طنز؛ «گُلد کوئیز!»
تا زمانی که برجام به عنوان فاجعه، و اون هزاران سند غیرقابل انکار به عنوان دروس پایه در مدارس و دانشگاه ها تدریس نشه، من به هیچ سوالی جواب نمی دم!
ماهنامه خط خطی - محمدامین فرشادمهر:
استاد: بچه ها، چون وقت کافی نداشتم، عمر نوح هم نداشتم،...
استاد: بچه ها، چون وقت کافی نداشتم، عمر نوح هم نداشتم،...
رِیوَندی: از دادن نسیه معذورید؟! (خنده دانش آموزان)
استاد [با اخم]: چون وقت کافی نداشتم، مجبور شدم امتحان همه کلاس هام رو توی همین جلسه و اینجا بگیرم. سوال ها و زمان امتحان رشته های مختلفم با هم فرق داره، پس بیخود سرتون رو نچرخونید.
محسن: جای برگه جواب ها، یک دونه فرم نامزدی ریاست جمهوری می دین؟!
استاد: فرم نامزدی می خواهی چی کار این وسط؟!
محسن: چون پوریا جعفری و شهریار فدایی خواست با خط کش من رو بزنن!
استاد: آهان یعنی فرم می خواهی که رییس جمهور شی بیایی حالشون رو بگیری، نه؟
محسن: نه استاد، می خوام باهاش هواپیمابازی کنم!
استاد: حسین جان، تو چرا نمی نویسی؟
حسین: تا زمانی که برجام به عنوان فاجعه، و اون هزاران سند غیرقابل انکار به عنوان دروس پایه در مدارس و دانشگاه ها تدریس نشه، من به هیچ سوالی جواب نمی دم!
استاد: یعنی الان مشکل تو اینه؟
حسین: کدوم؟!
استاد: همون که گفتی!
حسین: نه! یک کم تودل برویی حسن هم اذیتم می کنه!
استاد: هی شازده، با شما هستم. این همه صندلی اینجاست، چرا عدل رفتی کنار اون همکلاسی خانومت نشستی؟
رحمتی: این خانم خودش اومد اینجا نشست، بعدشم دو تا صندلی خالی بینمون فاصله است! تازه همین دو تا رو هم بچه ها نشسته بودن روش، ولی زود نوشتن و رفتن. نگاه، هنوز جاشون گرمه!
استاد: نخیر! تو الکی دست دست کرد اونا برن که بعدش نزدیک این خانوم باشی! پا شو برگه ات رو بیار ببینم.
خسرو: ببخشید، ببینید این جواب ما درسته؟
استاد: اوم... وایسا ببینم... این مزخرفات چیه نوشتی خسرو؟! چربی بیماریه؟! دیوار چین از جاذبه های گردشگری تایلنده؟! صدف هسته جدا یک میوه دریاییه؟! طاهریان استخونی ترین سلسله تاریخ بودن؟! تو حتما باید بری جغرافیایی، تاریخی، چیزی درس بدی با این وضعت!
حسن: آقا اجازه، ما تموم کردیم. به این بغل دستی م هم بگید سوال ها فرق داره، تا آخرین مهره کم توی برگه من بود.
استاد: آهای پسر! ببینم برگه ت رو! تو از کِی اینجایی؟! کلا هم که برگه ت خالیه! یعنی فقط اسم و فامیلت رو نوشتی؟! آخه محمود با «ه» دو چشمه؟!... پا شو، پا سو ببینم.
حداد: اجازه؟!
استاد: هاااان؟! چیه؟! وقت تمومه، منم دیگه هیچ سوالی رو جواب نمی دم!
حداد: تو رو خدا، بلدیم، فقط برامون نامفهومه.
استاد: اوووف! کُشتید من رو! باشه، بگو، این آخرین سواله ها.
حداد: چشم، چشم! فقط بگید این سوال 9، قسمت الف که گفته «چرا آقای راستگو هزار تومان از همسرش ایران خانوم قرض گرفت؟» و قسمت ب که گفته «قاطر فرزند نامشروع کدام دو حیوان است؟» سواله یا تهمت؟! همین!...
پ
نظر کاربران
جالب بود