جاباما
۴۸۵۶۸۹
۲ نظر
۵۰۰۵
۲ نظر
۵۰۰۵
پ

حامی: داد می‌زنم تا حقم را بگیرم!

اگر قرار باشد لقبی برای او انتخاب کنیم، «آقای اعتراض» بهترین عنوانی است که می‌شود درباره او استفاده کرد. «حامی» در سال‌های گذشته به شخصیت و کاراکتر همیشه معترض حوزه موسیقی تبدیل شده است

وب سایت موسیقی ما: اگر قرار باشد لقبی برای او انتخاب کنیم، «آقای اعتراض» بهترین عنوانی است که می‌شود درباره او استفاده کرد. «حامی» در سال‌های گذشته به شخصیت و کاراکتر همیشه معترض حوزه موسیقی تبدیل شده است. خواننده‌ای که در دنیای موسیقی اعتبار زیادی دارد، اما انتقادها و اعتراض‌هایش به وجود مافیایی که هرگز به صورت شفاف از آن صحبت نکرده، او را به معترض‌ترین خواننده این سال‌ها بدل کرده است. امکان ندارد در حق‌اش جفایی صورت بگیرد و او آرام بنشیند. داد می‌زند، جنجال به پا می‌کند و صدایش را به گوش همه می‌رساند و حقش را می‌گیرد.
حامی: داد می‌زنم تا حقم را بگیرم!

تو جزو معدود هنرمندانی هستی که توانسته‌ای عمر هنری خود را در همه این سال‌ها استمرار ببخشی. این ماجرا چگونه اتفاق می‌افتد؟

تعهد، مهم‌ترین عامل حفظ طول عمر هنری یک هنرمند است. تعهد به موسیقی، تعهدات اخلاقی و یک‌سری وسواس‌ها و ریزه‌کاری‌هایی که شاید خودم در ابتدا نمی‌دانستم که عامل ماندگار شدن است. هر چه‌قدر نظم و ترتیب و تعهد کاری‌ات بیشتر باشد و بیشتر به عمق بروی، مسلماً ماندگاری‌ات هم بیشتر می‌شود. هر چه‌قدر هم در سطح باشی و فقط برای امروزت کار کنی و فکری راجع به فردا نداشته باشی، طول عمر هنری‌ات کوتاه‌تر می‌شود.
من همیشه آینده را نگاه کرده‌ام. حتی وقتی نوجوان بودم، به عنوان یک جوان بی‌تجربه که اطلاعاتم کم بود، در خلوت خودم هدف‌گذاری کرده بودم و می‌خواستم در آینده خواننده‌ای بشوم که حتی نسل‌های بعد از من هم کارهایم را گوش بدهند. چون الگوهایی داشتم که نسل‌های بعد از آن‌ها هم کارشان را گوش می‌دادند و خودم از نسلی بودم که موزیک‌های ۴-۵ نسل قبل از خودم را هم گوش می‌دادم. فاکتورهایی که در ضمیر ناخودآگاهم بود را حفظ کرده و روی آن پافشاری و سماجت کردم. شاید آن موقع از دیدگاه بقیه، این کار حماقت بود ولی به نظر من سیاست درستی برای ماندگاری بود.

زمانی که شما با یکی از اعضای خانواده یا دوستانت تماس می‌گیری، وقتی تلفن را برمی‌دارد، از صدایش متوجه می‌شوی که حالش خوب نیست و با دو کلمه حرف زدن از او می‌پرسی که چرا ناراحتی؟ یعنی احساسات آدم در آن لحظه را می‌توانی از صدایش بفهمی. در مورد من و بقیه خوانندگانی که احساس چاشنی صدایشان است، این موضوع صدق می‌کند. یعنی مردم و اطرافیان من و هر کسی که صدای حرف زدن یا خواندن من را بشنود، از آن صدا می‌تواند شخصیت من را بشناسد که آیا این آدم، شخص پاکی است یا نه. شاید از روز اول این‌گونه نباشد، ولی به مرور زمان، مردم این را تشخیص می‌دهند. یکی دیگر از فاکتورهای ماندگاری هم وجود پاکی در صدا و موزیک و ملودی و شعر است.

تو در سال‌های گذشته بارها ادعا کرده‌ای که ضربه‌های زیادی خورده‌ای و آدم‌های مختلف با اسم و رسم تو بازی کرده‌اند. با این همه تجربیات عجیب و غریب، چرا از یک سوراخ صد بار گزیده شده‌ای؟

من آدم ساده‌ای هستم و از کودکی -بیش از آن‌چه تصورش را بکنید- شخص ساکت و گوشه‌گیر و خجالتی‌ای بودم. به مرور و از زمان ورود به دنیای موسیقی، این خجالت وجود داشته و تا به امروز به مرور کمتر شده است. ولی هنوز به مرزی نرسیده‌ام که به عنوان یک هنرمند، آن‌قدر رو داشته باشم که حتی خودم را از دنیای موسیقی بگیرم. این سادگی‌ها باعث شد که یک اشتباه را چندین بار تکرار کرده باشم. ولی به نظرم وظیفه یک هنرمند این نیست که برود و قرارداد ببندد یا به دادگاه برود و حقش را بگیرد و زورش به جایی نرسد و به مطبوعات چنگ بزند و برای گرفتن حقش از موسیقی، مصاحبه کند.

متأسفانه قوانین بیزینس موسیقی برخلاف همه دنیا، در ایران رعایت نمی‌شود. نداشتن مدیربرنامه یا شرکتی که از ابتدا حامی من باشد، یا اسپاسنری که از ابتدا من را ساپورت کند و به دنبال این باشد که من پیشرفت کنم و بعداً از من برداشت کند، ضرر زیادی به من زده است. هر کسی در هر مقطعی از دوران نوجوانی و جوانی آمده، فقط به دنبال برداشت از من بوده است. یکی به دنبال برداشت اعتباری و دیگری به دنبال برداشت مالی. من هم این را می‌دانسته‌ام و اگر قرار باشد به عنوان صنعت به موسیقی نگاه کنیم، باید سود دوطرفه‌ای باشد. اما کسانی هم هستند که هم صنعتی به ماجرا نگاه می‌کنند و هم دیدگاه هنری دارند.
من از ابتدا دنبال این آدم‌ها بودم که به سختی پیدا می‌شوند. ابتدا به نظرم این‌گونه می‌آمد که شخصیت فلانی این‌طور است؛ ولی بعد که وارد می‌شدم و یکی دو کار را با هم تجربه می‌کردیم، متوجه می‌شدم که صرفاً یک صنعت‌گر است و به خاطر بیزینس کردن کنار من قرار گرفته.
حامی: داد می‌زنم تا حقم را بگیرم!

در مورد جایگاه صحبت کردید. از نظر خودت، حامی با تمام ویژگی‌ها و توانایی‌هایی که دارد، در موقعیت کنونی، در جایگاه خود قرار گرفته است؟

اگر رویاپردازانه به ماجرا نگاه کنیم، نه. ولی اگر بخواهم کمی خودم را دست‌کم بگیرم، باید بگویم بله، در جایگاهی بالاتر از آن‌چه تصور می‌کردم، قرار دارم. البته الان در بازار موسیقی، پیشرفت یعنی فروش بلیت و شهرت و آلبوم. من از روز اول شهرت را دوست نداشتم. البته شهرت خیلی خوب است، چون از کنار آن می‌توانی موزیک‌هایت را به مردم معرفی کنی و سطح فرهنگ مردم را با موزیک و شعرت بالا ببری و از طرفی هم ممکن است پایین بیاوری. به عبارتی شهرت، قدرت و پول هم به همراه دارد. از اول هم آلبوم اول من پوستر نداشت و آلبوم «دو نیمه رویا» یک عکس کوچک بود و پوستر اختصاصی نداشت. در واقع دوست نداشتم آن‌گونه برای مردم معرفی شوم و می‌خواستم چهره‌ام شناخته نشود. بعد از آن دیدم که برای معرفی موزیکم باید دیده شوم. به تلویزیون رفتم و در ۴-۵ سال اخیر در فضای مجازی بیشتر فعالیت کردم و تبلیغات و پوسترهای بزرگ و...

من همیشه آرزو داشتم به کشورهای دیگر بروم و با خواننده‌های درجه‌یک کنسرت‌های بزرگ بگذارم و اکنون هم این آرزو را دارم. ولی شاید وقتی به آن‌جا رسیدم، انتهای قصه چیز دیگری باشد. اما در ایران به عنوان خواننده‌ای که اولاً طول عمر هنری‌اش طولانی بوده، ثانیاً ماندگاری آثارش زیاد بوده، ثالثاً به عنوان یک مؤلف در آواز معرفی شده، برای من اتفاق خیلی بزرگی است و شاید اصلاً در تصوراتم نمی‌گنجید. چهارم این‌که همکاری من با مفاخر موسیقی ایران، حقیقتاً در باور من نبود که روزی بتوانم با آهنگسازهایی که خواب‌شان را هم نمی‌دیدم، همکاری کنم. ولی این اتفاقات برای من افتاد. در این چهار زمینه‌ای که گفتم، آدم موفقی بوده‌ام. از لحاظ عمومى شدن هم اين روزها در وضعيت خيلى خوبى هستم و احساس مي‌كنم بيش از قبل با موسيقى‌هايم در دل مردم جا باز كرده‌ام.

مبحث بعدی خواننده مؤلف بودن است که می‌خواستم در مورد آن صحبت کنیم. احساس می‌شود مؤلف نبودن بخش عمده‌ای از آرتیست‌های این دوره، باعث شده ماندگاری آن‌چنانی در موسیقی دیده نشود. موجی به وجود می‌آید که اوج می‌گیرد و با همان سرعت هم فروکش می‌کند. به نظر می‌رسد بسیاری از خوانندگان نسل اول پاپ به دلیل مؤلف بودن، آثارشان ماندگاری بیشتری داشت. این مسأله را چه‌قدر در مصرفی شدن موسیقی پاپ دخیل می‌دانی؟

به نظر من تألیف یعنی الگو بودن. الگویی که مستقل باشد و کس دیگری الگوی آن نباشد. یعنی یونیک و خاص بودن. در کنار آن وقتی الگو باشی و خوراک خوبی به مردم بدهی، عمر تألیفت بیشتر می‌شود. یعنی وقتی خواننده‌ای مؤلف باشد، خواننده‌های زیادی برای خواندن، او را الگوی خودشان قرار می‌دهند و از تکنیک‌هایش کپی می‌کنند یا برای تمرین آواز از صدای او استفاده می‌کنند. من به این موضوع، مؤلف بودن می‌گویم. در مورد خوانندگان نسل اول پاپ هم اسم نمی‌آورم ولی خیلی از آن‌ها صدایشان را از جای دیگر وام گرفته بودند و به همین دلیل، عمرشان کوتاه بود و ربطی به سواد موسیقیایی آن‌ها نداشت.

یعنی معتقدی آنها تقلید می‌کردند و نه اینکه خوانندگان قبلی را الگوی خودشان قرار دهند.

بله، این‌گونه بهتر است. چون مقلد یک خواننده دیگر بودند، عمرشان کوتاه بود. من هم الگو داشتم و صدای آقای شجریان را دوست داشتم، ولی صدایم سنتی نبود. در عوض خیلی از آقای شجریان و تعهدشان به موسیقی و شعرهایشان الهام می‌گرفتم. خیلی از خواننده‌های دهه ۴۰ و ۵۰ هم بودند که از آن‌ها الگو و الهام می‌گرفتم. مثلاً صدایم به شدت شبیه به یک خواننده مرد دهه ۵۰ بود. ولی به مرور زمان و هنگامی که آلبوم اولم تمام شد، صدا و کاراکتر خودم را پیدا کردم. یعنی با ورود به ضبط آلبوم «دو نیمه رویا» خودم را پیدا کردم و فهمیدم این صدایی که ترکیبی از این خواننده و آن خواننده و مادرم و الهامات دیگران بود، برای من صدای یونیکی ساخته که آن موقع فهمیدم کسی شبیه من نیست.
آن زمان چندین کپی از ابی و داریوش و... داشتیم و دلم نمی‌خواست که شبیه آنها باشم. آن زمان فهمیدم صدایم خاص است و روی خاص بودن آن تأکید کردم. بعدها بازخوردم از جامعه این بود که صدایم قبلاً تکرار نشده و کمتر شبیه آن بوده است. من به این ویژگی تألیف می‌گویم.

پوزیشن همیشه معترض تو در رسانه‌ها چه‌قدر باعث شده از برخی اهدافت دور یا به آنها نزدیک شوی؟ من فکر می‌کنم این اتفاق باعث شود که در جوامع مختلف مثل جامعه تهیه‌کننده‌ها و ناشرین و جامعه مخاطب موسیقی نگاه خاصی در مورد تو باشد. خودت چه‌قدر به این موضوع اعتقاد داری؟ و تصمیم برای ورود به این پوزیشن استراتژی خودت بود یا بر اساس جبر بازار و اتفاقات حاشیه‌ای، این کاراکتر به وجود آمد؟

ابتدا اعتراض به شرایط موجود بود. من همیشه دلم می‌خواست نه کسی به من کاری داشته باشد و نه من به کسی کاری داشته باشم. سیاستم این بود که موزیکم را ضبط می‌کنم، خواه طرفدار داشته باشد و خواه نداشته باشد و نظر کسی جز اطرافیان که دوستم دارند، برایم مهم نیست. مردم برای من مهم‌اند؛ اما اول سلیقه خودم و دوم سلیقه مردم. این اعتراض ابتدا به شرایط موجود بود؛ یعنی به اتفاقاتی که در موسیقی افتاده بود و به اتفاقاتی که نمی‌افتاد. به اینکه قانون برای بعضی خواننده‌ها نیست و برای ما هست. این امر، به مرور به ترسی برای خواننده‌هایی که مخاطب من بودند، تبدیل شد.
آن‌ها آمدند و روبه‌روی من ایستادند و شروع به جنگ با من کردند. بعد که دیدند من کوتاه نمی‌آیم و جدی‌تر از این حرف‌ها هستم، از من ترسیدند و سعی کردند یا با من مدارا کنند و در کنارم و دوستم باشند یا اینکه دشمنی نکنند و کلاً از روبه‌روی من کنار بروند. راجع به باسیاست بودن یا بدون‌سیاست بودن، همان‌طور که گفتم، ابتدا به صورت اعتراض بود ولی وقتی جلو آمدم و دیدم می‌توانم به این صورت حقم را بگیرم و اینکه باید داد بزنی تا دزد را بگیری، متوجه شدم ترس دیگران برای من چیز خوبی است و من باید حرف حق را بزنم و بعد از آن، به سیاست تبدیل شد. اما همین الان هم ارجحیت من گرفتن حق است و نمی‌خواهم جریان‌سازی کنم.
حامی: داد می‌زنم تا حقم را بگیرم!

احساس می‌شود که حامی در مورد همه اتفاقاتی که در مسائل اجتماعی و کاری به وجود می‌آید، نگاه دایی‌جان ناپلئونی دارد و به تئوری توطئه معتقد است! خودت چه‌قدر به این موضوع معتقدی؟

نه اصلاً. توهم توطئه در شخصیت من وجود دارد ولی نه در مورد کسانی که به آنها اطمینان کرده‌ام. مثالی می‌زنم. قبلاً روان‌شناسان می‌گفتند باید خوش‌بین باشید. بعد از آن گفتند باید بدبین باشید و الان می‌گویند باید حد وسط را نگه دارید. در مورد من، خوش‌بینی وجود دارد و آن‌قدرها هم بدبین نیستم. اما مادامی که خلاف آن ثابت شود. اگر اتفاق بدی بیفتد، دیگر به هیچ وجه خوش‌بین نیستم و با ترس جلو می‌روم. در مورد قراردادها، آن‌قدر اتفاق بد افتاده که همه بدبین شده‌اند. وقتی که می‌خواهم قرارداد ببندم، خیلی مراقبت می‌کنم؛ ولی وقتی قرارداد را بستم و با تهیه‌کننده‌ام دست دادم، دیگر با هم برادریم و باید با یکدیگر وزنه را برداریم. مگر اینکه باز شیطنتی صورت بگیرد.

قبل از این سه مصاحبه از تو گرفته‌ام و امروز آن‌ها را کامل خواندم. در این سه مصاحبه، دقیقاً ۷۶ بار از کلمه «مافیا» استفاده کرده‌ای و به همین دلیل سوال قبلی را پرسیدم. احساس می‌کنم نگاه دایی‌جان ناپلئونی در بعضی مواقع و شرایط روحی خودت به یک‌باره اوج می‌گیرد و تو در این قالب فرو می‌روی و حرف‌هایی که از تو منتشر می‌شود، برآیند همین موضوع است. منظورت از مافیا کیست؟

به نظر شما من این داستان را خیلی دست‌بالا گرفته و بزرگش کرده‌ام یا کوچک‌تر از چیزی هست که من گفته‌ام؟

نمی‌گویم بزرگش کرده‌ای ولی این نگاه برای تو نتیجه داده است.

گفتی ۷۶ بار این کلمه را تکرار کرده‌ام. حقیقتاً اگر از من می‌پرسیدی در سه مصاحبه قبلی چند بار در مورد این ماجرا صحبت کرده‌ام، فکر می‌کردم ۱۷۶ بار این ماجرا را پیش کشیده باشم! ابتدا به ساکن، من وارد خانه‌ای می‌شوم. اگر در آن خانه هوا تمیز باشد، من شک نمی‌کنم که آن‌جا دودی وجود داشته باشد. ولی وقتی وارد یک خانه دودآلود می‌شوم، مسلما کسی آن‌جا سیگار کشیده است. شاید دود مثال خوبی نباشد ولی وقتی در یک فضای آلوده به دود نفس می‌کشم، نمی‌توانم دروغ بگویم که هوا خوب است. اینجا در موزیک و هنر ایران، فضا پر از دود و آلودگی است.
قبلاً گفتم و باز هم می‌گویم هر کجا شهرت است، در کنارش قدرت و پول است و از همه مهم‌تر، کنار این سه مورد، آلودگی هم وجود دارد. در موسیقی و سینما و فوتبال ایران، قدرت و شهرت و پول و در نتیجه، آلودگی هم وجود دارد و هر چه‌قدر این سه مورد بیشتر باشد، آلودگی هم بیشتر می‌شود.

منظورت از آلودگی، فساد است.

بله. من دیگر حتی فوتبال را نگاه هم نمی‌کنم و حتی فوتبال نگاه کردن برای من کراهت دارد؛ چون فکر می‌کنم از ساده‌لوح‌ترین آدم‌ها هستم. یک سناریوی از قبل نوشته شده را با یک‌سری بازیگر -که با پول آن‌ها را خریده‌اند- اجرا می‌کنند و اکنون اعتقاد من بر این است که این اتفاق نه‌تنها در ایران، بلکه در همه‌جای دنیا وجود دارد. وقتی که قرعه‌کشی جام جهانی یا جام ملت‌های اروپا را نگاه می‌کنی که کاملاً از قبل تعیین شده است (مثل همان داستان قرعه‌کشی که توپ‌هایی که دمای آن کمتر بود را از جام برمی‌داشتند) تا المپیک که چندصد ورزشکار روسی دوپینگ سازمان‌یافته و برنامه‌ریزی شده کرده بودند، چرا باید به ورزش ایران اعتماد کنم؟ از فوتبال ملی گرفته تا باشگاهی و دربی و... همه‌اش فیلمی بیش نیست.
وقتی روابط سیاسی بین چند کشور وجود دارد، حتماً در مسابقات ورزشی بین آن چند کشور هم روابط سیاسی وجود دارد. من یک دوره‌ای فوتبال ایران را در جام ملت‌های آسیا پیش‌بینی می‌کردم و می‌دانستم که با فلان کشور که روابط سیاسی و اقتصادی داریم، باید در این دوره ببازیم و واقعاً هم می‌باختیم! پس من دیگر فوتبال نگاه نکردم. در موسیقی هم در حجم و مقیاس کوچک‌تر این اتفاق می‌افتاد. چون در موسیقی، کنسرت‌ها کمتر است و آلبوم‌ها به فروش نمی‌رود و درآمد کمتر است، به همین دلیل آلودگی در موسیقی نسبت به فوتبال و ورزش‌های درآمدزا کمتر است.

ناراحت نمی‌شوی که تو را با محمد مایلی‌کهن مقایسه می‌کنند؟

مایلی کهن هم یک قسمتی از فوتبال ما است، اما لطفاً من را با او مقایسه نکن.

تو را مقایسه می‌کنند. محمد مایلی‌کهن در دنیای فوتبال فقط از فساد و مافیا صحبت می‌کند. مشابه آن در دنیای سینما هم وجود دارد و مشابه آن در دنیای موسیقی حمید حامی است.

آقای مایلی‌کهن را نمی‌گویم ولی تفاوت من با خیلی‌ها که برای مطرح شدن آمده‌اند، این است که من برای درست کردن جنجال نیامده‌ام و آمده‌ام حقم را بگیرم. حالا با هر کسی که می‌خواهند من را مقایسه کنند.
حامی: داد می‌زنم تا حقم را بگیرم!

اگر با فراستی برنامه «هفت» مقایسه‌ات کنند، چطور؟

چون برنامه «هفت» را نگاه نمی‌کنم، ایشان را نمی‌شناسم. اگر هم با یک خلاف‌کار بزرگ مثل «آل کاپون» مقایسه کنند یا یک فرشته، این مردم هستند که می‌توانند تشخیص دهند. هم عامه مردم و هم طرفداران من یا دشمنان و دوستانم، هر کسی هر گونه‌ای که دوست دارد من را می‌بیند. من کار خودم را می‌کنم و با حرف مردم کاری ندارم. طبیعتاً آدم از توهین ناراحت می‌شود، ولی همین الان در صفحه اینستاگرام من ببینید، اگر کسی در ۷-۸ پست آخرم توهین کرده بود، من به شما جایزه می‌دهم. بالاخره طرفداران من هم یک قسمتی از مردم ایران هستند. در حالی که در صفحات خواننده‌های دیگر توهین وجود دارد. بعد از اینکه با تهیه‌کننده جدید (علی حق‌شناس) قرارداد بستم هم عده‌ای که قرارداد و کنسرت موفق من را برنمی‌تابیدند، بعد از کنسرت به من توهین کردند.

می‌خواهم کمی در مورد چند چهره موسیقی حرف بزنیم. کاراکتر حامی خواننده روی استیج را کنار بگذار و به عنوان یک فرد حوزه موسیقی پاپ که می‌خواهد درمورد این آدم‌ها یک نظر شخصی بدهد. نفر اول این اسامی محسن چاوشی است.

من محسن چاوشی را در مؤسسه «آوای باربد» دیدم و انسان مهربانی بود و به من هم احترام می‌گذاشت و من هم به او احترام می‌گذارم. ولی مسلماً آن فرم موسیقی را من نمی‌پسندم. من بیشتر موسیقی صدامحور را می‌پسندم و آن مدل موسیقی شاید خوب و استاندارد باشد و مردم گوش بدهند و شهرت زیادی داشته باشد، ولی سلیقه من نیست.

سیروان خسروی.

نمی‌دانم... تنظیم‌کننده الکترونیک است. من به این شکل او را می‌شناسم.

علیرضا عصار.

خواننده‌ای که شعر را خیلی خوب می‌شناسد و بیشتر از تمام فاکتورهای موسیقی‌اش، اولین و برجسته‌ترین فاکتور برای من شعرش است.

بابک صحرایی.

دوست مهربانی که در تمام سال‌هایی که من مشکل داشتم و سکوت کرده بودم، در کنارم بود. ما قبل از اینکه همکار باشیم، با هم دوستیم و در جریان رازهای خانوادگی و عاشقانه و زندگی شخصی یکدیگر هستیم و اگر بخواهم یک نفر را انتخاب کنم که امین من باشد و حرف‌های من را در دل خود نگه دارد، او بابک است و برعکس.

یغما گلرویی.

هنرمند فوق‌العاده‌ای که امروز به او مسیج دادم و برایش نوشتم دوست دارم قبل از اینکه بمیرم، اسمم بیشتر کنار اسمت باشد و همکاری بیشتری داشته باشیم. یغما چند سالی از من دور بود و قبلاً خیلی پشت من بود و من هم هوایش را داشتم و به زودی همکاری خواهیم کرد.

محمد مایلی‌کهن.

من آقای مایلی‌کهن را دوست دارم؛ چون ایشان هم قانون‌مند بود. حالا به خاطر پاسور بازی کردن و شیطنت‌های درون اردوی تیم ملی که چند نفر را از لیست خط زد، اگر من بودم هم همین کار را می‌کردم. مثلاً اردوی تیم ملی آلمان یا اردوی تیم‌های بسکتبال امریکا شبیه پادگان است که حتی حق تلفن صحبت کردن و دیدن خانواده را هم ندارند، چه برسد به اینکه شب تا ساعت ۲ در کافه باشند و از آن‌ها عکس بیرون بیاید یا اینکه در اردوی تیم ملی قلیان بکشند! در ایران قانونی وجود ندارد ولی اتفاقاتی که در ایران مثل کشیدن سیگار و اعتیاد فوتبالیست‌ها می‌افتد، اگر در خارج از ایران باشد، مسلماً برای همیشه روی اسم‌شان خط‌قرمز می‌کشند. آقای مایلی‌کهن یکی از کسانی بود که این قانون را رعایت می‌کرد و چون قانون‌مدار بود، از گود دور افتاد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
درآمد ماهیانه 5-20 میلیون از توی خونه با موبایل

آموزش رایگان کسب درآمد 5-20 میلیون ماهیانه از خونه و فقط با یه موبایل ساده رو در یک وبینار رایگان آموزشی یاد بگیر

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      همون تعدادی که حامی رو میشناسن به واسطه حضورشون تو صدا و سیماست و تیتراژهایی که بجز یکی مابقی ناموفق بوده. آقای حامی فقط صدای خوی داشتن کافی نیست. روح استاد بابک بیات شاد باشد!

      پاسخ ها

      • بدون نام

        صدای نفرت انگیز چاوشی این همه طرفدار داره ولی صدای خوب حامی خیر.البته حامی هم موسیقی خوب و جدید ارائه نداد ولی باز فکر کنم سلیقه درپیت جامعه موثره در پرطرفدار شدن یکی مثل چاوشی

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج