۲۹۱۲۴
۱۹ نظر
۵۰۰۷
۱۹ نظر
۵۰۰۷
پ

داستانک؛ عطر شکلات

داستانک؛ عطر شکلات
برترین ها: پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد.

همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پایین پله ها رساند و نفس نفس زنان به در آشپزخانه رسید و به درون آن خیره شد.

او روی میز ظرفی حاوی صدها تکه شکلات محبوب خود را دید و با خود فکر کرد یا در بهشت است و یا اینکه ... همسر وفادارش آخرین کاری که ثابت کند چقدر شیفته و شیدای اوست را انجام داده است و بدین ترتیب او این جهان را چون مردی سعادتمند ترک می کند. او آخرین تلاش خود را نیز به کار بست و خودش را به روی میز انداخت و یک تکه از شکلات ها را به دهانش گذاشت و با طعم خوش آن احساس کرد جانی دوباره گرفته است.

سپس مجددا دست لرزان خود را به سمت ظرف برد که ناگهان همسرش با قاشق روی دست او زد و گفت: دست نزن، آنها را برای مراسم عزاداری درست کرده ام!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • laya

      خیلی بامزه بود....
      ولی یه چیزی....
      یعنی واقعا همچین انسانهای هستند که وقتی طرف نمرده جلوتر همه مراسم رو بگیرند....خدایا خودت کمکمون کن تو این دنیا همه نوع بدی رو دیدیم...مگه یک کلمه چقدر جا داره که این همه رو تو خودش نگه داشته و هروز هم چیزای جدیدتری به وجود میاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

      پاسخ ها

      • sara

        laya جان چيش بامزه بود؟؟؟

      • laya

        سارا جان یه دفعه رفته بودم تو حس گفتم عجب همسر باحال و عاشقی داره که تا لحظه مرگش فقط به اون فکر میکنه که یه دفعه زنه زد تو حسم گفت واسه مراسم پختم...خوب خیلی بازه بود دیگه

      • sara

        آوووووووووووووووووو!

      • امیر

        سار جان من نمی دونم چرا بعضی از ما ایرانیا خودمون رو وسط پرگار میبینیم و دوست داریم همه مثل ما فکر و عمل کنند.

      • sara

        امير جان ربطي به فكر وعمل ما نداره اين يه چيز حسي و عاطفيه.
        فكر مي كنم تو هر جاي دنيا كه زندگي كني با هر مليتي باز هم اگه تو لحظه انتظار باشي برات ناخوشايند مي شه اگه ببيني به پيشواز مرگت رفتن.

      • ELI

        توبه این میگی بامزه!؟

    • sara

      چه بي رحم.

    • آمیتریس

      همیشه امکان اشتباه هست

      پاسخ ها

      • یاس کبود

        سلام خانمی من رو ببخش چون راجع به اسمت فکر غلطی داشتم و فکر می کردم که یه پسر بچه آی.
        آخه دقیقا همین اسم ، اسم ساعت بن تن هست.

      • آمیتریس

        مشکلی نیست عزیزم.

    • حامد

      بسی زیبا و قابل تامل

    • محمد

      شرمنده برای عزاداری خرما و حلوا درست می‌کنن.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        نه تو شهر ما قطاب نون خرمایی و کماج هم درست می کنن

    • maha

      وااای عجب همسروفاداری!!!حالا این طنز بود یا احیانا پیامی هم داشت که من متوجه نشدم؟؟؟

    • هنگامه

      امید به زندگی در آخرین لحظه ی بودن.خیلی داستان زیبا و تاثیر گذاری بود.ممنون.

    • تبسم

      عجب پيام پنهانى داشت اين داستان!!!

    • MOHSEN

      پس تابوت رو خبر كنيد.

    • ziba7529

      من که گریم گرفت

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج