اسنپ پی_استیکی داخلی
adexo3
۸۱۳۸۸
۲۰ نظر
۵۰۱۴
۲۰ نظر
۵۰۱۴
پ

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (۲۰)

چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باقچه و سیگار خاموش موند تو دستم

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (20) برترین ها: مجله اینترنتی برترین ها در چندین شماره قبل از سری مطالب "اعترافات صمیمانه سوتی ها!" از اعترافات جالب شما همراهان همیشگی مجله استفاده کرده بود و خواهد کرد، استثنائاً این شماره به دلیل کمبود تعداد اعترافات جالب و طنز و به دست آوردن مطلبی قوی و درخور لیاقت شما عزیزان، از مطالب آماده استفاده کرده ایم با این امید که شما همراهان همیشگی مجله اینترنتی برترینها با اعترافات جالب و خاطره انگیز خود ما را در رسیدن به روند قبلی در شماره های بعدی این سری مطالب، کمک کنید. خاطرات و سوتی های خاطره انگیز خود را در قسمت نظرات بیان کنید تا لحظاتی خوب در کنار هم داشته باشیم.

اعتراف می کنم چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باقچه و سیگار خاموش موند تو دستم!!

******

اعتراف می کنم یه بار زنگ زدم ۷۰۰ اپراتور ایرانسل کلی پشت خط منتظر موندم تا بعد یه ربع یه پسره جواب داد منم حواسم دیگه به گوشی نبود هل شدم گفتم: سلام منزل آقای ایرانسل؟

******

اعتراف می کنم وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خریده الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتع پخش شد از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود انگار بهم تی تاب داده بودن!

******

اعتراف می‌کنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تی وی رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه وبعد میومدم گریه میکردم به مادرم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد

******

اعتراف می کنم کوچیک که بودم تو سالن خونمون وقتی کسی نبود عینهو دیوونه ها شروع می کردم به رقصیدن... بعد یهویی یادم میو مد که خدا داره نگاه می کنه! خجالت می کشیدم می رفتم یه گوشه می نشستم!

******

اعتراف می کنم یک روز واساده بودم منتظر تاکسی هی می گفتم میدون ونک!! بعد ۲و۳ بار دیدم بهم بد نگاه می کنن!! دو رو برم رو که نگاه کردم و یکم به چیزی که گفتم دقت کردم فهمیدم واسادم میدون ونک می گم ونک!

******

اعتراف می‌کنم وقتی بچه بودم کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد، منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خشگلو شیک میپوشیدم، که وقتی تو تو دوربین نگاه میکنن، منو ببینن عاشقم بشن!

******

اعتراف می‌کنم بچه که بودم یه روز تومدرسه یکی از دوستام (خدا بگم چیکارش کنه)،بهم گفت هرکی توخونشون پاسور(ورق) داشته باشه و پاسوربازی کنن،باباشو میگیرن اعدام میکنن! ماهم که ازترس مرده بودیم تا رسیدیم خونه پاسورامونو سربه نیس کردیم و به خیالمون جون بابامونو نجات دادیم. تازه بعداز اونم تایه مدت توکوچه خیابون،خونه فامیلا،دوست،آشنا خلاصه هرجا پاسور میدیدیم سربه نیس میکردیم و جون آدمارو نجات میدادیم...

******

اعتراف می‌کنم یه بار اتو کشیدن موهام یکساعت طول کشید چون موهام بلند بودن، بعد از کلی کیف کردن واحساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتو موم خاموشه!

******

اعتراف می کنم سوم دبیرستان بودم امتحان شیمی داشتم نخونده بودم بعد از امتحان تو شلوغی برگمو گذاشتم تو کیفم هفته ی بعد دبیرمون کلی معذرت خواست گفت برگه ی شمارو گم کردم پیدا میکنم میارم.

******

اعتراف می کنم اعتیادم به خوردن سرلاک از بچگیم تا ۳سال پیش یعنی ۲۶ سالگیم ادامه داشت . وقتی از سر کار با کت و شلوار و ریش پرفسوری می رفتم داروخانه برای خرید سرلاک و یارو می پرسید کوچولوتون چند وقتشه احساس حماقت خاصی بهم دست می داد!

******

اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم سر درس "ص" وقتی داشتم مشقاشو مینوشتم به ذهنم رسید ما تو زبان عامیانه میگیم بارون اما کتابیش میشه باران پس صابون هم لابد صابانِ اصلش!!! از این نبوغ خودم خرکیف شدم همه مشقامو نوشتم صابان!!! فرداش معلممون به شدت نبوغمو برد زیر سوال!

******

اعتراف می کنم واسه مصاحبه ی دانشگاه رفته بودم ، یارو گفت اصول دین رو بگو منم شرو کردم به خوندن: اصول دین پنج بود دانستنش گنج بود ...

******

اعتراف می‌کنم یه بار با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم بریم دم در کلاس یکی از بچه ها اذیتش کنیم، واسه همین یه لقمه جور کردیم رفتیم در کلاسشون،(حالا تصور کنید تو کلاس پر دختر) رفتیم در زدیم گفتیم ببخشید استاد ،آقای فلانی تو این کلاسن؟؟؟استاده گفت بله ایشون ته کلاس هستند، ما هم گفتیم شرمنده مامانشون اومده بود دم دانشگاه گفت این لقمرو بدیم بهش ،غذا نخورده،یعنی میتونم بگم کلاس ترکید

******

اعتراف می کنم سال اول دانشگاه شدیدا به یکی از دخترها علاقه مند شده بودم و روم نمیشد بهش بگم ،همیشه آرزو می کردم بهش ماشین بزنه دم دانشگاه و من ببرمش بیمارستان و نجاتش بدم بلکه عاشقم شه!!

******

شما عزیزان و همراهان همیشگی مجله اینترنتی برترین ها نیز می توانید اعترافات صمیمانه خود را در بخش نظرات وارد کنید تا در مطالب بعدی از آنها استفاده شود.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • خردادي

      منم اعتراف ميكنم بچه كه بودم تا مامانم ميرفت بيرون نوار روشن ميكردم علاوه بر اينكه حسابي ميرقصيدم تازه با خواننده لب خوني هم ميكردم :)

      پاسخ ها

      • بدون نام

        منم همینطور خخخخخخخخخخخخخخ

      • مامانش

        دخترم من پشت در وا میستادم و از خدا برای تو طلب مغفرت میکردم. حالا یکم قدرمو بدون لطفا

      • کریم کورانی

        اعتراف میکنم تو مصاحبه ی دانشگاه یکی از استادا یه سوال با لهجه ی غلیظ انگلیسی پرسید. منم که انگلیسیم خوب نیست جوابشو به فارسی ولی با لهجه ی انگلیسی دادم. هیچی دیگه قبول نشدم.

    • بدون نام

      اعتراف میکنم که یه روز از دانشگاه برمیگشتم خونه با اقای راننده نو را حرف پیش اومد تازه فهمیدم که کمربندی یعنی راهی میان بر که مانع ورود ماشینای جاده به مرکز شهر میشه , نه جایی که باید همه کمربند ایمنی ببندند... واقعا متاسفم . باید بگردم ببینم دیگه چه چیزایی رو نمی دونم!!

    • بدون نام

      یه بار با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم بریم دم در کلاس یکی از بچه ها اذیتش کنیم، واسه همین یه لقمه جور کردیم رفتیم در کلاسشون،(حالا تصور کنید تو کلاس پر دختر) رفتیم در زدیم گفتیم ببخشید استاد ،آقای فلانی تو این کلاسن؟؟؟استاده گفت بله ایشون ته کلاس هستند، ما هم گفتیم شرمنده مامانشون اومده بود دم دانشگاه گفت این لقمرو بدیم بهش ،غذا نخورده،یعنی میتونم بگم کلاس ترکید
      .....................
      اعتیادم به خوردن سرلاک از بچگیم تا 3سال پیش یعنی 26 سالگیم ادامه داشت . وقتی از سر کار با کت و شلوار و ریش پرفسوری می رفتم داروخانه برای خرید سرلاک و یارو می پرسید کوچولوتون چند وقتشه احساس حماقت خاصی بهم دست می داد!
      ......................
      وقتی بچه بودم کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد، منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خشگلو شیک میپوشیدم، که وقتی تو تو دوربین نگاه میکنن، منو ببینن عاشقم بشن!
      ................
      بنظر من عالی بودن

    • اکسیژن

      چی بگم!!

      پاسخ ها

      • بدون نام

        اعتراف میکنم که نباید چیزی بگی

      • باران

        یخخخخخخخخخخخخخ

    • خودم

      اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی یکی از فامیلمون میمرد میرفتم تلوزیون رو روشن میکردم و منتظر بودم اخبار موضوع مرگ اون بنده خدا رو اعلام کنه.

    • بدون نام

      منم اینجوری بودم میرقصیدم و خودم جای سیندرلا تصور می کردم

    • سارا

      سرلاکه جالب بود

      پاسخ ها

      • آمیتریس

        سرلاک چیه؟؟؟

      • بدون نام

        همون لاکیه که به ناخونات میزنی ولی چون سرشو میگیرن خوردنیه!!!

      • س م ر ب

        یه نوع شیرخشکه دیگه بابا!!!!!!

    • tina

      منم بچه که بودم هر آهنگی گوش میکردم،فکر میکردم یا بابام برا مامانم خونده،یا مامانم برا بافتن.وقتی هم نوار کاست میپیچید،خراب میخوند،فکر میکردم موشها دارند میخونند.

    • دنیا

      کسی اینجا از شما خواست که اعترافاتتون رو ثبت کنید؟؟؟؟

    • آی بدو آی بدو دنبال فرهاد بدو

      اعتراف میکنم تا 25 سالگی به سیاست فکر میکردم.
      اما بعد از اون دیدم خیلی اوضاع خرابه دیگه کلا فکر نمیکنم.
      اعتراف کنید تا بخشیده بشید.

    • بدون نام

      اعتراف میکنم که خیلی دلم میخاد اعتراف کنم اما میترسم بعد از اعترافم همون لطفی که در حق مسی داشتین به من هم بکنین واسه همین پشیمون شدم.
      اما اگر اعتراف میکردم کلی می خندیدین. پس حالا تنبیهتون میکنم و اعتراف نیییییییییییییییییییی کنم!

    • نرگس

      یه سری دیگه هم اینو گذاشته بودم اما بی نام و تو سری های ول گفنتم اینجا بذارم بیشتر میبینید و شاید یه لبخندی رو لباتون بیارم اعتراف میکنم یه بار تو دانشگاه سر کلاس یکی از استادا که خیلی همیشه رو من حساب میکرد به خاطر درسخون بودنم عطسم گرفت منم عادت داشتم جلوی عطسمو بگیرم همیشه هم ردیف اول میشستم اومدم جلوی عطسمو بگیرم سرمو بردم پایین عطسه که کردم سرم محکم خورد به دسته ی صندلی حالا من و دوستم نمیتونستیم خودمون رو کنترل کنیم از خنده استادم قاطی کرده بود چی داشت میگفت

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج