سه پرسش اساسی از ترانه علیدوستی درباره سه سالِ پُرماجرا
سه پرسش مشخص و صریح را میتوان با احترام از ترانه علیدوستی طرح کرد؛ پرسشهایی که نه از سر تخریب، بلکه برای شفافتر شدن گفتوگو ضروریاند.
برترینها: در پی انتشار مستند «ترانه» ساخته پگاه آهنگرانی درباره ترانه علیدوستی، در کنار همه انتقادات، موج گستردهای از تحسین در فضای مجازی به راه افتاده است. بخش قابل توجهی از روزنامهنگاران یا فعالان اجتناعی و سیاسی، عمدتاً با گرایش اصلاحطلبانه، از این مستند تمجید کردهاند و در کنار نقدهای تند و برداشتهای منفی از این فیلم، در شبکههای اجتماعی نیز کاربران بسیاری دستکم در ظاهر از آن به نیکی یاد کردهاند. بهویژه شخصیت ترانه علیدوستی و روایت شخصی او از سالهای اخیر، برای طیفی از مخاطبان قابل تامل بوده است.

در کنار همه تمجیدها مخالفتها نیز جدی است؛ مخالفتهایی که عمدتاً از دو طیف میآیند: نخست، کاربرانی که معمولا ذیل عنوان ارزشی معرفی میشوند و دوم، حسابهایی که خود را منتسب به هواداران پهلوی معرفی میکنند. البته روشن است که در فضای مجازی نمیتوان با قطعیت درباره هویت واقعی این حسابها قضاوت کرد، اما بههرحال نشانهها حاکی از آن است که این دو گروه، به دلایل متفاوت، با مستند همراه نشدهاند.
با این همه، بحث ما در این نوشته نه دعواهای جناحی است و نه صفبندیهای سیاسی رایج. ترانه علیدوستی، محبوبیت اجتماعی او و کیفیت کارنامهاش در سینمای ایران، چنان آشکار است که نیازی به اثبات ندارد. پرسش اصلی، نسبت میان روایت شخصی، جایگاه هنرمند و تعمیم آن به تجربهای جمعی است. از این منظر، سه پرسش مشخص و صریح را میتوان با احترام از ترانه علیدوستی طرح کرد؛ پرسشهایی که نه از سر تخریب، بلکه برای شفافتر شدن گفتوگو ضروریاند.
درباره اتفاقات ۱۴۰۱
نخست؛ شما وقایع سال ۱۴۰۱ را «یک انقلاب فمینیستی تمامعیار» توصیف کردهاید. این تعبیر، از منظر تجربه زیسته بسیاری از زنان قابل فهم است، اما آیا با این نامگذاری، دیگر لایههای نارضایتی اجتماعی آن سال نادیده گرفته نمیشود؟ در ۱۴۰۱، انسداد اقتصادی، فرسایش معیشتی، بحران امید و احساس بیافقیِ گسترده نیز بهوضوح دیده میشد. آیا میتوان همه آن سال پرتنش را صرفاً به مسئله حجاب فروکاست؟ یا این خطر وجود دارد که ناخواسته دچار «تعمیمیافتگی» شویم و دغدغه شخصی و طبقاتی خود را بهعنوان مسئله اصلی همه جامعه صورتبندی کنیم؟ حتی اگر حجاب جرقه بود، آیا آتش فقط از همان سو میآمد؟

سینمای سه سال اخیر مُرده، اما...
دوم؛ شما در مستند، ارزش سینمای ایران در سه سال اخیر را انکار میکنید و میگویید سینما باید پیشرو باشد و جلوتر از مردم حرکت کند. این نقد که سینمای ایران در سالهای اخیر به نوعی احتضار رسیده، نقدی جدی و تا حد زیادی درست است و بسیاری از آثاری که در این دوره ساخته شدهاند، واقعاً قابل دفاع نیستند. اما پرسش این است: در سالهایی که خود شما در متن سینمای ایران حضور فعال داشتید، تا چه اندازه جلوتر از مردم بودید؟ پیشرو بودن دقیقاً به چه معناست و در چه نظمی ممکن میشود؟ آیا ساختارهای سیاسی، اقتصادی و نظارتی موجود اساساً اجازه میدهند هنر بهمعنای واقعی الهامبخش و پیشبرنده باشد، یا بار این انتظار بیش از حد بر دوش هنرمند گذاشته میشود؟
خانهنشینی شما و خانهنشینی مردم عادی
سوم؛ گذشتن شما از پیشنهادهای مالی و انتخاب آگاهانه کنارهگیری از کار، بدون تردید تصمیمی بزرگ و پرهزینه است و ارزش اخلاقی آن محل تردید نیست. با این حال، وقتی در جایی از مستند میگویید «آدم باید برای روزهای سخت برنامه داشته باشد»، این پرسش پیش میآید که این توصیه تا چه حد قابل تعمیم است؟ شما، برخلاف اغلب مردم، شبکهای از سرمایه نمادین، اجتماعی و حتی اقتصادی دارید که امکان تابآوریتان را بیشتر میکند. خانهنشینی و چشمپوشی از درآمد برای یک بازیگر شناختهشده، با همان تصمیم برای یک شهروند عادی، یکسان نیست.

طرح این پرسشها نشانه جدی گرفتن جایگاه خانم علیدوستی است؛ جایگاهی که هر سخن و هر روایتش، فراتر از یک تجربه فردی، به بخشی از گفتوگوی عمومی بدل میشود.
نظر کاربران
لعنت به شما منافقین
جمعتون تو جهنم جمع