adexo3
۲۹۱۹۷
۹ نظر
۵۰۰۷
۹ نظر
۵۰۰۷
پ

اعتراف‌های كم‌سابقه استیو جابز

جابز از جمله مردان بزرگی است كه زندگی پرفراز و نشیبی را پشت‌سر گذاشت تا توانست عنوان بزرگ‌ترین غول رسانه‌ای را در جهان از آن خود كند.او در دوران كوتاه زندگی‌اش توانست بیش از ۳۰۰ طرح و اختراع را در كمپانی اپل به ثبت برساند.

اعتراف‌های كم‌سابقه استیو جابز


برترین ها: جابز از جمله مردان بزرگی است كه زندگی پرفراز و نشیبی را پشت‌سر گذاشت تا توانست عنوان بزرگ‌ترین غول رسانه‌ای را در جهان از آن خود كند.او در دوران كوتاه زندگی‌اش توانست بیش از 300 طرح و اختراع را در كمپانی اپل به ثبت برساند و غوغایی بزرگ در قرن حاضر به‌وجود آورد. آنچه می‌خوانید بخش دیگری از خاطرات این مرد بزرگ است كه در كمتر از 3 دهه توانست انقلاب عظیمی در دنیای رایانه به‌وجود آورد. او این بار در بخش دیگری از گفت‌وگویش، جزئیات هیجان‌انگیزی درباره چگونگی تاسیس شركت اپل را با خوانندگانش در میان می‌گذارد و از انگیزه‌های واقعی‌اش برای تاسیس این كمپانی پرده برمی‌دارد. «جابز» در این گفت‌وگو بدون تعارف كسب شهرت و داشتن حساب چند میلیارد دلاری را از جمله مهم‌ترین انگیزه‌هایش برای تاسیس كمپانی اپل معرفی می‌كند.

اعتراف‌های كم‌سابقه استیو جابز

صفحه کلید من و وازنیاک

خیلی‌ها می‌گویند، جرقه ساخت كامپیوتر را آگهی باشگاه رایانه ای «هوم بر» در تو روشن كرد! در این‌باره برایمان توضیح بده.

یادم می آید پنجم مارس ۱۹۷۵ بود كه باشگاه هوم یك اعلامیه منتشر كرد و در آن از افرادی كه توانایی ساختن رایانه با قابلیت حروف‌چینی را دارند، دعوت كرد تا خود را به این باشگاه معرفی كنند. با «وازنیاك» بودیم كه این اعلامیه را دیدیم. راستش من توجه زیادی به اعلامیه نكردم. اما «وازنیاك» به آن علاقه‌مند شد و گفت تصمیم دارد به باشگاه هوم بر برود. اینطور شد كه من همراه او به باشگاه رفتم. افرادی كه به باشگاه مراجعه كرده بودند موظف بودند تا در جلساتی كه هر هفته در باشگاه برگزار می‌شد، شركت كنند و درباره ساخت رایانه به تبادل نظر بپردازند. در این نشست‌ها ایده‌های مختلفی شكل گرفت تا سرانجام «وازنیاك» پیشنهاد كار روی ریزپردازنده‌ای را كه طراحی كرده بود، داد. ما به این نتیجه رسیدیم كه می‌توانیم رایانه جعبه‌ای بسازیم كه صفحه كلید و صفحه نمایش به‌صورت مجزا داشته باشد و این شروع همكاری ما برای تشكیل اپل در سال‌های بعد شد. به هرحال ما شب و روز روی این طرح كار كردیم تا سرانجام۲۹ ژوئن ۱۹۷۵ درست ۲۴ روز پس از دیدن اعلامیه موفق شدیم یك رایانه شخصی بسازیم؛ رایانه‌ای كه هركسی می‌توانست با صفحه كلید آن هر آنچه دوست دارد بنویسد و آن را در همان لحظه مشاهده كند.


شم اقتصادی من

«وازنیاك» در خاطراتش اشاره كرده كه در جلسه ارائه این رایانه تو به جای او صحبت كردی؟

بله، «واز» خجالتی‌تر از آن بود كه بتواند مقابل 100نفر آدم صحبت كند. اما من به چشم‌های تك‌تك آنها نگاه كردم و درباره این دستگاه جدید صحبت كردم اما تا توانستم از ارائه جزئیات طرح خودداری كردم. در آنجا رسم بر این بود كه درباره آنچه تولید می‌كردیم داده‌ها و اطلاعاتی را در اختیار هم‌گروهی‌هایمان قرار دهیم و اگر «وازنیاك» به جای من صحبت می‌كرد بعید نبود كه اطلاعات محرمانه‌مان را در اختیار دیگران قرار می داد و این كار به هیچ وجه كار درستی نبود. اما «وازنیاك» چندان با من موافق نبود. او به هیچ وجه شم اقتصادی نداشت و به فروش دستگاه فكر نمی‌كرد. تا اینكه برخی از اعضای باشگاه از نسخه جدید basic «بیل گیتس» بدون اجازه او و بدون پرداخت پول، كپی و آن را دست به دست كردند. اینجا بود كه حرف من برای «وازنیاك» معنا پیدا كرد و ما تصمیم گرفتیم اطلاعات ساخت رایانه را نزد خود نگاه داریم. البته بعدها این قانون در باشگاه تصویب شد كه اطلاعات محرمانه تولید قطعات یارانه‌ای و روش ساخت آن بهتر است محفوظ نزد سازندگان آن باقی بماند و «گیتس» هم پول نسخه‌های كپی شده را از برخی از اعضای باشگاه گرفت.


به درآمد فکر می کردم

پس تو بودی كه فكر فروش دستگاه را مطرح كردی؟

بله. وازنیاك اصلا به درآمدزایی فكر نمی‌كرد. درحالی‌كه من مدام به فكر كسب در آمد بودم و اصلا برای به دست آوردن پول بود كه به این كار پرداختم، بنابراین «وازنیاك» را متقاعد كردم كه با كمك هم نسخه‌های دیگری از رایانه بسازیم و به مردم بفروشیم، بنابراین با هم به توافق رسیدیم كه من بازاریابی كنم و و متقاضی پیدا كنم و «وازنیاك» بیشتر تمركزش را به ساخت دستگاه اختصاص دهد.البته من هم به او كمك می‌كردم و بسیاری از قطعات مورد نیاز برای ساخت رایانه را با با چانه زنی با قیمت پایین از مدیران فروش تهیه می كردم. من بودم كه ایده تشكیل یك شركت را به فكر «وازنیاك» انداختم و او را وسوسه كردم كه با هم یك شركت تاسیس كنیم. مقصودم از تاسیس شركت راهی برای كسب درآمد بیشتر بود و این چیزی بود كه نمی‌توانستم به وازنیاك مستقیم بگویم، چون او به تاسیس یك شركت و نام و رسم آن بیشتر از درآمدزایی فكر می‌كرد.

با تفاوت های زیادی كه به لحاظ شخصیتی با «وازنیاك» داشتی، چگونه توانستی با او همكاری كنی و شركتی رایانه ای را تاسیس كنی؟

اگر بخواهم منصف باشم، باید بگویم ما زوج كاری موفقی بودیم. تفاوت‌های زیادی با هم داشتیم ولی من همیشه با «وازنیاك» صادق بودم و دوست دارم صادقانه به شما بگویم كه «وازنیاك» با من تفاوت‌های زیادی داشت. او خیلی ساده، خجالتی، گوشه گیر بود. حتی می‌توانم بگویم گاهی اوقات مثل آدم‌های سرگردان رفتار می‌كرد. اما به هرحال او فرد متفكری بود كه ایده‌های عجیبی هم داشت. به هرحال در كارش موفق بود.


با۱۳۰۰دلار شروع کردیم


به هرحال با همه اختلاف سلیقه و روحیه‌ای كه در تو و وازنیاك وجود داشت شركت را ثبت كردید؟

بله، به دلیل تاسیس این شركت مجبور شدم ماشینم را بفروشم. آن زمان یك فولكس واگن داشتم كه برایم خیلی عزیز بود. برای آن مشتری پیدا كردم و آن را 1500 دلار فروختم. وازنیاك هم یك ماشین حساب اچ.پی داشت كه آن زمان 500 دلار می‌ارزید. او را مجاب كردم كه آن را بفروشد. به این ترتیب ما دو هزار دلار پول داشتیم اما با یك بد شانسی 700 دلار آن را از دست دادیم. چند روز بعد از فروش فولكس واگن، خریدار نزدم آمد و گفت كه موتور ماشین خراب شده و باید آن را پس بگیری. اما من توانستم با گفت‌وگو او را متقاعد كنم تا نیمی از هزینه تعمیر موتور ماشین را پرداخت كنم و اینگونه شد كه مجبور شدم 700 دلار از پولمان را برای این كار صرف كنم. باوجود این ما با 1300 دلار كار را شروع كردیم و شركت اپل را تاسیس كردیم.


گاهی بی رحم بودم

و در مقابل تو چگونه مردی بودی؟

من ویژگی‌های رفتاری وازنیاك را نداشتم. اصلا خجالتی نبودم و به‌راحتی می‌توانستم با دیگران ارتباط برقرار كنم. اگر بخواهم روراست باشم خیلی جاها بی رحم بودم و به منافع خودم فكر می‌كردم. به راحتی می‌توانستم نظر افراد را به‌خودم جلب كنم و دیدگاه هایم را به آنها ارائه دهم. كاری كنم كه آنها برای من به‌صورت رایگان كاری انجام دهند. درست مثل همان كاری كه با مدیران فروش قطعات رایانه‌ای انجام می‌دادم و آنها را متقاعد می‌كردم به نفع خودشان است كه قطعات را به‌صورت رایگان یا با نازل‌ترین قیمت در اختیار من قرار دهند. قدرت چانه‌زنی یكی از قوی‌ترین خصوصیات من بود كه در بیشتر مواقع به كارم می‌آمد. شاید بخش زیادی از موفقیتم را مدیون این خصوصیت هستم.

مقصودت از این شركت همان «كمپانی اپل» معروف است. چطور شد كه نام اپل (سیب) را برای آن انتخاب كردید؟

برای انتخاب نام شركت تنها ۲ روز فرصت داشتیم. مدارك مورد نیاز را آماده كرده بودیم و در جست و جوی نام مناسب بودیم. به اسم‌های مختلفی فكر كردیم كه همگی آنها خیلی پیش پا افتاده و سطحی بود. درست به یاد ندارم اما یادم هست كه «رایانه شخصی» یكی از این اسم‌ها بود. تا اینكه كلمه «سیب» به ذهنم رسید. آن روزها به‌شدت رژیم گیاه خواری‌ام را پیگیری می‌كردم. روزی كه «سیب» را انتخاب كردم از باغ سیب باز می‌گشتم و به‌نظرم این واژه بسیار ساده و صمیمی آمد. آن را به وازنیاك پیشنهاد كردم. او هم این عنوان را پذیرفت و شركت را با این نام ثبت كردیم.


تقسیم سهام شرکت

سهام شركت را چگونه تقسیم كردید؟

ما در آن زمان از یكی از دوستان قدیمی مان «وین» كمك خواستیم تا در كنارمان باشد. او از ما خیلی بزرگ‌تر بود و پیش از این تجربه تاسیس یك شركت رایانه ای را داشت، بنابراین او را نیز دعوت به كار كردیم و سهام را به‌صورت 45 درصد من، 45 درصد وازنیاك و 10درصد وین تقسیم كردیم. قراردادی نوشتیم و وظیفه هریك از اعضا را مشخص كردیم. دراین قرار داد، پیش روی نام من نوشته شد كه مسئولیت بازاریابی و مهندسی عمومی شركت با من است و «وازنیاك» نیز مسئولیت عمده و عمومی مهندسی الكترونیك شركت را برعهده دارد. در آن زمان برای «وین» مسئول مهندسی مكانیك و ثبت اسناد و مدارك شركت را درنظر داشتیم. به این ترتیب شروع به كار كردیم اما «وین» خیلی زود از ادامه همكاری انصراف داد و سهمش را به ارزش 2200 دلار به من و وازنیاك فروخت. به‌نظرم او كار احمقانه‌ای كرد، زیرا اگر این سهام را واگذار نمی‌كرد او امروز بیش از 3 میلیارد دلار از سهام اپل را در اختیار داشت. باوجود این ما به كارمان ادامه دادیم و برنامه‌هایمان را پیش بردیم.


روی مغز خریدار کار کردم

اولین سفارش شركت اپل چه بود؟

بعد از تاسیس شركت در اولین نشست باشگاه «هوم بر» من مشغول معرفی اولین رایانه مان بودم كه در گوشه سالن «پل ترل» صاحب فروشگاه‌های زنجیره ای رایانه را دیدم. او نظر مرا به‌خود جلب كرد و دانستم كه به جای تمركز روی اعضای باشگاه كه بیشتر بی‌سرمایه بودند باید روی مغز او كار كنم، بنابراین روی دستگاه و قابلیت‌هایی كه دارد تمركز كردم وسعی كردم نظر او را نسبت به فروش رایانه مان در فروشگاه‌هایش جلب كنم. این كار برای من زیاد سخت نبود. آنقدر در این باره با او صحبت كردم تا در همان نشست اول توانستم سفارش تولید ۵۰ دستگاه رایانه را از او بگیرم. وقتی این خبر را به «وازنیاك» دادم نزدیك بود سكته كند. برایش باور كردنی نبود كه من توانستم تنها چند روز پس از تاسیس شركت چنین سفارشی بگیرم، بنابراین با دریافت پیش پرداخت و گرفتن وام مشغول به كار شدیم. تعمیرگاه و بخش زیادی از خانه را برای ساخت رایانه‌ها اشغال كردیم و به این ترتیب توانستیم با كمك بعضی از دوستانـمان كه چندان هم با این فضا آشنا نبودند، رایانه‌ها را بسازیم و به «ترل» تحویل دهیم. با فروش رایانه‌ها سود زیادی كردیم و به این ترتیب توانستیم شركت را توسعه دهیم و كارمند استخدام كنیم.


اعتراف‌های كم‌سابقه استیو جابز

تعمیرگاه پدرم دفتر شرکت شد

پس اولین محل شركت شما خانه پدری‌ات بود؟

بله، ما برای مدتی از خانه پدرم و تعمیرگاهش به‌عنوان دفتر شركت و محل قبول سفارش‌ها استفاده كردیم. پدرم در این مدت تعمیر خودروها را كنار گذاشت و مادرم هم مشكلی با این موضوع نداشت كه بخشی از خانه‌اش در اختیار ما باشد. تنها نگرانی او رژیم غذایی من بود. او همیشه به من اعتراض می‌كرد چرا گیاه‌خواری را در پیش گرفتم و مثل گذشته غذا نمی‌خورم، درنتیجه ما درخانه پدری‌ام مستقر شدیم و یكی از دوستانمان را با حقوق ساعتی ۵ دلار به‌عنوان دفتردار استخدام كردیم و به مرور به كارمان وسعت دادیم و مشغول تولید رایانه شدیم و ۱۰۰ نمونه دیگر از آن ساختیم و خودمان به اعضای باشگاه و افرادی كه تمایل داشتند یك یارانه داشته باشند، فروختیم و از فروش آنها سود قابل توجهی کسب كردیم. چون من به‌رغم خواسته «وازنیاك» هر رایانه را به سه برابر قیمتی كه برایمان تمام شده بود به مشتری‌ها عرضه كردم و به این ترتیب در مدت كوتاهی سرمایه قابل توجهی جمع‌آوری كردیم و برای ساخت نسخه‌های دیگری از این رایانه دست به كار شدیم. می‌خواستیم اپل ۲ را با طراحی جدیدتر بسازیم و همه قطعات رایانه را در یك جعبه قرار دهیم. جعبه ای كوچك كه بتواند ذهن و دل همه علاقه‌مندان به رایانه را به‌خود مشغول كند.


سرو وضع ژولیده​ای داشتم

اپل 2 را چه زمانی ساختید و چطور آن را وارد بازار رایانه‌ها كردید؟

درست یك سال بعد، یعنی در سال 1976 با كمك «وازنیاك» توانستیم اپل 2 را بسازیم. توانستیم جعبه‌ای كوچك بسازیم كه صفحه كلید، منبع نیرو و تمامی قطعات رایانه در آن قرار داشت. كافی بود تا این جعبه را به یك تلویزیون وصل كنی تا بتوانی هر آنچه را كه می نویسی بر صفحه تلویزیون ببینی. برای ساخت و عرضه این دستگاه به سرمایه زیادی لازم داشتیم و پول ما كافی نبود، بنابراین مجبور شدیم از حضور شركت‌های بزرگ برای سرمایه گذاری استفاده كنیم و پیش از همه سراغ «آلكو رن» صاحب یك شركت رایانه ای رفتیم. اما نتوانستیم با او به توافق برسیم، چون از قیافه ما خوشش نیامد و پیشنهاد ما را نپذیرفت، خب البته این مسئله در نهایت به ضرر او شد.
چه عاملی موجب شد تا «آلكو رن» پیشنهاد شما را رد كند. او چه دلیلی برای رد این پیشنهاد هوس انگیز داشت؟

همانطور كه گفتم او از قیافه ما خوشش نیامد، اغراق نمی كنم. او از سر و وضع ژولیده من بدش آمد. یادم می‌آید آن روز بدون كفش سراغ او رفته بودم. آن روزها عادت داشتم مثل هیپی‌ها لباس بپوشم و موهایم را بلند كنم. در مجموع ظاهر چندان دلچسبی نداشتم و خودم این را می‌دانم. به دفتر «رن» رفتم. روی صندلی نشستم و در حالی كه او پشت میزش نشسته بود، روی صندلی لم دادم و پاهایم را روی میز او گذاشتم و بعد درباره پیشنهادم صحبت كردم و این مسئله موجب شد تا «رن» خشمگین شود و مرا از دفترش بیرون كند.

«وازنیاك» در خاطراتش به مورد دیگری نیز اشاره كرده. او می‌گوید، خیال پردازی‌ها و زیاده‌خواهی‌های تو باعث شد تا «ژاك پدل» دومین سرمایه‌گذار نیز از سرمایه‌گذاری روی پروژه اپل ۲ منصرف شود.

خب، البته این از نظر «وازنیاك» زیاده خواهی بود. او از این چیزها سر در نمی آورد. «پدل» و شركایش تصمیم داشتند روی اپل ۲ سرمایه‌گذاری كنند. من به آنها گفتم اپل ۲ را به رقمی حدود
8-7 هزار دلار به آنها می‌فروشم و همین موضوع موجب شد تا آنها پیشنهادشان را پس بگیرند و پیغام دهند كه خودشان برای ساختن دستگاهی با این ویژگی‌ها تلاش می‌كنند. «وازنیاك» از اول مخالف رقم های بالا بود و به سرانجام نرسیدن این معامله او را ناراحت كرد. البته او اصلا نگران از دست دادن پول نبود بلكه می‌خواست پروژه اپل 2 را به سرانجام برساند و اینگونه شد كه اختلاف مختصری میان ما به‌وجود آمد.


تلاش برای ساخت اپل 2


البته خیلی‌ها می‌گویند این اختلاف به خانواده‌ها نیز كشیده شد؟

البته این پدر «وازنیاك» بود كه دائم به كارهای ما سرك می‌كشید و دامنه اختلاف ما را گسترده كرد. پدر «وازنیاك» معتقد بود، پسرش باید سود بیشتری از فروش محصولات شركت داشته باشد. چون مغز متفكر است و اوست كه دستگاه‌ها را درست می‌كند و باید سهم بیشتری نسبت به یك بازاریاب و مدیر فروش داشته باشد. اما مسئله این بود كه من و «وازنیاك» می‌دانستیم كه هر كدام‌مان بدون دیگری نمی‌توانیم كار را پیش ببریم. خود «وازنیاك» پس از پایان اختلاف‌هایمان به من گفت كه اگر من در پروژه‌ها همراهی‌اش نمی‌كردم او تمام دستگاه‌ها را رایگان به دوستانش هدیه می‌كرده، زیرا از بازایابی و این چیزها اصلا سررشته نداشته است.

در نهایت چه تصمیمی برای اپل ۲ گرفتید؟ آیا توانستید سرمایه‌گذاری برای آن پیدا كنید؟

متاسفانه با منصرف شدن «پدل» از سرمایه‌گذاری و اختلافی كه بین من و «وازنیاك» پیش آمد. گرفتن سرمایه‌گذار برای اپل ۲ ناكام باقی ماند. اما ما بیكار ننشستیم و تصمیم گرفتیم با سرمایه خودمان برای تولید اپل ۲ دست به كار شویم. البته این كار مشكلی بود چون تصمیم داشتیم اپل ۲ را با طراحی ویژه و بسیار سبك بسازیم تا بتوانیم با نمونه های مشابه آن در بازار رقابت كنیم و بازار رایانه را از چنگ رقیبان خارج كنیم. برای همین منظور مجبور شدیم دوباره از «وین» كمك بگیریم و طرح را به مرحله اجرا نزدیك كنیم.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • Houria

      مشه یه آیفون 5 بهم بدی استیو خان!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قول میدم اعترافات جایی درز پیدا نکنه!راستی درزو اینجوری مینویسن دیگه ؟ نه؟

    • سعید

      این سریال جابز مثل این که تمام شدنی نیست و این قصه سر دراز دارد

    • رضا نوری

      چه جالب استیو جابز می میره و یکسال پس از مرگش اعتراف میکنه اصلا با عقل جود در نمیاد شما هم اگه میخواین بازدید جلب کنید بهتره از این راه جذب نکنید چون همین کامپیوتر و اینترنت هم از این استیو جابز مونده بی انصافیه اگه بهش خیانت کنید

    • komeil

      وازنیاك نه ورنی کا

    • Payam

      اقا تورو خدا اينقدر پشت سر مرده حرف نزنيد،گناه داره...

    • مريم سراواني

      جالبه اعتراف كرد بالاخره. حالا كي دستگيرش كرده بودن؟

    • parinaz

      vaghan marde bozergiye dosesh daram chon moafaghe

    • zizi

      بابا این جا رو گذاشتن تا درباره مطلب نظر بدین نه درباره اسم مطلب ولی به نظر من استیو جابز خیلی مخ بوده همیشه محصولاتش توی بازار جهانی تک ترین و شیک ترین بوده بیل گیتس هم همین طور اون هم خیلی مخه

    • sevda

      مرده حرف زد مرده حرف زد....واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای:((((((

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج