جلالی فخر، نویسنده و پزشک، طی یادداشتی در صفحه اینستاگرام خود از بیماری که چندین بار مرگ را پشت سر گذاشته، نوشت:

دیشب بستری‌اش کردم، به دلیل شیرین‌کاریِ قند خونش، که به حدود ترسناک ۵۰۰ رسیده بود. شبیه تلخیِ چهار سال گذشته‌اش، و همچنان تن نداده به تسلیم. کمتر از هفتاد‌ساله به نظر می‌رسید و قصه‌اش را با شوق برایم‌ گفت. علاوه بر کار مهندسی، عاشق باغ و طبیعت است و پس از بازنشستگی، به باغ بزرگ میوه‌اش دلبسته‌تر. با درختان بلندبالا و تماشایی که در هم تنیده‌اند و شاخه‌های‌شان در هم گره خورده، شبیه هم‌آغوشی. برخلاف انتظار میانسالی، شور و نیروی جوانی دارد و برای انجام کارهای سنگین، پیشقدم است. 

این مرد ایرانی، متخصص فراری دادن عزرائیل است

«در زندگی، سختی کم نکشیده‌ام اما خودساخته‌ام. جوان‌ها در برابرم‌ کم‌ می‌آورند. جلو آمده‌ام. پس از بازنشستگی، همه چیز داشت آسوده پیش می‌رفت. با درختانم محشور شده بودم و هوای جاده چالوس، زنده‌ترم کرده بود. تا آن روز در چهار سال قبل که به دلیلی، گوسفندی قربانی کردیم. وقتی نگاهم به سر بریده‌اش افتاد و چشمان آهویی‌اش که باز مانده بود، غمگین شدم. حس بدی تمام وجودم را فرا گرفت. ترسیدم. و انتظار اتفاقی بد در وجودم ریشه دواند و تا آن صبحِ بلا، باقی ماند.

بارِ میوه‌ی درخت‌های گلابی ده متری‌ام زیاد شده بود. شبیه جوانی و مثل همیشه از یکی‌شان بالا رفتم تا میوه بچینم. تا نوک درخت بالا رفتم. خواستم از همان بالا و روی شاخه‌های به هم گره‌خورده به بالای درخت بعدی بروم که شاخه تاب نیاورد و شکست....و چند ثانیه بعد شکستم، مُردم. باید می‌مردم. دنده‌های شکسته‌ام در ریه‌هایم فرو رفتند. کسی باور نمی‌کرد که بمانم. اما پس از هفت جراحی سنگین، بلاخره ماندم. در ۲۵ سالگی‌ هم وقتی در انفرادی زندان شاهنشاهی بودم و قرار بود به دلیل تلاش برای کودتا اعدام شوم، ناگهان نجات یافتم و ماندم. 

چند روز پس از ترخیص از آخرین‌ جراحی، کلیه‌هایم صرف پنج روز متلاشی شدند و در بهت تمام، دیالیزی شدم. این جور زندگی برایم‌ عذاب بود. گفتم یا پیوند یا خلاصم‌ کنید. گفتند نوع نفروپاتی‌ات جوری ست که قابل پیوند نیستی. تسلیم‌ نشدم و دلم‌ پیوند از آدم زنده هم نمی‌خواست. دلم نمی‌آمد برای من پیرمرد، یک آدم جوان، تک‌کلیه شود. اصرار کردم پیوند از مرگ مغزی باشد. داستانش مفصل است اما بلاخره دو سال قبل، پس از یک بار آمدن و نشدن و برگشتن،  پیوند شدم و باز، ماندم. چون هنوز فرصت ماندن داشتم. تا پیمانه پر نشود کسی نمی‌رود. پس از آن سه‌ثانیه سقوط، ورق زندگی‌ام برگشت و جنس خلقت همین است. از مرگ‌ نمی‌هراسم و هر لحظه آماده‌‌ی رفتنم. اما می‌خواهم تا هستم،  لحظه لحظه فرصت باقی را زندگی کنم.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج