۱۳۱۴۵۷۳
۴۹ نظر
۱۵۰۹۷
۴۹ نظر
۱۵۰۹۷
پ

ماجرای سرباز خیلی بدشانس ایرانی که همه را عصبی کرد

بهانه این مطلب، اتفاق تلخی‌ست که برای مرزبانان سراوانی افتاد.

برترین‌ها: بهانه این مطلب، اتفاق تلخی‌ست که برای مرزبانان سراوانی افتاد. 

ماجرای سرباز خیلی بدشانس ایرانی که همه را عصبی کرد

مازیار خسروی، روزنامه‌نگار در رشته توئیتی از دوران سربازی‌اش نوشت که در ادامه می‌خوانید: 

چهار ترم مهندسی خوانده بودم اما سر یک سری مسائل با پدر خدا بیامرزم دعوام شد و بزرگوار لج کرد دیگر شهریه دانشگاه را نداد. چند ماه این در و آن در زدم که پول جور کنم. از رزوشن شبِ آژانس تا ویزیتوری و تحصیل‌داری و آبدارچی‌گری را امتحان کردم ولی نشد. آخر سر دیدم هیچ راهی نیست جز اینکه دفترچه بگیرم و بروم سربازی تا دست کم جاخواب و غذای مجانی داشته باشم. این شد که به تاریخ ۱۸ مرداد ۷۷، با سر تراشیده و گردنِ کج، وارد پادگان آموزشی ۰۲ شدم. از تعریف کردن خاطرات آن ۲ ماه می‌گذرم چون می‌دانم خیلی‌هاتان از همین حالا نیش‌تان باز شده و بنای مسخره کردن دارید. پس نمی‌گویم تا حسرتش به دل‌تان بماند و در کف بمانید. فقط یک تجربه زیست‌شناسی و علمی را که البته «فلکم رایگان نداد» با شما در میان می‌گذارم باشد که پند گیرید و رستگار شوید؛ خانم‌ها! آقایان! روده آدمیزاد دوپا می‌تواند یک هفته تمام تخلیه نشود اما نترکد!

لابد می‌پرسید چطور؟! عرض شود که: اگر چهار صبح با فریاد گوش‌خراش یک نفر از خواب بپرید که با شیلنگ به در آسایشگاه می‌کوبد و فریاد می‌زند: برپا برپا... بعدش در حالی که از شوک چهارنعل به سمت توالتی بشتابید که فقط هشت دانه است ولی صدو پنجاه نفر در صف هستند و در همان توالت ۱۴۹ نفر دیگر مثل خودت توی صف باشند و فرد مذکور که فریاد زده بود هم حاضر باشد و بازهم دائم فریاد بزند که «بشمار سه بیا بیرون، بشممار یک، بشممار دو....» ناخودآگاه کارت را سرپایی و به صورت شفاهی انجام می‌دهی و از کار کتبی صرف‌نظر می‌کنی.

ماجرای سرباز خیلی بدشانس ایرانی که همه را عصبی کرد

تو هم نوجوان خام هجده‌ بیست ساله‌ ترس‌خورده‌ای باشی، اینجوری می‌شود که روده‌هایت می‌توانند یک هفته تمام دوام بیاورند و نترکند! ولی حسنش این است که وقتی جمعه بهت مرخصی ساعتی دادند که بروی حمام و کمی از بوی گند عرق بدنت رها بشوی، هم‌زمان کیف دنیا را از سیاحت سنگ توالت در آرامش می‌بری و اما اصل ماجرا؛ آن سال‌ها در ارتش به دیپلمه‌ها پس گذراندن دوره‌ آموزشی و کُد، درجه گروه‌بانی می‌دادند. امتحانی می‌گرفتند شامل یک سری درس‌های مقدماتی نظامی و تیراندازی و... درجه بر اساس نمره آن داده می‌شد؛ تک و توکی گروهبان یک می‌شدند. ده پانزده درصدی گروهبان دو. مابقی گروهبان سه.

ما شدیم گروهبان دو و خیلی هم در ذهنمان جشن و پایکوبی در حال برگزاری بود که «رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند» اما از آنجایی که خیلی خوش‌شانس هستم خیلی زود از دماغ‌مان در آمد؛ کل نیروی زمینی ارتش یک گردان تفحص شهدا داشت که ما عدل افتادیم توی همان گردان. کجا؟ سومار! شانس صفدر اعظمی هم چندان بهتر از من نبود. افتاد گردان مجاور که کارش تفحص شهدا نبود، خنثی‌کردن مین بود. صفدر بچه یکی از روستاهای اطراف سنقر بود. رفیق بودیم اما با گذشت سال‌ها، چهره‌اش در ذهنم محو‌ و محوتر می‌شود. فقط دماغ پهن و سبیل باریکش یادم مانده است.

ماجرای سرباز خیلی بدشانس ایرانی که همه را عصبی کرد

وسط‌های بهار هفتاد و هشت بود که خبر آوردند صفدر رفته روی مین و جزغاله شده. می‌گفتند چیز زیادی از جنازه‌اش نمانده. از گردان خود ما هم یک گروهبان کادر رفت روی مین و هر دو پایش قطع شد. هر چه فکر می‌کنم اسمش یادم نمی‌آید.‌ بدتر از همه اما گروهبان وظیفه‌ای به اسم حسین بود و آن شب شوم... با حسین رفاقتی نداشتم. آنقدر که حتی نفهمیدم حالش خوب نیست و در آستانه فروپاشی است. گمانم در آن تابستان گرم و عرق‌چکان هیچ کدام از بچه‌های دیگر هم ملتفت چیز غیر عادی نشدند. شاید هم حال همه‌مان آنقدر بد بود و به افسردگی دچار بودیم که توان دلسوزی برای کس دیگری نداشتیم.

آن شب در سومار همه چیز عادی _سگی مثل همیشه_ بود. گرمای خفه کننده، پشه‌هایی که حتا از روی پوتین نیش‌شان را به پوستت فرو می‌کردند و بوی پِهِن نیم‌سوز که برای تاراندن پشه‌ها توی آتش انداخته شده بود. حسین نصف شب بی‌سر و صدا از جایش بلند می‌شود. یکی از ژ۳های قراول شده را بر می‌دارد. باید اینجوری بوده باشد: لوله ژ۳ روی پیشانی، قنداق روی زمین و انگشت روی ماشه‌. پیش از فشار دادن ماشه برای یک لحظه هم که شده دچار تردید شده؟ به کسی هم فکر می‌کرده؟ مادری، دختر همسایه‌ای؟ هرگز نمی‌فهمیم و فهمیدنش هم فایده‌ای ندارد. مهم این است که آخر سر ماشه را فشار داده و تلق!

ماجرای سرباز خیلی بدشانس ایرانی که همه را عصبی کرد

بهتر است هیچکدام به لحظه پس از شنیدن آن صدا فکر نکنیم. بهتر است هیچکدام‌تان هرگز پیشانی یک آدم را که گلوله ژ۳ از فاصله نزدیک به آن خورده و از کاسه سر خارج شده نبینید. اصلا بهتر بود من هرگز این خزعبلات را نمی‌نوشتم...

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • ایران سرای من است

      داستان جالب بود ولی از همه تعریف کرد ولی از خودش چیزی زیادی نگفت که اخر خدمت چکاره شد به هر امیدوارم بعد خدمت رفته باشه واسی خرد کردن شیشه های منزل خخخخ

    • ناشناس

      شرایط جنگ از این هم بدتره جوجو

    • سجاد رحیمی

      حقیقتا بعضی هاتوناحتمالا باور ندارید ولی واقعیت من خدمت رفتم خیلی افسرده میشی ایران روانی میشی اگه تو خدمت من بچه همشهریم نبود خود کشی میکردم

    • سمانه

      تنها راه delete سربازی

    • ناشناس

      من دو سال بعنوان پزشک وظیفه در نقطه مرزی بودم.وظیفه سرباز جانفشاتی برای وطن است ولی نباید ببن فرزند مسئول و فرزند فرد معمولی تبعیض باشد

    • ناشناس

      سربازی فقط به فنا رفتن دو سه سال نیست
      به فنا رفتن یک انسان است
      انسان ساده در کمال طراوت وارد میشود و افسردهاس سرگردان و تحقیر شده را به جامعه می دهد

    • ناشناس

      05 کرمان هر هفته یه خود زنی یا اقدام به خودکشی داشتیم

    • ماجد

      فقط کسی که تو جهنم سومار بوده میفهمه چی میگی. من هم سال 66 اونجا بودم و همه این مصیبت ها که گفتی بود و جنگ هم بهش اضافه کن

    • ناشناس

      بی اختیار بغض کردم ولی مانع سر ریز شدن اشکام شدم ی نفر بیاد تکذیبش کنه

    • ناشناس

      بیچاره جوانان وطن!

    • ناشناس

      این حرف ها کاش مسئولین ستادکل به گوششان میرسید وسربازی کاهش میدادند

    • ناشناس

      بیچاره سرباز با این وضعیت رسیدگی تغذیه و بهداشت میخواد از مرز دفاع کنه

    • ناشناس

      خدمت آدمو در اکثر مواقع مرد نمیکند در اکثر مواقع معتاد نامرد یا افسرده و یک عمر عقده ای میکند

    • فرهاد

      چه پایان غم انگیزی!؟حتمامیشه دوران سربازی رو اگه قراره ادامه داشته باشه،بهترشم کرد ولی کی؟کی قراره بهترش بکنن،؟تا شاهد دیدن وشنیدن داغ عزیزان وطن نباشیم.ازطرف سرهنگ بازنشته نیرهای مسلح

    • ناشناس

      یاد خدمت خودم افتادم
      خیلی هاش رو تجربه کردم

    • امیر

      من با مدرک ارشدی که داشتم درجه افسری گرفتم و شدم منشی و راننده یک سرهنگ تا روز آخر خدمتم حتی یک نفر از من نپرسید مدرکی که داری برای چه رشته ایی هست و هنرت چیست!!!!!!مدام فقط فکر آزار و اذیت سرباز هستن!!!!!!
      بعضی صبح ها که از خواب بیدار می‌شوم خدا رو شکر میکنم که دیگه نباید برم محل خدمت!!!!!

    • فامیل دور

      سربازی برای پسرا ظلمه نهایتش 6ماه یه سال خوبه نه دوسال.

    • بدون نام

      آفرین طنز تلخ و گزنده ای بود

    • بدون نام

      لعنت به سربازی

    • ناشناس

      سربازی نابودی پسرهاست

    • ناشناس

      چقدر از خودشون پیچوندن نرفتن سربازی

    • ناشناس

      البته سربازی اونجوری هم که ایشان نوشته، در همه جا زجر آور و سخت نیست

    • ناشناس

      دخترهاقبل دهه هشتادی چرا نرفتن سربازی دهه هشتادی الان خودش مثل سربازه

    • ناشناس

      دیگه مد نیست این سختگیری ها ی سربازی مدارس

    • ناشناس

      این همه بشمار سه از جلو نظام چی شد آخرش کی به کی شد

    • ناشناس

      بسیار ناراحت کننده
      سرباز بی نوا وبی دفاع.

    • ناشناس

      مسخره اس فشار انقدر روی ادم ها گذاشتن

    • ناشناس

      انسان ظرفیتی داره خب چرا فکر می کنند جوونا پسرا از فولادند

    • ناشناس

      فیلم غلاف تمام فلزی رو ببینند آخر همه فشارها میشه همین متن و اون فیلم

    • ناشناس

      حالا خوب شد فرمانده عصبی

    • ناشناس

      جوان های بیچاره رو همچین بلایی سرشون میارن

    • ناشناس

      متن عالی

    • ناشناس

      لعنت به سربازی اجباری

    • ناشناس

      طفلیا دلم سوخت براشون،ازالان غصم گرفت برای سه سال دیگه که پسرم میخواد بره سربازی کاش سربازی دلبخواهی بود

    • محمدم

      من الان تو سومار خدمت میکنم من گرماشو باتمام وجود حس کردم پشه و عقرب و
      مین هایی که هنو خنثی نشده اند(وتلفات حاصل از مین ها)وبقیشو که دیگه فک نکنم اجازه داشته باشم بگم....

    • ناشناس

      وظیفه سربازی ک دوره کامل دیده باشه جانفشانیه نه سربازی گ از پشت نیمکت اومده و ی ۲۰ روز ی آموزش الکی دیده...

    • علی

      در ایران خودکشی سربازها بخاط انواع فشارها خیلی زیاده دوران ما هم ما شاهدش بودیم

    • علی

      من سربازیم تهران میدان ونک بود بخاطر نارسایی قلبی معاف از رزم بودم و طبق قانون نباید نگهبانی میدادم افسر عقده ای قرارگاه بنده را یک شب در میان سر پست نگهبانی میفرستاد یک روز صبح سرد زمستان ساعت 7 سر پست حالم بد شد و یک لحظه اسلحه را زمین گذاشتم بخاطر همین یک هفته بنده را به زندان فرستادند .......!!!!! در حالی که خودشان مقصر بودند ..!!

    • حجاب

      خداوند رحمتشان بکند و به خانواده های عزیز و محترم و بزرگوارشان صبر و سلامتی بدهد انشالله

    • سارا از اصفهان

      پسر من که خیلی حساسه و همیشه زیر نظر مشاوره میدونم ب مشکل برمیخوره تو سربازی انشالله تا دوسال دیگه ی فرجی بشه

    • رضا

      سر بازی هر کس میخاهدبرود حقوق ماهیانه
      بدهید و اجباری نباشد چون تعداد زیادی هستند
      و کاری ندارند حقوق قابل بدهید و کسانیکه نمی‌خواهند بروندبه اندازه دو سال که حقوق پرداخت می کنید از او پول بگیرید














    • رضا

      سزبازی را به دو قسمت انجام گیرد ن صف در منطقه خوش آب و هوا و بقیه در منطقه بد آب و هوا و یکی گناه نکرده که تمام خدمتش در منطقه مرزی و بد آب و هوا خدمت بکند همه کار میشود کرد حالا کی انجام بده

    • S

      بعضیها ظرفیتشون پایین هست نباید بفرستن لب مرز. دیوانه میشن. معتاد میشن. باید هر کسی تو شهر خودش خدمت کنه. ولی در کل آدمی که خدمت نرفته تو زندگی واقعی میبره و نمیتونه کار کنه دوام بیاره. خدمت تحمل آدمها رو میبره بالا

    • ناشناس

      جالبه که همه 2 سال هم فقط الافی و وقت تلف کردن بود. نه کارمفیدی انجام دادم، نه چیزی یاد دادن، نه حتی کسی به ما احتیاج داشت. فقط دچار یک افسردگی شدید شدم که هنوز بعد از 25 سال توی وجودمه.

    • ناشناس

      چه استعداد ادبی خوبی برای نوشتن داستان داره انشالله موفق باشند و یک رمان نویس معروفی شوند. بسیار زیبا خاطرات سربازی را توصیف کرده بود

    • بهزاد عزیزی

      درود بر شما
      نویسنده خوبی میشی ادامه بدی
      ایشالا بعد از خدمت برو دنبالش

    • خرمی

      بی معنی بود .

    • ناشناس

      سربازی باید یک سال بشه اگر بخوان مرد بشن میشن اگر نه یا معتادیا روانی بعداز دوسال

    • ناشناس

      پدر منم ازین ازین خاطرات زیاد داره ولی انقدر جفنگیات نمیبنده بهش

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج