۳۸۲۶۷۹
۲ نظر
۵۱۲۳
۲ نظر
۵۱۲۳
پ

پاراگراف کتاب (۸۵)

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.

برترین ها: وقتي خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­اي را به عهده گرفته ام! اما وقتي دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خواني را جستجو کردم آنهم به اميد يافتن چند تعريف مناسب نه تنها هيچ نيافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقيده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل مي کند، اما به هر حال يک جستجو­گر قوي و مهم است و مي بايست مرا در يافتن ۲ يا ۳ تعريف در مورد كتاب کمک مي کرد؛ اما اين که بعد از مدتي جستجو راه به جايي نبردم، به اين معني است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.

راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه­ هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.

*****
همه ما خیلی بیشتر از آنچه تصور میکنیم غنی هستیم. هیچ یک ازما زندگی عاری از جادو، خالی از مرحمت و بی بهره از قدرت ندارد. منابع درونی ما که اغلب اوقات کشف نشده اند و حتی از آنها بی خبریم و تصدیقشان نمی کنیم گنجینه هایی هستند که با خود حمل می کنیم، همان چیزی که من دی ان ایِ معنوی مان می نامم.

وقتی از دی ان ای معنوی حرف می زنم، منظورم مهر اصالتی است که مثل چشمان آبی و موهای طلایی و قد متوسطم، خاص خود من است. درست همانطور که خصوصیات بدنی ما در زمان انعقاد نطفه مشخص شده اند، به نظر من، ما حامل مهر یا نسخه اولیه موهبت ها و استعدادهایمان و نحوه رشد آنها نیز هستیم. ما اغلب اوقات خیلی بیشتر از آنچه تصور میکنیم استعداد داریم. بعنوان مثال عشق به موسیقی می تواند نشانه استعداد موسیقی نیز باشد.
استعدادی که به علت موقعیت تولدمان پرورش نیافته است. به همین ترتیب، خیلی از کسانی که با ولع کتاب می خوانند، نویسنده هایی در خفا هستند که می ترسند پا به عرصه رویاهایشان بگذارند. این عرصه یا طیف وسیع خویشتن رنگارنگ تر، همان دی ان ای روحی و معنوی ماست. صندوق گنجی است که ما به این دنیا می آوریم و مسئول پرورش آنیم.

رگه طلا | جولیا کامرون
پاراگراف کتاب (85)

تنها فایده ی تاریخ این است که از مطالعه اش انسان به ترقی و آینده ی بشر هم ناامید می شود. در هر زمان که آدم ها به هم برخورده اند این برخورد دائمی همیشه کُشت و کشتار به بار آورده، هر ملتی که به درجه ی تمدن رسیده ملت همسایه اش که قُلدر و پاچه ورمالیده بوده به آن حمله کرده و هستی اش را به باد داده است! خاصیت هر نسل این است که آزمایش نسل گذشته را فراموش بکند.
وقایع تاریخ یک فاجعه و یا رمان است که به تناسب مقتضیات وقت هر مورخی مطابق سلیقه ی خودش از میان هرج و مرج اسناد تاریخی بهره برداری کرده است، اما به ما ربطی ندارد، فقط درس پستی و درندگی و کین توزی به ما می آموزد.

توپ مرواری | صادق هدایت
پاراگراف کتاب (85)
دیو گنس شاگرد آنتیستنس که او نیز از شاگردان ارسطو بود، در خمی می زیست و از مال دنیا ردا، عصا و کیسه نانی بیش نداشت. (بنابراین ربودن خوشبختی او کار ساده ای نبود!)
روزی کنار خم خود نشسته بود و از آفتاب لذت می برد، در این حال اسکندر بزرگ سراغش رفت. امپراتور در برابر او ایستاد و پرسید چه می تواند برای او بکند. آیا چیزی می خواهد؟ دیو گنس پاسخ داد: بلی، کنار بایست؛ جلوی آفتاب را گرفته ای! بدین طریق نشان داد غنی تر و خوشبخت تر از بزرگمردی است که در برابرش ایستاده. یعنی آنچه را میخواست داشت.

خوشبختی حقیقی در مواهب ظاهری همچون تجملات مادی و قدرت سیاسی نیست. خوشبختی حقیقی در این است که انسان خود را از قید و بند این چیزهای اتفاقی و گذرا رها سازد و این خوشبختی وقتی بدست آمد، دیگر هیچ وقت آن را از دست نمی دهد.

دنیای سوفی | یوستین گردر
پاراگراف کتاب (85)

خوشی های بزرگ خیلی زیاد مهم نیست، مهم این است که آدم بتواند با چیزهای کوچک خیلی خوش باشد. باباجون من رمز واقعی خوشبختی را کشف کردم و آن این است که باید برای حال زندگی کرد و اصلا نباید افسوس گذشته را خورد یا چشم به آینده داشت؛ بلکه باید از همین لحظه بهترین استفاده را برد. من می خواهم بعد از این، زندگی فشرده بکنم و هرثانیه از زندگی ام را خوش باشم. می خواهم وقتی خوش هستم بدانم که خوش هستم.
بیشتر مردم زندگی نمی کنند، فقط باهم مسابقه ی دو گذاشته اند. می خواهند به هدفی در افق دوردست برسند ولی در گرماگرم رفتن آنقدر نفسشان بند می آید و نفس نفس می زنند که چشم شان زیبایی ها و آرامش سرزمینی که از آن می گذرند نمی بینند و یک وقت چشم شان به خودشان می افتد و می بینند پیر و فرسوده هستند و دیگر فرقی برایشان نمی کند که به آن هدف رسیده اند یا نرسیده اند. من تصمیم گرفتم که سر راه بنشینم و حتی اگر نویسنده ی بزرگی نشوم، یک عالم خوشی های کوچک زندگی را روی هم تلنبار کنم.

بابا لنگ دراز | جین وبستر
پاراگراف کتاب (85)

عشق فقط وقتی دل انگیز است که محبوب خود تو را دوست داشته باشد، نه وجهی از تو، مثلا پولت را. مردم دوست دارند به خاطر خودشان دوست داشته شوند. اگر کسی تو را به خاطر بخشی فرعی از وجودت دوست داشته باشد، یا دلبسته ی تصویری دروغین از تو باشد، در واقع تو را به خاطر چیزی غیر از خودت دوست دارد. البته کسی که هویتش را بر مبنای پول یا قدرت پول درآوردن تعریف می کند، یا هویتش را در زیبایی یا هوش یا مهربانی سرشارش خلاصه می داند، در آن صورت نباید گله کند که چرا دیگران او را به دلیل این خصایصش دوست دارند.
البته تو می توانی به خاطر آن که کسی فلان ویژگی های خاص را دارد، عاشقش بشوی و همچنان از وجود آن خصوصیات در محبوبت لذت ببری، اما دیر یا زود باید او را به خاطر خودش دوست داشته باشی، نه به خاطر آن خصایص، یا مجموعه ای از آن قبیل خصایص.

درباره ی عشق | رابرت نوزیک
پاراگراف کتاب (85)

داستان مرد دیوانه ای را شنیده اید که یک صبح آفتابی فانوسی را روشن کرد و به بازار رفت و فریاد می زد: خدا را میجویم، خدا رو می جویم! این کار او عابران و رهگذران را به خنده انداخت. یکی از آنها گفت: ای مرد مگر خدا را گم کرده ای؟ دیگری گفت: آیا او راهش را بسان یک کودک گم کرده است؟ هنگامی که مرد دیوانه با نگاه نافذش به آنها خیره شد آنها خنده شان را متوقف کردند و او ناگهان فریاد زد: خدا کجا رفته است؟
من به شما می گویم. ما او را کشته ایم. شما و من. ما همه قاتلان اوئیم. اما چگونه این کار را کردیم؟ چه کسی به ما اسفنج داد تا همه ی افق ها را پاک کنیم؟ وقتی زمین را از دست خورشید نجات دهیم چه خواهد کرد؟ آنگاه زمین به دور چه بگردد؟ به دور چه کسی باید بگردیم؟ از تمامی خورشیدها جدا شویم؟ آیا ما در درون هیچ و پوچ حرکت نمیکنیم؟ آیا هواز سردتر نشده است؟ آیا شب بی انتها را احساس نمیکنید؟ آیا هر صبح به فانوس نیازمند نیستیم؟ آیا سپس مرد دیوانه فانوسش را بر زمین کوبید و گفت: خیلی زود آمده است.. حادثه ی بزرگ هنوز فرا نرسیده است. حتی هنوز به گوش هیچ انسانی هم نرسیده است. با این حال آدمیان خود این حادثه را خلق کرده اند. خدا مرده است!

حکمت شادان | فردریش نیچه
پاراگراف کتاب (85)

آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید، غم انگیز نیست؟؟

خیلی دلم میخواست روبروی من بنشینی تا بگویم نگاه کن آدم ها چقدر ضعیف میشوند؟!

چرا فکر نمی کنند؟ مگر آدم هر حرفی به زبانش آمد می گوید؟ مثل بچه های لجباز روح آدم را میجَوند تا حرف خودشان را به کرسی بنشانند. نه به عشق فکر میکنند نه به گذشته ها...

و یادشان نمی آید که روزی، روزگاری گفته اند: دوستت دارم.

سال بلوا | عباس معروفی
پاراگراف کتاب (85)

میدانی، گاهی فکر میکنم دلتنگی ای که با از دست دادن چیزی یا به دست نیاوردن چیزی دیگر در وجود آدم شکل میگیرد به لایه های چرک و چرب غباری میماند که به مرور روی اسباب و اثاثیه ی خانه ای قدیمی نشسته و دیگر نمیشود تمیزشان کرد، حالا گیرم که با یک کوفتی هم بشود جلایشان داد اما این غبار طوری در دل درزهای پیدا و پنهان و طرح های کنده کاری شده شان نفوذ کرده که دیگر جزیی از همان ها شده، هرکاری هم بکنی بی فایده است، خودت هم میدانی که هیچوقت از برق روز اولشان خبری نمیشود، این دلتنگی که گفتم درست عین همین غباری است که همیشه هست اگر به چشم نیاید.

مثل کسی که از یادم میرود | سیاوش گلشیری
پاراگراف کتاب (85)

من احساس می کنم سرنوشت، ارتباط میان لطف و عنایت الهی و تلاش و کوشش فرد است. نیمی از سرنوشت در دست شماست و این عواقب اعمال و رفتارتان است که سرنوشت شما را رقم می زند. بخشی از سرنوشت ما اجباری است و بخشی دیگر اختیاری. حال تصمیم با ماست که بخش اختیاری زندگیمان را چگونه رقم بزنیم.

من می توانم بلیط های بخت آزمایی بخرم و به شانس و اقبالم تکیه کنم، می توانم وقتم را آنطور که می خواهم بگذرانم، کارهای مورد علاقه ام را انجام دهم، وقتم را صرف نگهداری از فرزندم، به دست آوردن پول و قدرت کنم. می توانم انتخاب کنم که چه بخورم و چه کتابی بخوانم، چگونه با بدشانسی های زندگی ام کنار بیایم. من می توانم هنگام گفت و گو با دیگران کلام و لحن گفتارم را انتخاب کنم. می توانم افکارم را انتخاب کنم. و این ریچارد بود که این را به من آموخت!

غذا دعا عشق | الیزابت گیلبرت
پاراگراف کتاب (85)

توی دنیا هیچ چیز به اندازه ی شجاعت و ناامیدی به هم وابسته نیست. انسان شجاع، همان انسان ناامید است. تمامِ انسان هایی که هنوز امید و آرزو دارند، ترسو هستند. حالا فهمیدی چرا آخرین نفری بودم که سنگرها را ترک کردم؟ من ناامیدترین انسان بودم ولی دوستانم هرکدام آرزویی داشتند. بعضی هاشان می خواستند به خارج از کشور بروند و بعضی دیگر دلشان می خواست فرمانده بزرگی شوند.
ولی من هیچ آرزویی نداشتم. توی تمامی کردستان، هر گجا که گلوله شلیک میشد. من با ریشِ بلند و آن هیبتِ غیرانسانی حاضر بودم. مساسل و ار پی جی و کلاشینکف برمیداشتم و روی بلندترین قله ها با حنجره ی زخمی فریاد میزدم: هیچکس سنگرها را خالی نکند!

آخرین انار دنیا | بختیار علی
پاراگراف کتاب (85)

هریک از ما با نقاط حساس خود وارد انواع ارتباط ها میشویم، آزردگی های انباشته شده، پشیمانی، عدم امنیت، ترس، خشم.

این ها نقاط حساس ما هستند؛ نقاطی که اگر لمسشان کنیم به درد می آیند. باج گیری عاطفی زمانی بوجود می اید که ما به افراد اجازه دهیم بدانند که این نقاط را در ما شناخته اند، یعنی زمانی که ان نقاط حساس را می فشارند و ما از جا می پریم.

...واقعیت تلخ این است که سازش ما پاداشی است که باج گیر دریافت می کند، و هر زمان که ما این پاداش را در قبال عمل خاصی به کسی می بخشیم، مهم نیست خودمان بدانیم یا نه، به روشنی به آنها می فهمانیم که می توانند باز هم چنین عملی را تکرار کنند.

باج گیری عاطفی | سوزان فوروارد
پاراگراف کتاب (85)


رسالت من این است که متعهدانه زندگی کنم و در زندگی دیگران تاثیر داشته باشم. برای رسیدن به این رسالت نامه و پیامِ فردی؛

احساس می کنم؛ بدون توجه به موقعیت و وضعیت افراد، آن ها را پیدا میکنم و دوست دارم.

ایثار میکنم؛ وقت، استعدادها و منابع خود را وقف رسالتم میکنم.

الهام می بخشم؛ نمونه و الگویی می شوم برای اینکه نشان بدهم ما همگی بندگان خدای مهربان هستیم و می توانیم با توکل بر او بر هر اندیشه شیطانی و بدی غلبه کنیم.

موثر واقع میشوم؛ هرکاری انجام می دهم، در زندگی دیگران تفاوتی را ایجاد می کند.

هفت عادت مردمان موثر | استفن کاوی
پاراگراف کتاب (85)

از نظر رواقیان علاوه بر اینکه لازم است به انجام دادن کارهای خودخواسته سخت بپردازیم، گهگاه باید از موقعیت هایی که لذت و خوشی در بر دارند هم چشم بپوشیم. این امر به این سبب است که لذت و خوشی ها وجوه منفی هم دارند.

سنکا هشدار می دهد که تعقیب لذت همانند تعقیب چهارپایی است درنده، اگر اسیر او شویم به ما یورش می آورد و تکه تکه مان می کند؛ یا با تشبیهی متفاوت می گوید: لذت های شدید، آن هنگام که شکارمان می شوند، تبدیل می شوند به شکارچیان ما، یعنی هرچه لذت های بیشتری برگیریم، سروران بیشتری برای خدمت کردن به آنها برگزیده ایم.

فلسفه ای برای زندگی | ویلیام اروین
پاراگراف کتاب (85)

اگه واقعا میخوای خودت رو خلاص کنی، باید بگم مشکلِ نگاه داری! واسه اینکه از داخل همون حلقه ی طناب دار داری دنیارو میبینی..نگاه تو به کوچیکی همون حلقه ایه که می خوای باهاش زندگی رو وداع کنی.. تا نگاهت رو بازتر نکنی... درست تر نمیبینی، تا یه ذره از داخل اون دستهات بیرون نیای، هرروز همین برنامه است. بهونه هات هم اصلا بهونه ی خوبی نیس. خب منم مریضم، دکترا جوابم کردن (سرفه میکند) حالا دیگه واسم مهم نیس دکترا چی میگن. مهم همین الانه که توش دارم نفس میکشم.

زندگی مه آلود پریا | سید مرتضی مصطفوی
پاراگراف کتاب (85)

فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد. تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است. و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن! تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.

جاودانگی | میلان کوندرا
پاراگراف کتاب (85)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      همگی متن هایی که باید درموردش فکرکرد،عالیه این بخش سپاس

    • بدون نام

      مرسی

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج