۶۳۰۸۶۸
۵۰۳۴
۵۰۳۴
پ

آیدا چگونه زندگی با شاملو را روایت کرد؟

روزنامه آسمان آبی - بابک توانایی: احمد شاملو در همان سال‌هایی که در قید حیات بود مصاحبه‌های فراونی می‌کرد و در آن مصاحبه‌ها بسیار پیش می‌آمد که نظراتش را درباره موضوعات مختلف- از زندگی شخصی گرفته تا مسائل ادبی و حرفه‌ای- به زبان بیاورد.

روزنامه آسمان آبی - بابک توانایی:

احمد شاملو در همان سال‌هایی که در قید حیات بود مصاحبه‌های فراونی می‌کرد و در آن مصاحبه‌ها بسیار پیش می‌آمد که نظراتش را درباره موضوعات مختلف- از زندگی شخصی گرفته تا مسائل ادبی و حرفه‌ای- به زبان بیاورد. بعد از درگذشتش نیز کتاب‌های متعددی درباره او نوشته یا گردآوری شد که در آن‌ها سعی شده بود گوشه‌هایی از زندگی او را روشن‌تر کنند و این تلاش و سعی‌ها عموما به این صورت بود که نویسنده یادداشت یا مصاحبه‌شونده از کسی حرف بزند که خودش توفیق یافته بود درکش کند و بشناسدش. این روند ادامه داشت و هر از گاهی ما با کتابی مواجه می‌شدیم که از چنین ساختاری تبعیت کرده بود و گاهی نیز پیش می‌آمد که حرفی زده شود و بعدها بستگان و دوستان درجه‌یک احمد شاملو زبان به تکذیب آن حرف بگشایند که در این روزگار حرف‌های خلافِ واقع کم نیستند.

حالا بعد از 17سال که از مرگ احمد شاملو می‌گذرد کتابی درآمده که یکسر متفاوت است با آنچه تا پیش از این درآمده بود. این بار آیدا سرکیسیان، همسر احمد شاملو، درباره آن شاعر حرف زده‌است، در کتابی با عنوان «بام بلند هم‌چراغی» که حاصل تلاش سعید پورعظیمی است. کتاب با آیدا شروع می‌شود. اینکه او کیست و کجا متولد شده است و پدر و مادرش که بوده‌اند. و چه شروع هوشمندانه‌ای است این شروع. چرا که زنی که قرار است روایت کند آن‌چه بر او و همدم سالیانش رفته در روزگاران باید ابتدا شناساند. شروع کتاب یک شروع کلاسیک است. از روزهایی حرف زده‌می‌شود که باب آشنایی باز شده و از این حرف زده‌می‌شود که چگونه عشق آغاز شد؛ عشقی که بعدها تا لحظه مرگ ادامه یافت و شبی که احمد شاملو در خانه‌اش درگذشت چنان غمی بر دوش و شانه همسر گذاشته بود که خودش در همین کتاب «بام بلند هم‌چراغی» از آن این‌طور روایت می‌کند: «ناگهان خودم را روی زمین احساس کردم» که منظور قطعا همین است که در تمام آن سال‌ها ، ماه‌ها، هفته‌ها، روزها، ساعت‌ها و لحظه‌هایی که با احمد شاملو می‌گذشته و زندگی می‌رفته در آسمان بوده‌است. آشنایی آیدا و احمد شاملو یک آشنایی معمولی نبود. جایی در کتاب می‌گوید: «تا شاملو بود پاهایم روی زمین نبود.» (صفحه 338) و بعد شبی را در این کتاب روایت می‌کند که شب خداحافظی با جسم خسته احمد شاملو بوده است. «ایمان و سیروس با هم رسیدند. ماساژ قلبی دادند... از همه خواستم تنهایم بگذارند. کمک نمی‌خواستم. دوست داشتم خودم همه کارهایش را انجام دهم. با صابون خوشبو بدنش را شستم و لباس‌های نو تنش پوشاندم... مدت‌ها بود من قد و بالای احمد را ندیده بودم؛ از وقتی پایش را بریده بودند روی صندلی می‌نشست و قدش را نمی‌دیدم. پاهایش، شانه‌هایش... قد و قامتش از یادم رفته بود. چهارسال شاملو را خوابیده یا نشسته دیده بودم.» (صفحه 338)

آیدا در کلماتی که به‌کار می‌برد بسیار محتاطانه عمل می‌کند و این احتیاط از این باب است که چند‌بار توضیح می‌دهد که نمی‌خواهد به جای احمد شاملو از او حرف بزند که اگر قرار بود کسی حرف بزند خودش بود و تنها خودش بود و او نمی‌خواست زمانی‌که زنده بود از خودش چیزی بگوید که معتقد بود تنها کار است که از آدم می‌ماند و چیزهایی مثل زندگی‌نامه نمی‌تواند اسباب قضاوت آیندگان به شمار‌ آید و اسباب ماندگاری آدم را فراهم کند. با این حال، کتاب «بام بلند هم‌چراغی» مشحون است از اطلاعات دست‌اول درباره مردی که شاعر بود و از همان دهه۴۰ که به شهرت رسیده بود احساس تعهد و مسئولیت می‌کرد و به همین تعهدش بود که شناخته می‌شد و به قول آیدا «احساس تعهد شاید مهم‌ترین و بارزترین شناسه شاملو باشد از دهه۴۰ به این سو.» (صفحه ۱۹۴) همین احتیاط‌های آیدا سرکیسیان در صحبت کردن درباره شاملو سبب شده تصویری که او در گفته‌هایش می‌دهد تصویری باشد به‌شدت مینیاتوری، گزیده و مینی‌مال.

همه‌جا تعریف از شاملو نمی‌کند و سعی می‌کند حقایق را روشن کند. جایی که نمی‌داند با صراحت می‌گوید، نمی‌داند و سعی نمی‌کند تاریخ بسازد و سعی نمی‌کند از همسری دفاع کند که برای او همه‌چیز بود. از او پرسیده می‌شود وقتی لقب «شاعر ملی ایران» را در باب شاملو به کار می‌بردند چه واکنشی نشان می‌داد، می‌گوید: «می‌گفت ولمون کنین بابا! شاعر ملی کسی‌ است مثل حافظ یا مولوی که مردم شعرهایشان را می‌خوانند. همه شعر مرا نمی‌خوانند. در این صورت من نمی‌توانم شاعر ملی ایران باشم.» شاید روایت آیدا سرکیسیان از شاملو و تصویری که از او می‌سازد تصویری جانبدارانه نیز به‌شمار رود که در مواردی این‌طور است و کاری نمی‌توان کرد و اهمیت کتاب «بام بلند هم‌چراغی» در این است که این روایت‌ها و تصویرها را به سندی ماندگار تبدیل کرده که می‌توان به کمکش درک بهتر و کامل‌تری از شاملو و زندگی‌اش پیدا کرد. سعید پورعظیمی در مقام مصاحبه‌کننده روایت‌های دیگری را هم بازگو می‌کند در باب واکنش احمد شاملو به لقب «شاعر ملی» که برخی از نزدیکان و دوستانش به او داده بودند.

پورعظیمی به آیدا سرکیسیان می‌گوید: «ابوالحسن نجفی و ضیاء موحد و صاحب‌نظرانی دیگر معتقدند شاملو مهم‌ترین و بزرگ‌ترین شاعر ما بعد از عصر حافظ است. پاسخ موحد به من درباره این اظهارنظر این بود که شاملو خودش را در این جایگاه می‌دید و من می‌دانستم که دوست داشت کسی این حرف را بزند. من هم گفتم. خیلی‌ها پذیرفتند و تعدادی دیگر هم مخالف بودند.» (صفحه۱۹۴) سال‌ها پیش منصور کوشان، شاعر و منتقد ادبی، در مقاله‌ای نوشته بود که اواخر دهه ۶۰ وقتی می‌خواستند مجله «تکاپو» را راه‌اندازی کنند سراغ شاملو رفتند تا با او مصاحبه کنند و مصاحبه هم کرده بودند و از او پرسیده بودند چرا مهاجرت نمی‌کند و او گفته بود چراغش در این خانه می‌سوزد و در همان شماره بود که عنوان شاعر ملی را به او داده بودند.

آیدا در تمام کتاب به شکلی خونسردانه و تودار درباره شاملو حرف می‌زند. حتی جایی که صحبت درباره دعوا یا حرف خلافِ واقعی است که درباره شاملو شایع شده سعی می‌کند با خونسردی جواب بدهد. بسیار کم پیش می‌آید از کوره در برود. اما یک‌جا بسیار محترمانه و نجیبانه عصبانی می‌شود و آن جایی است که حرف ابراهیم گلستان پیش می‌آید که در کتاب «نوشتن با دوربین» گفته بوده «شاملو تمام ثروت طوسی حائری را بالا کشید و از خانه بیرونش کرد.» این‌جاست که‌آیدا می‌گوید: «آقای گلستان یک جمله گفته که جان مرا آتش زد!» و بعد می‌گوید: «شاملو ثروت طوسی را بالا کشید؟ شاملو خودش خانه طوسی را برای همیشه ترک کرده بود. خانه‌ای که در یکی از کوچه‌های میدان ژاله و ملک شخصی طوسی بوده.» و بعد درباره گلستان می‌گوید :«آقای گلستان درکی از زندگی شاملو ندارند؛ ایشان جور دیگری زندگی کرده. شکل زندگی‌اش به کلی با زندگی شاملو فرق داشته. نه از نظر مالی مشکل داشته، نه در‌به‌در بوده، نه در آبادی‌های محروم کویری زندگی کرده، نه فقر و محرومیت تحمیل‌شده بر آن مردمانِ مظلوم را با تمام روحش حس کرده و نه ناعادلانه زندان رفته...» (صفحه 41) با این حال، همه این حرف‌ها باعث نمی‌شود وقتی صد صفحه بعد در همین کتاب می‌خواهد نظر شاملو را درباره داستان‌های گلستان به زبان بیاورد نگوید:«می‌گفت گلستان یکی از درخشان‌ترین نثرهای مدرن زبان فارسی را دارد!» (صفحه 142)

کتاب «بام بلند هم‌چراغی» سرشار است از تصاویر کوتاه و قضاوت‌های تاریخی و سندساز. از حشو و زوائد بسیار دور است و می‌توان با آن دوره بسیار مهمی از تاریخ ادبیات معاصر ایران را درک کرد.

کتاب «بام بلند هم‌چراغی» تنها به زندگی شخصی احمد شاملو و رابطه‌اش با آیدا سرکیسیان نمی‌پردازد. روایت‌های شفاف و درخشانی از ادبیات معاصر ایران و نقش شاملو در آنها دارد ، روایت‌های بکری دارد از چگونگی شکل‌گیری بخش عمده‌ای از کتاب‌های شاملو و دیدگاه‌های بعضاً جنجالی و بحث‌برانگیزش درباره‌شخصیت‌هایی چون حافظ و فردوسی و ادبیات کلاسیک فارسی. توضیحات آیدا سرکیسیان درباره نظرات شاملو درباره ادبیات کلاسیک با نامه‌هایی که از شخصیت‌های مختلفی چون یدالله رؤیایی در انتهای کتاب آمده تکمیل شده است. رؤیایی در نامه‌ای از سفرش با شاملو به آذربایجان برای بزرگداشت نظامی گنجوی صحبت می‌کند و توضیح می‌دهد که چگونه او و شاملو در آن سفر با چهره‌های سنتی ادبیات کنار آمده بودند.

کاری یگانه

منصور اوجی

با سلام
حضور دوست جوانم سعید پورعظیمی

شما می‌دانستید پاره‌ای از انسان‌ها سرانجام به شکل اسم خودشان می‌شوند؛ من که به چنین چیزی باور دارم و شعرش را هم گفته‌ام که در همین نامه آن را برایت خواهم نوشت. شما با این دو کارِ کارستانتان «من بامدادم سرانجام» و «بام بلندِ هم‌چراغی» مصداقِ اسم و فامیل خودتان شده‌اید: هم خجسته و نیک‌بخت و هم بزرگ و والا. وقتی این کتاب را دیدم حیرت کردم. دیگران هم درمورد شاملو خیلی کارها کرده‌اند و نوشته‌اند و کتاب بیرون آورده‌اند؛ ولی این دو کارِ شما چیز دیگری است: یکّه و یگانه و بی‌همتا. عمر بر سرِ این کار گذاشته‌اید. به‌محضِ رسیدنِ کتابِ اول، با تورّقی در آن به یاد سیروس طاهباز افتادم و کارِ گران‌سنگ او در مورد نیما. و اگر طاهباز نبود، آثار نیما این‌گونه به دست مردم نمی‌رسید و طاهباز با این کارش خود را مخلّد کرد و شما نیز با این کارتان در مورد شاملو، مانا و ماندگار شدید. این کارِ شما تجدید چاپ خواهد شد. فروش آن در شیراز عالی است. به هر کس تماس می‌گیرم و سفارش می‌کنم که آن را بخرند، در پاسخ می‌گویند خریده‌ایم و مشغول به خواندن آن. من به سهم خودم به شما تبریک می‌گویم و از این به بعد چشم در راه اثرهای دیگر شما هستم و خواهم ماند. از نثرت و خطّت لذت بردم و بر همتت و پشتکارت آفرین گفتم.پیش از آنکه شعر را برایت بنویسم این نکته را اضافه کنم در سفری که شاملو به شیراز آمد و من خاطرۀ آن را برایت نوشته‌ام، شاملو تنها به شیراز آمد و آیدا همراهِ او نبود.

دوستدارت
منصور اوجی
چشم به راه نظرت در مورد کتابم هستم.

و اما آن شعر:

هرکسی به شکل اسم خویش
اسم خویش می‌شود:
این سپیده!
آن فروغ!
این ستاره!
آن غروب!

خسروان همیشه خسروَند
خواه به سرخ‌گل نشیند این
یا در انتظار روزهای بهتری بماند آن!
که نشست وُ ماند وُ مانده‌اند

گاوها به خیش می‌روند
عاشقان ز خویش.

من چه نام دارم، آی!
اسم من، طلسم من
بشکن این طلسم را.
شیراز / دی‌ماه 1365
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج