۴۳۸۴۱۵
۵۰۰۹
۵۰۰۹
پ

افغانستانی ها: کاش کسی فیلم زندگی ما را بسازد

بارها لوکیشن فیلم بوده و اهالی آن‌قدر بازیگر و کارگردان دیده‌اند که تا کسی پا به قلعه می‌گذارد تصور می‌کنند، فیلمساز است و آمده‌ تا بار دیگر تصویر برج و بارو و دیوارهای بلند قلعه تاریخی را ثبت کند. به دست‌هایت خیره می‌شوند تا شاید دوربینی یا کلاکتی ببینند.هیچ‌ وقت خودشان سوژه فیلم‌ها نبوده‌اند، کمتر کسی پای درد دلشان نشسته. مهاجران افغان قلعه دهشاد در ۱۰ کیلومتری شرق شهریار.

ایران نوشت: بارها لوکیشن فیلم بوده و اهالی آن‌قدر بازیگر و کارگردان دیده‌اند که تا کسی پا به قلعه می‌گذارد تصور می‌کنند، فیلمساز است و آمده‌ تا بار دیگر تصویر برج و بارو و دیوارهای بلند قلعه تاریخی را ثبت کند. به دست‌هایت خیره می‌شوند تا شاید دوربینی یا کلاکتی ببینند.هیچ‌ وقت خودشان سوژه فیلم‌ها نبوده‌اند، کمتر کسی پای درد دلشان نشسته. مهاجران افغان قلعه دهشاد در ۱۰ کیلومتری شرق شهریار.
بعضی‌ها ۴۰ سال است ساکن این قلعه تاریخی‌اند و آجر به آجر گذرگاه‌های پیچ در پیچش را می‌شناسند. آنها با کنگره‌های نیم‌دایره‌ای دورتا دور قلعه کاهگلی زندگی کرده‌اند. در بزرگ قلعه امروز باز است؛ وانت آبی‌رنگی با دوربین و ابزارهای فیلمبرداری گوشه‌ای پارک شده. می‌گویند از تلویزیون آمده‌اند برای ساخت فیلمی تاریخی. قلعه ۱۳ هزار و ۸۰۰ مترمربع مساحت دارد و همه سطحش گل‌اندود است. از همان‌ها که در سریال‌های تاریخی، زیاد نمونه‌اش را دیده‌ایم.

سمیه و مریم دو دختر دانش‌آموز با لباس فرم مدرسه‌شان وارد قلعه می‌شوند، چند دقیقه‌ای باعلاقه به صحنه فیلمبرداری خیره می‌مانند تا آرام به آنها می‌گویند از صحنه دور شوند. هر دو از زمان تولد اینجا زندگی کرده‌اند و برای تحصیل هم به مدرسه‌ای در همان نزدیکی‌ها می‌روند. مدرسه مختلط است و برخی کلاس‌ها به دخترها و تعدادی هم به پسرها اختصاص دارد. نصرالله پیرمرد، افغان 35 ساله می‌گوید با من بیا تا همه کوچه‌پس‌کوچه‌های قلعه قدیمی را نشانت دهم. به گفته او 35 خانوار اینجا ساکن‌اند. آب و برق ‌دارند اما گاز نه: «زمستان‌ها مصیبتی است گرم کردن این دیوارهای کاهگلی. زمین‌ها خاکی‌اند و با هر قدمی که برمی‌داریم گرد وخاک به هوا بر می‌خیزد.»
نصرالله با لهجه غلیظ افغان حرف می‌زند. اول‌ از همه خانه خودش را نشان می‌دهد. باور کردنی نیست که در اتاقی کوچک از قلعه‌ای تاریخی و بزرگ 35 سال روزگار گذرانده، بچه‌هایش را همین‌جا بزرگ کرده و به خانه بخت فرستاده.در آبی‌ رنگ آهنی و بعد آشپزخانه‌ای نامرتب. چند کپسول گاز برای آشپزی در گوشه‌ای قرار دارد. کاسه و بشقاب سمتی دیگر. سقف بنای کوچک کاهگل و تعمیر شده است.اتاق کوچک محل زندگی‌شان با یک فرش پوشانده شده. یک بخاری‌ برقی دو شعله و یک کتری رویش. دو تا طاقچه اتاق پر است از مایحتاج اولیه زندگی. نمی‌دانم این اتاق 300 سال پیش برای چه کاری استفاده می‌شده؟ اما قطعاً محل زندگی یک خانواده نبوده. یک خانواده مهاجر. جالب آنکه خانواده‌ها اجاره اندکی بابت زندگی در اینجا به مالک می‌پردازند. کدام مالک؟
«اجاره را به مالک اولیه می‌دهیم، اینجا را همان اول ارباب داده به رعیت بعد ارباب‌ها رفته‌اند و اینجا مانده برای رعیت‌ها. میراث فرهنگی این روزها برخی ملک‌ها را می‌گیرد، آن‌هایی که ملک را فروخته‌اند. بعضی وقت‌ها میراث فرهنگی می‌آید اینجا به من می‌سپارد. کسی حق ندارد یک آجر خراب کند یا درست کند، اما اجازه زندگی می‌دهند تا حالا هم کسی کرایه نخواسته. اگر ما نبودیم تا حالا چندین بار این دیوارها ریخته بود. اگر بدانی چند بار اینجاها را کاهگل کرده‌ایم.»
اهالی قلعه، کشاورزی و دامداری می‌کنند. بیرون از قلعه دورتا دور زمین‌های سبز کشاورزی است. بیشترشان کلم می‌کارند. نگهداری از دام و طیور هم هست. در بخشی از قلعه تاریخی چند قاطر نگهداری می‌شود. بیشتر برای حمل محصولات کشاورزی. بوی تند احشام به مشامم می‌خورد. چند مرد افغان مقابل آغل ایستاده‌اند. همه جوان‌اند و ساکن قلعه. مشکلاتشان مسائل معمول افغان‌های ساکن ایران است. بیکاری، اجبار به تمدید مدام کارت اقامت و نداشتن بیمه. صدای پارس سگی در همان نزدیکی‌ها به گوش می‌رسد.
حسین 30 ساله دو فرزند دارد: «اینجا همه دامدار و کشاورزند. مهم‌ترین سختی‌مان نداشتن گاز است. قلعه را نمی‌توانند گاز کشی کنند. قدمت اینجا 300 سال است. ما از این قلعه آنقدر خوب نگهداری می‌کنیم که تا حالا کسی نگفته بلند شوید.»فرامرز نوروزی، کارشناس میراث فرهنگی و آثار تاریخی شهرستان شهریار هم در گفت‌و‌گو با ما تأکید می‌کند: «ما با ماندن مهاجران در قلعه دهشاد مشکلی نداریم. همین که این قلعه تا به حال پابرجا مانده و خراب نشده به خاطر نگهداری‌های بومی و مصالح ساده‌ای است که آنها استفاده کرده‌اند. وگرنه قلعه تا به حال متروکه و خراب شده بود. تا آنجا که ما بر قلعه نظارت داشته‌ایم، آسیبی ندیده و تا زمانی که مالک، طرحی مشخص برای تغییر کاربری آنجا اعلام نکند، خواهان تخلیه نیستیم.» به گفته او مالکان فعلی قلعه، اهالی دهشاد هستند و با اینکه قلعه ثبت تاریخی شده اما ثبت، دلیل مالکیت نیست و تا زمانی که قلعه تغییر کاربری ندهد، میراث فرهنگی نمی‌تواند درباره خارج کردن ساکنان آن اقدام کند.
مردی از اهالی به میان حرف‌هایش می‌دود: «اگر ازاینجا برویم یک‌ساله خرابه می‌شود. دائم در حال کاهگل کردن جاهای خراب هستیم.» همه‌ کسانی که اینجا ایستاده‌اند، کارت اقامت دارند و از مهاجران قانونی هستند. هرچند مهاجران غیرقانونی هم اینجا زندگی می‌کنند. صدیق‌الله 40 ساله می‌گوید: «بعضی‌ها 40 - 30 سال است اینجا (ایران) زندگی کرده‌اند اما بازهم باید تا قم برویم، نامه بگیریم برای تمدید کارتمان؛ یعنی ما کی می‌خواهیم شهروند واقعی این کشور بشویم؟ دفترچه بیمه هم که نداریم. هرکدام از بچه‌هایمان مریض شود، باید هر چی درآورده‌ایم خرج دوا و درمانش کنیم.»
حالا دیگر اهالی باهم حرف می‌زنند. درباره مشکلات اقامتشان؛ اینکه مجبورند برای ثبت‌نام بچه‌هایشان در مدرسه، سالی 210 هزار تومان بپردازند و برای اینکه ایران وطنشان شود، مجبورند هر سه ماه گذرنامه یا کارتشان را تمدید کنند. اینکه برای گرفتن دفترچه بیمه سلامت مجبورند، 250 هزار تومان بپردازند.
اینکه بیمه مناسبی نیست. دفترچه بیمه خیلی مهم است، کاش... دائم این جمله‌ها بین اهالی رد و بدل می‌شود، فقط گوش می‌دهم.فیض‌الله 5 فرزند دارد. مجبور است هرسال برای ثبت‌نام هر فرزندش 210 هزار تومان بپردازد. تمدید پاسپورت هر سه ماه یک‌بار است و بیش از یک‌میلیون تومان هزینه دارد. ابروهایش را بالا می‌اندازد: «آخه از کجا بیارم؟»
حرف‌ها را می‌شنوم؛ همه از بیکاری و فقر می‌نالند. یاد حرف‌های هموطنانی می‌افتم که خارج از قلعه دیده‌ام. زنی که روبه‌روی قلعه زندگی می‌کند و دخترش همکلاسی یکی از دختربچه‌های ساکن قلعه: «اهالی قلعه پولش را دارند، روش زندگی‌شان این‌طور شده. دوست دارند آنجا زندگی کنند. خیلی هم ضعیف نیستند می‌خواهند کرایه ندهند.» زن از زندگی در اینجا هم گلایه می‌کند: «همه فکر می‌کنند همه مشکلات برای اهالی قلعه است. خیرها مدام برایشان غذا می‌آورند. پس ما چی؟ دهشاد درمانگاه ندارد، برای درمان به مهدی‌آباد می‌رویم. مرغ فروشی ندارد، بازار ندارد. خواروبار فروشی مناسب ندارد. برای همه خریدها به اکبرآباد و کجا و کجا می‌رویم.» زن توضیح می‌دهد: «یک خانوار ایرانی در قلعه زندگی می‌کرد که آنها هم ماه پیش رفتند.»
مرد جوان خودش را معلم مدرسه‌ای نزدیک قلعه معرفی می‌کند: «دهشاد بچه‌های باهوش زیادی دارد. بچه‌های افغان و ایران هر دو باهوش‌اند، اما فقر اقتصادی اینجا بیداد می‌کند. برخی می‌گویند اهالی قلعه به این نوع زندگی عادت کرده‌اند. کپسول پر می‌کنند. حاضرند شرایط سخت‌تر را تحمل کنند. اما من باورم نمی‌شود مگر می‌شود کسی پول داشته باشد و این شرایط را تحمل کند؟»
بیشتر کسانی که اینجا در قلعه ساکن هستند کرایه مختصری هم می‌پردازند. شکریه را در خانه‌اش می‌بینم. چندهفته‌ای هست از ده بالا به اینجا اسباب‌کشی کرده. ماهی ۵۰ هزار تومان به مالک قبلی قلعه کرایه می‌دهد: «میراث فرهنگی با ماندنمان در اینجا مشکلی ندارد، مراقب تک‌تک آجرها هم هستیم.» شوهرش گچ کاراست، اما ماه‌هاست که بیکار مانده. می‌گوید کار نیست. در حیاط کوچکش سبزی و بادمجان کاشته. یک‌ساله بوده که برای زندگی از مزار شریف افغانستان به قلعه آمده. حالا ۳۱ ساله است. مدت کوتاهی برای زندگی به ده بالا در همان حوالی رفته و دوباره به قلعه بازگشته. دختر ۵ ساله‌اش کیمیا با چشمان درشتش به ما زل زده. موهایش کوتاه است. روزی که مادر حواسش نبوده موهایش را چیده: «آن‌یکی دخترم کلاس پنجم است. باور نمی‌کنی، همان سالی ۲۱۰هزار تومان شهریه‌اش را نداریم. خودم هم کمردرد شدید دارم. آمدیم اینجا بلکه با کمی صرفه‌جویی دوادرمان کنم. بیمه هم که نداریم.چند ماه است نتوانسته‌ایم گذرنامه‌مان را تمدید کنیم.»
نجیبه در خانه‌اش باز است، شش روز است خانه را تعمیر می‌کنند. بدون اینکه به بنا دست بخورد. کاهگل می‌زنند تا سقف روی سرشان نریزد. همسرش بیمار است نمی‌تواند از جا بلند شود. کمردرد شدید زمینگیرش کرده.
مرد ۵۵ ساله است اما خیلی بیشتر از سنش به نظر می‌رسد. می‌گوید همان اوایل کارت سبز اقامت داشته بعد مریض شده و نتوانسته کارت اقامت بگیرد: «زمستان‌ها کار نیست. یک سالی است که دستمان تنگ‌شده کرایه نمی‌دهیم. پشت‌بام را چند بار کاهگل کردم اما می‌ترسم این بار روی سرمان بیاید.»مرد می‌گوید: «اهالی از این حرف‌ها زیاد می‌زنند اینکه ما مانده‌ایم تا کرایه ندهیم. مگر می‌شود کسی یک‌خانه مناسب بتواند اجاره کند و از اینجا نرود! الان برای نان شب هم پول‌ نداریم. خیلی اوقات بربری خشک می‌خوریم.» گروه فیلمبرداری انگار لوکیشن مناسب را یافته‌اند، سخت مشغول کارند. وانت آبی‌رنگ کمی عقب می‌آید. چند ماشین هم دنبالش. راه را بسته‌اند.
کیمیا ۵ ساله را می‌بینم که با کنجکاوی به صحنه چشم دوخته. نمی‌دانم دختربچه کوچک از زندگی در یک قلعه تاریخی که مدام لوکیشن فیلم‌ها است چه احساسی دارد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج