اسنپ پی_استیکی داخلی
adexo3
۱۳۳۵۷۲
۱۳ نظر
۵۰۰۵
۱۳ نظر
۵۰۰۵
پ

این ننگ کی از دیوارهای تهران پاک می‌شود؟!

باید آنقدر حوصله داشته باشی و منتظر بمانی تا عاقبت یکی شان را ببینی. بستگی به شانست هم دارد البته؛ ممکن است همان موقع ورود، بخت یارت شود و با یکی از صاحبان صدها شماره روی دیوار، چشم در چشم شوی یا اینکه مجبور باشی ساعت‌ها صبر کنی تا بالاخره یکی بیاید.

روزنامه ایران: باید آنقدر حوصله داشته باشی و منتظر بمانی تا عاقبت یکی شان را ببینی. بستگی به شانست هم دارد البته؛ ممکن است همان موقع ورود، بخت یارت شود و با یکی از صاحبان صدها شماره روی دیوار، چشم در چشم شوی یا اینکه مجبور باشی ساعت‌ها صبر کنی تا بالاخره یکی بیاید، ماژیکی از جیبش بیرون بیاورد و با عجله چیزی روی گوشه‌ خالی دیوار یا پست برق مقابل آن بنویسد و برود.

این بار، نیم ساعتی طول می‌کشد تا سوژه آرام آرام نزدیک شود. صورتش کشیده و استخوانی است. بیست و چندساله به نظر می‌رسد. کاغذ چهارتا را از جیبش درمی آورد و می‌چسباند روی پست برق. سطح کاغذ، چند نوشته کم رنگ را می‌پوشاند. حالا عبارت نوشته شده با ماژیک شبرنگ سرخابی، بین آن همه دست نوشته کوچک و گاه کمرنگ، حسابی خودنمایی می‌کند.

این ننگ کی از دیوارهای تهران پاک می‌شود؟!

«۲۶ ساله، O مثبت» با جمله تأکیدی که «به همه گروه‌های خونی می‌خورد» زیرش هم شماره موبایلی که با ۰۹۳۹ شروع می‌شود؛ یک شماره ثابت هم هست که اولش ۵۵ است. پسر جوان، تکه کاغذ مشابهی را برای اطمینان، روی دیوار روبه‌رویی هم می‌چسباند و چند دقیقه‌ای کنار می‌ایستد تا شاید عکس العمل‌ها را ببیند. «صاحب کلیه خودتان هستید؟» کمی جا می‌خورد؛ شاید انتظارش را نداشته که به این زودی مشتری برای کلیه‌اش پیدا شود. می‌پرسد: «‌دلال که نیستی؟!» فرصت، زیاد نیست.

ناچار است اطمینان کند. «مال برادرم است. سالم سالم. یک سیگار هم در عمرش نکشیده. قیمتش هم ۳۰ میلیون تومان است.» می‌گویم: «زیاد نیست؟!» می‌گوید: «کم هم هست. عجله دارم وگرنه با قیمت بالاتر می‌توانم بفروشمش. قیمت پایینش هم هست اما باید بروی توی نوبت. زندگی ات چقدر می‌ارزد؟ به خودت نمی‌خورد مریض باشی. برای کسی می‌خواهی؟» می‌مانم جوابش را چه بدهم. حالت صورتش جدی و چشم هایش آنقدر مصمم است که دلم نمی‌آید دروغ بگویم. می‌گویم خبرنگارم. بدون اینکه حرفی بزند، رویش را برمی گرداند که برود.

«چرا می‌خواهی کلیه ات را بفروشی؟» دستش را بلند می‌کند به نشانه اینکه «برو بابا!» به سر خیابان می‌رسد و می‌پیچد به سمت پایین؛ میدان ونک و از آنجا احتمالاً سوار اتوبوس‌های میدان راه‌آهن می‌شود و جایی همان حوالی که پیش شماره‌اش ۵۵ باشد، حتماً پیاده می‌شود.

باقی تصاویر را در ذهنم می‌سازم. روزهای بعد را که منتظر زنگ تلفن است و قرار و مدار با خریدارها که بینشان حتماً دلال هم پیدا می‌شود؛ چرا که گویی دلال‌ها مشتریان ثابت این شماره‌ها هستند. این را وقتی می‌فهمم که با چند شماره تماس می‌گیرم؛ آنها که به نظر جدیدتر می‌رسند. اولش جوری برخورد می‌کنند که انگار با یکی از همان دلال‌های سمج روبه‌رو هستند. «‌برای خودتان می‌خواهید؟» با این پرسش می‌خواهد حساب دستش بیاید که با چه کسی طرف است. مردد جواب می‌دهم: «برای یکی از اقوام.» بدون اینکه تغییری در لحنش ایجاد شود، می‌گوید: «مال یک جوان ۲۴ ساله است. سالم و سرحال. A مثبت.»

این ننگ کی از دیوارهای تهران پاک می‌شود؟!

حالا نوبت من است که بپرسم: «کلیه مال خودتان نیست؟!» صدایش خیلی مسن‌تر از ۲۴ ساله به نظر می‌آید. از آن سوی خط، صدایی به گوش نمی‌رسد. تلفن را قطع کرده. قضاوت درباره اینکه آیا دلال بوده یا فروشنده، سخت می‌شود وقتی راه ارتباطت یک شماره تماس خط ایرانسل است.
کنار یکی از شماره‌ها نوشته بودند، «قیمت توافقی». آن سوی خط زن جوانی است که هرچه اصرار می‌کنم، قیمت نمی‌دهد. می‌گوید: «حضوری قرار بگذاریم درباره‌اش صحبت کنیم.»

صاحب یکی دیگر از شماره‌ها، به قول معروف، صدایش آنقدر تابلوست که هرچقدر هم نا وارد باشی، می‌توانی تشخیص دهی که معتاد است. کلیه‌اش را 10 میلیون تومان می‌فروشد. اطمینان دارم که به کمتر هم راضی می‌شود، البته اگر خریدار داشته باشد!

از بین صاحبان شماره‌ها، چندتایی با مشتری‌ها به توافق رسیده‌اند. یکی شان دختر جوانی است که با لحنی بی‌حوصله می‌گوید: ‌« موجود نیست. فروخته شد!» و بلافاصله تلفن را قطع می‌کند. انتظار بیشتری هم نیست. از کسی که قطعاً به دلیل مشکلات مالی راضی شده تا عضوی از بدنش را بفروشد، نمی‌شود توقع لحن دوستانه داشت.

یکی دیگرشان مردی حدوداً سی و سه چهار ساله و با حوصله‌تر است و در پاسخ اینکه، چقدر فروختید؟، با خوشرویی می‌گوید: «ما 45 تومان قیمت داده بودیم اما عاقبت با 35 تا راضی شدیم. آنها هم وضعی نداشتند. دار و ندارشان را فروخته بودند. دلم سوخت. گیر پول پیش خانه هستم. با 2 تا بچه و مادر و خواهرم که با ما زندگی می‌کنند، جایمان خیلی تنگ است. حالا یک آپارتمان رهن کرده‌ام طرف‌های نواب.»

جمله آخر را با ذوق می‌گوید؛ دلم می‌گیرد. در پایان مکالمه، شماره‌ای می‌دهد و می‌گوید: «با این آقا تماس بگیرید. آدم قابل اطمینانی است. به من هم خیلی کمک کرد. حق معامله هم زیاد برنمی دارد.»

دستم یخ می‌کند. تصور اینکه، شغلی به عنوان «واسطه گری خرید و فروش اعضا» وجود داشته باشد، سنگین و دور از ذهن است. دوست‌داری گوش هایت را بگیری که نشنوی اما خودت هم خوب می‌دانی که واقعیت‌ها را نمی‌شود با انکار تغییر داد.

شماره را می‌گیرم. انتظار دارم آن سوی خط، صدای نخراشیده مرد سبیل از بناگوش دررفته‌ای به گوشم برسد؛ از همان آدم‌های خلافی که در فیلم‌ها هستند و همه ازشان می‌ترسند. لابد چاقویی هم در جیب دارد که حساب کار دستت بیاید. تصوراتم با سه بوق ناقابل، به هم می‌ریزد. دختری با صدای ظریف، جواب تلفن را می‌دهد. سراغ آقای مورد نظر را می‌گیرم. می‌گوید: «تشریف ندارند. امرتان را بفرمایید.» با تصور اینکه شاید همسر یا دختر، دلال کلیه است، با تردید می‌گویم: « برای کلیه تماس گرفته‌ام.»

این ننگ کی از دیوارهای تهران پاک می‌شود؟!

«خرید یا فروش؟» «‌برای خرید» بدون لحظه‌ای مکث می‌پرسد: «اسم، گروه خونی، شماره تماس» مردد می‌مانم و می‌پرسم: «خودشان تشریف نمی‌آورند؟!» انگار که حوصله‌اش سر رفته باشد، جواب می‌دهد: ‌«شما مشخصات و شماره تماستان را بگذارید، در صورتی که موردی پیدا شد، تماس می‌گیریم.» بهانه می‌آورم که حتماً باید با آقای فلانی صحبت کنم. صدای بوق ممتد... ارتباط قطع می‌شود.

کلیه فروشی، بیخ گوش انجمن

به میدان ولیعصر که می‌رسی سراغ خیابان فرهنگ حسینی را از هرکه بگیری، نشانت می‌دهد. اینجا همان جایی است که چشم امید بسیاری از بیماران کلیوی به آن دوخته شده است. «انجمن حمایت از بیماران کلیوی»، نامی آشناست برای آنها که درد بی‌مروت کلیه ناسازگار، امانشان را بریده و روزهایشان در رفت و آمد مسیر بیمارستان و دیالیز سپری می‌شود. اطراف دفتر انجمن هم تا چشم کار می‌کند، همان دیوار نوشته‌ها و آگهی هاست که بر سینه دیوار نشسته با انواع گروه‌های خونی که بیشتر متعلق به افراد جوانی است که عنوان ورزشکار، سالم و غیر سیگاری هم کنار برخی هایشان دیده می‌شود.

در هیاهوی خبری فروش کلیه به اتباع غیرایرانی، مریض‌های همیشگی با دردهایشان انگار دیگر آن طور که باید به چشم نمی‌آیند؛ همان‌ها که گاهی آنقدر عرصه را بر خود تنگ می‌بینند که به کل قید زندگی را می‌زنند. نمونه‌اش زهرای ۲۲ ساله است که به مادرش با اشک و آه می‌گوید که دیگر حاضر نیست دیالیز کند و می‌خواهد بمیرد!

بیمارانی که به انجمن حمایت از بیماران کلیوی مراجعه می‌کنند، باید ۸ میلیون تومان هزینه کنند تا بتوانند از اهداکننده کلیه بگیرند که این مبلغ به اهداکننده کلیه پرداخت می‌شود. زمانش هم دیگر بستگی به این دارد که چه زمانی اهدا‌کننده پیدا شود و نوبت بیمار فرا برسد.
البته نرخ کلیه از این طریق، 9 میلیون تومان است که یک میلیون از سوی دولت به عنوان کمک هزینه پرداخت می‌شود و مابقی به عهده خود بیمار است. البته طبق توضیح کوتاهی که مصطفی قاسمی، رئیس انجمن حمایت از بیماران کلیوی در گفت‌و‌گو با ایران می‌دهد، قرار است بعد از بررسی‌ها و جلسات در این رابطه، نرخ جدید اعلام شود.

قاسمی می‌گوید: «کلیه نرخ ندارد. قیمت‌ها بیرون از این جا هم تا 70، 80 میلیون تومان و بیشتر می‌رسد اما بیشتر بیماران حتی برای همین مبلغ 8میلیون تومان کلی مشکل دارند و وسعشان نمی‌رسد و ما مانده‌ایم که اگر حتی یک میلیون به مبلغ فعلی اضافه شود، آیا قادر به پرداختش خواهند بود یا خیر.» رئیس انجمن حمایت از بیماران کلیوی توضیحات بیشتر را می‌گذارد برای بعد که نتیجه معلوم شود.

غروب همان روزی که زاغ سیاه فروشندگان بی‌نام و نشان کلیه را چوب می‌زدم، دوباره رفتم و روبه‌روی بیمارستان فوق تخصصی شهید هاشمی‌نژاد، ایستادم؛ آدم‌ها در رفت و آمدند. مریض‌ها با همراهانشان در حال ورود و خروج از بیمارستان هستند. بعضی‌هایشان هم تنها. یکی از همان مریض‌های تنها، حالا ایستاده و مشغول خواندن دست نوشته‌هاست. نگاهش روی شماره‌ها می‌لغزد. تکه کاغذ جدید، چشمش را می‌گیرد. گوشی تلفنش را درمی آورد و شماره را سیو می‌کند. یاد صورت استخوانی پسر جوان می‌افتم. حالا حتماً به خانه‌اش رسیده؛ همان جایی که
پیش شماره‌اش ۵۵ است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • رويا

      خدايا ،به همه بيماران و تنگدستان كمك كن ، اين شايسته يك ايرانى كه در مملكت اسلامى زندگى ميكنه نيست ، واقعا جاى تأسفه

    • سنندج

      خدایا برای همه ی داده هایت شکر هزاربار شکر.... قدر سلامتیمون رو نمیدونیم متاسفانه جوری شده که همه چیز رو فقط توی مادیات خلاصه میکنیم بازهم میگم هزاربار شکر خداجونم این سلامتی رو از مانگگیر و همه ی مریضا رو شفا بده

    • م ا

      اتفاقا تو همین دو روز گذشته 2 تا از این اطلاعیه ها رو حوالی میدان ولیعصر دیدم. دلیلش رو هم الان فهمیدم که اونجا انجمن حمایت از بیماران کلیوی هست. به هر حال باعث تاسفه.

    • مجید

      خدایا همه مریضها رو شفا بده... الهی آمین
      خدایا اون بنده خداهایی که بخاطر مشکلات مالی کلیه هاشونو میفروشند به حق همه بنده های صالحت مشکلاتشون رو حل کن..

    • بدون نام

      در کل همه اینها حاصل فقر و تنگدستی است.خطبه های علی (ع) را به یاد بیاوریم

    • بدون نام

      توی خارج همه کارت پیوند اعضادارند. بنابراین وقتی دیگه یه نفر در حال موت هست دقایق آخر که تو ایران تعدادشون کم هم نیست سریع تمام اعضا اش اهدا می شود کاش این کار تو کشورماهم انجام می شد.

    • سیروس

      این که مشکلی نیست.
      مشکل اصلی دیش ماهواره و ساپورت پوش شدن جامعه است...

      پاسخ ها

      • بدون نام

        احسنت.......آقای سیروس
        ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    • امیر

      از ماست که بر ماست

    • sina

      این بنده خدا ها مشکل مالی دارن و به وجه مشکل مالی اون ها برطرف نمی شود ومطمئنا زیر فشار هستند که به جای خودکشی عذاب اخروی رو به دنبال داره این راه رو انتخاب می کنند دلیل اصلی فقر بی عدالتی بیکاری تورم است

    • hosein

      تحقیرشدن ما به دست خودامون تاکی خداااااااااااااااااا پس کی درس میشه

    • یه امیدورا به فضل خدا

      من همه این دردها رو درک کردم و دیدم.نفس کشیدم و جون دادن بچه ها رو زیر دستگاه دیالیز،قبل و بعدش حتی...
      باید کوچه شهید حسینی و دکتر قاسمی رو دیگه جزیی از زندگیت بدونی.
      من این چیزها رو زندگی کردم چون بچه 5 ساله ام کلیه میخواست و هر روز صبح التماس کنان به انجمن می رفتم تا کلیه پیدا کنم...
      درد بسیار است و مرهم کم

      خدا به داد همه مردم دردمند برسه که رنج مریضی دودمان یک خونواده رو بر باد میده جز اینکه توکل کنی به خدا:((((

      ممنون از گزارشت

    • محمدی

      گزارش جالبی بود- کاش اینو همه بخونن-
      یا شافی! همه مریضا رو شفا بده- آمین!

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج