۵۷۱۶۸۴
۱ نظر
۵۰۷۳
۱ نظر
۵۰۷۳
پ

محمدحسن معجونی ، چخوف و یک صحنه خالی

معجونی - به گفته خودش- بازیگری است كه صحنه‌ خالی را دوست ‌دارد. او آن قدر به نمایش‌های چخوف علاقه‌مند است كه فكر می‌كند، چخوف همیشه صدایش می‌زند.

همشهری شش وهفت - مریم منصوری: معجونی - به گفته خودش- بازیگری است كه صحنه‌ خالی را دوست ‌دارد. او آن قدر به نمایش‌های چخوف علاقه‌مند است كه فكر می‌كند، چخوف همیشه صدایش می‌زند.امسال هم «سه خواهر» این نمایشنامه‌نویس روس را روی صحنه برده است.
حسن معجونی در عرصه‌های مختلف تئاتر طبع آزمایی كرده ؛ از بازیگری تا طراحی صحنه و نمایش عروسكی. او بازیگری است كه ملال و شوریدگی توامان را در نقش زنده می‌كند. معجونی فارغ‌التحصیل ادبیات نمایشی است. شاید از همین رو، نمایشنامه برایش اهمیت بسیاری دارد. او در این گفت‌وگو از ۲۵ سال سابقه بازیگری حرفه‌ای، از دغدغه‌هایش در تئاتر و همچنین از همكاری با گروه‌های تئاتری و كارگردان‌های گوناگون سخن گفت.
محمدحسن معجونی ، چخوف و یک صحنه خالی

آقای معجونی! گویا مدتی است كه تهران را رها كرده‌اید و در رشت زندگی می‌كنید. چرا؟

دیگر اینجا را دوست ندارم.

این موضوع در روند كار‌ خلاقانه‌تان تأثیر گذاشته‌است؟

حتما. تنفس، در روند كار خلاقه‌ همه تأثیر می‌گذارد.

زندگی روزمره آقای معجونی چطور می‌گذرد و حضور در رشت یا تهران چه فرقی در آن ایجاد می‌كند؟

اصلا به هیچ اتفاق خاصی احتیاج ندارم.حتی اگر به‌عنوان یك گیاه در یك آپارتمان زندگی كنم، بازهم در رشت به من بیشتر خوش می‌گذرد. به‌خاطر اینكه آنجا هوای پاكی هست كه در اینجا نیست.

اما اغلب افراد از شهرستان‌ها به مركز می‌آیند تا در جریان‌ كارها و اتفاق‌های هنری باشند.

برایم زیاد مهم نیست كه چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

نمی‌ترسید از این دور بودن از مركز فعالیت‌های هنری؟‌

از هیچ‌چیزی نمی‌ترسم. به همان اندازه كه حضورم در تهران، باعث به‌روز بودنم نمی‌شود، حضورم در رشت هم منجر به تكرار در كارهای هنری‌ام نمی‌شود.

خب! چطور خودتان را به‌روز نگه می‌دارید؟

به‌روز نگه داشتن خود، صرفا باعث به‌روز بودن و به‌روز‌ ماندن آدم نمی‌شود. به‌نظر شما در اینجا چقدر همه كارهای به‌روز می‌بینند؟ كلا كارهایی كه به‌روز باشند، در تهران كم می‌بینیم. در طول پنج سال، شاید یكی، دو تا كار به روز ببینیم. اصلا اتفاق عجیب غریبی در تهران نمی‌‌افتد. پس در اصل چیزی را از دست نداده‌ام.

شما با گروه آقای كوهستانی خیلی سفر رفته‌اید و اجراهای بین‌المللی داشته‌اید. طبیعی است كه در كنار این اجراها، كارهای زیادی هم دیده باشید. تئاتر ایران را در مقایسه با تئاتر آن طرف مرزها چطور می‌بینید و هنرمند چگونه می‌تواند خودش را به‌روز نگه دارد؟

این بحث تنها منحصر به نگاه و دید من نیست. با این حال، از این لحظه به بعد، این اتفاق با تجربه‌ من شروع خواهد شد. در‌واقع؛ كاری است فردی كه خودم باید انجام دهم؛ یعنی باید تئاترهای بسیاری ببینم و سپس برای ارائه‌ آموخته‌هایم در آثار بعدی خودم تلاش كنم. این یعنی آهسته آهسته كار كردن در تنهایی خود.

براساس آموختن‌ها و تجربه‌كردن‌ها، به‌نظرتان تئاتر ایران چه میزان به استاندارد‌های بین‌المللی نزدیك است؟

قانون خاصی در این زمینه وجود ندارد. حتی اگر نگاه شخصی خودم هم به تئاتر آن طرف نزدیك باشد، كسی نخواهد فهمید. مگر قراردادهای تئاتر ایران، چقدر با قراردادهای جاهای دیگر شباهت دارد؟ آن طرف آبی‌ها‌ به این شباهت‌ها و نزدیكی‌ها كاری ندارند و اصلا چیز دیگری را محك می‌زنند. به‌خاطر اینكه تجربه انسانی‌شان چیز دیگری است. اصلا نمی‌توانم بگویم كه ما به تجربه آنها نزدیك شده‌ایم یا نه. به‌نظرم ما باید در آخرین پله‌ای كه همه ایستاده‌اند كار تازه‌ای ارائه دهیم. نه اینكه نردبان جدیدی بسازیم. نردبان جدید ساختن؛ یعنی با معیارهای جای دیگری حركت كردن. آن معیارها، سال به سال رشد كرده‌اند. ما مگر لحظه به لحظه، تئاتر اروپا و جاهای دیگر را دنبال كرده‌ایم كه حالا بخواهیم یك‌دفعه همانند آنها باشیم؟!
محمدحسن معجونی ، چخوف و یک صحنه خالی

یعنی هیچ ربطی بین كارهای ما و آنها وجود ندارد؟ پس نمایش‌های ما چگونه می‌توانند در جشنواره‌های آن طرف شركت كنند؟

گروه‌های تئاتری ما كه كارشان را به جشنواره‌های خارجی ارائه می‌دهند، آثارشان از منظر به‌روز بودن مقایسه و داوری نمی‌شود و اصلاو به‌خاطر این ویژگی‌ها به آن جشنواره‌ها نمی‌روند. كارهای ما، حرف خودمان را می‌زنند؛ یعنی هرقدر كاری شناسنامه اینجا را داشته باشد، برای آن طرف جذاب‌تر است. به‌نظر شما ما كه اصلا از زندگی آنجا چیزی نمی‌دانیم، چه حرف تازه‌ای می‌خواهیم برای آنها بزنیم؟!

چند سال است كه به‌طور حرفه‌ای بازی می‌كنید؟

۲۵سال.

احتمالا زندگی یك بازیگر بسیار دشوار است؛ چون او طی سالیان و بازی در نقش‌های متفاوت، مدام بدن و احساسات اش را به كاراكترهای مختلف قرض می‌دهد تا آنها را به جلد خودش دربیاورد. در این میان قسمتی از بازی، وجود شماست؛ بدن، صدا، احساسات. این ویژگی‌ها چقدر باعث نزدیكی نقش‌هایی كه تاكنون بازی كرده‌اید می‌شود ؛مثلا نزدیكی نقش لیرشاه به نقش ایوانف یا ایوانف به مرد سال‌گشتگی و...؟

این نقش‌ها با هم فرق می‌كنند. برای شروع هر كاری، باید خودم را در آن حال و هوا قرار دهم. اینها به هم ربط چندانی ندارند.

یعنی نقش‌ها به هم ربطی ندارند؟!

هم نقش‌ها به هم ربطی ندارند و هم آدم‌ها به هم. امیر كوهستانی به‌عنوان كارگردان نمایش، حال و هوایش چیز دیگری است.در این میان، محمد عاقبتی چیز دیگری می‌خواهد و آقای رفیعی نگاه دیگری دارد.

ولی شما یكی هستید و با یك بدن، تمام اینها را بازی می‌كنید.

بدنم یكی است و آن را با توجه به ویژگی‌های هر نقشی به‌كار می‌گیرم و در‌واقع؛ به نقش قرض می‌دهم. در برخی از كارها از این بدن، باید حداقل استفاده را كرد و گاهی هم باید كار دیگری كرد. بنابراین باید براساس زبان‌های مختلفی كه پیشنهاد می‌دهم، لهجه‌ خودم را عوض كنم.

كدام لهجه‌ منظورتان است؛ بیانی، بدنی یا حسی؟

همه.

چه كار سختی!

خیلی سخت است.

آن وقت اینها روی زندگی شخصی شما تأثیر نمی‌گذارد؟

نه! اصلا ربطی به زندگی شخصی‌ام ندارد. این كار ماست. تمام اینها فقط می‌تواند احساساتم را تیز كند. كار دیگری نمی‌تواند بكند.

یعنی به نسبت آدم‌های دیگر حساس‌تر هستید؟

نه فقط به نسبت آدم‌های دیگر تجربه بیشتری دارم. این تجربه هم شامل زندگی بیرونی می‌شود و هم زندگی روی صحنه.

از این تجربه فقط در زندگی حرفه‌ای‌تان استفاده می‌كنید یا در زندگی فردی شما هم تأثیر می‌گذارد؟

در زندگی فردی هم خیلی آدم عادی‌ نیستم. همیشه در چالش هستم.
محمدحسن معجونی ، چخوف و یک صحنه خالی

نمایش «شاه لیر» كه در آن بازی می‌كردید، به‌عنوان كار ی در نوجوانانه ارائه شد. آیا خودتان هم این نمایش را در این گروه مخاطبان می‌گنجانید؟

چیزی نمی‌توانم بگویم. به‌خاطر اینكه هر چه در زمینه علایق نوجوانان بگویم، حرف ما بزرگتر‌هاست. در این اظهارنظرها، در حقیقت این ما هستیم كه تعیین می‌كنیم دنیای نوجوان چه باید باشد. ما آن دوره و آن دنیا را سپری كرده‌ایم و حالا درباره آن اظهارنظر می‌‌كنیم و تصمیم می‌گیرم. نوجوان‌ها قشر خاصی هستند. در زندگی آنها تفریحاتی مثل سینما و تئاتر تعریف نشده است. نوجوانی تنها دورانی است كه آدم‌ها را در این سن در جایی حبس می‌كنند و برنامه‌های عجیب و غریب و پیچیده‌ای برای زندگی آنها می‌چینند تا تكلیف خودشان را با زندگی مشخص كنند؛ مثلا اینكه در آینده می‌خواهند چه بكنند و... دهه‌هاست كه اوقات فراغت و تفریحات دوران كودكی برای كودكان، تعریف شده است، اما برای نوجوانان نه.

بارها در گفت‌و‌گوهای‌تان اشاره كرده‌‌اید كه نخستین تجربه كارگردانی‌تان در تئاتر نمایش «مضرات دخانیات» چخوف بوده‌است. در سال گذشته هم دوباره در شهر رشت «خرس و خواستگاری» چخوف را اجرا كردید و امسال هم « سه خواهر» چخوف را.
معمولا چخوف را در گروه نویسندگان امپرسیونیست قرار می‌دهند كه تأكید بسیاری روی بازی‌ها، مكث‌ها و.... دارد.اصولا متن‌های چخوف چه تأثیری در شما به‌عنوان بازیگر داشته‌اند.نكته دیگر اینكه آیا نمایشنامه‌های یك نویسنده می‌تواند نوع خاصی از بازیگری را پیشنهاد دهد و حتی باعث پرورش آن باشد؟

متن می‌تواند روی بازیگر تأثیر بگذارد؛ چون از قراردادهایی تبعیت می‌كند كه در كنار هم الگوی خاصی را ترسیم می‌كنند. كما اینكه این قراردادها را استانیسلاوسكی به شكل موردنظر خود فهم كرد كه شخصا آن را درك نمی‌كنم. در واقع تئاتر یك هنر قراردادی است و فهم این قراردادها در هر متنی شیوه‌ خاص خود را دارد. ما به نوعی با این قراردادها در هر كاری بازی می‌كنیم. فكر نمی‌كنم شخصی را پیدا كنید كه از چخوف بدش بیاید، اما نكته مهم شیوه‌هایی است كه چخوف را با آن اجرا می‌كنیم. اجراهای زیادی از چخوف دیده‌ام، اما فكر می‌كردم، حق چخوف ادا نمی‌شود و آن اتفاقی كه باید رخ نمی‌دهد.
البته منظورم از این گفته به پتانسیل اجراها بازمی‌گردد و نمی‌خواهم بگویم اجرای كسی غلط بوده یا من امروز درست اجرا می‌كنم. متن‌های چخوف پتانسیل‌هایی دارند كه باید با انرژی فراوان آنها را اجرا كرد. جالب اینجاست كه نخستین تجربه گروه ما هم نمایش «در مضار توتون»، كاری از چخوف بود. بعد دو تك پرده‌ای از او كار كردم.به‌نظرم استانیسلاوسكی هم با قراردادهایی از زمانه‌ خودش متن‌های چخوف را بازی كرد. درواقع وقتی بازیگری با این قراردادها آشنا می‌شود، با یك فرهنگ آشنا می‌شود.

با فرهنگ یك كشور یا فرهنگ بازیگری؟

فرهنگ تئاتر كه دیگر مختص یك كشور نیست؛ چون وقتی از قرارداد صحبت می‌كنیم، حرف از قراردادهای تئاتر است.

باتوجه به اینكه شما در دانشگاه هم تدریس می‌كنید و با نسل جوان هم سر و كار دارید، این قراردادها را چگونه می‌توان آموزش داد؟

با وضعیت گذشته تئاتر زیاد كاری ندارم. فقط سعی می‌كنم آنها را بشناسم و بشناسانم، اما قرارداد تئاتر امروز یك چیز دیگر است. قرارداد در تئاتر امروز، مبتنی بر معرفت امروز ما از انسان‌شناسی، از صحنه و چیزهای دیگر است.

آقای معجونی. شما یك دوره همكاری با محمد چرم‌شیر داشتید. هم در نمایشنامه‌های او به كارگردانی افرادی چون مهندس‌پور یا رفیعی بازی كرده‌اید و هم برخی از نمایشنامه‌های او را كارگردانی كرده‌اید؛ مثل «خون برای استیك». شاید همكاری در آن دوره در زیبایی‌شناسی شما به‌عنوان كارگردان تأثیر گذاشته باشد یا شاید بتوان به نوعی مثلا نگاه مینی‌مال مهندس‌پور را در كار شما هم دید.

خب! اگر عقب‌تر بروید، این حرف را نمی‌زنید. آقای رفیعی، یكی از سردمداران این نگاه مینی‌مال است. خیلی وامدار آقای رفیعی هستم. نگاه قراردادی آقای مهندس‌پور كه نوعی مدل بازی هم در خودش دارد، اتفاقا در كارهایی كمتر بوده است. نه اینكه بگویم؛ بد است. آقای مهندس‌پور خیلی نگاه قراردادی دارد.به همین‌خاطر از این نوع نگاه در كارهایم كمتر داشته‌ام.

به‌نظر می‌رسد به نسبت آن سال‌ها؛ بازی شما در كارهای امیررضا كوهستانی یا «لیر شاه» محمد عاقبتی یا نمایش «اسم» به كارگردانی خانم لیلی رشیدی و... جنس بازی شما تغییر كرده است.

قطعا! چون آن موقع برای آقای رفیعی كار می‌كردم و ویژگی‌های خودش را داشت. بعد با كارگردان‌های دیگری كار كردم كه هركدام از آنها نگاه خاص خودشان را داشتند. نگاه مهندس‌پور با نگاه كوهستانی تفاوت دارد. در عین حال، خودم به‌عنوان یك كارگردان، نگاه دیگری دارم كه به هیچ‌یك از اینها ربطی ندارد و در حال و هوای دیگری از بچه‌های كار خودم بازی می‌گیرم.
محمدحسن معجونی ، چخوف و یک صحنه خالی

كمی درباره‌ شیوه كار آقای رفیعی بگویید. آیا اتود می‌زدید یا قراردادی را ابلاغ می‌كرد؟

قراردادی را ابلاغ می‌كرد؛ چون تئاتر آقای رفیعی ویژگی‌هایی دارد. صحنه‌اش ویژگی‌های خاص خودش را دارد و بازی كردن در آن صحنه هم به همین ترتیب.بنابراین همه‌ كار، مختصات خودش را دارد و تمام این ویژگی‌ها را در هنگام كار، تعریف می‌كند. به این معنی كه در آغاز كار اعلام می‌كند كه فلان نوع حضور را دوست دارد و یا به فلان چیزها باید پرداخته شود. بدن و فیزیك برای آقای رفیعی خیلی مهم هستند.

شیوه كارگردانی خودتان چگونه است؟

در حیطه كارگردانی حال و هوای خودم را دارم. كمی بازیگر را آزاد می‌گذارم؛ چون هر بازیگری، معمولا قراردادهایی را به همراه خودش می‌آورد. آن لحظه‌هایی را كه آدم‌ها در عین حالی‌كه بازی می‌كنند، فاقد بازی هستند دوست می‌دارم. این مرزی است كه می‌پسندم؛ جایی بین بازی و زندگی.

در نمایش «لیرشاه» كه نقش اصلی آن را بازی می‌كردید، در لحظات به جنون رسیدن لیر، بسیار درخشان بودید. درحالی‌كه صحنه هم تقریبا لخت بود و دكوری نبود كه بازیگر را پناه دهد یا ابزاری كه با آن بازی كنید. می‌توان گفت كه بار عمده‌ نمایش روی بازی شما می‌چرخید. خیلی دشوار است هر شب به این نقطه از جنون رسیدن!

نمی‌دانم. خیلی سخت نبود. متن نمایش تا سه روز قبل از اجرا، هنوز كامل نشده بود. این بود كه باید لحظه‌هایی را محك می‌زدیم تا به چیزهایی برسیم. شاید هر شب، به نسبت شب قبل كارم تغییر می‌كرد و كامل‌تر می‌شد. به‌خاطر اینكه مرتب تجربه‌ام روی متن، تغییر می‌كند و آن تغییر‌ها را معمولا اعمال می‌كنم. جاهایی كه حس می‌كنم می‌توانم به لحظه‌های بهتری برسم، خودم را آزاد می‌گذارم تا جلو بروم. هر جایی موفق بودم، آن لحظه را فیكس می‌كنم. هر جایی هم نبودم، یك پله به عقب برمی‌گردم و سعی می‌كنم آن لحظه را به‌گونه جدیدی بازی كنم. هر شب این اتفاق می‌افتد و این آزمون و خطا و مراقبت تكرار می‌شود.

به‌عنوان یك بازیگر صحنه‌ خالی را دوست دارید یا صحنه با دكور را ؟

صحنه‌ خالی را خیلی بیشتر دوست دارم. در صحنه‌ خالی، كار بازیگر بیشتر دیده می‌شود.

این روزها بخش قابل توجهی از تئاتر ما در بخش خصوصی اتفاق می‌افتد. شما چه نگاهی به آن دارید؟

این روزها درباره تئاتر خصوصی زیاد صحبت می‌شود. پدیده تئاتر خصوصی قبل از این هم وجود داشت، اما با كیفیتی متفاوت. تئاتر لاله زار ما به‌طور خصوصی اداره می‌شد و خوب هم جواب می‌داد. بخش مهم كار، سیاستگذاری مستقل در این حوزه است. نباید در این شكل از تئاتر، گروه‌ها را محدود كرد. باید آن قدر آزادی عمل داشته باشیم كه در سال بیش از یك اثر را اجرا كنیم. گروه‌ها باید در تمام طول سال فعال باشند. البته ناگفته نماند كه در تمام دنیا تئاتر خصوصی مستقل از كمك‌های مالی جاهای دیگر نیست. تئاتر خصوصی پول درمی‌آورد، اما دولت هم كمك‌هایی می‌كند. تالار و محل اجرای نمایش یكی از اتفاقات مهم این ماجراست. باید سالن‌هایی را ساخت و آنها را در اختیار یك یا دو گروه مشترك قرار داد تا بتوانند برای اجراهای‌شان برنامه‌ریزی كنند. ما كمك مالی نمی‌خواهیم اما دولت در كار ما دخالت هم نكند.
محمدحسن معجونی ، چخوف و یک صحنه خالی

چه نگاهی به‌كار در سینما دارید؟

حضور در سینما را به‌خاطر افراد فعال در حوزه سینما تجربه كرده‌ام و می‌كنم، نه به‌خاطر فیلمنامه‌هایش. مثلا اگر برای كمال تبریزی بازی كردم، به‌خاطر شخص او بود. اصلا كسی برای اسم یك نویسنده به سینما نمی‌رود! این آدم‌های سینما هستند كه ما را جلب می‌كنند. هر زمان نمایشی كار می‌كنم در كنار آن چیزهای زیادی می خوانم و می‌بینم، اما در سینما هرگز این اتفاق برایم نمی‌افتد. در سینما كسی با متن كلنجار نمی‌رود. به همین دلیل وقتی متوجه شدم كه اصغر فرهادی قبل از شروع فیلمبرداری «درباره الی» حدود یكی، دو‌ماه با بازیگران روی متن كار كرده خیلی خوشحال شدم اما می‌دانستم این اتفاق به‌خاطر سابقه تئاتری فرهادی است.
متن نیاز به تمرین دارد. درحالی‌كه در سینما افراد به‌گونه‌ای رفتار می‌كنند كه انگار همان لحظه همه‌‌چیز را فهمیده‌اند و حتی برخی از آنها خیلی از موضع بالا نگاه می‌كنند. درگیر شدن با متن مساله مهمی است. بازیگر تئاتر در تمام فرآیند تمرین و شكل‌گیری كار حضور دارد ؛ حتی اگر فقط در یك صحنه بازی داشته باشد. از سوی دیگر امروزه گاهی در تئاتر بازی‌های واقع گرایانه‌ای داریم حتی بیشتر از سینما كه مدعی است، تئاتر اغراق و تصنع دارد. هم‌اكنون در تئاتر كارهایی می‌شود كه به‌مراتب خیلی ظریف‌تر از كارهایی است كه در سینماست.

یكی از پروژه‌های گروه تئاتر لیو، میكرو تئاتر است كه در قالب جشنواره ازسوی گروه شما تعریف شده‌است. كمی در این زمینه توضیح دهید.

از دید من در این نوع تئا‌تر تكیه اصلی بر ایده است. ایده افراد مهم است؛ ایده اولیه‌ای كه چه چیز می‌خواهم بگویم و چه چیز می‌خواهم نشان بدهم. میكرو تئا‌تر وجوه نمایشی فوق‌العاده قوی دارد. تئا‌تر ماكت معمولا اجازه می‌دهد كه به‌دنبال ایده‌هایم بروم. در میكرو تئا‌تر دوربین به‌عنوان نماینده چشم مخاطب خود را تثبیت می‌كند. در‌واقع؛ تصویر ماكت را زنده می‌كند و به آن‌ جان می‌دهد. وقتی مخاطب، نمایش را هم بر پرده و هم بر ماكت می‌بیند، با دو مدیوم متفاوت روبه‌رو می‌شود، ولی در تجربه‌ای كه طی سه اجرای آخرین نمایش‌مان داشتیم نقش ریتم را در این ارتباط به‌دست آوردیم. تغییر ریتم معنای متفاوتی را می‌رساند. در حقیقت؛ اجرا، تمرینی است كه ملموس نیست. اتفاقی و گریزی است كه از ذهن می‌گذرد.در این نوع از كار هماهنگی ماكت، حركت، ویدئو و... باید در ریتم خاصی انجام گیرند.

كارنامه هنری حسن معجونی

خنده برای خود
محمدحسن معجونی ، چخوف و یک صحنه خالی

حسن معجونی متولد ۲۸ دی ۱۳۴۶ در زنجان و فارغ‌التحصیل ادبیات نمایشی‌ است.او در جایی از بازیگر شدن اش به‌عنوان یك سوء‌تفاهم یاد می‌كند و در این‌باره می‌گوید: ‌در بچگی واقعا شیطان بودم. مدام تقصیر را گردن دیگران می‌‌انداختم و خودم سكوت می‌‌كردم. حالا هم وقتی قرار باشد از ناراحتی فرار كنم و خودم را از شرایط بد بیرون بكشم، شیطنت می‌‌كنم و برای خودم می‌‌خندم؛ چون به‌نظرم اگر شوخ‌طبع نباشی، انعطاف لازم را نداری و اذیت می‌‌شوی.

معجونی از اواسط دهه ۷۰ پس از بازی در نمایش‌هایی چون عروسی خون به كارگردانی علی رفیعی و شب‌های آوینیون به كارگردانی كورش نریمانی به‌عنوان بازیگری مستعد مطرح شد.

معجونی در فیلم‌هایی چون اشباح (۱۳۹۲)، از تهران تا بهشت (۱۳۹۱)، برف روی كاج‌ها (۱۳۹۰)، قصه‌ها (۱۳۹۰)، خیابان‌های آرام (۱۳۸۹)، از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید (۱۳۸۷)، كنعان (۱۳۸۶)، همیشه پای یك زن در میان است (۱۳۸۶) بازی كرده و در تلویزیون نیز او را با مجموعه‌هایی چون شمعدونی (۱۳۹۴) و مسافران (۱۳۸۸) دیده‌ایم. این روز‌ها هم برنامه خنداننده شو به كارگردانی رامبد جوان بخشی از استعدادهای این بازیگر را به نمایش گذاشته است.

فهرست كارهای نمایشی این بازیگر و كارگردان كمی طولانی‌تر از آن چیزی‌ است كه در سینما یا تلویزیون از او شاهد بوده‌ایم. یادگار سال‌های شن (۱۳۷۵)، عروسی خون (۱۳۷۷)، مكبث (۱۳۷۹)، شب‌های آوینیون (۱۳۷۹)، رومئو و ژولیت (۱۳۷۹)، روز رستاخیز (۱۳۸۰)، در مضار توتون (۱۳۸۰)، پای دیوار بزرگ شهر (۱۳۸۰)، دیر راهبان (۱۳۸۰)، در مصر برف نمی‌بارد (۱۳۸۲)، كالیگولا (۱۳۸۲)، بحرالغرایب (۱۳۸۲)، در انتظار گودو (۱۳۸۳)، مثل خون برای استیك (۱۳۸۳)، خرس و خواستگاری (۱۳۸۴)، در میان ابر‌ها (۱۳۸۴)، شهرهای نامرئی (۱۳۸۴)، اسب‌های آسمان خاكستر می‌بارند (۱۳۸۴)، سمفونی درد (۱۳۸۵)، خواب آهسته مرگ (۱۳۸۵)،
آنتیگونه در نیویورك (۱۳۸۶)، كوارتت (۱۳۸۶)، پای دیوار بزرگ شهر (۱۳۸۶)، مدهٔ سن مدار (۱۳۸۶)، رؤیای شب نیمه تابستان (۱۳۸۶)، پدر عزیزم (۱۳۸۶)، دو راهی سقاخونه (۱۳۸۷)، آسانسور (۱۳۸۸)، همه خانه سیاه است (۱۳۸۸)، نگاه خیره خداوند (۱۳۸۸)، آسمان روزهای برفی (۱۳۸۸)، به‌خاطر یك مشت روبل (۱۳۸۹)، جهان چرا از اینكه هست دور‌تر نمی‌رود (۱۳۸۹)، منهای دو (۱۳۸۹)، مرغ دریایی (۱۳۹۰)، دائی وانیا (۱۳۹۰)، ایوانف (۱۳۹۰)، مترسك (۱۳۹۱)، ابر صورتی (۱۳۹۰)، دكلره (۱۳۹۱)، نامه‌هایی كه به مقصد نرسید و بالعكس (۱۳۹۲)، اسكلیگ و بچه‌های پرواز (۱۳۹۱)، خانه‌ام ابری است (۱۳۹۰) و ستوان اینشمور (۱۳۹۴) ازجمله آثاری هستند كه این هنرمند توانا در آنها به‌عنوان بازیگر، طراح لباس و صحنه، كارگردان و طراح نور حضور داشته است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      خوب بود

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج