۶۲۴۱۴
۳ نظر
۵۰۰۶
۳ نظر
۵۰۰۶
پ

جمعیت امداد دانشجویی - مردمی امام علی(ع):

ما فقط رنج کودکان را منعکس می کنیم

جوابیه جمعیت امداد دانشجویی – مردمی امام علی(ع) مربوط به مطلب چاپ شده درباره آیین کوچه‌گردان عاشق در روز چهارشنبه مورخه ۹ مرداد در روزنامه بهار.

روزنامه بهار: جوابیه جمعیت امداد دانشجویی - مردمی امام علی(ع) مربوط به مطلب چاپ شده درباره آیین کوچه‌گردان عاشق در روز چهارشنبه مورخه ۹ مرداد در روزنامه بهار.

شصت و هشتمین سوره قرآن کریم با سوگندی شگفت‌انگیز آغاز می‌شود: سوگند به قلم. آنجا که می‌فرماید: «ن. سوگند به قلم و آنچه می‏نویسند!». مطلبی که توسط آقای حمیدرضا محمدی در تاریخ چهارشنبه نهم مرداد ۹۲ در صفحه جامعه روزنامه بهار به چاپ رسید، از مصادیق بارزِ نشناختنِ حرمت قلم است و ما به عنوان سازمانی مردم‌نهاد و مستقل، از روزنامه‌ای که داعیه‌دار آگاهی‌بخشی در جامعه است، انتظار داریم هیچ مطلبی را در حوزه فعالیت‌های طاقت‌فرسای این جمع در زمینه رفع معضلات اجتماعی، بدون محک انصاف و بدون تحقیق به انتشار نرساند. در اینجا به مطالب مطرح شده نسبت به جمعیت در این گزارش، پاسخ داده می‌شود.

۱ - «... و موسسش هم کسی بود به نام «شارمین میمندی‌نژاد» که در آن زمان، خود از دانشجویان دانشگاه صنعتی‌شریف بود.» چنان که در سایت جمعیت نیز ذکر شده است
(www.sosapoverty.org) موسس جمعیت، نمایشنامه‌نویس و دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی است. خود این اشتباه شاید چندان بزرگ نباشد، اما نشان‌دهنده فقدان دقت نویسنده است.

2 -اشاره نگارنده به هزینه هنگفت سالن و افطاری و البته اشاره به هول و ولای اعضای جمعیت برای خوردن افطاری!

نکته اول این‌که اصولا تهیه افطاری مختصر در برنامه کوچه‌گردان عاشق، نذر خیرین است و از بودجه جمعیت صورت نمی‌گیرد. خیرینی که تصمیم دارند افطار نذری خود را به جوانان و دانشجویانی بدهند که عبادت شب قدرشان، خدمت به فقراست.

ما فقط رنج کودکان را منعکس می کنیم

نکته دوم این‌که سالن حدودا دو برابر ظرفیت خود پرشده و افطاری (که ظرفی آش و نان و پنیر بود) کافی نبود. همچنین تعداد زیادی از کسانی که افطاری جمعیت را صرف کردند، از رهگذران بودند و اصلا در برنامه حضور نیافتند! اتفاقا مطابق هر سال، اعضای اصلی جمعیت کنار ایستادند تا ابتدا میهمانان برنامه و حتی عابران، افطاری دریافت کنند. امسال نیز کم نبودند اعضای جمعیت که روزه خود را تنها با خرما و یک تکه نان باز کردند و عازم مراسم توزیع کیسه‌ها شدند.

نکته سوم این‌که در ۱۴ سال گذشته، بارها و بارها مراسم اختتامیه آیین کوچه‌گردان عاشق در فرهنگسرای بهمن برگزار شده است و در هیچ نوبتی، جمعیت مبلغ زیادی برای هزینه سالن صرف نکرده است. زیرا مسئولان فرهنگسرا با شناختی که در این مدت، از اهداف آیین کوچه‌گردان عاشق پیدا کرده‌اند، در زمینه دادن سالن، با ما همکاری صمیمانه‌ای دارند.

۳ -طعنه نویسنده به درج لوگوی جمعیت روی کیسه‌های مایحتاج. دادن کیسه مایحتاج به خانواده‌های محروم یکی از راه‌های آشنایی اولیه و برقراری ارتباط دوستانه با خانواده برای آغاز ارائه فعالیت‌های امدادی به آن خانواده است (فعالیت‌های آموزشی، بهداشتی، اشتغال و...). این کیسه، اعتماد خانواده را جلب می‌کند و کسی که حتی یک ماه فعالیت اجتماعی درست داشته باشد، می‌داند که اعتماد مددجو به مددکار، سنگ بنای تغییر یک خانواده است.

بنابراین بدیهی است که خانواده محروم باید بداند این کیسه‌ها از سوی کجا و چه کسی به او ارائه می‌شود. سازمان‌های امدادی با سابقه و بین‌المللی نیز لوگو و نام خود را بر بسته‌های کمک خود درج می‌کنند. از سوی دیگر، مولا علی‌(ع) نیز وقتی طعام به خانه‌های محرومین می‌بردند، با کودکان هر خانه به بازی می‌پرداختند و برایشان قصه می‌گفتند. همین‌گونه بود که چهره مهربان مولاعلی‌(ع) را تمام یتیمان کوفه می‌شناختند.
4 -«موسس جمعیت از مشکلات گفت، اما نگفت در همه این سال‌ها چه راهکاری را اندیشیده است... به نظر نمی‌رسد حرکات«شومن»ی سن، جالب باشد.»

به نظر می‌رسد نویسنده پیش از انتشار نوشته خود، حتی بازدیدی از سایت جمعیت نداشته است که در آن بیش از 20 طرح و آیین و خانه امدادی، به عنوان راهکارهایی کاملا بدیع برای رفع محرومیت معرفی شده است. علاوه بر این، گویا ایشان به هیچ‌وجه متوجه نبوده که در بطن برنامه‌ای است که یکی از موثرترین راهکارهای ارائه شده توسط جمعیت برای رفع فقر است. بُردن چشم ناظر اجتماع و فرهیختگان، به حاشیه‌های محروم، آن هم در شب‌های قدر، در کانون توجه قراردادن معضل فقر است.

این توجه، مطابق قانون جذب، می‌تواند به تغییری اساسی بینجامد. علاوه بر این، آیین کوچه‌گردان عاشق، تلنگری است برای جامعه‌ای که عبادت اجتماعی و سیره عملی زندگی پیشوایش را فراموش کرده است و غرق در زندگی مادی خود شده و تصور می‌کند تنها با عبادات فردی خود می‌تواند طعم رستگاری را بچشد! حال آن‌که پیامبر این دین می‌فرماید: «مسلمان نیست کسی که همسایه‌اش گرسنه سر بر بالین بگذارد» و در این عبارت، هیچ تعارفی به نظر نمی‌رسد. کسی که همسایه‌اش گرسنه باشد، حتی اگر تمام نمازهایش را سر وقت بخواند، مسلمان نیست!

اما اتهام شومنی زدن به موسس جمعیت، نه تنها از کم‌لطفی که از فقدان ادب رسانه‌ای نگارنده حکایت دارد. شومن کسی است که فقط «نمایش» می‌دهد و «عملی» انجام نمی‌دهد. اما شارمین میمندی‌نژاد کسی است که از سال 1369 و بلکه پیش‌تر از آن، در کوچه پس کوچه‌های فقرزده تهران، مشهد، سیستان، کرمانشاه و...، در بمباران شیمیایی سردشت، در آسایشگاه‌های جانبازان قطع نخاعی، در بیمارستان‌های کودکان و... هر روز و هر روز به عیادت رنج‌های بشریت رفته است و برای درمان زخم‌ها، به نوبه خود اندیشیده، راهکار داده و راهکارهایش را با دستان خالی و بدون حمایت و وابستگی هیچ ارگانی، به اجرا درآورده است و از سال 1379 - سال تاسیس جمعیت‌- هر سال، گاه به گاه در مناسبت‌های خاص، ذره‌ای از دردهایش را بازگو کرده تا شاید بیداردلان و آنان که وجدانی دارند، همقدم شوند و گام در این گذرگاه تمامی پیامبران بگذارند.

5 - «کسی که ریا و تزویر را مورد حمله و هجمه قرار می‌دهد که البته جای تحسین هم دارد، پسندیده نیست خواندن همه اعضای «خانه»ها (اشاره به خانه‌های علم جمعیت که پنج روز در هفته به کودکان کار و خیابان و محروم خدمات آموزشی ارائه می‌دهد)، در مقابل دوربین‌های روشن، روی سِن و القای این‌که دارد کار مهمی انجام می‌دهد. پیمان بستن با14 بند، چه معنایی دارد؟ مگر کار خیر، در بوق و کرنا کردن دارد؟»

اولا: دانشجویان عضو جمعیت اکثرا از دانشگاه‌های برتر کشور و دارای موقعیت‌های عالی تحصیلی و اجتماعی هستند. بعضی از آنان اضطرارِ بودنِ تمام‌وقت در کنار کودکان بی‌پناه را آن‌قدر جدی یافته‌اند، که گاه موقعیت شغلی‌شان در معرض تهدید قرار گرفته یا دعوتنامه دانشگاه‌های خارج از کشور را گوشه خانه خود نهاده‌اند یا... شک نکنید که چنین کسانی آرزومند نور فلاش 10تا دوربین عکاسی نیستند! ایستادن ما بر یک صحنه در شب قدر، یک آیین است. آیین یک وسیله تبلیغی است که برای ابلاغ یک پیام به جامعه انجام می‌شود.

ما فقط رنج کودکان را منعکس می کنیم

بنابراین آیین‌ها معمولا در عرصه اجتماع انجام می‌شود نه در پستو! زیرا در غیراین صورت دیگر نامش آیین نیست! خواندن ۱۴ بند، در شب قدر، دست در دست هم روی سنِ برنامه کوچه‌گردان عاشق، آیینی است برای متعهد شدن دوباره به وجدان بشری خود در وهله اول. در وهله دوم، پیمان بستنِ اعضای فعال جمعیت با هم در برابر مردم و در مقابل رسانه‌ها -که البته اگر پوششی هم به این برنامه داده نشود، تفاوتی برای جمعیت ندارد- امر به معروف و نهی از منکری است که جمعیت در شب قدر انجام می‌دهد. امر و دعوت مردم به میثاق بستن برای بودن در کنار دردمندان و نهی از شکستن پیمان خدمت به آنان.

و نکته بعدی: وقتی در جامعه، بعضی آشکارا دروغ می‌گویند، دزدی می‌کنند، موادمخدر می‌فروشند و ده‌ها زشتی دیگر را رواج می‌دهند، چرا کارهای صالح باید فقط به صورت نهان انجام شود؟ آیا باید فقط تیرگی جهل در ویترین جامعه خودنمایی کند؟ آیا نباید نور امید و سرمشق نیکی نیز گاهی آشکار شود؟ قرآن می‌فرماید به صورت پنهان و آشکار، خیر کنید. هریک از این دو حالت، فلسفه و کارآیی خاص خود را دارد.‌ای‌کاش نویسنده با اشراف بیشتری، در این‌باره سخن می‌گفت.

۶ -اشاره نویسنده به عکاسی از کودکان محروم و احساس حقارت کودکان از این مسئله. پس از ۱۴ سال، آیین کوچه‌گردان عاشق آن‌قدر شناخته شده است که خبرنگاران بسیاری بنا به پیگیری خودشان از رسانه‌های مختلف برای تهیه گزارش تصویری می‌آیند. یقینا جمعیت نمی‌تواند رفتار تمام خبرنگاران اعزام شده به مناطق محروم را زیر نظر بگیرد یا از رفتار تمام آنان، دفاع کند.

کما این‌که واقعا اگر بعضی جملات نامناسب هنگام گرفتن عکس بیان شده باشد- هرچند اگر محدود به یکی‌دو عکاس خبری باشد - هرگز مورد تایید جمعیت نیست. نکته دیگر این‌که‌ ای‌کاش سر زدن به حاشیه‌های فقیرنشین از عادات ثابت مردم ما بود تا نیازی به عکس نباشد. اما متاسفانه نیست. فرض کنید طبقه پایین خانه‌ای سوخته است و طبقات بالاتر ساختمان، هیچ خبری از این آتش‌سوزی ندارند و هرچقدر هم از هرم آتش برایشان صحبت می‌کنی، کمتر فایده دارد. اینک اگر از روی ناچاری، با نشان دادن یک تصویر از آدم‌ها و اتاق‌های سوخته طبقه پایین بتوانی طبقات بالا را به فکر اطفای حریق بیندازی، آیا این کار را نخواهی کرد؟

سوم: کودکی که هر شب مورد تعرض و آزار و اذیت محیط زندگی خود است، دیگر هویت و منیتی ندارد که تحقیر شود. بنابراین نشان دادن تصویر چنین رنج مجسمی، نه خرد کردن شخصیت او بلکه پرسشی است کوبنده درباره عدالت و وجدان ما.‌ ای‌کاش کسانی که فکر می‌کنند روحیه این بچه‌های له‌شده در محرومیت و خشونت مثل چینی نازک تنهایی‌های شاعرانه است، محبت کنند و دست‌کم سالی یک‌بار به این محلات سری بزنند و با شرایط واقعی زندگی آنان آشنا شوند.

ضمنا اگر در حال حاضر جمعیت می‌تواند به صدها کودک خدمات آموزشی ارائه دهد و برای احیای عزت نفس لگدکوب‌شده آنان تلاش کند، بخشی از آن، به دلیل همین اطلاع‌رسانی تصویری درباره شرایط نامساعد محلات معضل‌خیز است. کودکی که امروز در نظر نویسنده، روحش دچار احساس حقارت می‌شود، فردا در نتیجه فعالیت خانه‌های علم جمعیت، احیا می‌شود، دانشجو می‌شود و در ده‌ها همایش دانشگاهی درباره حقوق کودک سخنرانی می‌کند.

این تجربه ۱۴ ساله ماست و هم اینک نمونه‌های به ثمر رسیده چنین کودکانی در جمعیت ما هستند و خود به عنوان مددکارانی حرفه‌ای مشغول فعالیت هستند. در پایان مجددا امیدواریم روزنامه وزین بهار، به‌خصوص در عرصه فعالیت‌های اجتماعی که معمولا جز درد و تنهایی، نصیبی برای فعالانش ندارد، از درج مطالبی اینچنین غیرمنصفانه و تحقیق‌نشده بپرهیزد تا پایبندی خود را به ارزش‌های اخلاقی رسانه‌ها حفظ کند.


نقد روزنامه بهار بر آیین کوچه گردان عاشق

«همه در برابر اجتماع خود مسئولیم.»

امام علی (ع)

جای دوری نیستند، در همین تهران زندگی می‌کنند. در مجاورت ما، در منطقه 19 شهرداری تهران. اما حال و روز زندگی، مطلوبشان نیست. آب اشتراکی، برق و گاز نیم‌بند و البته محرومیت از آموزش و بهداشت رایگان که حق هر کودکی است. اما ظاهرا کودکان روستای اسماعیل‌آباد و محله خُلازیر که همگی موسوم کوره‌پزخانه هستند، این‌گونه می‌زیند. نمی‌دانم اسم خانه‌هایشان زورآباد است یا حلبی‌آباد، اما شاید مهم‌تر از این، شیوه زندگی و نوع خانه و کاشانه‌شان باشد. عموم شان، از افغانی‌هایی هستند که به امید زندگی بهتر، ترک یار و دیار کرده‌اند، اما چیزی دست شان را نگرفته است. اما از 14 سال قبل، جمعیتی شکل گرفت با نام «جمعیت امداد دانشجویی- مردمی امام علی (ع)» که هدفش کمک‌رسانی به همین قشر بود، و موسسش هم کسی بود به نام «شارمین میمندی نژاد» که در آن زمان، خود از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف بود. این جمعیت در سال 1378 پس از ثبت رسمی در وزارت کشور، به عنوان یک سازمان مردم نهاد مستقل شناخته شد و سپس فعالیت خود را به دیگر دانشگاه‌های کشور گسترش داد.

در سال‌های بعد ثبت نیروی انتظامی نیز اخذ شد. اعضای جمعیت در سال 1384 نخستین دفتر رسمی مردمی جمعیت را در جنوب شهر تهران و در محله مولوی افتتاح کردند و نام «خانه ایرانی» را بر آن نهادند تا نمادی باشد از قدمی بزرگ برای آبادانی ایران توسط دانشجویان ایرانی. پس از 10سال فعالیت مستمر اجتماعی، در سال 2010 میلادی، این جمعیت موفق به کسب مقام مشورتی در شورای امور اقتصادی اجتماعی سازمان ملل متحد ECOSOC شد. این جمعیت، 14 سال است که در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان، مصادف با دومین شب قدر، مراسمی با عنوان «آیین کوچه گردان عاشق» برگزار می‌کند تا مرهمی باشد بر دل این مردمان. «ما» هم از «بهار»، دوشنبه شب، هفتم مرداد، همراه اهالی این جمعیت شدیم. محل قرار، فرهنگسرای بهمن بود، ساعت 19:30اما «ما» سه نفر که گرفتار ترافیک نزدیک افطار شدیم، 20 دقیقه از وقت اذان مغرب، گذشته بود که رسیدیم. با کمال تعجب، آنچه شنیدیم، تمام شدن هرآنچه بود که برای افطار تدارک دیده بودند، گویی این‌هایی که برای کمک آمده بودند، خود محتاج‌تر بودند برای کمک(!)، این‌قدر که هول زدند برای دریافت افطاری و ‌آش. در هر حال، با لیوانی چای و بیسکویتی از نوع کرِمدارِ ساقه طلایی، گرسنگی‌مان را التیامی ظاهری بخشیدیم و خود را به تالار نغمه رساندیم. در محوطه بیرونی، کیسه‌های گونی مانندی بود پراز موادغذایی با لوگوی جمعیت امام علی(ع) که انگار می‌خواست به مستمندان، نشان دهد که این کمک‌هایی که به شما می‌شود، از سوی کجا و چه کسی صورت می‌گیرد.

اما حدود ساعت 21:45 بود که برنامه‌ای در تالار آغاز شد. ابتدا فیلمی از روند کارهایی که در یک سال گذشته صورت گرفته، به نمایش درآمد که شاید یکی از نکته‌های جالب توجه آن، حضور «خشایار دیهیمی» در برنامه شب یلدای خانه ایرانی در میان بچه‌ها بود. اما پس از این بود که موسس جمعیت، دعوت شد تا پشت تریبون حاضر شود و به مانند سال‌های پیشین، برای حضار سخن بگوید و فرمان شروع عملیات را صادر کند. او از داغ و دروغ گفت و البته از داد و درد و دود. از کودکانی گفت که اسیر پدر و مادر شیشه‌ای هستند که به هر نحوی از آنجا، کتک می‌خورند و مورد تجاوز قرار می‌گیرند. او از مشکلات گفت، اما نگفت در همه این سال‌ها چه راهکاری را اندیشیده است. از کمک به همنوع گفت، این‌که همه ما از یک گوشت و پوست و استخوان هستیم و باید به بدن نحیف و زخمی این کودکان، یاری رساند، اما نگفت چه منافاتی با نماز شب دارد و راه‌حلش «اعتدال» است؛ کلید واژه‌ای که این روزها وِردِ زبان خیلی‌ها شده است. به نظر نمی‌رسد حرکات «شو مَن»ی روی سِن، جالب باشد. کسی ریا و تزویر را مورد حمله و هجمه قرار می‌دهد که البته جای تحسین هم دارد، پسندیده نیست خواندن همه اعضای «خانه»‌ها، در مقابل دوربین‌های روشن، روی سِن و القای این‌که دارد کار مهمی انجام می‌دهد. پیمان بستن با 14 بند، چه معنایی دارد. مگر کار خیر، در بوق و کرنا کردن دارد؟ امیرالمومنین علی (ع) که این جمعیت نام ایشان را بر پیشانی دارد، می‌گفت که در حال کمک‌رسانی به مستحقان است؟

سالنی را با هزینه هنگفت اجاره کردن‌ و صرف افطار، قرار است چه چیزی را نشان دهد؟ در هر صورت، پس از پایان برنامه، حدود ‌هزار و 600 کیسه، در هشت منطقه مشخص شده، تقسیم شد و به تبع آن، کاروان‌هایی از علاقه‌مندان به خیرات و مبرات، راهی شدند. «ما» هم در مسیر منتهی به «کوره پزخانه»، همراه بقیه 20 ماشینی شدیم که فلاشر زنان به طرف روستای اسماعیل‌آباد و محله خُلازیر، حرکت کردند که البته قرار شد همه زیر پلِ همسو با فرهنگسرا، با ماشین‌هایشان جمع شوند. ساعت از نیمه شب گذشته بود که به راه افتادیم. خود را به بزرگراه شهید احمد کاظمی رساندیم و پس از طی مسیری، به یکی از مناطق شناسایی‌شده رفتیم. برای «ما»یی که تا به تا آن شب، در این برنامه حضور نیافته بودیم، مهم بود بدانیم که قرار است این کمک‌ها، چگونه توزیع شود. اما پس از پخش، این فلاش‌های عکاسان بود که بر صورت کودکان محروم، برخورد می‌کرد و خنده‌ای هرچند کوتاه و ظاهری را بر لبان آن‌ها می‌نشاند. به عادت که هنگام عکسبرداری می‌گوییم بگو هلو (!) یا بگو سیب (!)، به این بچه‌ها هم می‌گفتند بگو موز (!) یا بگو زردآلو (!). کودکی که شاید طعم این میوه را دیر‌به‌دیر می‌چشد. حتی شنیدیم که یکی گفت: «باید عادت کنی به عکس و به مردم.» یکی از اعضای جمعیت امام علی‌(ع) به «بهار» گفت: «این کمک‌ها یک شب در سال نیست، بلکه این‌ها خانواده‌های شناسایی شده‌ای هستند که در سال هم به آن‌ها، یاری‌رسانی می‌شود.» اما آیا کسی فکر می‌کند، همین خوشحال کردن موضعی و عکس گرفتن‌ها، چه آثار بد و احساس حقارتی در روح این کودکان پدید می‌آورد؟ به نظر می‌رسد بیشتر حس ترحم در میان باشد تا نفس خود را ارضا کنند. ایستگاه دوم، به گفته یکی از همراهان، به مانند گود عرب‌ها بود. سابق بر این، در آنجا کوره‌های آجرپزی بوده و چون خاک را از زمین استخراج می‌کردند، آنجا به مرور زمان گود شده بود. به اینجا که رسیدیم، دیگر طاقت نیاوردیم و به سراغ یکی از ساکنان آنجا رفتیم و دقایقی با او صحبت کردیم:

چند نفر اینجا ساکن هستند؟

حدود 20 خانه در اینجا هست که اکثرا با هم فامیل هستیم. .

کارتان چیست؟

در افغانستان، کشاورزی داشتیم، اما آنجا دیسک کمر گرفتم و ناچار شدم به امید شرایط بهتر به ایران بیایم. در اینجا هم دو سالی می‌شود که بیکار شده‌ایم، چون این کوره‌های آجرپزی از کار افتاده‌اند.

وضع مالی تان چگونه است؟

همین است که می‌بینید. الان یخچال‌مان خراب شده است و پول خرید نو را هم نداریم.

وضع آب و برق و گاز چگونه است؟

برق و گاز داریم. برای آب هم شیرآبی است که مشترک همه خانه‌هاست.

وضع تحصیل فرزندانتان چگونه است؟

در همین خانه‌هایی که ایجاد کرده‌اند، در همین دو سالی که اینجا آمده‌ایم، درس می‌خوانند.

ایستگاه بعد، آخرین توفقگاهی بود که همراه کوچه‌گردانان بودیم. وارد راهرویی شدیم و از آنجا راهرویی دیگر و درنهایت حیاطی که چند خانواده در آنجا ساکن بودند و بعضی هم در حیاط خوابیده بودند، هرچند در همین راهروها هم خانه‌هایی وجود داشت. خانه‌ها دَر نداشت، یعنی داشت اما به جای چوب، پرده‌ای سفیدرنگ، نقش در را ایفا می‌کرد. اکثر این‌ها، برخلاف سایر مناطق، هموطنان خودمان بودند. در جنوب این حیاط، محوطه باز و وسیعی بود. وقتی به آنجا رفتیم در چشم‌انداز عمیقِ پایین‌دست، کوره آجر پزی‌ای، در حال انجام کار قابل‌مشاهده ای بود. با هر دشواری‌ای بود، از جمع رد شده و خود را به پایین رساندیم. خانواده‌ای چهار‌نفره که فرزند اول پسر بود که در مقطع تحصیلی راهنمایی تحصیل می کرد و فرزند دوم هم دخترکی بود حدودا دو ساله. اما ظاهرِ والدین، سختی کشیده‌تر از این حرف‌ها بود. اما وضع مالی و زندگی آن‌ها، نه مطلوب اما به نظر بهتر از سایرین می‌آمد. وقتی از او خواستیم تا از وضع زندگی خود بگوید اشاره کرد که: «پنج ماه از سال -از اردیبهشت تا مهر- را که فصل ساخت‌ و ساز رونقی دارد و مدارس هم تعطیل است، در اینجا به آجرپزی مشغول هستیم و در سایر ایام سال، در روستای زادگاهمان، در تربت جام به کشاورزی می پردازیم تا پسرم هم به مدرسه برود.

بعد از عید به تهران می‌آیم و بعد از پایان سال تحصیلی، دنبال زن و فرزند می‌روم و به تهران می‌آورمشان.» او در ادامه از چگونگی فروش آجرها گفت: «به خاطر گرمای روز، شب‌ها از ساعت 9 تا دو بعد از نیمه‌شب، کار می‌کنیم و هر شب هم حدود 3500 قطعه آجر آماده می‌کنیم که هر‌هزارتای آن، 27‌هزار تومان قیمت دارد که کارفرمای ما، تحویل می‌گیرد. او ما را حتی بیمه تامین اجتماعی هم کرده است.» با وجود همه مشکلات، اما نه در چهره‌اش و نه در صحبت‌هایش، نشانی از شکایت دیده نمی‌شود. او آن‌طور که خود می‌گوید قانع است و راضی. ساعت حدود 2:15 بامداد از جمع خداحافظی می‌کنیم، هرچند به نظر می‌رسد که تا پایان توزیع 200 کیسه، یکی‌، دوایستگاه دیگر باقیمانده باشد. اما قریب یک شبانه روز است که به جز افطار مختصر، چیزی نخورده‌ایم. تجربه خوبی بود، زیرا کاری که انجام می‌شد خوب بود، اگر جوانب منفی آن را به کناری نهیم. شاید بتوان با راه‌حل‌های دیگر، چون ایجاد اشتغال، به جای کمک غذایی به آن ها بیشتر کمک کرد، حتی اگر کمک‌ها ممتد و مستمر و نامحسوس باشد، به‌نظر می‌رسد آثار عمیقی بر جای می گذارد. هرچند هر حرکت خیرخواهانه‌ای محل اعتناست.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بنده ي خدا

      با اينكه قسمت هاي ديگه تقريبا چنگي به دل نميزنه ولي اين قسمتش تازه آدم يه چيزايي گيرش ميشه...

    • كاربر

      كاش يه كم منصف باشيم

    • حسین دیانت

      جوابیه ی قانع کننده ای بود . از روزنامه بهار توقع نداشتم چنین مطلب بی انصافانه و کم مایه ای را درباره یک ان.جی.او ی فعال و مفید منتشر کند.

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج