قصه دو زن در بیمارستان که یکی‌شان کسی را ندارد

برترین‌ها: مصطفی جلالی فخر(منتقد سینما و پزشک)، در اینستاگرام خود نوشت: (مثل همین قاب) دسته گل زیبایی‌ست. شور رنگارنگ زندگی‌ست. تک‌گل رُز دیگری را هم کس دیگری برایش آورده، با عشق.

به دیوار کنار تختش هم دو نقاشی چسبانده شده که دو کودک فامیل برایش کشیده‌اند. روی یکی قلب قرمز بزرگی‌ست و در نقاشی پایینی نوشته «یه خاله دارم ما نداره از خوشگلی شاه نداره» همه چیز طعم زندگی و نشاط و خوش‌حالی دارد. اما گاه فاصله‌ی سرخوشی و فروپاشی در زندگی، چند لحظه است. و هولناکیِ بُهت شبیه باتلاقی مخوف، همه چیز را به بی‌نفسی فرو می‌ببلعد، مثل همین قاب.

دختر بیست و چند ساله‌ای که کمی آن‌سوی گل‌ها روی تخت خوابیده، چشم‌انداز امیدوار کننده‌ای ندارد. با سرطان معده‌ی پیشرفته‌ای که تمام شکم و استخوان‌هایش را درگیر کرده است. سال‌ها قبل مادرش را به دلیل بدخیمی از دست داده و الان بیش از خودش، نگران پدر پیر بیمار خود است. حقوق خوانده و قرار بود در امتحان وکالت شرکت کند که ناگهان بیمار شد. آرزویش سلامتی ست. می‌پرسم «بجز سلامتی، چه آرزوی دیگری داری؟» کمی فکر می‌کند، چشمانش خیس می‌شود و می‌گوید «فقط سلامتی... و عشق».