۱۵۷۳۵۰۱
۱۵۴
۱۵۴
پ

قسمت سوم «وحشی» چگونه مسیر سریال را عوض کرد؟

قسمت سوم از فصل دوم سریال «وحشی» به کارگردانی هومن سیدی، از طریق پلتفرم فیلم‌نت منتشر شد؛ سریالی که از همان قسمت ابتدایی فصل اول، با استقبال کم‌نظیر مخاطبان و منتقدان مواجه شد.

برترین‌ها: قسمت سوم از فصل دوم سریال «وحشی» به کارگردانی هومن سیدی، از طریق پلتفرم فیلم‌نت منتشر شد؛ سریالی که از همان قسمت ابتدایی فصل اول، با استقبال کم‌نظیر مخاطبان و منتقدان مواجه شد.

وحشی-۲-6

در این مطلب نگاهی خواهیم داشت به قسمت سوم از فصل دوم سریال «وحشی». توجه داشته باشید که در ادامه، خطر افشای داستان وجود دارد.

وحشی، تلاشی برای ساخت یک زندگی از نو

در قسمت دوم سریال «وحشی»، داود اشرف بلافاصله پس از خروج از زندان، وارد موقعیتی سخت و پیچیده شد. بدون آنکه تصمیم جدی برای انجام کاری خلاف گرفته باشد، خود را در دل یک گروه خطرناک دید که جانش را به خطر انداختند. داود برای خروج از زندان، ناچار شد به پیشنهاد هم‌سلولی‌اش، نیک، گوش کند، اما هرگز تصور نمی‌کرد پا به مکانی بگذارد که در مقابل چشمانش چند انسان کشته شوند.

داود تلاش می‌کرد به هر شکلی که می‌تواند خود را از چنگال این گروه نجات دهد و سرانجام با وساطت رفیق دوران زندانش، این رهایی اتفاق افتاد، اما برای یک زندانی سابقه‌دار که زندگی‌اش به شکل زیادی تغییر کرده، مادرش را از دست داده، پدرش به خانه سالمندان سپرده شده، خانه‌اش فروخته شده است و حتی ماشینش را هم ندارد، چه آینده‌ای می‌توان متصور بود؟ آیا جامعه پذیرای چنین فردی خواهد بود؟ یا به عبارت دیگر، او چه آینده‌ای می‌تواند برای خودش رقم بزند؟ قسمت سوم سریال «وحشی» بر اساس منطق داستانی و شخصیت‌پردازی داود اشرف، پاسخ‌های نسبتا قانع‌کننده‌ای به این پرسش‌ها می‌دهد.

در قسمت سوم، برای نخستین ‌بار در این فصل، فضای خانواده داود اشرف وارد روایت می‌شود و خانواده‌ای نشان داده می شود که پس از زندانی شدن داود و مرگ مادرش، دچار فقدانی عمیق شده است. پدر داود در شرایط روحی و جسمی دشواری به سر می‌برد و بی‌تاب دیدار پسرش است، اما حتی حالا که داود پس از مدت‌ها او را می‌بیند، کار چندانی از دستش برنمی‌آید؛ نه خانه‌ای دارد که پدر را به آن منتقل کند و نه پولی که بتواند حتی مکانی را اجاره کند.

چشمان پدر

یکی از تاثیرگذارترین لحظات این قسمت، به تصویر کشیدن رابطه پدر و فرزندی داود و پدرش است. بازی قابل‌توجه نادر شهسواری در نقش پدر داود، رنگ و بویی تازه به سریال می‌بخشد؛ حسی که در قسمت‌های پیشین کمتر شاهد آن بوده‌ایم. پدری که از تمام دار دنیا، تنها پسرش برایش باقی مانده و هیچ همراه دیگری ندارد.

سکانس دیدار پدر و پسر، علاوه بر بار احساسی عمیقی که بر مخاطب می‌گذارد، چراغی در ذهن بیننده روشن می‌کند تا تصمیم نهایی داود در پایان این قسمت، منطقی و قابل‌ درک به نظر برسد.

در جست‌وجوی کار شرافتمندانه

داود برای پرداخت بدهی‌اش به کسانی که او را از زندان آزاده کرده‌اند، به شغلی پردرآمد نیاز دارد به همین دلیل سراغ رها می‌رود، با این امید که او بتواند کاری مناسب برایش پیدا کند. داود در شغلی که رها جهانشاهی برایش دست‌وپا می‌کند، با وجود تمام سختی‌ها، سعی می‌کند خودش را وفق دهد.

او نگاه‌های سنگین کارکنان داروخانه را به جان می‌خرد و کارهای خدماتی و نظافتی را انجام می‌دهد تا بتواند هزینه‌های زندگی‌اش را تامین کند و بدهی سنگینش را بپردازد.

ما را به خیر تو امید نیست…

با وجود تمام رنج‌هایی که داود در زندان متحمل شده است، همچنان تلاش می‌کند از مسیر خلاف دور بماند و زندگی شرافتمندانه‌ای با پول حلال بسازد. او می‌کوشد جنبه‌های انسانی وجودش را زنده نگه دارد.

یکی از نشانه‌های این ویژگی، علاقه‌ای است که هنوز به رها دارد. با وجود دردسرهایی که این رابطه برایش ایجاد کرده است، همچنان دوستش دارد، اما داود دچار یک اشتباه محاسباتی می‌شود: تصور عشق متقابل از سوی رها. او فکر می‌کند رها هنوز عاشقانه دوستش دارد، چون شغلی در نزدیکی محل کار خودش برای او پیدا کرده است. همین تصور باعث می‌شود دوباره، آینده‌ای مشترک را در ذهنش بسازد.

دقیقا از همین نقطه است که داود ضربه می‌خورد. رویای پایانی‌اش با رها، او را با حقیقتی تازه روبه‌رو می‌کند. چرا باید یک وکیل با جایگاه اجتماعی بالا، وارد رابطه‌ای عاشقانه با کسی شود که همه ‌چیزش را از دست داده است، شغل پردرآمدی ندارد و نه تحصیلات ویژه‌ای دارد و نه تخصصی خاص؟

اینجاست که تک‌تک واژه‌هایی که رها در چشمان داود می‌گوید، مانند تیرهایی رگباری عمل می‌کنند؛ تیرهایی که داود در قسمت قبل، به‌ سختی از آن‌ها جان سالم به در برده بود. او درمی‌یابد که دیگر راهی برای بازگشت ندارد؛ گویی حرف‌هایی که در زندان از زبان نیک شنیده بود، حالا به واقعیت بدل شده‌اند.

انتخاب وحشی شدن

داود با شکستن تابلوی دفتر وکالت رها، از مسیری تازه که انتخاب کرده پرده‌برداری می‌کند. این‌بار، برخلاف گذشته که ناخواسته وارد بازی خونین و خطرناک شده بود، با میل و آگاهی بیشتری آن را برمی‌گزیند. از این نقطه به بعد، داستان سریال «وحشی» وارد مرحله‌ای تازه از بحران و البته هیجان می‌شود.

قسمت سوم «وحشی» فضایی شبیه به آرامش پیش از طوفان دارد. مخاطب با تکه‌هایی از یک پازل روبه‌رو می‌شود که همگی به تصمیم‌های تازه و مسیر آینده داود اشرف مربوطند. به نظر می‌رسد اغلب دلایل و انگیزه‌های تغییر داود، در همین قسمت شکل می‌گیرند: نداشتن سرپناهی برای پدر پیرش، وضعیت مالی وخیم، نگاه‌های سنگین اطرافیان و در نهایت، ضربه نهایی؛ طرد شدن از سوی رها.

امضای هومن سیدی

ریتم قسمت سوم «وحشی» نسبتا کند است. گویی سختی و فشاری که بر شانه‌های داود سنگینی می‌کند، در روایت، تدوین و حتی فیلمبرداری نیز بازتاب یافته است. هومن سیدی به‌عنوان کارگردان، به‌خوبی توانسته محتوا و فرم این قسمت را به شکلی مکمل طراحی و اجرا کند.

پس از یک قسمت پرتنش و هیجانی، حالا نوبت به فضایی آرام‌تر رسیده است و  این آرامشی است که بیشتر به «سکوت پیش از طوفان» شباهت دارد.

رقص جواد عزتی در داروخانه، بدون شنیده شدن حتی یک نت موسیقی، یکی از غافلگیرکننده‌ترین و دیدنی‌ترین سکانس‌های «وحشی» تا اینجای کار است؛ لحظه‌ای که مانند شوکی ناگهانی، مخاطب را درگیر خود می‌کند.

وب گردی

خبرفوری: کچل ها بزودی منقرض میشوند

معرفی شامپو ضد ریزش مو در برنامه زنده صدا سیما!!

سفارش محصول

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج