حقایق تاریخی درباره تجارت اسکلت
در گذشتهای نه چندان دور، تجارت اسکلت و استخوان بسیار رونق داشت. کارشناسان استخوان فهمیدند که چطور آنها را سفید کنند و زیباترین اسکلتها را برای نمایش دادن حفظ کنند.
برترینها- ترجمه از الهام مظفری : در گذشتهای نه چندان دور، تجارت اسکلت و استخوان بسیار رونق داشت. کارشناسان استخوان فهمیدند که چطور آنها را سفید کنند و زیباترین اسکلتها را برای نمایش دادن حفظ کنند. در عین حال تقاضای پزشکان برای مجموعههای کامل استخوان برای تحقیقات و خودنمایی زیاد بود.
زمانی که تجارت اسکلت رونق داشت، مشاغل وحشتناکی برای حمایت از آن ایجاد شد. برخی استخوان مردهها را از نوانخانهها جمع میکردند و برخی توانستند از جمع آوری استخوان از میادین جنگی کاملا ثروتمند شوند. نگهبانان بیمارستان پول بیشتری میگرفتند که قسمتهای قطع شده بدن بیماران را جمع کنند و برخی هم نبش قبر میکردند تا استخوان مردهها را جمع کنند.
روغن استخوان
روغن استخوان
«میتر ماتزور» تنها فرد آمریکایی بود که این مهارت خاص را داشت. او میتوانست روغن استخوانهای انسان را بیرون کشد تا اسکلتهای نمایشی بوی بد ندهند. اگر یک پزشک اسکلت کاملی از یک آمریکایی دیگر میخرید، بوی بد مرگ و فساد دفترش را پر میکرد. فرآیند از بین بردن بوی تعفن یک راز کاسبی بود. ماتزور این اطلاعات را هنگام تحصیل در پاریس آموخته بود، جایی که بهترین اسکلت سازان قرار داشتند و این راز به به هیچکس در آمریکا نمیگفت و هیچکس اجازه نداشت وارد کارگاه کوچک او شود.
در دوران ماتزور، هر سال حدود ۵۰۰ اسکلت برای دانشگاهها و کالج ها، دانشجویان پزشکی و پزشکان، هنرمندان و افرادی که دوست داشتند چیزهای عجیب جمع کنند، به نیویورک سیتی وارد میشد. بقیه اسکلتهای نمایشی محلی بودند و از منابع مختلف به هم متصل میشدند. آنها شامل قسمت هایی بودند که در بیمارستانها توسط نگهبانان جمع میشدند.
کیفیت اسکلتها
دسته بندی کیفی اسکلتهای کامل، متفاوت بود. برای پزشکان اسکلت درجه یک آماده میشد که در سال ۱۸۹۱ حدود ۸۰۰ دلار قیمت داشت. بدترین نوع اسکلت، اسکلتهای ترکیبی بودند که به جای اینکه اسکلت کامل یک نفر باشند، استخوانهای قسمتهای مختلف افراد متفاوت بودند که به هم چسبانده میشدند. اسکلتهای ترکیبی بسیار رایج بودند و اغلب برای نمایش ها، تئاترها و موارد کم اهمیت خریداری میشدند. آنها در مطالعات پزشکی ارزش کمی داشته و اگر جمجمه آن از یک شخص واقعی بود ۱۵۰ دلار قیمت داشتند. اسکلتهای ترکیبی شامل استخوانهای جعلی هم بودند و از پالپ کاغذ فشرده ساخته میشدند.
وقف کار
آقای رابیر در سال ۱۸۹۱ یک فروشگاه کوچک در فیلادلفیا داشت. بالای ورودی خانه و مغازهاش تابلویی بود که روی آن نوشته شده بود «عطر فروشی»، اما آنچه در گنجهها و قفسههای طبقه دوم وجود داشت عطرها و روغنهای خوشبو نبود. در واقع آقای رابیر یک دلال استخوان بود. اما چون همسایهها خرافاتی بودند و او نمیخواست توجه منفی آنها را جلب کند یک عطر فروشی در طبقه اول راه انداخت تا کسب و کار اصلی خود را پنهان کند.
رابیر یک مرد مجرد فرانسوی بود که بیشتر زمان خود را در کارگاهش در طبقه دوم میگذارند. در آنجا اسکلتها را برای فروش میگذاشت. هم چنین اتاق خواب او در طبقه دوم انبارش هم بود. دیوارها پوشیده از استخوان بودند. اسکلتهای کاملی هم برای نمایش قرار داشتند و روی هر چهار گوشه تختش یک جمجمه قرار داشت.
او برای تهیه اسکلتهای با کیفیت، بیشتر استخوانها را از فرانسه وارد میکرد. او ادعا میکرد استخوانهای آمریکایی و آلمانی کم جوشیده و زبر هستند. استخوانهای فرانسوی تحت فرآیند پاکسازی قرار میگرفتند که دو تا سه ماه طول میکشید و استخوانها همیشه سفید و براق بودند. آقای رابیر به محض دریافت استخوانها آنها را به هم وصل میکرد و اسکلتهای کاملی میساخت که بهترین نمونههای اسکلت ساخته شده در این کشور بودند.
آماده سازی استخوانها
آماده سازی استخوانها برای اسکلتهای نمایشی فرآیند چندشآور و خستهکنندهای در فرانسه سال ۱۸۹۲ بود. ابتدا با یک چاقو همه چربیها، ماهیچهها و بافتها از روی استخوان کنده میشدند. بعد از اینکه همه گوشتها تمیز شدند، استخوانها جوشانده میشدند. در این مرحله باید به دقت مراقب بود تا استخوانها بیش از حد نجوشاند و سفت نشوند. سپس در آفتاب قرار داده میشدند که باعث میشد استخوانها سفید شوند و بقایای چربی داخل استخوانها خارج شود.
در نهایت استخوانها با اتر و بنزین و سایر مواد شیمیایی روشن میشدند. این فرآیند شیمیایی چیزی بود که استخوانهای فرانسوی را ازاستخوانهای سایر کشورها متمایز میکرد. آنها هرگز زرد نمیشدند و در هوای گرم بوی بدی نمیدادند. بعد از فرآیند خسته کننده آماده سازی استخوان ها، یک استاد استخوان شروع به وصل کردن ستون فقرات با یک میله برنجی میکرد. از سیمهای برنجی برای نگه داشتن قفسه سینه در جایش استفاده میشدند و از قلاب و لولا برای مونتاژ کردن بقیه اسکلت استفاده میشد، بنابراین اسکلت می توانست به همان شکلی که در گوشت بود حرکت کند.
لندن اجسادش را برد
در لندن سال ۱۸۹۹ جسدهای ناشناس کارگاهها و بیمارستانها بعد از کالبدشکافی، برای ساخت اسکلتهای نمایشی تمیز میشدند. اما نسبت به تقاضا، جسد به تعداد کافی وجود نداشت. به همین دلیل کسانی که استخوان جمع میکردند، مجبور بودند منتظر جنگ باشند، سپس جسد کامل دشمنان را از میدان جنگ جمع کرده و به اسکلتهای قابل فروش تبدیل میکردند.
دلالان اسکلت ادعا میکردند که در ساخت اسکلتها از هیچ سرباز بریتانیایی استفاده نمیشود. در واقع آنها ادعا میکردند با بدن قوی درویشها، بهترین و سفیدترین اسکلتهای نمایشی را می توان ساخت. علاوه بر این، اسکلتهای درویشی در مقایسه با اسکلتهای کارگاههای لندن قیمت بالایی داشتند.
استخوانهای وحشتناک بریتانیایی
در سال ۱۹۰۰ همه دنبال این بودند که بهترین مجموعه استخوان درویشی را داشته باشند. در عین حال استخوانهای بریتانیایی ضعیفترین کیفیت استخوان را داشتند. آنها اغلب زرد و کوتاه بودند. مهم نبود چقدر استخوانهای بریتانیایی را سفید کنند، آنها همیشه کمی زرد به نظر میرسیدند.
اما استخوانهای فرانسوی در میان کلکسیونداران بسیار محبوب بودند. فرانسویها استخوانهای محکمی داشتند که به راحتی سفید و صیقلی میشد. قیمت اسکلت کامل فرانسویها بسته به کیفیت کاری که روی آنها انجام میشد از متوسط به بالا بود.شکی نیست که رژیم غذایی و شرایط کار بریتانیاییها را به کیفیت ضعیف استخوان هایشان ربط داشت.
پیشفروش استخوان
فروش استخوان قبل از مرگ در گذشته رایج بود. برای مثال در سال ۱۹۰۷ داستانی درباره مرد جوانی منتشر شد که چند ماه از ازدواجش میگذشت که تصادف کرد و پایش را از دست داد و از شدت جراحات داخلی در حال مرگ بود. او تصمیم گرفت آخرین کاری که میتواند برای همسر محبوبش بکند و برای این کار استخوان هایش را فروخت. به او ۵۰ دلار بابت پیش پرداخت استخوان هایش پرداخت کردند.
همسرش به بیمارستان رفت تا برای آخرین بار او را ببیند که مرد جوان پول فروش استخوان هایش را به عنوان هدیه به او داد. اما اگر در حال مرگ هم نبودید میتوانستید از استخوانهای دیگران کسب درآمد کنید. کاوشگران و مسافران با جسد مردم بومی از سراسر جهان به لندن یا پاریس برمی گشتند و آنها را به دلالان استخوان میفروختند.
سر مجرمان
فرانسویها اغلب جمجمه مجرمان را نگه میداشتند، چون معمولا خانوادهها بقایای آنها را نمیخواستند. در برخی انبارهای اسکلت در فرانسه در سال ۱۹۱۳، به خصوص در پاریس، اتاقی بود که به جمجمه مجرمان اختصاص داشت. اغلب نام مجرمان و تاریخ اعدامشان روی این جمجمهها چسبانده شده بود. حتی برخی از آنها کتابچهای داشتند که جرمشان با جزئیات در آن نوشته شده بود. این جمجمهها برای فروش بودند و توسط علاقمندان و پزشکان جمعآوری میشدند. علاوه بر این جمجمهها و اسکلتها را اجاره هم میدادند. اگر کسی نمیتوانست استخوانها را بخرد میتوانست برای مدتی که نیاز داشت، مثل یک سخنرانی یا یک نمایش عمومی آن را اجاره میکرد.
قطعات یدکی
فروش قسمتهایی از اسکلت، که به آن قطعات یدکی هم میگفتند در تجارت اسکلت رونق داشت. این قطعات اغلب از بیمارستانها بعد از قطع عضو یا در کالبدشکافی جمع میشدند. گوشت آنها را جدا کرده، سفید میکردند و سپس در جعبههای منظمی در انبار قرار میدادند. هرچند برخی از آنها برای ساخت اسکلتهای ترکیبی استفاده میشدند، اما بیشتر قطعات یدکی به عنوان جایگزین برای استخوانهای شکسته یا گم شده به کار میرفتند. برای مثال اگر یکی از انگشتان پای اسکلتتان شما گم میشد آن را به یکی از بهترین انبارهای استخوان میفرستادید و آنها یک استخوان جدید مناسب اسکلتتان به شما میدادند.
تقریبا همه شهرهای بزرگ اروپا یکی دو انبار استخوان داشتند. این انبارهای مخصوص از چشم عموم مردم به دلایل خرافی مخفی بودند. اگر به اندازه کافی خوش شانس بودید که ارتباط مناسب برقرار کنید، همه نوع استخوان از ناقص تا مجموعه کامل در دسترستان بود. سن استخوانها از نوزاد تا بزرگسال متفاوت بود.
پ
نظر کاربران
خیلی جالب بود. ممنونم برترینها
اروپاییها پست ترین انسانهای روی زمین هستن که حتی به جنازه هم رحم نمیکردند