۴۵۲۸۴۵
۱ نظر
۵۵۷۹
۱ نظر
۵۵۷۹
پ

بررسی نسبت آیت الله طالقانی و مجاهدین

مهدی طالقانی، فرزند رسانه ای آیت الله طالقانی است؛ اوست که در مصاحبه ها و مناسبت ها و ... از خانواده و دیدگاه های پدر می گوید، هر چند که می گویند در تعاریف جدید سیاست ایران، بخش اصولگرای خانواده را نمایندگی می کند.

ماهنامه مهرنامه: مهدی طالقانی، فرزند رسانه ای آیت الله طالقانی است؛ اوست که در مصاحبه ها و مناسبت ها و ... از خانواده و دیدگاه های پدر می گوید، هر چند که می گویند در تعاریف جدید سیاست ایران، بخش اصولگرای خانواده را نمایندگی می کند. محور اصلی این گفتگو نسبت طالقانی و مجاهدین خلق با محوریت مسعود رجوی است. مهدی طالقانی می گوید پدر تنها کسی بوده است که با آنها برخورد صریح و قاطع داشته است. او همچنین در این مصاحبه از رفت و آمد مجاهدین به منزل شان و دو مواجهه خود با رجوی گفته است و اعتقاد دارد اگر طالقانی زنده می ماند، سرنوشت مجاهدین این گونه نمی شد، چه با گفتگو چه با اقدام قهری.
بررسی نسبت آیت الله طالقانی و مجاهدین

در تاریخ تحولات معاصر، سنتی نانوشته وجود دارد که هر گروه یا فرد فعالی را به نحوی به شخصیت یا شخصیت هایی نسبت می دهند. آیت الله طالقانی نیز از این امر مستثنی نبوده و افرادی قائل به قرابت سازمان مجاهدین خلق و ایشان هستند. به عنوان فرزند ایشان دلیل این نسبت دهی را چه می دانید؟

- این گفته و گفته هایی از این دست، از جمله شیطنت هایی است که بعد از فوت مرحوم طالقانی اتفاق افتاده است. طالقانی ۱۹ شهریور سال ۵۸ فوت کرده، تا آن تاریخ به گواه موضع گیری ها و جراید و ... سازمان مجاهدین خلق گروهی سیاسی محسوب می شده که همچون سایرین در اجتماع حضور داشته و کنگره و میتینگ برگزار کرده و هوادارانش نیز به تناسب فعال بوده اند. در این شرایط نه تنها بیت آقای طالقانی، بلکه بیوت سایر علما و حتی خود علما نیز با مجاهدین نزدیک بودند و به دو دلیل اشکالی به آنها وارد نمی دانستند؛ اولا این گروه هنوز ماهیت خود را نشان نداده و ثانیا دست به ترور نبرده بود و چه بسا این بزرگان و نزدیکان آنها فکر می کردند که اگر مجاهدین در حال انحراف هستند، می شود با پند و موعظه مانع چرخش شان شد و درون ساختار حفظ شان کرد.

همان طور که مطلع هستید مجاهدین از اواسط دهه ۵۰ دو شاخه شدند. یکی چپ مارکسیستی و دیگری اسلامی. شاخه کمونیستی مجاهدین کاملا از طرف علما و روحانیون طرد شده بود اما کسانی که با ظاهر شاخصه اسلامی پیش رفتند، از طرف این بزرگواران حمایت شدند و اگر انحرافی می دیدند؛ ۱) سعی می کردند مانع جذب جوانان در این گروه شوند و ۲) سعی می کردند در صورت اصلاح پذیری، آنها را اصلاح کنند. پس تا زمان حیات آقای طالقانی مجاهدین دست به اسلحه نبرده بودند و همه قبول شان داشتند.
آنها یک عکس از مرحوم طالقانی به مراسم های شان می آوردند که یک طرف آقا، مسعود رجوی نشسته است و طرف دیگر موسی خیابانی. نفرات این گروه بسیار مزورانه عمل می کردند و هر کجا که فرد برجسته ای می دیدند، کنارش می نشستند و عکاس شان هم عکس می گرفت. به عنوان نمونه، مجله رمز عبور ویژه نامه ای در رابطه با مجاهدین منتشر کرده و در آن تصویری وجود دارد که بنده در مراسم ختم پدرم در دانشگاه تهران نشستم و مسعود رجوی هم کنار من است.

ماجرای این عکس چیست؟

- من در مجلس ختم پدرم در دانشگاه تهران نشسته بودم که دیدم رجوی با سیگاری در دست آمد و کنار من نشست و سریعا عکاسی خبر کرد و چندین و چند فریم عکس برداشت. احساس کردم که او موذی گری می کند و به همین دلیل جایم را تغییر دادم اما آنها عکس های شان را گرفته بودند. بعد دیدم همین اکیپ سمت برادرم محمدرضا رفتند و آنجا هم چند عکس دیگر گرفتند.

آقا گفت اگر مجاهدین دست به سلاح بردند خلع سلاح شان کنید

به هر حال این ربط و نسبت در نظر برخی وجود دارد؛ خوب است موضع صریح آیت الله طالقانی در برابر آنها را بگویید.

- مرحوم طالقانی اصرار داشت که آنها حق حمل و نگهداری اسلحه ندارند و نمی توانند راهپیمایی بدون مجوز برگزار کنند؛ در واقع ایشان می خواست مجاهدین در چارچوب عمل کنند و به ما هم توصیه می کرد که اگر آنها را جایی دست به اسلحه دیدیم، خلع سلاح شان کنیم و ما هم این کار را می کردیم و حتی برخوردهایی داشتیم تندتر از دیگران.

«ما»ی برخورد کننده چه کسانی بودند؟ مگر شما چه سمتی داشتید که حق داشتید افراد و گروه ها را خلع سلاح کنید؟

- منظور از «ما»، بیت آقای طالقانی است.

یعنی بیت آقای طالقانی فعالیت نظامی می کرد؟

- خیر، گروهی شبیه کمیته داشتیم که فعالیت انتظامی انجام می داد. به همین دلیل می توانستیم با آنها برخورد کنیم و چندین مرتبه از اعضای این گروه را دستگیر و خلع کردیم. یکی از نمونه های آن منزل آقای زیبایی در خیابان بهار بود که مجاهدین آنجا را اشغال کرده بودند و بعضا تظاهرات برقرار می کردند که گروه ما با همکاری کمیته مرکز وارد شد و آنها را خلع سلاح و پراکنده کرد. در واقع وضعیت به گونه ای بود که اگر کمیته قصد برخورد با این گروه را داشت حتما با ما همکاری می کرد.
بررسی نسبت آیت الله طالقانی و مجاهدین

گروه انتظامی شما چرا و در چه زمانی تشکیل شد و آقای طالقانی چه نسبتی با آن داشت؟

- در حوالی زمانی منتهی به انقلاب، پزشکی به دفتر پدر آمد و برای مشکلاتش درخواست وام کرد. آن زمان منزل پدری ما که همزمان دفتر کار پدر هم بود، تبدیل به پایگاهی برای رجوع همه گروه ها و افرادی شده بود که به نحوی در مملکت با مشکل مواجه می شدند؛ از اعتصابیون تا ساواکی های مخالف حکومت و یا سربازان و درجه دارهایی که اسلحه شان را در خانه ما می گذاشتند و ما به آنها لباس شخصی و محل اختفا می دادیم.

ماجرای آن دکتر چه بود؛ صحبت های شما برای مخاطب به راحتی قابل هضم نیست. مگر صندوق اعتباری هم داشتید؟

- آن دکتر کلیمی بود و رییس بیمارستان ایرانشهر؛ آمد و گفت مجموعه شان به مشکل مالی برخورده و مسئله دار شده اند و نیاز به وام دارند. آن زمان با این که هنوز انقلاب نشده بود، حرف مرحوم طالقانی شنیده می شد. به همین دلیل به ایشان مراجعه می شد. به هر حال آقای طالقانی به دکتر گفت تو در ازای وام برای ما چه می کنی؟ دکتر گفت هر چه بخواهید و آقای طالقانی پاسخ داد مردم زیادی در خیابان هستند که به انحاء مختلف در تظاهرات مجروح می شوند و ما نمی توانیم آنها را به صورت عادی به بیمارستان منتقل کنیم.
شما در این زمینه به ما کمک کنید و بخشی از این بیمارستان را در اختیار ما بگذارید که اگر ارتشی ها یا ساواکی ها آمدند متوجه نشوند فرد به دلیل اصابت گلوله بستری شده است. دکتر پذیرفت و در ضمن ساختمانی را هم که در مقابل بیمارستان ایرانشهر بود، به عنوان گروه امداد پزشکی به ما واگذار کرد که مسئولیت آن گروه هم با بنده بو د. ما تا روز قبل از انقلاب، تعدادی آمبولانس تهیه کرده بودیم و در تظاهرات حضور داشتیم و اگر کسی زخمی می شد کمکش می کردیم.

جالب بود که به مرور زمان آن بیمارستان تبدیل به چندین بیمارستان شد، چرا که بیمارستان ها به مرور تخلیه می شدند و ما آنها را در دست می گرفتیم. روز ۲۲ بهمن زمانی که پادگان ها و ساواک تسخیر شد، بچه های ما می رفتند و اسلحه ها را از دست تصرف کنندگان جمع می کردند و در محل بیمارستان تحویل ما می دادند. علاوه بر این ما به ساواک هم رفتیم و آنجا را هم مدیریت کردیم و نگذاشتیم اسناد بر هم بریزد و ضمنا مقداری وسایل پزشکی را هم همراه خود به دفترمان آوردیم.

به دلیل همین اقدامات، این دفتر به مرور جنبه نظامی به خود گرفت و همان زمان حتی تعدادی از پرسنل نیروی هوایی آمدند و در مسئله انتظامی ما مشارکت کردند منتهی به فاصله کوتاهی در نقاط مختلفی از شهر کمیته های مختلف تشکیل شد و ما از آن به بعد از طرف مرحوم پدر مسئولیت بازرسی از کمیته ها را به عهده گرفتیم تا در صورت تخلف، با آنها برخورد کنیم. این فعالیت های ما با همکاری نزدیک کمیته مرکز بود و این تمام فعالیت نظامی ما بود که شامل برخورد با سازمان مجاهدین هم می شد و این را هم اضافه کنم که بعد از انقلاب، روبروی خانه ما، محمدرضا برادرم هم کاری موازی ما انجام می داد؛ پس ما مدو گروه داشتیم.

کمیته نظامی شما...

- نام دقیقش «گروه امداد طالقانی» بود.

از فعالیت «گروه امداد طالقانی» و محمدرضا برادرتان، چه با اذن کامل پدر و چه بدون اذن او، به نوعی اندیشه خودمختاری به ذهن متبادر می شود که ناخودآگاه به آقای طالقانی هم نسبت اش می دهند؛ شاید به همین دلیل است که مرحوم طالقانی را حامی یک گروه خودمختار به نام «مجاهدین خلق» هم دانسته اند؟

- اولا ما قبل از تشکیل کمیته، گروه مان را داشتیم؛ ثانیا، مخا زودتر از کمیته ها مسلح شده بودیم چرا که سربازان و درجه داران قبل از انقلاب سلاح های شان را به ما تحویل داده بودند، ثالثا ما با همکاری کمیته مرکزی فعالیت می کردیم؛ یعنی بی سیم مشترک داشتیم و به اتفاق هم تخلفات را بررسی و بعد اقدام می کردیم که این تخلفات بسیار بود؛ حتی در سطح کمیته ها ولی تمام هم و غم ما برخورد با امثال مجاهدین بود. پس نه ما خودمختار بودیم نه مرحوم طالقانی حامی خودمختاری ما و هیچ کس دیگر.
بررسی نسبت آیت الله طالقانی و مجاهدین

رجوی رذالت های خاص خود را داشت

در این سلسله اقدامات علیه مجاهدین و سایرین با شخص مسعود رجوی هم برخوردی داشتید؟

- در مقولات عملیاتی و خیابانی، رجوی معمولا حضور نداشت و بار بر دوش هوادارانی بود که غالبا جوان و بچه سال و حقیقتا فریب خورده بودند و فکر می کنم بزرگان حامی نیز به دنبال جدا کردن همین بچه های فریب خورده از مجاهدین بودند چون احساس می شد که مجاهدین به کدام سمت خواهند رفت ولی به اعتقاد من اگر طالقانی می بود، مجاهدین غلط می کردند اسلحه به دست بگیرند و به خیابان بیایند. حتما طالقانی به شدت با آنها برخورد می کرد کما این که یک مرتبه نیز چنین کرد؛ مجاهدین ساختمان اداره بازرگانی که نزدیک سفارت عراق است را اشغال کرده بودند و آقا گفتند که با آنها برخورد و ساختمان را بگیرید؛ چرا که قرار بود خلع سلاح شوند اما اسلحه شان را زمین نگذاشتند.

ساختمان گرفته شد و مسعود رجوی عصبانی به دفتر آقا آمد که گله و شکایت کند. آقای شانه چی جلوی در به او گفته بود: مسعود سراغ آقای طالقانی نرو، از او تودهنی می خوری، اما رجوی گفته بود من باید پیش ایشان بروم والا دادمان را پیش چه کسی ببرم؟ مثل این که داخل می رود و با برخورد تند آقا مواجه می شود و نهایتا مرحوم طالقانی از دفتر بیرونش می کند. آقای طالقانی می گوید مگر قرار نبود دست به سلاح نبرید؟ رجوی می گوید: نبردیم و آقا به او می گوید: خود من از آنجا رد شدم و دیدم نفرات شما اسلحه به دست در حال رژه رفتن هستند. تو غلط کردی که دروغ می گویی.

مرحوم طالقانی در آخرین نماز جمعه اش هم گفت من می خواستم با مجاهدین به گونه دیگری برخورد کنم اما آنها فکر کردند من را فریب داده اند؛ به همین دلیل به شدت با آنها برخورد کرد و جالب است که تا آن زمان چنین برخورد شدیدی با مجاهدین، بی سابقه بود و از طرف هیچ فردی صورت نپذیرفته بود. حال که آقای طالقانی در قید حیات نیست، مدام می گویند ایشان از مجاهدین حمایت می کرد. من همان زمان به بیت امام هم می رفتم و تا قبل از سال ۶۰ احمد آقا یا آقای اشراقی هم رابطه بدی با مجاهدین نداشتند. منتهی همان طور که پیش تر گفتم بزرگان و شخصیت های جمهوری اسلامی برنامه داشتند که جوانان را از این سنخ گروه ها جدا کنند چرا که همه می دانستند مسعود رجوی با افرادی نظیر حنیف نژاد و سعید محسن و ... قابل مقایسه نیست. به هر حال رجوی رذالت های خاص خود را داشت.

اگر طالقانی زنده بود ماجرای تسخیر اتفاق نمی افتاد

شما با اطمینان خاطر می گویید اگر طالقانی می ماند، مجاهدین ساز جدایی کوک نمی کردند. این اطمینان خاطر ناشی از تحلیل است یا فکت؟

- من معتقدم اگر طالقانی بود خیلی کارها انجام نمی شد. ببینید ابتدای انقلاب رفتیم و سفارت آمریکا را گرفتیم. اشغال سفارت چه زمانی است؟

۱۳ آبان ۱۳۵۸.

- فوت آقای طالقانی چه زمانی است؟

۱۹ شهریور ۱۳۵۸.

- پس ببینید. دو ماه بعد از درگذشت ایشان چنین واقعه ای اتفاق می افتد و چه خسارت هایی به بار می آورد و جالب است که پیش از این تاریخ، دو بار به سفارت حمله کردند که آقای طالقانی گفت برخورد کنید و بیرون شان کنید و مخا این کار را کردیم. جمهوری اسلامی برای سفیر آمریکا در ایران، گروه محافظ اختصاص داده بود که حتما نام ماشاالله قصاب را شنیده اید و همان ها زمان خروج سلیوان از ایران، با ماچ و بوسه بدرقه اش کردند. چطور می شود یکباره به سفارت می ریزند؟ مطمئنم اگر طالقانی بود نمی گذاشت. ما تمام ضرباتی که خوردیم بعد از اشغال سفارت بود؛ اگر نمی خواهیم با کشوری رابطه داشته باشیم به سادگی خداحافظی می کنیم و تمام. چرا باید ۴۴۴ روز کارمندان سفارتی را بگیریم و نهایتا بدون نتیجه آزادشان کنیم.

آن اقدام جز تحمیل جنگ، بلوکه شدن دارایی ها و تضعیف وجهه بین المللی هیچ دستاوردی برای ایران نداشت. متاسفانه این نوع رفتارها همواره مشکل ساز می شوند و از آنها درس عبرت نمی گیریم. به همین دلیل است که مشابه اتفاق سال ۵۸ برای سفارت انگلستان و عربستان و ... می افتد. ببینید، نباید تاریخ را تحریف کرد؛ کسانی که به سفارت آمریکا ریختند عده ای چپ بودند؛ حال باید پرسید آن افراد کجا هستند و چه موضعی لااقل در برابر آن اقدام شان دارند. آنها می گویند امام هم تاییدمان کرد اما من می گویم مگر انسان ها معصوم اند؛ ایشان از ابتدای کار مخالف اشغال سفارت بود و بعضی ها که ریگی به کفش داشتند نزد ایشان فضاسازی کردند و نهایتا ایشان متقاعد شدند.

طالقانی صریح ترین برخوردها را با مجاهدین داشت

قدری از مبحث اصلی مان دور شدیم. آیت الله طالقانی به نسبت سایر روحانیون وقت چه ویژگی داشت که افراد و گروه ها از جمله مجاهدین با او احساس قرابت می کردند و مسائل شان را با او مطرح می کردند؟

- مرحوم طالقانی فرد رُک و نترسی بود و همیشه فکر می کرد بالاتر از سیاهی رنگی نیست. بالاتر از سیاهی یعنی مرگ و ایشان مرگ را به جان خرید. بنابراین اهل زد و بند نبود و همواره با همه برخوردی یکسان و مطابق اصول داشت. می گویند حرفی که از دل بر آید بر دل می نشیند؛ حرف طالقانی از دل بود و به همین دلیل بر دل ها می نشست. اول انقلاب طالقانی گفت من عضو هیچ گروه و حزب و دسته ای نیستم. چرا؟
چون فکر می کرد اگر در حزب بماند باید در یک چارچوب محدود عمل کند. او می گفت من متعلق به همه مردم ایران هستم و همه باید به راحتی حرف های شان را با من بزنند. البته مرحوم مهندس بازرگانی و برخی دوستان دیگر هم این توصیه را به آیت الله طالقانی کردند که نباید در نهضت آزادی حضور داشته باشی. من مثال ساده و عینی نماز جمعه را می زنم. نماز جمعه طالقانی در تهران ۴-۳ میلیونی را ببینید؛ آنها برای چه می آمدند و به حرف های طالقانی گوش می کردند؟ او حرف اساسی می زد که دغدغه مردم بود. اگر طالقانی چیزی درباره سوءاستفاده افراد می دید حتی اگر آن فرد از خانواده خودش بود، فرد خاطی را به مردم معرفی می کرد.
بررسی نسبت آیت الله طالقانی و مجاهدین

فردی می گفت افرادی به دلیل زودباوری طالقانی به او نزدیک می شدند و به طور مشخص می گفت مجاهدین از مقطعی خود را به طالقانی تحمیل کردند.

- ابدا. تا زمان فوت آقای طالقانی، چه فردی را سراغ دارید که با مجاهدین برخورد صریح کرده باشد. نمونه اش نماز جمعه و دیداری که با رجوی اشاره کردم. کسی که چنین سخنی می گوید باید فکر کند که آیا رجوی و امثالهم زرنگ تر از ساواک بودند؟ ساواک طالقانی را فریب نداد آن وقت رجوی فریب داد؟

شاید اشاره به دوران زندان هم باشد. برآیند کلی نظرات این است که طالقانی نسبت به دیگران ارتباط بهتری با مجاهدین داشته.

- در دوران زندان اطلاعیه نجس بودن صادر شد که امضای طالقانی هم در آن موجود است. از این گذشته، تمامی افراد همچون مرحوم منتظری و مهدوی کنی و لاهوتی که سال ۱۳۵۴ بازداشت شدند، توسط مجاهدین لو رفتند. حتی بعدها طالقانی را تهدید کردند و گفتند می کشیم و شهید نِمایت می کنیم. عده ای بعد از طالقانی، انتقام حسادت های شان را از او گرفتند و این فرد به نظرم در این دسته بندی می گنجد. حسودها می گفتند چرا طالقانی محبوب بوده و خود نبودند؛ چرا طالقانی بزرگ بوده و خود نبودند.
طالقانی در انقلاب اسلامی نفر دوم بوده و در این باره شکی نیست. اگر مرحوم منتظری ریاست خبرگان را به عهده می گیرد به این دلیل بوده که طالقانی کاندیدای ریاست نشده بود. وقتی به او می گویند آقای طالقانی برای ریاست جمهوری بیایید؛ می خندد و در جواب می گوید: «ما آخوندها اگر عُرضه داشته باشیم باید به مساجد برونیم و آدم درست کنیم.» باید طالقانی می رفت تا این اتفاقات می افتاد و به همین دلیل است که ما همچنان می گوییم رفتن طالقانی مشکوک است و شاید به دست...

چرا مجاهدین به صورت فردی به خانه طالقانی ورود کردند؟

- چطور ورود کردند؟ در منزل یا دفتر آقای طالقانی بسیاری آمده بودند و داوطلبانه کار می کردند. یکی از این نمونه ها اکبر بدیع زادگان است که مرحوم طالقانی تا چند ماه نمی دانسته ایشان چه کسی است. بعد از انقلاب می گوید من برادر اصغر بدیع زادگان هستم. آقای بدیع زادگان مسئول وقت دادن دفتر آقا بود و به شدت با مجاهدین مخالفت می کرد به نحوی که اگر کسی از مجاهدین می آمد، وقتی تنظیم نمی کرد و همین فرد به شدت مورد انتقاد مجاهدین قرار می گرفت.
فرد دیگری هم به نام اسماعیل زاده بود که نظم بیرون دفتر را برقرار می کرد که بعدها فهمیدیم علاقه مند مجاهدین بوده والا مگر حسین فهمیده، حاج احمد علی بابایی یا آقای شانه چی سمپاد مجاهدین بودند؟ افراد ورودی به دفتر، بر اساس معرفی سایرین بود نه گزینش شخص آقا. یکی را من معرفی می کردم دیگری را محمدرضا یا ابوالحسن. سایرین هم از بدو فعالیت دفتر یعنی آبان و آذر ۱۳۵۷، آمدند و به مرور عضو دفتر شدند. مثلا پسر آقای مرتضائی فر، وزیر شعار آمده بود و مسئول تلفن شده بود و خیلی های دیگر.

هیچ گاه به مجاهدین نزدیک نشدم

برادر شما با مجاهدین قرابت فکری پیدا کرد و اکنون در رابطه با وی صحبت های زیادی چه از جانب منتقدان و چه از جانب اعضای خانواده مطرح شده است. من درباره خود شما می پرسم؛ سابقه قرابت فکری و تشکیلاتی با مجاهدین در کارنامه تان وجود دارد؟

- من هیچ گاه به آنها نزدیک نشدم چرا که نه به مسعود رجوی و نه به مهدی ابریشم چی علاقه نداشتم. مهدی ابریشم چی و برادر کوچکش در مدرسه علوی همکلاس من بودند و پدر آنها فردی بازاری و متدین بود و از دوستان پدر بود اما من رابطه خوبی با آنها نداشتم. پاتوق مجاهدین منزل رضایی ها در خیابان ملک بود؛ من یکمرتبه برای انجام کاری به خانه آقای رضایی رفتم که نبود. اینجا مسعود رجوی گفت آقا مهدی، برای شام نان و پنیری هست، پیش ما بمان. من هم گفتم ما نان و پنیرخور نیستیم، اینجا هم نمی مانیم.

ضدیت با مجاهدین چرا به وجود آمد؟

- فکر می کنم سازمان سال ۱۳۵۰ تمام شد؛ چرا که آن سال همه کارهای شان را انجام دادند و نهایتا خود را از بین بردند و به نظرم از آن مقطع به بعد سازمان از آدم های مهم خالی شد؛ شهرام و افراخته و رجوی و ... کیفیت نداشتند. مسعود رجوی اگر ذره ای مورد قبول قرار گرفته بود، برای حضورش در زندان بود؛ به هر حال خود را مسلمان نشان می داد اما از همان ابتدای جمهوری اسلامی دیدیم که سهم خواهی کرد.
بررسی نسبت آیت الله طالقانی و مجاهدین

نسل اول مجاهدین صادق و سالم بودند

آقای طالقانی درباره سیر تحول مجاهدین از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۸ چه می گفت؟

- ایشان هم تا ۱۳۵۰ سازمان را قبول داشت، حتی با خبر اعدام شان گریه کرد. بچه های اولیه مجاهدین مسجد هدایت می آمدند و صادق و سالم بودند و می دانستند در راهی پای گذاشته اند که نتیجه اش کشته شدن و اعدام است. من اهل بُت سازی نیستم. ممکن است آنها هم اشتباه کرده باشند اما هر چه بودند از نسل مجاهدین بعدی بهتر بودند. من با یکی از آنها به نام ناصر صادق محشور بودم که اتفاقا پدرش نیز دوست پدر بود. او فرد مومن و درس خوان و کم نظیری بود که قابل قیاس با سایرین نبود.

طالقانی برای همه به عنوان آخرین سنگر گفتگو محسوب می شد

شما فکر می کنید اگر آقای طالقانی زنده می ماند، ممکن بود همچون شهید مطهری یا سایرین ترور شود؟

- ترور آقای مطهری، محصول نزاع مطهری - شریعتی گروه فرقان بود چرا که آقای مطهری با دکتر شریعتی اختلافاتی داشته اند اما هر چه بود جوابش ترور نبود. باید توجه کرد که رابطه شریعتی با طالقانی به نحو دیگری بود. شریعتی از دوستداران طالقانی بود و پدرش هم با پدر قرابت داشت و طبیعتا هدف فرقان قرار نمی گرفت. از این گذشته طالقانی برای همه به عنوان آخرین سنگر گفتگو محسوب می شد. مثلا در یکی از ملاقات های زندان وقتی که تقریبا پیروزی انقلاب قطعی شده بود، شنیدیم که رسولی بازجوی ساواک پیش آقا آماده و گفته که شما می دانید المامور معذور. ما هم کاری نکردیم. اگر انقلاب شد تکلیف ما چه می شود.

چرا این قبیل افراد دست به دامن فرد دیگری نشدند؟

- چون فکر می کردند طالقانی کسی است که حرف آنها را می شنود و اگر محق باشند، نمی گذارد حق شان پایمال شد. طالقانی بعد از انقلاب در کردستان و گنبد هم چنین کرد.

مجاهدین پس از پیروزی انقلاب، از بهمن ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۶۰ تغییرات زیادی را پشت سر گذاشتند. حیات طالقانی ممکن بود مانع وقوع خرداد ۶۰ شود؟

- بله. معتقدم نمی گذاشت آنها به چنان وضعیتی برسند.

نمی گذاشت شما دو وجه دارد، یکی وجه قهری و دوم وجه گفتگویی.

- به نظرم تا آخرین مرحله گفتگو پیش می رفت و اگر نتیجه نمی گرفت تغییر فاز می داد و می گفت غلط می کنید به خیابان بیایید.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      امیدوارم از رهروان راه ایشون باشیم. روحت شاد بزرگ مرد.

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج