طنز؛ اَبَرپدرها و دخترهای پرسشگر!
داشتم با دختر ١٠سالهام قدم میزدم، همیشه از این راهرفتنهای پدر و دختری و گفتوگو با او لذت میبرم! خیلی بیشتر از سنش میداند، چون بچه که بود، بالای سرش کتابهای دوره دکتری دانشگاهم را میخواندم و دختر دلبندم همینجوری با فلسفه سیاسی و...
سوشیانس شجاعیفرد در روزنامه شهروند نوشت:
داشتم با دختر ١٠سالهام قدم میزدم، همیشه از این راهرفتنهای پدر و دختری و گفتوگو با او لذت میبرم! خیلی بیشتر از سنش میداند، چون بچه که بود، بالای سرش کتابهای دوره دکتری دانشگاهم را میخواندم و دختر دلبندم همینجوری با فلسفه سیاسی و حقوق و جرمشناسی آشنا شد! به دکه روزنامهفروشی که رسیدیم، پرسیدم «شهروند» دارید؟ گفت: همشهری اون پایین هست! نگاهی به صفحه یک روزنامهها انداختم همه از قرارداد توتال عصبانی بودند! دخترم پرسید: «بابا؟ رابطه مارکسیسم خودی و قرارداد توتال چیه؟ چرا اصلا این قرارداد رو به جای اینکه با توتال ببندند، با توتالیترهای خودی نبستند؟» چون چیزی از حرفهایش نفهمیدم، از پاسخ در ماندم، ولی چون بابا قهرمان است و باید جواب همه سوالهای فرزندانش را بداند (به جز قضیه لکلک و بچه!)، گفتم: ایول دخترم، با اجازه شیر میکنم! از دکه روزنامهفروشی یک شارژ ٥هزار تومانی خریدم و مسیر را ادامه دادیم! چند تا جوان مزلف و جلف نزدیک پارک بساط پهن کرده بودند و داشتند با گلدان و آباژور موسیقی میزدند! یک مشت ربات جاسوس هم دور آنها را گرفته بودند و قری هم به کمر میدادند، موبایلم را درآوردم و به ١١٠ زنگ زدم که بیایند اینها را جمع کنند تا حداقل ٧٥درصد مردم راحت باشند! دخترم پرسید: «بابا آیا تکنولوژی در خدمت دموکراسی است یا در خدمت تئوکراسی؟ آیا مینوریته در قاعده بازی دموکراسی جایی دارد؟ اصلا اقلیت و اکثریت در ظرف دموکراسی چگونه تعیین میشود؟ با استقرای ناقص یا با رأیگیری عمومی؟ کلا ما در مملکتی هستیم که سنترالیسمی اداره میشه یا پروونسیالیسمی؟! کلا ما قرار است با قوانین جلو برویم یا هر فردی قوانین را به فاکسیونالیسم ببرد؟!» حس کردم دخترم دارد بزرگ میشود! قبلا در میهمانیها وقتی بقیه بچهها شعرهای یه توپ دارم قلقلیه و یه روز آقا خرگوشه را میخواندند، دخترم جملات هگل و نیچه و وبر را با زبان بچگانهاش میگفت و کلی پز میدادیم! اما الان کمی مشکوک میزند! گفتم: دخترجان! این چرت و پرتهای غربی چیه یاد گرفتی! برو کتابها و سخنرانیهای بزرگان خودمان را بخوان! جواب داد: موافقم! بابایی! میشه فیلترشکنی که باهاش میری توییترو بهم بدی؟ سایت دکتر بهشتی فیلتره! دیگر داشتم از دستش عصبانی میشدم! ولی سعی کردم با نگاه به درختهای پارک و گلها و سبزهها و دختر و پسری که پشت بوتهها داشتند... ای بابا! دست دخترم را گرفتم و مسیر را عوض کردیم! یک قیافه آشنایی را دیدم که دارد با دختر کوچکش حرف میزند! شناختمش! همان پدر دختر چهارساله بود که پرسیده بود ما کی سوار این ایرباسها میشویم! رفتیم به طرف آنها و چاق سلامتی و دیدهبوسی! به دخترم گفتم بروید با هم بازی کنید و ببینید سوژه جدیدی علیه برجام درمیآید یا نه! آفرین دختر گلم! دخترم خندید و گفت: بابایی، علیه روح برجام یا جسمش؟! گفتم: ای پدرسوخته! بعد هم به پدر دختر چهارساله گفتم: «چه خبر حاجی؟ از پاسخ درمانده جدید چی داری؟!» نگاه درمانده اندرسفیهی کرد و گفت: «نه عمو! از همونجا که گفت، بابا ما کی سوار این ایرباسها میشویم و میرویم یک جایی که به همه چیز گیر ندهند، فهمیدم که اینترنت و این قرتیبازیها برای بچه خوب نیست! یه اسپینر براش خریدم! با همون بازی کنه! لابد فردا هم میخواد بره استادیوم! پسفردا هم لباسشو میخواد خودش انتخاب کنه، دو روز دیگه هم لابد میخواد شوهر نکنه شاغل بشه! جلوی این جلفبازیهارو تا بچه کوچیکه باید گرفت! حالا بیخیال! از دافیای توییتر چه خبر؟ کراش جدید چی داری دکتر؟!»
داشتم با دختر ١٠سالهام قدم میزدم، همیشه از این راهرفتنهای پدر و دختری و گفتوگو با او لذت میبرم! خیلی بیشتر از سنش میداند، چون بچه که بود، بالای سرش کتابهای دوره دکتری دانشگاهم را میخواندم و دختر دلبندم همینجوری با فلسفه سیاسی و حقوق و جرمشناسی آشنا شد! به دکه روزنامهفروشی که رسیدیم، پرسیدم «شهروند» دارید؟ گفت: همشهری اون پایین هست! نگاهی به صفحه یک روزنامهها انداختم همه از قرارداد توتال عصبانی بودند! دخترم پرسید: «بابا؟ رابطه مارکسیسم خودی و قرارداد توتال چیه؟ چرا اصلا این قرارداد رو به جای اینکه با توتال ببندند، با توتالیترهای خودی نبستند؟» چون چیزی از حرفهایش نفهمیدم، از پاسخ در ماندم، ولی چون بابا قهرمان است و باید جواب همه سوالهای فرزندانش را بداند (به جز قضیه لکلک و بچه!)، گفتم: ایول دخترم، با اجازه شیر میکنم! از دکه روزنامهفروشی یک شارژ ٥هزار تومانی خریدم و مسیر را ادامه دادیم! چند تا جوان مزلف و جلف نزدیک پارک بساط پهن کرده بودند و داشتند با گلدان و آباژور موسیقی میزدند! یک مشت ربات جاسوس هم دور آنها را گرفته بودند و قری هم به کمر میدادند، موبایلم را درآوردم و به ١١٠ زنگ زدم که بیایند اینها را جمع کنند تا حداقل ٧٥درصد مردم راحت باشند! دخترم پرسید: «بابا آیا تکنولوژی در خدمت دموکراسی است یا در خدمت تئوکراسی؟ آیا مینوریته در قاعده بازی دموکراسی جایی دارد؟ اصلا اقلیت و اکثریت در ظرف دموکراسی چگونه تعیین میشود؟ با استقرای ناقص یا با رأیگیری عمومی؟ کلا ما در مملکتی هستیم که سنترالیسمی اداره میشه یا پروونسیالیسمی؟! کلا ما قرار است با قوانین جلو برویم یا هر فردی قوانین را به فاکسیونالیسم ببرد؟!» حس کردم دخترم دارد بزرگ میشود! قبلا در میهمانیها وقتی بقیه بچهها شعرهای یه توپ دارم قلقلیه و یه روز آقا خرگوشه را میخواندند، دخترم جملات هگل و نیچه و وبر را با زبان بچگانهاش میگفت و کلی پز میدادیم! اما الان کمی مشکوک میزند! گفتم: دخترجان! این چرت و پرتهای غربی چیه یاد گرفتی! برو کتابها و سخنرانیهای بزرگان خودمان را بخوان! جواب داد: موافقم! بابایی! میشه فیلترشکنی که باهاش میری توییترو بهم بدی؟ سایت دکتر بهشتی فیلتره! دیگر داشتم از دستش عصبانی میشدم! ولی سعی کردم با نگاه به درختهای پارک و گلها و سبزهها و دختر و پسری که پشت بوتهها داشتند... ای بابا! دست دخترم را گرفتم و مسیر را عوض کردیم! یک قیافه آشنایی را دیدم که دارد با دختر کوچکش حرف میزند! شناختمش! همان پدر دختر چهارساله بود که پرسیده بود ما کی سوار این ایرباسها میشویم! رفتیم به طرف آنها و چاق سلامتی و دیدهبوسی! به دخترم گفتم بروید با هم بازی کنید و ببینید سوژه جدیدی علیه برجام درمیآید یا نه! آفرین دختر گلم! دخترم خندید و گفت: بابایی، علیه روح برجام یا جسمش؟! گفتم: ای پدرسوخته! بعد هم به پدر دختر چهارساله گفتم: «چه خبر حاجی؟ از پاسخ درمانده جدید چی داری؟!» نگاه درمانده اندرسفیهی کرد و گفت: «نه عمو! از همونجا که گفت، بابا ما کی سوار این ایرباسها میشویم و میرویم یک جایی که به همه چیز گیر ندهند، فهمیدم که اینترنت و این قرتیبازیها برای بچه خوب نیست! یه اسپینر براش خریدم! با همون بازی کنه! لابد فردا هم میخواد بره استادیوم! پسفردا هم لباسشو میخواد خودش انتخاب کنه، دو روز دیگه هم لابد میخواد شوهر نکنه شاغل بشه! جلوی این جلفبازیهارو تا بچه کوچیکه باید گرفت! حالا بیخیال! از دافیای توییتر چه خبر؟ کراش جدید چی داری دکتر؟!»
- و از پاسخ در ماندم!
پ
ارسال نظر