حکم مردی که دوست معتادش را آتش زد
مردی که به خاطر بدهکاری دوستش، او را آتش زد و به قتل رساند، از سوی دادگاه به قصاص محکوم شد.
اعتمادآنلاین: مردی که به خاطر بدهکاری دوستش، او را آتش زد و به قتل رساند، از سوی دادگاه به قصاص محکوم شد.
یک سال قبل زنی شوهر مجروحش به نام محسن را به بیمارستان برد و درخواست کمک کرد. این زن گفت: شوهرم در چادری بود که در آن زندگی میکردیم. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که او سوخت. من در چادر نبودم. یکدفعه شعلههای آتش را دیدم. وقتی خودم را به محل رساندم، دیدم شوهرم سوخته است. از مردم و آتشنشانی کمک خواستم تا توانستم او را به بیمارستان برسانم.
شدت جراحات محسن به حدی بود که او بلافاصله به کما رفت و چند روز بعد به دلیل عفونت ۷۰ درصد بدن، جانش را از دست داد.
همسر محسن به ماموران گفت هیچ حدسی نمیزند چه اتفاقی افتاده است. او گفت: من و شوهرم در چادر زندگی میکردیم و به خاطر فقر شدید نمیتوانستیم خانهای اجاره کنیم. من برای خرید به مغازه رفته بودم و میخواستم برای شام خرید کنم که یکدفعه شعلههای آتش را دیدم و وقتی برگشتم شوهرم چنان سوخته بود که قدرت حرف زدن نداشت.
ماموران به دستور بازپرس، دوربینهای مداربسته سطح شهر را بررسی کردند. آنها متوجه شدند یک پراید به چادر نزدیک شد و راننده چیزی روی چادری که محسن در آن بود، ریخت و رفت. لحظاتی بعد هم چادر آتش گرفت.
با پیدا شدن شماره پلاک ماشین و بازداشت صاحب آن، مشخص شد محسن قربانی یک کینه قدیمی شده است.
مرد بازداشتی به نام ستار به قتل اعتراف کرد و گفت: من و محسن هر دو اعتیاد داشتیم. من برایش مواد تهیه میکردم و با هم مصرف میکردیم. مدتی بود که مواد میخرید اما پولش را نمیداد. او به من بدهکار بود. بار آخر وقتی به چادرش رفتم و گفتم پولم را میخواهم، گفت پول ندارم که به تو بدهم. هر کاری خودت دوست داری انجام بده. من از این کارش خیلی عصبانی شدم. میدانستم دروغ میگوید. شب حادثه وقتی که دیدم تنهاست، دوباره سراغش رفتم و گفتم پولم را بدهد، که نداد. من چند دقیقه بعد دوباره به سمتش رفتم و بنزینی را که در ماشین داشتم روی چادر او ریختم و فرار کردم. من اصلاً چادر را آتش نزدم. او خودش فندک را روشن کرده و چادر آتش گرفته است. من میخواستم او را بترسانم.
بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه رسیدگی، اولیای دم مقتول که فرزندانش بودند، درخواست قصاص کردند. آنها گفتند گذشت نمیکنند. هرچند پدرشان معتاد بود و آنها را ترک کرده بود اما قصد ندارند از قاتل او گذشت کنند.
وقتی نوبت به متهم رسید، او یک بار دیگر درگیری با محسن را تعریف کرد و گفت: من به محسن گفتم بنزین روی چادرش میریزم. فکر میکردم میترسد و پولم را میدهد اما او فندک را زد. من اصلاً قصد کشتن او را نداشتم. از اولیای دم درخواست بخشش دارم و میگویم قصدی برای این کار نداشتم.
در پایان، قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.
ارسال نظر