۲۷۵۷۹۳
۱ نظر
۵۰۷۰
۱ نظر
۵۰۷۰
پ

گفتگو با بابک جهانبخشِ احساساتی (۲)

بابك جهانبخش‌ از آنهايي است كه مي‌توان گفت نان دلش را مي‌خورد. به همين خاطر گفت‌وگو با او پر از انرژي مثبت و حس عالي پدر و پسري جاودانه بود.

مجله زندگی ایده آل:

خب وقتي از بيرون نگاه كنيم با يك حساب دودوتا چهارتاي ساده، عكس حرف شما را نشان مي‌دهد. . .

براي اينكه مردم مي‌نشينند و بليت‌ها را مي‌شمارند و ضربدر قيمت آنها مي‌كنند و مي‌گويند واي چه رقمي مي‌شود، ولي اين‌گونه نيست. درست است كه زندگي من از راه موسيقي سپري مي‌شود اما براي مثال اگر همين امروز تصميم بگيرم خوانندگي را كنار بگذارم، مي‌توانم بروم در كاري سرمايه‌گذاري كنم و بدون تلاش پول بيشتري نصيبم شود؛ مثل خيلي‌هاي ديگر.

اما من عاشق كارم هستم. بهتر است يك مثال بزنم؛ پيش آمده كه رفته‌ام در يك سالن خوب خارجي اجرایی داشته‌ام و پول خوبي هم گرفته‌ام و در كنارش در يك سالن پرت و بد در شهري از ايران نيز اجرا داشته‌ام و پول بسيار ناچيزي گرفته‌ام اما در هر دوي اين كنسرت‌ها كارها را با همان انرژي و همان قدرت انجام داده‌ام. اين وظيفه من در قبال هواداري است كه به من محبت دارد. به دور از هر شعاري، اين مخاطب است كه اين اعتبار و جايگاه را به من داده است.

مطلب مرتبط:


گفتگو با بابک جهانبخشِ احساساتی (2)

اما مخاطب مي‌تواند ضربه هم بزند. . .

گاهي دلم از بعضي حرف‌ها شكسته و ناراحت شده‌ام اما مطمئن هستم آن حرف يا حركت را مخاطب شخصي من انجام نداده است. آن شخص فقط چون خودش آدم موفقي نيست هرجايي شخص موفقي را ببيند، حالا نه الزاما فقط من را، احساس مي‌كند بايد همه ناراحتي‌ها و عقده‌هايش را سر آن شخص خالي كند. اين حرف اصلا قشنگ نيست اما حسادت واقعيتي است كه وجود دارد. شايد گاهي براي مخاطب اين ذهنيت پيش بيايد كه چرا بليت گران شده است؛ در حالي كه واقعا من از اين ماجرا بي‌خبرم.

اين درست است كه گراني بليت تقصير شما نيست اما قبول داريد كه مردم آن را از چشم خواننده مي‌بينند؟

بله؛ كاملا. حتي اگر در سالن صدابرداري بد باشد باز هم مرا مقصر مي‌دانند و اين آزاردهنده است و باعث مي‌شود كه گاهي عقب‌نشيني ‌كني، اما وقتي دوباره چند مورد محبت‌آميز مي‌بيني، احساس مي‌كني كه عقب‌نشيني كار درستي نيست. وقتي در اين نقطه قرار داري بايد قوي باشي و آستانه تحملت را در مقابل حرف‌هاي منفي بالا ببري اما واقعا كار راحتي نيست و هرچقدر سعي مي‌كني نمي‌تواني آن حرف‌ها و حركات را هضم كني و گاها انگار در خودت مي‌شكني.

جالب است در ميان هزاران هزارپيام مثبت سه تا پيام منفي چنان تو را به هم مي‌ريزد كه عذاب مي‌كشي. به‌خصوص ما هنرمندان كه خيلي حساس هستيم و خيلي‌ها اين را در نظر نمي‌گيرند كه روحيه ما فرق مي‌كند. امروز دوست دارم اين را بگويم كه من متولد آلمان هستم و مي‌توانستم در ايران فعاليت نكنم اما كشورم را با تمام وجود دوست دارم. همسر و فرزندم نيز شهروند استراليا هستند اما من فقط يك بار به آنجا سفر كرده‌ام. خودتان قضاوت كنيد وقتي كسي چنين شرايطي دارد مي‌توانست از امكانات ديگري استفاده كند اما بابك جهانبخش در كشور خودش مانده و آن را عاشقانه دوست دارد.

اتفاقا هميشه مي‌گويم كه من بايد باشم و در كنار دوستان و همكارانم در اين عرصه، به بهبود موسيقي كشورم كمك كنم. اتفاقا ما بايد برويم و در مورد سالن‌ها، صدابرداري و. . . اعتراض كنيم. حتي همين حالا هم اين ماجرا در حال پيشرفت و بهتر شدن است. در نهايت كل حرف من اين است كه من با دلم كار مي‌كنم و باور كنيد به پول و حواشي آن فكر نمي‌كنم. اتفاقا بچه پولدار هم نبودم كه بگويم درآمد اين كار اصلا برايم نيست.

اما در مظان اين اتهام قرار داريد كه بچه پولدار بوده‌ايد؟

نه؛ اتفاقا. من از سال ۸۴ كه وارد اين كار شدم بسيار سخت شروع كردم. خيلي‌ها مي‌دانند كه هيچ‌كس مرا حمايت نكرد. اصلا از سمت خانواده نمي‌توانستم حمايت شوم چون در آن برهه پدرم دچار يك بيماري سخت شده بود و براي بيمارستان و درمان، هزينه‌هاي بسياري داشتيم. يك روز يك حرف به خدا زدم كه شايد خيلي به من كمك كرد. به خدا گفتم «من سلامتي پدرم را مي‌خواهم و تمام آن چيزهايي كه دنبالش بودم را نمي‌خواهم.» شايد الان كسي بخواند و بگويد به‌به چه جمله زيبايي! اما آنها كه كنار من بودند اينها را ديده‌اند.

دفتري داشتم كه مسائل روزانه‌ام را در آن مي‌نوشتم و هر روز را با نام خدا شروع مي‌كردم. من خيلي از خودم راضي هستم چون فكر مي‌كنم در بدترين شرايط توانستم بهترين اتفاقي را كه مي‌شد ايجاد كنم و بعد از آن اتفاق، همه درها يك به يك باز شدند و من با تمام تلاشم ادامه دادم. آلبوم‌هاي زيادي دادم كه چند ترك آن را گوش مي‌دادند و به نظرشان خوب هم بود اما نمي‌گرفت و آن اتفاق كه بايد نمي‌افتاد. اما خودم را نباختم. ادامه دادم و ادامه دادم تا رسيدم به آلبوم «من و بارون » كه آن اتفاقي كه مي‌خواستم، در آن افتاد. آدم بايد دلش را صاف كند، حسادت را از خودش دور كند و با تلاش جلو برود. حسادت چيزي است كه اول از همه ريشه خودم آدم را مي‌سوزاند. بهتر است با تلاش فقط به كار و هنر خودت فكر كني. من با هيچ‌كس رقابت ندارم.

اما نمي‌شود كه رقابت نداشته باشيد؟

اين همه برند موفق در دنيا كار مي‌كنند، من هميشه خودم را با خودم مقايسه مي‌كنم.

بله؛ شما مي‌خواهيد نسبت به كار قبلي‌تان پيشرفت كنيد، اين درست است. . .

خب، همين به شكل ناخودآگاه در ماركت هم تاثير مي‌گذارد. شايد باور نكنيد اما من حتي كارهاي فلاني و فلاني و فلاني را هم گوش نمي‌دهم.

يعني اگر آلبوم خواننده ديگري بيشتر از شما بفروشد، شما را ناراحت نمي‌كند؟

نه؛ اصلا. چون خودم را با خودم مي‌سنجم. اگر بخواهم اين شكلي و خودم را با ديگران مقايسه كنم اصلا نمي‌توانم پيشرفت كنم. گاهي هم به شكل ديگري اتفاق مي‌افتد. من اين را درك كرده‌ام كه من بايد كار خودم و مخاطب خودم را ببينم. اگر اين مسائل را درست مديريت كنيد و كارتان را درست انجام دهيد، بعدها مي‌بينيد كه همه توجه‌شان به شما زياد مي‌شود.

به اين خاطر كه به جاي سرك كشيدن به كار ديگران، تمركزتان روي كار خودتان بوده است. پس آن اتفاق ناخودآگاه در بازار هم رخ مي‌دهد. به نظرم اين رمز موفقيت است. اگر روزي به اين سمت برويد كه خودتان را با ديگران مقايسه كنيد پيشرفت نخواهيد كرد. من حتي اگر ببينم جايي نظرسنجي درباره بهترين كار و خوش‌تيپ‌ترين‌ها و. . . باشد و نام من هم در كانديداها باشد، نه آن را اعلام مي‌كنم و نه به آن توجهي نشان مي‌دهم. احساس مي‌كنم نه كسي مي‌تواند كار بابك جهانبخش را انجام بدهد و نه بابك جهانبخش مي‌تواند كار ديگران را انجام بدهد.

داشتن مديربرنامه يا تهيه‌كننده خوب چقدر مي‌تواند كمك حال باشد؟ وقتي در مورد كنسرت‌ها صحبت مي‌كنيم شما مي‌گوييد درآمدش متعلق به كنسرت‌گذار و تهيه‌كننده است و آنها مي‌گويند خواننده پول بيشتري مي‌خواهد.

خب، به هر حال آن آدم هزينه مي‌كند. به هر حال اين واقعيت است كه در هر زمينه‌ای وقتي رشد مي‌كنيد در درآمد و موقعيت شما درصدي رشد و افزايش نيز هست. اما به نظرم معضل كنسرت و بليت‌هاي گران چيزي ديگري است. به نظرم مردم حق دارند اين‌گونه بگويند چون آگاهي كامل در مورد شكل اين كار ندارند. به هر حال اجراي كنسرت هزينه دارد؛ مثلا سالني كه كنسرت در آن برگزار مي‌شود كه قطعا رايگان نيست.

هزينه‌هاي جانبي كار نيز بسيار بالاست. همه فكر مي‌كنند مثلا اگر ۲هزار بليت فروخته شده، همه آن يعني سود. در حالي كه هزينه‌ها را بايد كم كرد. وقتي اين معادله درست حل شود مي‌بينيد در اين ماجرا پول آنچناني براي كنسرت‌گزار نمي‌ماند. به نظرم معضل اصلي اين است كه درآمد مردم كم است. موسيقي در كشور ما گران نيست. موسيقي‌هاي ما به راحتي كپي مي‌شوند. حتي اگر آنها را بخريد قيمتي ندارند؛ نهايت ۳ يا ۴هزار تومان، پول يك ساندويچ هم نيست. در كشور ما با بيش از ۷۰ ميليون نفر جمعيت وقتي مي‌گويند مثلا فلان آلبوم خوب فروخته، مي‌بينيد دركل ۲۰۰ هزار نسخه فروخته و اين واقعا زشت و مضحك است. به تازگي سريالی پخش شد كه يكي از دوستان آن را تهيه كرده بود و خواست به من بدهد كه من هم ببينم. من گفتم ممنون خودم مي‌خرم، گفت خب من خريده‌ام ديگر، ببر ببين.

به او گفتم نه، من با خريدن يك نسخه آن، خالقش را حمايت مي‌كنم. راستش ما بابت كار فرهنگي -حالا آلبوم موسيقي باشد يا كتاب يا فيلم و. . . -پول نمي‌دهيم. ما براي خريد يك مجله خوب پول نمي‌دهيم. خودم را مثال مي‌زنم؛ اگر جايي بروم که مجله‌ای باشد، آن را ورق مي‌زنم و مي‌خوانم و ديگر هيچ. اين فرهنگ بايد درست شود. خارج از كشور شما براي خريد يك آلبوم مثلا بايد ۱۴ يا ۲۰ دلار پول پرداخت كنيد و قانون كپي‌رايت نيز وجود دارد.

البته اشتباه نشود، من دوست ندارم مردم عزيزمان در فشار باشند اما اي‌كاش حالا كه شرايط اين‌گونه است بهتر است يا سالن‌ها را بزرگ‌تر كنيم يا قيمت‌ها و هزينه‌ها را براي تهيه‌كنندگان كمتر كنيم. من خودم شاهد بوده‌ام كه قيمت سالن ۴ برابر قيمت قبل شده است. اين خيلي حرف است كه سالن مثلا ۱۰ ميليوني ناگهان بشود ۴۰ ميليون تومان. حتي اين را مي‌دانم كه سود دوستاني كه در اين زمينه فعاليت مي‌كنند نسبت به گذشته كمتر هم شده است. بليت‌ها گران شده و هزينه‌ها هم به نسبت بيشتر شده؛ از طرفي سطح فروش پايين آمده.

بشخصه سعي مي‌كنم تمام تلاشم اين باشد كه باعث رضايت و شادي مردم شوم و اگر آلبومي روانه بازار مي‌كنم، آلبومي باشد كه شنيدني باشد. از روز اول هدفم اين بود؛ اينكه روز اول كه كار مي‌كني مهم نيست با چه كسي كار مي‌كني اما وقتي مطرح شدي و موفق ديگر بايد با گران‌ترين‌هاي اين ماركت كار كني. بعضي‌ها مي‌گويند وقتي شما مطرح شدي و اسم و رسمي پيدا كردي ديگر بايد مثلا شعر را مجاني‌برداري اما من معتقدم وقتي به اين مرحله مي‌رسيد بايد بيشتر هم هزينه كنيد. من هرگز كم نگذاشته‌ام و در گروه موسيقي‌ام اين ادعا را دارم كه بهترين‌ها را دور خودم جمع كرده‌ام و حتي هزينه‌هايم را بالا بردم كه كيفيت اجراي كارم نيز بالا برود.

گفتگو با بابک جهانبخشِ احساساتی (2)

در عين حال درآمد شما نيز بالا مي‌رود. . .

نه؛ اتفاقا. درآمدم نسبت به سال گذشته حتي افت كرده است چون به نسبت هزينه‌هايم بالاتر رفته‌اند.

مديريت اقتصادي و مالي براي خودتان داريد؟

برنامه‌ريزي مالي دارم و در عين حال آدم زياده‌خواهي هم نيستم.

سمت بيزنس ديگري هم در اين سال‌ها نرفتيد؟

نه؛ اصلا.

خب، اگر موسيقي نباشد روي چه تكيه مي‌كنيد؟

اتفاقا خيلي‌ها اين را به من گفته‌اند اما اگر سمت آن كار بروم ديگر نمي‌توانم هنرمند باشم. حالا اگر روزي اين اتفاق در موسيقي افتاد، فكرش را مي‌كنم و وارد كار ديگري می‌شوم. گفتم كه آدم زياده‌خواهي نيستم. به اندازه خودم مي‌خواهم. من هيچ‌وقت دوست ندارم يك برج داشته باشم چون دوست ندارم هيچ‌وقت آنقدر پول داشته باشم كه تبديل به نگهبان آن شوم. همين كه اندازه خودم داشته باشم كافي است. اگر بيشتر داشته باشم سعي مي‌كنم امكان رفاه و زندگي را براي ديگران نيز فراهم كنم.

به نگهبان اشاره كرديد، همينطوري بدون باديگارد در خيابان راه مي‌رويد؟

حتما. حتي اگر دوست داشته باشيد مي‌توانيم برويم و يك فلافل هم با هم بخوريم. من خيلي دوست دارم كه عادي زندگي كنم.

شما دوست داريد اما شرايطش نيز فراهم هست؟

مگر مردم با شما چه كار مي‌كنند؟ آيا چيزي غير از محبت است. كل ماجرا اين است كه مي‌گويند آقاي جهانبخش دوستتان داريم، آهنگ‌هايتان را گوش مي‌دهيم یا اینکه مي‌شود عكس بگيريم؟

اما هركجا كه مي‌رويد دوربين‌ها روشن است...

راستش بعضي جاها كه مي‌روم اصلا مرا نمي‌شناسند. شرايط ما مثل بازيگرها نيست كه جايي كار تصويري از ما پخش شود.

از وقتي معروف شديد چقدر محدود شديد؟ مثلا اينكه عكسي يا فيلمي از شما منتشر شود و. . .

من خيلي حواسم را در اين موارد جمع مي‌كنم. اما در عين حال زندگي من چيز خاصي نيست؛ يعني زندگي‌ای آرام و به دور از حاشيه و هر اتفاقي دارم.

اينكه مثلا به يك عروسي برويد و فيلمش بيرون بيايد. . .

درواقع عروسي نمي‌روم و حتي خيلي جاها بابت اين موضوع از من ناراحت مي‌شوند. اما مساله اصلي اين است كه من كلا خيلي اهل خانه هستم. طي يكي، دو سال گذشته كمي منزوي شده‌ام؛ البته دليلش غرور نيست بلكه اين است كه اعتمادم به خيلي از دوستي‌ها از بين رفته و دايره دوستانم بسيار محدود شده است. دوست ندارم چيز جديدي را تجربه كنم. خيلي جاها براي‌شان سوال است كه چرا بابك فرار مي‌كند؟

در حالي كه اصلا اين‌طور نيست؛ البته برخي اين اشتباه از آنها سر مي‌زند كه اجازه مي‌دهند بعد از شهرت همه‌چيز عوض شود و حتي روي زندگي شخصي‌شان نيز تاثير مي‌گذارد. اتفاقا به نظرم يك هنرمند خيلي بايد مراقب حفظ زندگي شخصي‌اش باشد. من آدم به‌شدت خانواده‌دوستي هستم. يكي از دلايلي كه زود ازدواج كردم همين بود كه دنبال تشكيل خانواده بودم چون خانواده را دوست دارم.

با همسرتان از ابتدا در مورد شرايط كاری‌تان صحبت كرده بوديد؟

به نظرم همسرم انساني قوي است و اگر از حق نگذرم در كار من اصلا مانع ایجاد نکرده است. خيلي اوقات مسائلي باعث رنجش خاطر او شده است. گاهي عكسي گذاشته مي‌شود و نظراتي نوشته مي‌شود كه خودم مي‌گويم خدايا! مگر من چه كار كرده‌ام كه بايد چنين چيزهايي به من گفته شود و آن آدم چطور اين‌قدر راحت اينگونه صحبت مي‌كند.

متاسفانه فرهنگ استفاده از شبكه مجازي بسيار بد شده.

اتفاقا خيلي دلم مي‌خواهد اين شبكه‌ها را ترك كنم اما نمي‌شود. چون تنها راه اطلاع‌رساني و در ارتباط مستقيم بودن با مخاطب همين شبكه‌هاست. اما به فرض اگر سيستم خوبي براي پخش تصوير و اطلاع‌رساني در شبكه‌هاي تلويزيون و راديو بود كه مثلا خبر كنسرت را بدهد، خيلي خوب بود و ديگر نيازي به شبكه‌هاي مجازي نبود. در فضاي مجازي اتفاق بدي رخ داده كه قبلا نبود. قبلا يك ادمين براي صفحه خود مي‌گذاشتيد كه كارها را انجام مي‌داد ولي اين توقع ايجاد شد كه هنرمند بايد نزديك به مخاطب باشد و خودش اين كارها را انجام دهد. اما به نظرم اين نزديك بودن زياد، خيلي‌جاها آسيب‌رسان است؛ هم براي مخاطب و هم براي هنرمند.

حتي براي مخاطب هم بهتر است كه يك‌سري باورهايي كه درباره آن هنرمند دارد، برايش به همان شكل باقي بماند. زياد نزديك شدن و زياد دانستن خيلي خوب نيست چون لذت و شيريني را از بين مي‌برد و حاشيه‌ها شروع مي‌شود. فكر مي‌كنم الان همه‌چيز در حاشيه رفته است. خدا بيامرزد مرتضي پاشايي عزيز را. او خواننده‌اي بود كه يك اوج داشت. همه ما هركدام در يك مقطعي اين اوج را داشتيم؛ چه احسان خواجه‌اميري، چه رضا صادقي، چه محسن يگانه، چه مازيار فلاحي و. . . آخرين اوجي كه من ديدم مربوط به مرتضي پاشايي بود.

با حفظ احترام به همه، اين را مي‌گويم كه بعد از آن هيچ اتفاقي نيفتاد؛ حتي در مورد خودم، بله خوب بوديم اما در يك خط و بدون اوج. يكي از دلايلش به نظرم اين است كه به جاي گوش دادن به موزيك يك خواننده دنبال چيزهاي ديگر او هستند و همه‌اش حرف‌هاي حاشيه‌اي است. اين حتي باعث شده لذت موزيك گوش دادن يا فيلم ديدن را از خودمان بگيريم و مدام مشغول نقد باشيم؛ مثلا با بچه‌ام عكس مي‌گذارم مي‌نويسند چرا موهايش بلند است؟ موهايش را كوتاه كن اصلا خوب نيست. خيلي راحت به خودمان اجازه مي‌دهيم كه در مورد هم تصميم بگيريم و در هر موردي نظر دهيم؛ البته خدا را شكر مي‌كنم كه مخاطبان خيلي خوبي دارم و آن احترام هميشه در صفحه من ديده مي‌شود و خيلي كم پيش مي‌آيد كه نظرات نامناسب بگذارند. يك چيزهايي جاي‌شان عوض شده است. بابك جهانبخش نبايد صفحه اينستاگرامش را مديريت كند بلكه بايد برود موزيك خوب بسازد؛ اينها همه تاثيرگذار است.

يكي از من درخواست آهنگ شش‌وهشت مي‌كند، يكي ديگر آهنگ راك مي‌خواهد و. . . ذهن هنرمند را پر مي‌كنند. به نظرم اين درست است كه بابك جهانبخش نوعي بايد مخاطب بسازد ولي الان برعكس شده است. مي‌گويند فلان شلوار را بپوش، قرمز به تو مي‌آيد، چرا مدام جليقه مي‌پوشي و. . . اينجا به اين مي‌رسيم كه چرا هنرمند ديگر كارايي ندارد چون به جاي آنكه تمركزش روي كار باشد و مخاطب براي خودش بسازد، مخاطب‌ها به هنرمند مي‌گويند چه كار كند و در نهايت هنرمند مي‌شود عروسك خيمه‌شب‌بازي و بعضا گاهي مجبور به تظاهر هم مي‌شود.

من سعي كرده‌ام خودم باشم حتی اگر انگ تكراري بودن به من بزنند اما هميشه خودم هستم. اين فضا تو را به يك افت شديد مي‌برد. آن بحث مديربرنامه خوب در مديريت چنين چيزهايي به درد مي‌خورد. رضا خانزاده عزيز هم دوست و هم مدير خوبي است؛ البته جاهايي ممكن است من يا او اشتباهاتي كرده باشيم يا در كار اختلاف سليقه داشته باشيم اما در نهايت با توجه به تمام تجربه‌هايي كه به دست آوردم، احساسم اين است كه آدم فوق‌العاده با نظم و با ديسيپليني است؛ یعنی چيزي كه بايد باشد، هست.

خيلي پيشرفت هم كرده و به نظرم جزو بهترين تهيه‌كنندگان تهران است. برنامه‌هايش نظم خوبي دارند، گروه خوبي جمع كرده و مدير خوبي است. او كسي است كه براي كارش هزينه مي‌كند و به سختي با كار برخورد نمي‌كند. رضا هيچ‌وقت در كار موزيك من دخالت نكرده و هرچه بوده در حد نظر دادن است اما نه به شكل مطلق؛ دست مرا در تيم باز مي‌گذارد. در واقع خيلي خوب است که مي‌داند او بايد كار مديريتي كند و من كار هنري؛ در حالي كه در اين ماركت قبلا اين‌طور نبوده است.

گفتگو با بابک جهانبخشِ احساساتی (2)

شما زماني‌كه هم‌سن و سال آرتا بوديد در آلمان زندگي مي‌كرديد و شايد كمي تربيت شما در آن فضا با تربيت آرتا متفاوت باشدولي كلا براي‌مان بگوييد چقدر از تربيت والدين‌تان براي تربيت آرتا الگو گرفته‌ايد؟

دوست ندارم دروغ بگويم! من زياد در مسائل تربيتي موفق نيستم چون آدمي احساسي هستم در بخش محبت كردن خيلي موفق‌تر هستم ولي در بخش تربيت كردن كه گاهي نیاز به اين دارد كه شما بي‌رحم هم باشيد، زياد موفق نيستم. در اين زمينه مطمئن هستم كه همسرم تاثيرگذارتر بوده است و چون خودش هم مدير است و كارهاي مديريتي انجام مي‌دهد، قطعا در اين زمينه بهتر از من عمل کرده است؛ البته اينكه مي‌گويم بايد گاهي هم بي‌رحم بود نه به آن معناي عجيب بي‌رحمي است بلكه گاهي لازم است براي تربيت خود بچه و شكل‌گيري شخصيتش، محبت را كنار گذاشت و او را مديريت كرد. من از نظر مهر و محبت پدر خوبي بوده‌ام ولي اعتراف مي‌كنم در مسائل تربيتي به دليل احساسي بودن، زياد موفق نيستم.

اصلا شبيه پدرتان هستيد!؟

در اين مسائل اصلا، چون پدرم خيلي سفت و سخت‌تر از من است و در عين حال كه خيلي بامحبت است، خيلي آدم محكمي است. درواقع برعكس زندگي مشترك خودم كه در اين مسائل همسرم مدير خانه است، در خانه پدري‌ام، مدير خانه پدرم بود و من از نظر روحي و احساسي خيلي شبيه مادرم هستم. مادرم خيلي ساده زندگي كرده است و مهر و محبت جزئي از وجود و شخصيتش است و من خيلي شبيه او هستم. من هميشه با نوستالژي‌هايم زندگي مي‌كنم، ساده و راحت زندگي كردن را دوست دارم، در قيد و بند تجملات نيستم، خيلي زود با شرايط مختلف خودم را وفق مي‌دهم و در زندگي خيلي چيزها را تجربه كرده‌ام.

خوشحال بودن به‌نظرم المان‌هاي مختلفي دارد كه بخش مهمي از آن معنوي است. متاسفانه ديده‌ام كه بعضي‌ها تا به جايگاهي مي‌رسند حتي جواب سلام خانواده خودشان را هم نمي‌دهند ولي من سعي كرده‌ام در تمام اين سال‌ها هرچه بيشتر پيشرفت مي‌كنم، افتاده‌تر باشم. شايد در سال‌هاي قبل غرور بيشتري داشتم ولي الان اين‌طوري نيستم، سرم به كار خودم هست و مهم‌ترين بخش زندگي‌ام كه خانواده‌ام است را در راس زندگي‌ام قرار داده‌ام. درواقع سلامت و خوشحالي آنها از همه‌چيز برايم مهم‌تر است.

با توجه به اينكه روحيات مشتركي با مادرتان داريد، قطعا بيشتر درددل‌هاي‌تان با وی است؟

خيلي دوست داشتم كه اين‌طور بود ولي متاسفانه مادرم چندين سال است كه به يك بيماري مبتلا شده‌اند كه اين امكان برايم وجود ندارد ولي من از وجودشان محبت را مي‌گيرم و اين برايم خيلي مهم است. مادرم سراسر انرژي مثبت است و اين بيماري هم سراغ هركسي ممكن است برود ولي قلب مادرم از طلاست. اميدوارم خداوند حافظ تمام پدرها و مادرها باشد. شايد جالب باشد اين را هم بگويم كه وقتي آرتا به دنيا آمد، عشق و علاقه من به پدر و مادرم بيشتر شد چراكه تازه فهميدم عشق و علاقه بين پدر و مادر با فرزندشان چطور است.

اگر يك روز مجبور شويد موسيقي را به خاطر خانواده‌تان كنار بگذاريد، چه مي‌كنيد؟

كار واقعا سختي است! البته اگر مجبور باشم اين كار را مي‌كنم چون خانواده برايم در اولويت است. من اين خصوصیت را دارم كه كاري را يا به بهترين شكل و در اوج انجام دهم يا اصلا انجام ندهم و به همين دليل است كه كنار گذاشتن موسيقي برايم خيلي سخت است.

تا به حال شده به شما پيشنهادي براي خواندن در مجالس شود!؟

در سال‌هاي اخير كه خير ؛البته گاهی پيش آمده كه بعضي‌ها از طريق دوستان و اطرافيان چنين پيشنهادهایی را مطرح کنند ولي من هرگز قبول نكرده‌ام چون اصلا مال اين كار نيستم. (باخنده) البته در سال‌هاي خيلي دور كارهاي پلي‌بك در برنامه‌هاي ارگاني پيشنهاد مي‌شد و انجام مي‌دادم.

چقدر به رژيم غذايي، سلامت و تناسب اندام‌تان اهميت مي‌دهيد؟

من ذاتا استعداد چاقي دارم؛ البته نه به اين معنا كه خيلي چاق شوم ولي اگر رعايت نكنم، خيلي زود تپل مي‌شوم و به همين دليل رژيم غذايي‌ام را معمولا رعايت مي‌كنم. به نظرم يك هنرمند لازم است كه تناسب اندام هم داشته باشد؛ به همين دليل رژيم‌هاي غذايي‌ام زياد است.

از طرف ديگر چون شكمو هستم تا كمي از فضاي كاري فاصله مي‌گيرم زود چاق مي‌شوم.(باخنده) برای همين بايد هميشه رژيم غذايي‌ام را رعايت كنم. از طرف ديگر دوست دارم ورزش كنم ولي چون وقتي باشگاه مي‌رفتم دائم همه به من نگاه می‌کردند(باخنده) كمي اذيت مي‌شدم ولي مدتي است كه دوباره هم رژيم غذايي و هم ورزش را شروع كرده‌ام.

پوشش و لباس چقدر براي‌تان مهم است؟

خيلي برايم مهم است و حس مي‌كنم بخشي از وجود يك انسان و مخصوصا يك هنرمند است؛ البته خيلي اهل اين نيستم كه دائم به ظاهر و موهايم برسم و مدل‌هاي مختلف را امتحان كنم. من اتفاقا در بحث پوشش هم طرفدار سادگي و راحتي هستم.

و آن جليقه معروف كه معمولا به‌ تن داريد. . . !؟

به‌شدت به جليقه علاقه دارم چون به‌نظرم يك استايل اسپرت كلاسيك دارد. اتفاقا فکر می‌کنم براي من هنگام اجراها جلیقه خيلي هم مناسب است. چون خيلي اجراهايم اكتيو و پرتحرك است، جليقه برايم راحت‌تر است؛ هرچند كت هم زياد پوشيده‌ام ولي حس مي‌كنم جليقه هنگام اجراها برايم راحت‌تر است و به نوعي به شاخصه من تبديل شده است. معتقدم لباس راحت براي يك خواننده بسيار مهم است.

خريدهاي‌تان را خودتان انجام مي‌دهيد؟

بله. اتفاقا خيلي هم دوست دارم ولي سعي مي‌كنم زمان‌هايي را براي خريد اختصاص دهم كه محيط كمي خلوت‌تر باشد و معمولا از فروشگاه‌هايي كه تا ديروقت باز هستند، استقبال می‌کنم.

به خاطر اينكه معروف هستيد، تا به حال شده كه كالايي را به شما گران‌تر بفروشند و سرتان كلاه بگذارند؟

بله. متاسفانه اين اتفاق افتاده است؛ به همين دليل بيشتر مسائل مالي را به همسرم واگذار كرده‌ام تا او مديريت كند. اتفاقا دوستانم مي‌گويند كه معامله كردن با من خيلي راحت است. (باخنده) ولي با تمام اين تفاسير هرگز نشده كه از نظر اقتصادي با مشكل مواجه شوم؛ نه تا به حال چك برگشتي داشتم، نه بدهكاري و. . .

گفتگو با بابک جهانبخشِ احساساتی (2)

البته مهم اين است كه در دريافت پول‌هاي‌تان هم همين‌طور باشيد. . . مثلا آقاي خانزاده كه تهيه‌كننده كارهاي شماست، خوب پول مي‌دهد؟

خوشبختانه تابه‌حال آقاي خانزاده خيلي خوش‌حساب بوده‌اند و جدا از اين بحث كاري كه بين ما وجود دارد، يك دوستي قديمي هم بين من و رضا خانزاده عزيز است كه فراتر از مسائل اقتصادي بين‌ ماست. درباره صميميت و رفاقت بين من و رضا خانزاده همين‌قدر به شما بگويم كه او و همسرش نخستين كساني هستند كه بعد از اينكه آرتا به‌دنيا آمد، او را ديدند؛ يعني حتي زودتر از پدر و مادر من، آرتا را ديدند.

رضا خانزاده بسيار خوش‌قلب و مهربان است و شايد اختلاف سليقه در همه كارها وجود داشته باشد ولي من و رضا سعي كرده‌ايم كه با كارمان بزرگ رفتار كنيم. من هميشه سعي مي‌كنم خوبي‌هاي افراد را ببينم و در سال‌هاي اخير هم خيلي سعي كردند رابطه كاري من و رضا را با پيشنهادهای مالي مختلف از بين ببرند ولي من خريدني نيستم و به اين موضوع اهميت نمي‌دهم و آن رفاقت و خوش‌قلبي رضا برايم از هر چيزي مهم‌تر بوده است.

پيشنهاد بازي در فيلم‌هاي سينمايي هم داشته‌ايد؟

من نمي‌گويم كه از بازيگري خوشم نمي‌آيد چون در وجودم اين را مي‌بينم و اصلا بخشي از كار ما خواننده‌ها، بازيگري است ولي دوست دارم اگر قرار است روزي به اين وادي وارد شوم، در فيلمي بازي كنم كه چيزي به من اضافه كند و علاقه ندارم در فيلم معمولي و سطح‌پايين صرفا حضوري منفعل داشته باشم. در نهايت چون كار من خوانندگي است، ترجيح مي‌دهم وارد بازيگري نشوم و خواننده تيتراژ بودن برایم ارجحیت دارد؛ ضمن اينكه در اين زمينه ادعايي ندارم و پايم را در كفش بازيگرها نمي‌كنم و از دوستان بازيگرم هم خواهش مي‌كنم كه وارد موسيقي نشوند چون آنها در اوج بازيگري هستند و وقتي وارد موسيقي مي‌شوند شايد به آن جايگاه نرسند و اين باعث ناراحتي‌شان ‌شود. كلا معتقدم هركسي را بهر كاري ساختند.

به‌نظرتان بازيگري سخت‌تر است يا خوانندگي؟

نمي‌توانم خيلي در اين زمينه قضاوت كنم چون بازيگراني در ايران و در دنيا هستند كه آنقدر بزرگند كه شايد هرگز نشود به آنها رسيد ولي كلا حس مي‌كنم كه بازيگري راحت‌تر است به اين دليل كه همه ما در زندگي به نوعي بازيگر هستيم؛ ضمن اينكه بارها در سينما اين اتفاق افتاده كه يك نفر را به دليل زيبايي، ظاهر، شيك‌پوش بودن يا به هر دليل ديگري انتخاب كرده‌اند و رفته‌رفته بازيگر خوبي هم شده است ولي حس مي‌كنم كه خوانندگي كمي سخت‌تر است. البته همسرم هم با اين موضوع كه من سمت كار بازيگري بروم، مخالفند و حس خوبي در اين زمينه ندارند.

همسرتان خانه‌دار هستند يا شغل خاصي دارند؟

ايشان مدير بازرگاني هستند و خودشان به صورت مستقل شركتي دارند و قراردادهاي بين‌المللي منعقد مي‌كنند. اتفاقا در كارشان خيلي هم آدم موفقي هستند؛ البته كار من تا حدودي روي ايشان هم تاثير گذاشته و حتی پيش آمده كه از بعضي فضاها دوري كرده‌اند.

و در نهايت اينكه مشغول جمع‌آوري آلبوم جديد هم هستيد؟

بله. مشغول جمع‌آوري آلبوم جديدم هستم و احتمالا تا چند روز ديگر يكي‌، دوتا تك‌آهنگ ارائه مي‌كنم؛ هرچند دوست نداشتم اين كار را انجام دهم! آلبوم جديدم هم فكر مي‌كنم در فصل بهار به بازار بيايد. نگاهم در اين آلبوم مثبت‌تر شده و ريتم و انرژي آن بيشتر است که اميدوارم به دل مخاطب‌ها بنشيند.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • محمد

      عالی بوددددددددددد واقعا مرسیییییییییییییییییی
      لطفا مصاحبه بابک جهانبخش با مجله نگاه هفت هم بزارید میگن اون خیلی جذابه و تازگی منتشر شده واقعا ممنونم ازتون


      در آخر هم میگم بابک دوست داررررررررررررممممممم

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج