adexo3
۴۵۲۵۸۱
۵۰۰۴
۵۰۰۴
پ

حال و روز زنان کشاورز در حاشیه‌های تهران

ترانه بنی‌یعقوب در روزنامه ایران نوشت: تابستان‌ها بامیه می‌کارند و زمستان‌ها تره، شلغم و لبو. مردها هم کمک‌شان می‌کنند اما بیشتر کار به عهده آنهاست، زنان. تقسیم‌ کار نکرده‌اند اما انگار زن‌ها پذیرفته‌اند که بجز کار خانه و نگهداری از فرزندان کشاورزی هم بر عهده آنها باشد. اغلب لباس مناسب زمستان بر تن ندارند، باد زمستانی سرد از لایه‌های نازک لباس‌شان براحتی می‌گذرد. خیلی‌هایشان موقع حرف زدن می‌لرزند.

ترانه بنی‌یعقوب در روزنامه ایران نوشت: تابستان‌ها بامیه می‌کارند و زمستان‌ها تره، شلغم و لبو. مردها هم کمک‌شان می‌کنند اما بیشتر کار به عهده آنهاست، زنان. تقسیم‌ کار نکرده‌اند اما انگار زن‌ها پذیرفته‌اند که بجز کار خانه و نگهداری از فرزندان کشاورزی هم بر عهده آنها باشد. اغلب لباس مناسب زمستان بر تن ندارند، باد زمستانی سرد از لایه‌های نازک لباس‌شان براحتی می‌گذرد. خیلی‌هایشان موقع حرف زدن می‌لرزند.
دندان‌ها بر هم می‌خورد و گاهی کلمات نصفه نیمه ادا می‌شود. آسمان امروز گرفته و ابری است. ابرهای باران‌زا در گوشه کنار آسمان آبی دیده می‌شود. پیش‌بینی برف شده، شاید تا ساعتی دیگر آسمان ببارد. آتشی برپاشده، پیت سیاه‌رنگ که دود از آن برمی‌خیزد و کمی گرما به این‌سوی و آن‌سوی می‌پاشد. دودی که از آتش برمی‌خیزد، ابری آسمان و گرفتگی‌اش، فضای اینجا را مه‌آلود کرده است. گرفته و دم‌دار.
زمین‌های کشاورزی در نزدیکی اسلامشهر تهران است. اهالی روستاهای سیمون ، لهک و... شغل اصلی‌شان کشاورزی است. خیلی‌هایشان سال‌ها حاشیه‌نشینی کرده‌اند اما به قول خودشان یک روز هم نبوده کار نکنند. گواهش هم این زمین‌های کشاورزی که تا انتهای جاده دیده می‌شود. زن دمپایی پلاستیکی به پا کرده، بی‌توجه به سرمای هوا: «دیگر به سرما و همه‌چیز عادت کردیم، چیزی که آزارمان می‌دهد این است که خیلی‌ها می‌گویند ما کار نمی‌کنیم، نشسته‌ایم تا دیگران کمک‌مان کنند. روزی نبوده کار نکنیم؛ تابستان و زمستان هم ندارد. کشاورزی هم نباشد کارهای سنتی خودمان را می‌کنیم؛ کلوچه می‌پزیم، کشکی، دوغی بالاخره ما بیکار نمی‌مانیم... اصلاً بیکاری را عار می‌دانیم.»
زن‌ها ردیف نشسته‌اند. تره‌ها را از زمین بیرون آورده و خاک دور و برش را می‌تکانند و درون گونی آبی‌رنگ پر می‌کنند. اغلب به صورتشان شالی بسته‌اند. هم برای دور ماندن از گزند سرما و هم دود آتش. دور تا دور زمین‌های کشاورزی خالی است. جز دکل‌های تنومند برق سازه دیگری نمی‌بینی.
زن شال را دور صورتش محکم‌تر می‌بندد: «دخترم را هم با خودم می‌آورم. امروز مریض بود با خودم نیاوردمش هنوز نوزاد است. از ساعت ۸ صبح می‌آییم تا یک و دو بعدازظهر. بعد یکسر می‌رویم برای استراحت و ناهار دوباره می‌آییم تا ساعت ۵ بعد از ظهر. ولی آنقدر برایمان نمی‌ماند فوقش کیلویی ۲ هزار تا ۲ هزار و ۵۰۰ از ما بخرند. هر بار برای رساندنش به بازار ۴۰ هزار تومان کرایه ماشین می‌دهیم. حق‌العمل هم می‌گیرند و از کیلویی ۲ هزار و ۵۰۰ شاید صافی برایمان کیلویی هزار تومان بماند.
برای چه ما نمی‌توانیم برای بچه‌هایمان خانه فراهم کنیم و بچه‌هامان درست‌ و درمان درس بخوانند، همین است. درآمدش کم است.» به زنی که کنارش نشسته و بی‌صدا تره‌فرنگی‌ها را پاک می‌کند، اشاره می‌کند: «این خانم دو تا پسر دارد، نتوانستند بروند مدرسه. همین فقر نگذاشت، نتوانستند دیپلم بگیرند با کشاورزی سخت می‌گذرد، نمی‌شود زندگی را کامل تأمین کرد.» زن سرفه‌ای می‌کند: «از صبح که آمده‌ایم یک لیوان آب از گلویمان پایین نرفته.»
زینب کمی آن‌سوتر نشسته: «مسئول این زمین من هستم ۵۱۰ هزار تومان برای نشا دادیم، یک‌میلیون برای خاک زمین، یک‌میلیون هزینه کارگرها شد، شش میلیون می‌ماند که نصفش برای ارباب (صاحب زمین‌ها) است و نصفش مال ما. آن‌هم برای چند ماه. آخرش هم صاحبکار دائم سرمان غر می‌زند.»
هزار تومان از ما خواسته، نداریم. دیشب ۱۰۰ هزار تومان قرض کردم نفت خریدم.»
سمانه دو فرزند کوچک دارد؛ یک‌جوری می‌نشیند که باد مستقیم توی صورتش نوزد: «خیلی‌ها می‌گویند، ما پولداریم و کار نمی‌کنیم. ما کار می‌کنیم زندگی‌مان این است. وای به حال اینکه کار نکنیم. همین ‌الان مدرسه پسرم ۵۰ حمیده ۴۰ ساله است: «والا ما با کار مشکلی نداریم فقط کاش برای بچه‌هایمان مدرسه بسازند.
پسرم می‌رود اسلامشهر برای درس. الان گفته‌اند فردا سرویس نمی‌آید، غصه‌ام شده چکار کنیم. پسرم دبیرستان می‌رود. باورت نمی‌شه برای سرویسش ۳۶۰ هزار تومان در ماه می‌دهیم. فقط آرزویم این است این پسر دیپلمش را بگیرد و از ما زندگی بهتری داشته باشد. او هم مانند من این‌ همه سختی نکشد. بچه‌های ما اصلاً نمی‌دانند ورزش چی هست؟ دلم می‌خواهد یک ورزشگاه داشته باشند. اینجا نه امکاناتی دارد نه چیزی.» از سختی‌های کشاورزی بیشتر می‌گویند: «زمستان یک داستان داریم و تابستان یک‌جور دیگر. تابستان‌ها که بامیه می‌کاریم، آفتاب آنقدر داغ است که بعضی‌ها از هوش می‌روند و الان که می‌بینید چه سوز و سرمایی است. گاهی شلغم، لبو، کلم ترشی هم می‌کاریم؛ اما شکر، گلایه‌ای نداریم. کار باشد انجام می‌دهیم.»
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج