۱۵۱۲۵
۲۳ نظر
۵۰۲۶
۲۳ نظر
۵۰۲۶
پ

داستانک: دختر فداکار

همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به
دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.

ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:

باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد.

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.

ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.
بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟

نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.

و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.

در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن
عصبانی بودم.

وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد.

همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.

تقاضای او همین بود.

همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.


گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟

سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟

آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟

حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش.

مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟

آوا، آرزوی تو برآورده میشه.

آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .

صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.

در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام.

چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.

خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا
فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه.


اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده.


نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن
مسخره ش کنن .

آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم
نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .

آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.

سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟

خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.

منبع: mstory.mihanblog.com

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • asal

      ای کاش هممون شهامتشو داشتیم با عمل کردن, خودمونو جای کسانی بذاریم که به هم دردی احتیاج دارن........

    • بدون نام

      ای کاش روزی برسه که همه ادم های روی کره زمین قبلی به بزرگی آوا داشته باشkn.....

    • pooya

      این داستان ایرانی بود یا خارجی؟
      اگه خارجی بود که اون ها اسم آوا ندارن با این حساب اسم پسره درسته که هریش! باشه.
      اما اگه ایرانی بود که ما ایرانی ها اسم هریش نداریم. در ثانی کدوم مدرسه هستش توی ایران که دختر و پسر توی یه مدرسه درس می خونن و دخترها بدون حجاب هستن؟
      توجه دارین که نوشته مدرسه نه اینکه نوشته باشه مهد کودک یا کودکستان.

      پاسخ ها

      • سمانه

        شما اصل موضوعو بگیری بهتره تا به این تگاه کنی که داستان ایرانی بوده یا خارجی و.....

      • ستاره

        شما فک کن دختره ایرانی بوده خارج زندگی میکرده اینجوری دیگه مشکلی ندارین؟؟؟

    • saeedeh

      ای جانم دختر
      ای کاش این پسر {پوریا}به جای کل کل سر اسمت به ارزش کارت حدااقل فکر میکرد.

    • afsoon

      geryam andakht faghat hamin mamnon

    • تنها

      تحت تاثیر قرار گرفتم نمیتونم اشکامو نکه دارم

    • فاران

      محتوای خوبی داشت و البته آموزنده .
      هرچند بهتر بود نام آوا را تغییر میدادند .

    • somaye

      اخییی الهی قربونش برم با این روح بزرگو دل مهربونش خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم

    • امید

      خیلی پیش پا افتاده و قابل پیش بینی بود. Pooya حق داره، حتی به نام ها هم توجه نشده بود چه برسه به انتقال مفاهیم.
      چرت

    • من

      1- اسم آوا در زبان های اروپائی هم هست
      2- تو با اسم آوا مشکل داری؟ به عمق داستان توجه کن
      3- واسه 1 بار هم شده برو تو روستاها تا ببینی که دختر و پسر تو 1 مدرسه با هم درس میخونن
      4 کاش خودت هم مثل اسمت پویا بودی

    • nasim

      من با پویا و امید موافقم واقعاً مزخرف و چرت بود

    • parisa

      پسرا همشون بی احساس و بی درک هستن وهرچیزی براشون قابل فهم نیست اگر توجه کرده باشین تموم کسانی که این داستانو به مسخره گرفتن پسر هستن دست خودشون نیست سطحی هستن خوب جنسشون اینه دیگه.دیگه چی بگم

    • آوا

      فاران جون میشه لطف کنی بگی چرا نام آوا از نظر جنابعالی بده؟
      ای کاش حرمت گذاشتن به همدیگه رو یاد میگرفتیم نه مسخره کردن همدیگه رو
      واقعاً برات متاسفم

    • m

      be nazare man kheily ghashang bood!agha pooya shoma ta hala khanevade irani nadidi k be keshvare dige bere va eghamat begire??????????vaghean baziha tarze fekreshun cheghad jalebe!!!!!!!!!!az unjai k babae dasht be dokhtare ghaza midad ham natije migiram k dokhtare kuchulu bude!age un pesare ham bozorg bood b nazaretoon ba mamaish miumad madrese??????????????????

      پاسخ ها

      • Roya

        افرین. عالی بود

    • nima

      ما در این داستان زیبا بدنبال چه میگردیم واقعا متاسفم که ما متن رو رها کردیم وبه دنبال حاشیه میریم.
      به امید روزی که خدای زیبای ها و پاکی ها ما انسانها رو سر عقل بیاره.

      پاسخ ها

      • مينا

        سلام نميدونم اسم شما چيه ولي هرچي گفتي گل گفتي باشما خيلي موافقم؟ آمين

    • negin

      dastane kheyli jaleb va ghashangi bud va kheyli tahte tasir gharar gereftam. ghashangiye zendegi be hamin fadakari hast. khetab be oon kasayi ham ke dastano nafahmidan va tavanayiye darke in dastan ro nadashtan migam: yekam tuye zendegitun moje mosbat dashte bashin va zandegi ro dark konin. man ghasde tohin nadaram. in faghat nazare man bud

    • reyhoon

      CHE DOKHTARE BA EHSASI

    • بدون نام

      داستان خیلی قشنگی بود ، دختر کوچیک با قلب بزرگ ، به قول بچه ها کاش به مفهوم داستان توجه میکردیم نه به مسایل حاشیه ای ، مثل نگاهی که باید به زندگی داشته باشیم ، اقا پویا ای کاش عمق و نگاهت به زندگی رو وسیعتر کنی ...

    • hiva

      قشنگ بود...منم یکی بگم....
      کلاغ در زمستان چون برای جوجه هایش غذا نمی یافت تکه تکه از گوشتش را به آنها داد . زمستان تمام شد و کلاغ مرد وجوجه ها با تلخی گفتند:خوب شد که مرد . خسته شدیم از غذای تکراری که می داد.........

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج