گفتگو با دختری که خواستگارش او را مجروح کرد
با گذشت ۱۲ روز از حادثه هنوز هم شبها با کابوس آن لحظات وحشتناک از خواب میپرد.
همشهری آنلاین: با گذشت ۱۲ روز از حادثه هنوز هم شبها با کابوس آن لحظات وحشتناک از خواب میپرد.
لحظاتي كه خواستگار سمجش وارد كلاس درس دانشگاه شد و درحاليكه مدعي بود ميخواهد كتابي را به او تحويل دهد، چاقويي از داخل كتاب بيرون كشيد و ضربات هولناكي را به سر و بدنش آنهم مقابل چشمان استاد و همكلاسيهايش وارد كرد. ميگويد: «با اينكه روي تخت بيمارستان بستري هستم، اما هربار كه مرد غريبهاي وارد اتاق ميشود دست و پايم ميلرزد.»
نسترن از اين ميترسد كه مبادا آن روز تلخ دوباره تكرار شود. او ۴ضربه چاقو خورده و تا پرتگاه مرگ پيش رفته و حالا زنده بودنش را تنها يك معجزه از سوي خدا ميداند. روز گذشته با اين دختر ۲۱ساله در بيمارستان ملاقات كرديم و او در گفتوگو با همشهري از روز حادثه گفت و از اينكه ميترسد پدرش براي پرداخت هزينههاي بيمارستان به دردسر بيفتد.
نه، من خيلي وقت بود خط موبايلم را عوض كرده بودم و خبري از او نداشتم. آن روز وحشتناك(غروب پنجشنبه ۴آذرماه) من مشغول كنفرانس در كلاس بودم. همه لامپها خاموش بود. لپ تاپم را روشن كرده بودم تا كنفرانسم را از طريق پاورپوينت اجرا كنم. در يك لحظه نور پروژكتور قطع شد و من از كلاس بيرون رفتم تا پروژكتور ديگري بگيرم. وقتي برگشتم در راهروي دانشگاه، خواستگارم را ديدم. صدايم زد و گفت بيا با هم صحبت كنيم.
گفتم برو الان زمانش نيست. اصرار كرد اما من مخالفت كردم. آخر عصباني شدم و سرش فرياد زدم و گفتم كه برو چرا دست از سرم برنميداري؟ اين را گفتم و به كلاس برگشتم. هنوز چند دقيقهاي نگذشته بود كه خواستگارم وارد كلاس شد. كتابي در دستش بود و به استاد گفت كه ميخواهد كتاب را به من تحويل بدهد.
يكراست به سمتم آمد. چاقو را لاي كتاب پنهان كرده بود، وقتي نزديكم شد ناگهان يك ضربه به قفسه سينهام زد كه جيغ كشيدم و از حال رفتم. ديگر نميدانم چه شد اما همكلاسيهايم كه بعد از چند روز به ملاقاتم آمدند به من گفتند كه وقتي روي زمين افتادم، پسرچاقوكش دو ضربه ديگر به كتفم و آخرين ضربه را به سرم زد كه چاقو داخل سرم گير كرد. شانس آوردم كه بچههاي دانشگاه مانع شدند و اجازه ندادند كه او دوباره چاقو را بردارد. او ميخواست جانم را بگيرد. حتي در بازجوييها هم اعتراف كرده كه قصد كشتن مرا داشته است.
پسرهاي كلاس او را گرفتند و تحويل حراست دادند. من هم با اورژانس به بيمارستان منتقل شدم. دوبار تحت عمل جراحي قرار گرفتم. يكبار قفسه سينه و يكبار سرم را عمل كردند. پزشكان ميگفتند واقعا زنده ماندنت معجزه بوده؛ چرا كه ضربهاي كه به قفسه سينهام وارد شده خيلي عميق است و يك جورهايي از پرتگاه مرگ به زندگي بازگشتهام. پزشكي كه مرا عمل كرد وقتي براي بررسي وضعيتم بالاي تختم آمد به من گفت فكر ميكنم خدا به پدر و مادرت رحم كرده كه زنده ماندي.
حدود يك سال پيش به دفتر محل كارم آمده بود. دو سال از من بزرگتر بود. پس از چندروز براي انجام كاري، پيامي در تلگرام برايم فرستاد و با هم آشنا شديم. اما شايد در اين مدت فقط دوبار او را ديدم و متوجه شدم اصلا تعادلي در رفتارهايش ندارد. انگار مشكل روحي و رواني داشت. گاهي خيلي خوب بود و گاهي بهشدت عصبي ميشد. به من ميگفت مديرفروش يك شركت است اما بعدا متوجه شدم دروغ گفته. حتي به خانوادهاش هم خيلي راحت دروغ ميگفت. احتمال ميدهم شيشه مصرف ميكرد، چون شنيدم در اعترافاتش گفته كه روز حادثه شيشه كشيده است.
حدود دو هفته قبل از حادثه وقتي از او خواستم ديگر مزاحم من نشود پيش پدرم رفت و مرا از او خواستگاري كرد. اما پدرم به او جواب منفي داد چون او اصلا شرايط ازدواج نداشت. نه شغل درست و حسابي نه اخلاق و رفتار عادي. فكر ميكنم به خاطر همين مسئله كينه به دل گرفت. حتي چندين بار هم پيامك تهديدآميز برايم فرستاد كه اگر با من ازدواج نكني بلاي بدي سرت ميآورم اما من جوابش را ندادم و خط موبايلم را عوض كردم.
اصلا فكرم به اينجاها نرسيد. راستش كم تجربه بودم و اصلا تصورش را هم نميكردم كه او نقشه قتل بكشد.
صددرصد. او آدم خطرناكي است، ممكن بود من بميرم. خواست خدا و معجزه بود كه زنده ماندم. حتي خانوادهاش بارها زنگ زدند و گويا تا بيمارستان هم آمدهاند كه رضايت بگيرند اما من اصلا حاضر به بخشش نيستم. او مرا به اين وضعيت انداخته است. خانوادهام گرفتار شدهاند، يك پايشان بيمارستان و پاي ديگرشان در كلانتري و دادسرا و پيگير پروندهام هستند. از طرفي هزينه سنگين بيمارستان است و گفتهاند چاقوكشي شامل بيمه نميشود.
مشكل اصلي ما حالا هزينه بيمارستان است. خدا ميداند پدرم با مشكل مالياي كه دارد چطور ميتواند اين پول را جور كند. نميدانم چرا چنين اتفاقاتي را بيمه پوشش نميدهد. مگر گناه من چه بوده كه فرد ديگري به من حمله كرده و مرا به اين روز انداخته است؟ با اين شرايط من هرگز حاضر به بخشش نيستم و آن پسر بايد مجازات شود و به سزاي عملش برسد.
نظر کاربران
دختر خوب رضایت ندی ها
چون این اگر از زندان بیاد بیرون حتما کفنت را آماده کن
خاک برسرش بیوجدان کمرت بشکنه الهی دولت باید فکری برای هزینه های این خانم بکنه ازکجابیارن بدن بیچاره هم مورد ظلم قرارگرفته هم پول بده یااون بیوجدان روتبدیل به پول کنن
کسی میدونه حکم ضارب چی هست.؟ اگه قفط زندان بره بعد مثلا 10 سال آزاد بشه از کجا معلوم که باز نیاد سراغش.
ای خدا کسی که یک نفر دوست دارد باید اورا بکشد ای خدا بهمن ورویا ومهناز وصمد عاشق واقعی کتابها دوستان برای من دعا کنید به عشمم برسم
براش آ رزوی سلا متی می کنم
تو رو به خدا به هیچ وجه کوتاه نیا.ولی فک نکنم دست از سرت برداره. خیلی مواظب خودت باش.این فرد هیچ وقت عوض نميشه. هر لحظه ممکنه شیشه بزنه توهم بگیرتش بیاد سراغت. امنیتت کم شده.
چرا همه جوانها معتاد شیشه ای و روانی شده اند؟؟؟؟
نه تنها رضایت نده، بلکه قانون گدار باید برای حفظ جان شهروندان باید مجازات شدیدی بکار برد.
مسلما این دختر بعد آزادی اون شخص از زندان هم امنیت جانی نخواهد نه خودش و نه خانواده اش و باید قانونی فکری به حال اینها بشه نمونه اش همون پسری هست که پدر دختر مورد علاقه اش رو کشت دختر و خاله اش رو مجروح کرد و قصد کشتن برادرش رو هم داشت و موفق نبود
خیلی کار احمقانه ای که بخوای کسی رو به زور وادار کنی که باهات ازدواج کنه، خاستگاری میکنی جواب رد دادن ،سرتو بالا میگیری میگی لیاقت منو نداشت،چرا خودمو کوچیک کنم و بکشمش و زندگی خودمو نابود کنم؟؟؟!!
ادم بیشرف زیادهست میخوان هرجورشده دخترمردم بگیرن اخه اشغال شلیدازقیافه نهست خوشش نیاد
اذربايجان كامنت شما كمي مبهمه ايشاا...موفق باشيد.جاي تاسف كه بايداين دختر دانشجو بصرف نگفتن هدف قراربگيردحالا هم نتواند ازعهده مخارج بيمارستان بربيادوخانواده اش تحت فشارقراربگيرند.
باید اعدام شود
طوطی بااین همه ........خوب حرفی زدی
انشالل هر چ زودتری سلامتیشو بدست بیاره ،دختره بنده خدا چ گناهی داشته ک الان عوض درس دانشگاه گرفتاره بیمارستانو بستری شدن باشه،مگه اون دانشگاه حراست نداشته که ضارب سرش مثل،،،،،،پایین انداخته اومده چاقو کشی کردن،
اخی الهی بمیرم
خدا واقعا رحم کرده ـ
مردتیکه ی روانی نباید رضایت بدن باید مجازات بشه دوسش داره که این بلارو سرش آورده؟؟؟دوسش نداشت چیکار میکرد؟؟
متاسفانه عشقای امروز کشکی و بهتره بگیم یه سوتفاهمه متاسفانه معنی عشق رو بیشترجوونا نمیدونن عشق یعنی از خودگذشتگی یعنی اگه کسیو دوست داری حتی اگه نخوادت ارزو داری همیشه سالم و لبشو پرخنده ببینی و اشکش داغونت کنه عشق یعنی این ...
یاحق
اذربایجان ایا توهمان خانم اذر بایجان هستی ؟؟ که گفتی شوهر داری چند بچه داری شوهرت مغازه داره همش سرش توگوشی !!!! نمیدونم من قاطی کردم اخر نظر کلمه ای نوشتی متاسفانه با گوشی تایپ کردی غلط چاپ شده اما انگاری گفتی دعا کنیم به عشقت برسی !!!!! سرم داره سوت میکشه یکی کمکم کنه این چند جمله یعنی چه ؟؟
مادر تمام این فجایع شیشه است و بس بهرحال اگر این آدم رضایت بگیره مطمئن باش این دفعه دیگه زهرش و میریزه.
حالا شما هم نمیخاااد اینقدر کنکاش کنی.خخخ
نظر دهنده ۲۳:۱۰ نه خیر من همان نیستم در ضمن اگرکسی بااسم آذربایجان آمد فقط یک نفر است شاید هزاران نفر بیاید باهمین اسم دوستان گرامی برایم دعا کنید
واقعا خبر تکان دهنده ایه!اگر قانون سفت و سخت باشه هیج وقت چنین جرایمی رشد پیدا نمیکنن.حتی اگر این طرف رو اعدامم کنن کم کردن اما متاسفانه آزاد میشه.خودتونو بزارید جای دختره زندگیشو تباه کردی باید بسوزوننش تا درس عبرتی بشه واسه بقیه تووهمی ها!
100%با رها موافقم . جوونای الان عشقاشون چیزای دیگس . خدا هم ب اون دختر خیلی رحم کرده و واقعا دوسش داشته . ب جاهای حیاتی بدنش ضربه خورده و نجات پیدا کرده .انشالله که زود تر خوب بشه و اون مرد ... ب سزای عملش برسه . زندان رفتن براش کمه........
واقعا جه میشه گفت از این جور افراد
سپاس آقا پدرام
یاحق