اسنپ پی_استیکی داخلی
adexo3
۱۳۷۲۵۸۳
۸۵۱
۸۵۱
پ

خواهر شهید دانش‌آموز«محمدولی مرآتی» روایت کرد

هرچه پول بخواهی می‌دهم، فقط جبهه نرو

خواهر شهید دانش‌آموز«محمدولی مرآتی» می‌گوید: برادرم، تنها پسر خانواده بود. خیلی دوستش داشتیم.

خبرگزاری فارس: خواهر شهید دانش‌آموز«محمدولی مرآتی» می‌گوید: برادرم، تنها پسر خانواده بود. خیلی دوستش داشتیم. در ۱۶ سالگی می‌خواست به جبهه برود. پدرم به او می‌گفت: «هر چقدر پول می‌خواهی به تو می‌دهم به جبهه کمک کن. اما فقط جبهه نرو!»

هرچه پول بخواهی می‌دهم، فقط جبهه نرو

«محمدولی» تنها پسر خانواده بود و نورچشمی پدر و مادر و ۳ خواهرش. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با هم‌سن و سالانش وارد کار جهاد شد و به روستاهای اطراف همدان می‌رفتند تا به کشاورزان و خانواده‌های نیازمند کمک کند.

وقتی که جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران آغاز می‌شود، این دانش‌آموز خیلی تلاش می‌کند به جبهه برود، ولی به دلیل سن کمی که داشت اجازه اعزام به او نمی‌دهند، اما محمدولی در ۱۶ سالگی خانواده را راضی می‌کند تا به جبهه برود. او به جبهه می‌رود و در عملیات «والفجر ۸» به شهادت می‌رسد. پیکر مطهر این دانش آموز، ۱۰ سال مفقود می‌ماند و بعد از انتظاری طولانی استخوان‌هایش به آغوش مادر بازمی‌گردد. روایت «توران مرآتی» خواهر شهید «محمدولی مرآتی» را در ادامه می‌خوانیم.

هرچه پول بخواهی می‌دهم، فقط جبهه نرو
«محمدولی مرآتی» ۱۶ ساله بود که در والفجر ۸ به شهادت رسید

با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، محمدولی خیلی تلاش کرد به جبهه برود، اما به دلیل سن کمی که داشت اجازه اعزام به او نمی‌دادند؛ ضمن اینکه پدر و مادرم هم راضی نبودند به جبهه برود.

می‌دانستیم اگر محمدولی به جبهه برود، پشت خط نمی‌ماند. پدرم به او می‌گفت: «هر چقدر پول می‌خواهی به تو می‌دهم به جبهه کمک کن؛ هر چقدر دوست داری در پشتیبانی به جبهه کار کن، اما جبهه نرو!»

یک بار یکی از معلمان مدرسه پدرم را دیده بود و می‌گفت: «محمدولی اصلاً حال و هوای دیگری دارد و می‌خواهد به جبهه برود.» پدرم با دیدن این اشتیاق محمدولی راضی شد، اما مادرم ناراحت بود که مبادا محمدولی به جبهه برود و شهید شود. یک بار مادرم به او گفت: «جبهه نرو تو تنها پسر ما هستی؛ اگر امروز به جبهه بروی، صدامی‌ها زود تو را می‌کُشند» محمدولی پاسخ داد: «من از خدا می‌خواهم شهید شوم.» من هم گفتم: «محمدولی! اینطوری نگو» محمدولی هم گفت: «نه! باید آماده شهادت من باشید».

محمدولی خیلی اصرار می‌کرد به جبهه برود، اما مادرم نگران بود که مبادا تنها پسرش شهید شود. او به مادرم گفته بود «مادرجان! می‌بینی در ایام محرم چقدر برای امام حسین (ع) گریه می‌کنی و به آقا می‌گویی که کاش روز عاشورا بودم و کمکتان می‌کردم؟ الان وقت یاری امام حسین(ع) است».

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج