۱۵۶۹۲۴۷
۳۸۹
۳۸۹
پ

قاتل: کاش من به جای مقتول مرده بودم

مرد قاتلی که پیش از آدم‌کشی به خاطر سرقت مسلحانه تحت تعقیب بود، عاقبت دستگیر شد و اکنون تحقیقات از او در جریان است.

سایت جنایی: مرد قاتلی که پیش از آدم‌کشی به خاطر سرقت مسلحانه تحت تعقیب بود، عاقبت دستگیر شد و اکنون تحقیقات از او در جریان است. این مرد که متهمی فراری بود، دو ماه و نیم خود را در اتاقی بی‌پنجره حبس کرد تا خودش را از چشم پلیس دور نگه دارد، اما در نهایت دستگیر و به بازداشتگاه پلیس آگاهی تهران منتقل شد. در ادامه مصاحبه با این متهم را بخوانید.

0

*وضع تو قبل از این مرتکب قتل شوی چطور بود؟

تحت تعقیب پلیس یکی از شهرهای غربی بودم.

*چرا؟

چون سرقت مسلحانه و قاچاق سلاح انجام داده بودم.

* برای همین به تهران آمدی؟

بله، به برای همین به پایتخت آمدم.

*بعد چرا خودت خودت را حبس کردی؟

چون وسط یک درگیری دست به قتل زدم. از مرگ وحشت داشتم و جرأت نمی‌کردم از جایی که قایم شده‌ام، بیرون بیاییم.

*مخفی شدی تا دستگیر نشوی، اما دستگیر شدی.

آره، اما اصلاً تصور نمی‌کردم فرارم این‌قدر کش پیدا کند.

*چرا؟

فکر می‌کردم فرارم فقط چند روز طول بکشد و تمام شود.

*در این مدت چه حسی داشتی؟

هر روز که می‌گذشت، ترسم بیشتر می‌شد.

*پس این دو ماه و نیم مخفی شدن را چطور تحمل کردی؟

در یک اتاق کوچک، خانه یکی از اقوامم در  اتاقی بدون هیچ پنجره‌ای بودم.  شب‌ها کابوس دستگیری و اعدام می‌دیدم.

*در این مدت در خانه چه می‌کردی؟

فقط به سقف خیره می‌شدم.

*در مورد ترس از دستگیری بیشتر بگو.

هر بار صدای آژیر پلیس می‌شنیدم، بدنم می‌لرزید و با خودم می‌گفتم: «این بار نوبت من رسیده.»

*به ذهنت نرسید از کشور فرار کنی؟

نه، من از آن آدم‌هایی نیستم که بروم. اگر قرار باشد قصاصم هم کنند  همین‌جا می‌مانم و ترجیح می‌دهم در وطنم بمیرم.

*یعنی کل این مدت حتی یک بار هم از خانه بیرون نرفتی؟

فقط یک بار بیرون رفتم.

*همه مدت تنها بودی؟

عمویم هم مثل من بود و او هم جرأت نمی‌کرد بیرون برود.

* تو که آنقدر می‌ترسیدی، پس چطور یک بار بیرون رفتی؟

یک شب احساس خفگی کردم. من و عمپیم تصمیم گرفتیم ماسک بزنیم، کلاه سرمان کنیم و برویم قدم بزنیم. شاید ۵ یا ۱۰ دقیقه هم نشد، اما همان لحظه کوتاه، حالم را عوض کرد.

*عمویت چرا همه این مدت با تو بود؟

او هم مثل من تحت تعقیب بود و از دستگیری وحشت داشت.

*ماجرای سرقت مسلحانه چه پود؟

با همدستانم در شهرستان، یک طلافروش کیفی را به دام انداختیم و با تهدید اسلحه، همه طلاهاش را بردیم.

*فقط یکبار؟

نه، چند بار دیگر هم سرقت مسلحانه کردیم؛ انگیزه‌مان فقط پول و طلا بود.

*چه شد که به تهران آمدی؟

دیدم اوضاع خراب شده و  پلیس دنبالمان است. از ترس فرار کردم به تهران.

*اما از چاله به چاه افتادی.

فکر نمی‌کردم دستانم به خون آلوده شود.

*الان چه حسی داری؟

ای کاش همانجا دستگیر می‌شدم و فقط زندانی می‌شدم.

*چرا؟

دیگر این روزهای وحشتناک را نمی‌گذراندم.

*چی شد که دست به قتل زدی؟

نامزدم، لیلا، با دوستش در خیابان منتظر من بود. ناگهان مقتول که از کنارشان رد می‌شد، به آنها متلک‌ گفت. درست همان لحظه، من و عمویم از خانه بیرون آمدیم و صحنه را دیدیم. نمی‌توانی تصور کنی چه حالی به من دست داد.

*چه حالی به تو دست داد؟

خشم مثل آتش فوران کرد. رفتم سمت مقتول. دعوا شروع شد، اما پایانش خوب نبود؛ من و عمویم با چاقو ضربه‌هایی به او زدیم و بعد فرار کردیم.

*وقتی فهمیدی یک نفر را کشتی، چه احساسی داشتی؟

ای کاش من به جای او مرده بودم.

وب گردی

خبرفوری: کچل ها بزودی منقرض میشوند

معرفی شامپو ضد ریزش مو در برنامه زنده صدا سیما!!

سفارش محصول

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج