۵۰۲۲۹
۱۱ نظر
۵۰۷۷
۱۱ نظر
۵۰۷۷
پ

مطلب ارسالی شما عزیزان - از طرف بهرام

داستانک؛ معلم مهربان...

یک روز کاملاً معمولى تحصیلى بود . به طرح درسم نگاه کردم و دیدم کاملاً براى تدریس آماده ام . اولین کارى که باید مى کردم این بود که مشق هاى بچه ها را کنترل کنم و ببینم تکالیفشان را کامل انجام داده اند یا نه ...

مجله اینترنتی برترین ها
برترین ها: یک روز کاملاً معمولى تحصیلى بود . به طرح درسم نگاه کردم و دیدم کاملاً براى تدریس آماده ام . اولین کارى که باید مى کردم این بود که مشق هاى بچه ها را کنترل کنم و ببینم تکالیفشان را کامل انجام داده اند یا نه .

هنگامى که نزدیک تروى رسیدم ، او با سر خمیده ، دفتر مشقش را جلوى من گذاشت و دیدم که تکالیفش را انجام نداده است . او سعى کرد خودش را پشت سر بغل دستیش پنهان کند که من او را نبینم . طبیعى است که من به تکالیف او نگاهى انداختم و گفتم : " تروى ! این کامل نیست . "
او با نگاهى پر از التماس که در عمرم در چهره کودکى ندیده بودم ، نگاهم کرد و گفت : " دیشب نتونستم تمومش کنم ، واسه این که مامانم داره مى میره . "

هق هق گریه ی او ناگهان سکوت کلاس را شکست و همه شاگردان سرجایشان یخ زدند . چقدر خوب بود که او کنار من نشسته بود . سرش را روى سینه ام گذاشتم و دستم را دور بدنش محکم حلقه کردم و او را در آغوش گرفتم . هیچ یک از بچه ها تردید نداشت که " تروى " بشدت آزرده شده است ، آن قدر شدید که مى ترسیدم قلب کوچکش بشکند . صداى هق هق او در کلاس مى پیچید و بچه ها با چشم هاى پر از اشک و ساکت و صامت نشسته بودند و او را تماشا مى کردند .

سکوت سرد صبحگاهى کلاس را فقط هق هق گریه هاى تروى بود که مى شکست . من بدن کوچک تروى را به خود فشردم و یکى از بچه ها دوید تا جعبه دستمال کاغذى را بیاورد . احساس مى کردم بلوزم با اشک هاى گرانبهاى او خیس شده است . درمانده شده بودم و دانه هاى اشکم روى موهاى او مى ریخت .

سؤالى روبرویم قرار داشت : " براى بچه اى که دارد مادرش را از دست مى دهد چه مى توانم بکنم ؟ "

تنها فکرى که به ذهنم رسید ، این بود : " دوستش داشته باش ... به او نشان بده که برایت مهم است ... با او گریه کن . " انگار ته زندگى کودکانه او داشت بالا مى آمد و من کار زیادى نمى توانستم برایش بکنم . اشک هایم را قورت دادم و به بچه هاى کلاس گفتم : " بیایید براى تروى و مادرش دعا کنیم . " دعایى از این پرشورتر و عاشقانه تر تا به حال به سوى آسمان ها نرفته بود .

پس از چند دقیقه ، تروى نگاهم کرد و گفت : " انگار حالم خوبه . " او حسابى گریه کرده و دل خود را از زیر بار غم و اندوه رها کرده بود . آن روز بعدازظهر مادر تروى مرد .

هنگامى که براى تشییع جنازه او رفتم ، تروى پیش دوید و به من خیر مقدم گفت . انگار مطمئن بود که مى روم و منتظرم مانده بود . او خودش را در آغوش من انداخت و کمى آرام گرفت . انگار توانایى و شجاعت پیدا کرده بود و مرا به طرف تابوت راهنمایى کرد . در آنجا مى توانست به چهره مادرش نگاه کند و با چهره ی مرگ که انگار هرگز نمى توانست اسرار آن را بفهمد روبرو شود .

شب هنگامى که مى خواستم بخوابم از خداوند تشکر کردم از اینکه به من این حس زیبا را داد ، تا توان آن را داشته که طرح درسم را کنار بگذارم و دل شکسته یک کودک را با دل خود حمایت کنم ...

داستانک؛ معلم مهربان...

وب گردی

خبرفوری: کچل ها بزودی منقرض میشوند

معرفی شامپو ضد ریزش مو در برنامه زنده صدا سیما!!

سفارش محصول

سریال شفرونی نسخه کامل

با تخفیف ویژه در فیلیمو

تماشا کنید

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • babak

    ******** درود برهمه معلمان دلسوز وفداکار، درود برتمامی استادان گمنام که بزرگترین راهنمای ما درزندگی بودند

  • مهدیس

    داداش بهرام فوق العاده زیبا و تاثیر گذار بود

    مرســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

    بهتون تبریک میگم که متنت در این قسمت چاپ شده

  • zahra seven

    داداش بهرام متنتون فوق العاده بود.منم بتون تبریک میگم متنتون انتخاب شده واسه این بخش+++++++

  • مامان لیلا

    بهرام جونم دستت دردنکنه قربونت بشم خیلی قشنگ بود ببین مجله یک صفحه اختصاصی برات بازکرد آفرین به تو گل پسرم دست مجله جون هم درد نکنه.

  • bahram

    آنجا كه چشمان مشتاقی برای انسانی اشك می ریزد،زندگی به رنج كشیدنش می ارزد.....

  • فاطمه

    سلام آقا بهرام. ممنون
    متن فوق العاده زیبایی بود. بهتون تبریک میگم که مجله داستان شما را در اینجا قرار داد.
    معلم عزیز تو را سپاس........................

  • سمیه

    بهرام جان دست شما درد نکنه
    لذت بردم
    +++++++++++++++

  • laya

    بهرام جان باید بگم مثل همیشه عالی+++++

  • بهار

    داداش بهرام تبریک میگم آفرین خیلی قشنگ وتاثیرگذاربود.

  • مریم سراوانی

    چه جالب فکر کنم توی یونان بوده باشه احتمالا چون در یونان هم گاهی اوقات افراد می میرند

    پاسخ ها

    • خردادي

      يعني مي خواي بگي تا حالا يونان نرفتي :O
      واي حالا چي مي شه يعني ؟

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج